نمی دانم چه سری است در شب که اینگونه عالم و آدم را دگرگون می کند و خواب را از چشمان منتظر عشق می دزدد. تو گویی همه هستی با شب پیوندی نهانی دارد، پیوندی که دلشدگان عاشق تجلی اش را می یابند و نجوایش را می شنوند. و علی که هم عشق است و هم عاشق، معنای شب را بهتر از هر کس می شناسد.
شب محرم علی است. شب همدرد علی است. شب صبوری علی است. و دوستان علی، نقش او را در آینه شب به روشنی روز می نگرند و به توصیفش می پردازند.
حمید هنرجو در شعری که برای امام علی، علیه السلام، سروده است چنین آورده:
نیمه شبهای علی آکنده است
از مناجات و دعا و زمزمه
آسمان خانه اش بارانی است
هر سحر از غصه های فاطمه (1)
او در زلال کلامش که با نیمه شب آغاز می شود و به سحر خاتمه می یابد; علی را می بیند که دست به دعا برداشته و به مناجات برخاسته است. در خشکسال عاطفه و معرفت که عصر امام را در بر گرفته، تنها آسمان خانه علی است که از غصه های فاطمه می بارد.
«هنرجو» می داند که اشک نیمه شب چون باران پاک است و پاک کننده و اگر از چشم فاطمه ببارد می تواند هستی را زیرورو کند و هر شب تیره و تاری را به سحر برساند.
× × ×
هنرجو در تصویری دیگر حال و هوای امام را این چنین بازگو می کند:
نیمه شب می آید و در گوش چاه
مثل هر شب درددلها می کند
آه می دانم علی با نان خشک
باز امشب روزه را وا می کند (2)
یاد شب برای شاعر، چاه را تداعی می کند که همچون شب تیره است اما آشنا و صمیمی با دل علی. پس، به چاه جان می بخشد و او را انسانی می پندارد که امام در گوش او دردهایش را بازمی خواند و این صحنه ای است که بارها و بارها در زندگی علی تکرار می شود.
این تداعی در خیال شاعران دیگر نیز جایگاهی ویژه دارد. «ملیحه مهرپرور» نیز در فرازی از شعرش آورده است:
باز می آمد
در دل تاریکی شبها
با تنی خسته
با دلی پر غصه و تنها
بین یارانش
چاه، تنها همدم او بود
قلب سرد چاه
آه لبریز از غم او بود (3)
«محمدکاظم مزینانی » نیز از دو واژه شب و چاه، تصویری رسا ساخته است:
تنهایی اش را توی یک چاه
او نیمه شبها داد می زد
او خشم خود را مثل تیری
بر سینه بیداد می زد (4)
مزینانی توجه دارد که اگر سخن از «داد زدن » به میان می آورد بلافاصله پس از آن باید خشم امام را ترسیم کند.
× × ×
تصویر دیگری که از شب و امام علی، علیه السلام، در اشعاری که برای نوجوانان سروده شده به چشم می خورد، یاری رساندن آن حضرت در دل شب به یتیمان و مستمندان است.
«حمید هنرجو» در بند دوم شعری که به مهتاب مهربان کوفه تقدیم کرده ابتدا توصیفی زیبا از شب می کند.
در خیال او آفتاب به گلی تشبیه می شود و آسمان به چمن. و شب، هنگامی است که گل آفتاب در چمن آسمان به خواب رفته باشد. آنگاه در این سکوت و خاموشی مردی با کوله باری از ستاره و روشنی - که نان است و جان می بخشد - از کوچه های مهتاب می گذرد:
شب که گل آفتاب
در چمن آسمان
خواب بود
مرد ستاره به دوش
رهگذر کوچه مهتاب بود (5)
تناسب واژه های شب، ستاره، آسمان، مهتاب و خواب از سویی و گل و چمن از سویی دیگر و نیز تضاد شب و آفتاب بخوبی در کلام «هنرجو» به کار گرفته شده است.
«شاهین رهنما» نیز همین حکایت را می سراید:
دوباره کوچه های شب
و التهاب آسمان
دوباره زخم شانه ها
و بقچه بزرگ نان (6)
«افسانه شعبان نژاد»
از زبان کودکی که رسیدن شب، انتظار آمدن علی را می کشد تا نان و خرمایی برای او هدیه آورد سخن می گوید:
منتظر ماندم من آن شب، پشت در
تا بیایی اخم من را وا کنی
باز هم مانند هر شب سفره را
تو پر از نان و پر از خرما کنی
منتظر ماندم بیایی پیش من
تا که بنشینم کنارت شادمان
مثل بابایم بخندانی مرا
تا بخندد ماه هم در آسمان (7)
همین انتظار شبانه را جعفر ابراهیمی (شاهد) به سرانجام می رساند:
باز در کوچه شب
حلقه بر درها زد
کودکی گفت: ببین
باز هم او آمد
کودکان را یک یک
نان و خرما بخشید
بر دل آنها باز
نور و گرما بخشید
بر لبانش خنده
خون به دل داشت ولی
ناگهان ماه شنید
یک نفر گفت: علی! (8)
و سرانجام «شکوه قاسم نیا» پایان تلخ این شبهای شیرین را که به کوچ مهتاب می انجامد چنین می نمایاند:
ببین! ماهی به زیر آب رفته
ز بس که گریه کرده، خواب رفته
گرفته پیش چشم ماه را ابر
ببین از شهر شب، مهتاب رفته
صدای گریه می آید ز هر سو
بهاری بود و رفت از این جهان او
همه با بغض می گویند امشب:
علی کو، وای علی کو، وای علی کو
پی نوشتها:
1. نیمه شبهای علی، علیه السلام، حمید هنرجو.
2. نیمه شبهای علی، علیه السلام، حمید هنرجو.
3. خیمه های درد، ملیحه مهرپرور.
4. نان و گل، محمدکاظم مزینانی.
5. مرد ستاره به دوش، حمید هنرجو.
6. کوفه کوفه غم، شاهین رهنما.
7. دو بال زخمی، افسانه شعبان نژاد.
8. باز هم او آمد، جعفر ابراهیمی (شاهد).
9. شب بی مهتاب، شکوه قاسم نیا.