شعر غدیر-( همین ما را بس )

هنگام رکوع خود نگین بخشیدی آب از دل چاه بر زمین بخشیدی جان در طبق عشق نهادی یکشب آن را به محمد امین بخشیدی در دانه روزگار مولای شماست آن مرد ترین سوار مولای شماست در مدرسه عشق سرافرازانید چون صاحب ذوالفقار مولای شماست داماد پیمبری همین ما را بس تو فاتح خیبری همین ما را بس از تشنگی روز جزا باکی نیست چون ساقی کوثری همین ما را بس

هنگام رکوع خود نگین بخشیدی آب از دل چاه بر زمین بخشیدی جان در طبق عشق نهادی یکشب آن را به محمد امین بخشیدی در دانه روزگار مولای شماست آن مرد ترین سوار مولای شماست در مدرسه عشق سرافرازانید چون صاحب ذوالفقار مولای شماست داماد پیمبری همین ما را بس تو فاتح خیبری همین ما را بس از تشنگی روز جزا باکی نیست چون ساقی کوثری همین ما را بس

حب ولایت

غدیریه: وحیده مهدویان

فراز دست پیمبر علی چو پیدا شد قرین مهر تو گوئی قمر هویدا شد گمان نداشت عدو اینکه سر حق آن روز عیان شود به زمین و زمانه، اما شد به شاخسار نبوت ز ریشه توحید گل ولایت و حب علی شکوفا شد چو حق نهاد بدوش علی امانت را ولی، امین امانت به حق تعالی شد اثر چه بود به انفاس شیر حق یارب که عیسی از نفس گرم طور سینا شد چه بود رمز طریق علی که از صدقش کلیم رهپر کوی طور سینا شد اگر چه کشتی نوح نبی ز طوفان رست و لیک لنگر نام علی بدریا شد زمین به غدیر خمش چنان بالید سرو و هلهله قدسیان، چو بر پا شد خم غدیر بجوشید و چشمه های زلال بکام تشنه لبان این چنین گوارا شد اساسنامه «اکملت دینکم » آنروز بدست ختم رسل بر ولایت امضا شد ز رمز شعر "وحید" خوشم که با حسرت عدوی دل سهیش بر ملا و رسوا شد

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان