غربت مولا
دوباره طعم خوش شعر و واژه های نجیب |
دوباره کشمکش اشک و بغض های غریب |
دوباره سبز شده شعر سر بریده من |
جنون چکیده از این مصرع دریده من |
دوباره از دل تفتیده، سیل جاری شد |
شکافت چشم و دعای کمیل جاری شد |
منم، منم که رجز خوان زخم های شبم |
حریف می طلبم، هان! حریف می طلبم |
بگو نگیرد امشب کسی سراغ مرا |
که یاد داغ علی، تازه کرده داغ مرا... |
ز شور نام علی، جان تازه می گیرم |
و پیش از آنکه بگویم، اجازه می گیرم: |
وسیع آبی یک آسمان، تصور کن |
تمام غربت یک کهکشان، تصور کن |
شکوه مشرقی یک کویر در باران |
و روح عالیه ای بین «خالق» و انسان |
امیر قافله جذر و مدّ اقیانوس |
اسیر جذبه «یا نور» و شوق «یا قدوس» |
به نزد نام علی، حرف و هر عدد، صفر است |
و هر چه مشرک و «عمر بن عبدود» صفر است |
میان جامعه پیدا و در خدا گم بودتمام قصه او، غصّه های مردم بود
«دچار» بود و دردش دوا نداشت، علیبه اعتنای جهان، اعتنا نداشت علی
نخواست کیسه اش از مال خلق، پر باشدنخواست صاحب افسار این «شتر» باشد
ز تنگنای جهان گر چه سیر بود، علیدلش به وسعت روز غدیر بود، علی
ز درد عشق، طبیب این زمان چه می داند؟که تیغ پای علی هم نماز می خواند
همیشه زندگی اش با خدا رقم می خوردبه جان سبزترین لحظه ها، قسم می خورد
ز خطبه های علی، نوبهار می روئیدو از دلش «کلمات قصار» می روئید
شهاب، جلوه ای از برق تیغ تیزش بودو کائنات و هر آنچه در آن، کنیزش بود
ستاره ها، همه نان های کیسه دوششو ماه، تکه ای از وصله های پاپوشش
صعود غیرت مولا، سقوط «خیبر» بودستون هستی و در یک کلام «حیدر» بود
نشان سبز ولایت و جانشین رسولشهید سرخ شب قدر و قدر او مجهول
شریک تشنگی «کربلا» و «علقمه» بودشریک ماتم «زینب» و «درد فاطمه» بود
کسی به غیر علی، زیر خاک یاس نکاشتو مثل اهل مدینه، جفا و داس، نکاشت...
فغان که جاده تقوی و حلم را بستندحرامیان که درِ «شهر علم» را بستند
حرامیانِ زغن پرورِ عسس آلودکلاغ های کبوتر کُشِ قفس آلود
همیشه موضع اینان تقیّه بود، همههمیشه صحبتشان «شقشقیّه» بود، همه
همیشه منطق این قوم خیره، بر نیزه استو دستِ بیعتشان دست نیست، سر نیزه است
همیشه غیرت ایشان «مغیره» آلود استحدیث بودنشان، «بو هریره» آلود است.
به شوقِ وعده شوم «معاویه» رقصانمی آمدند سوی قعرِ «هاویه»، رقصان
به قصد قربت و از تیرگی، خلاص شدنمی آمدند به ناسوتِ «عمروعاص» شدن
(هلا! جماعت خونخوار، اُف به قوت شمتمامِ کوفه هم ارزانیِ سکوتِ شما)
میان جاده تقدیر، لنگ شد کوفهشکست کعبه دل را کلنگ شد کوفه
دوباره ایلِ مردّد به ننگ راضی شددوباره عدل به رنگِ «شُریح قاضی» شد
به دورِ شهر جفا، مارِ فتنه چنبر زدو لنجِ فاجعه پهلو به زخم بندر زد
غروب با خبری شوم از شریعه گذشتو آب سرد یتیمی، ز رأس شیعه گذشت
به ز هرناکیِ تیغ دودَم شدند سگانبه قتل «شیر خدا» هم قسم شدند سگان
در آن سحر، رمضان یک شبه محرّم شدنقاب زد به رخ ابلیس و «ابن ملجم» شد
خدایِ آمرِ کفتار، «لات و عزّی» شدنماز بسته شد و مشت فتنه اش وا شد
خطوط کوفی محراب، مه به تن کردنددقیقه های مردّد، زره به تن کردند
حریم و حرمت شعر، از ازل شکافته شدقصیده خم شد و فرق غزل، شکافته شد
و ذکر سجده عوض شد در آن هماره غم:«قسم به صاحب کعبه، که رستگار شدم...»
خبر رسید به «صالح» که ناقه در خون شدتمام غربتِ «نهج البلاغه» در خون شد
خبر رسید که دیگر سحر نخواهد شدبرای معجزه، «شقّ القمر» نخواهد شد
فرط حمله شب، قلع و قمع شد خورشیدتَکید، کم سو شد، مثل شمع شد خورشید
طلسم نقره ای ماهِ خسته باطل شدسیاه بر تن کرد و خسوفِ کامل شد
ضمیرِ دشت، از احساس آب، خالی ماندو اسب فاجعه پی شد، رکاب خالی ماند...
***
مدار صاعقه عشق و عاشقی کم شد |
شبانه مسجد و محراب غرق کژدم شد |
سحرگه سایه ابلیس بر زمین ماسید |
سیاهِ سایه آدم شبیه «گندم» شد |
شغالها به کمین، شیر بیشه را کشتند |
و هر چه گرگ، نگهبانِ جانِ مردم شد |
ز خشکسالی غیرت، اذان ترک برداشت |
و قومِ شب زده، مجبور به تیمّم شد |
گلوی تیره گرداب، موج را قی کرد |
و رود خاطره، دریای پر تلاطم شد |
***
... دوباره واژه شکست و عقیم شد شعرم |
کجاست دست نوازش؟ یتیم شد شعرم |
دوباره تهمت تاریخ، شعر را سوزاند |
حدیث تلخ در و میخ، شعر را سوزاند |
بدون مولا، میدان حق بسی تنگ است |
به هر کجا برویم آسمان همین رنگ است |
خوشا به دعوت این خاندان، بلی گفتنبرای گفتن هر بیت، «یا علی» گفتن
برای گفتن از ایشان زلال باید شد«کمیت» و «دعبل» و حتّی «بلال» باید شد
سرودن از غم مولا، بهشت ما این استو انتظارِ فرج، سرنوشتِ ما این است
پی نوشت ها:
1. پهلوان معروف مشرکین که در جنگ خیبر به دست مولا (ع) کشته شد.
2. افسار شتر خلافت (به تعبیر حضرت علی (ع).
3. اشاره به خطبه معروف شقشقیّه حضرت علی (ع).
4. ابو هریره: از جاعلین حدیث بعد از پیغمبر (ص).
5. اشاره به آیه مبارکه «فَأمُّهُ هاویَة» در سوره مبارکه «القارعة».
6. بت های معروف جاهلیت.
7 و 8. از زحاف در وزن استفاده شده است. (اختیارات شاعری)
9 و 10. شاعران اهل بیت در زمان امام حسن (ع) و امام رضا (ع).
وقتی بیایی
می گریم و می گریم و باران نمی گیرد |
جز نامتان چیزی درونم جان نمی گیرد |
در ذهن من رویای دیدار شما ماناست |
داغ دلم جز با شما درمان نمی گیرد |
وقتی بیایی ذهن پویای قلم ها را |
طوفان وهم انگیز نام و نان نمی گیرد |
تاریکی محضی که در من رو به افزونی ست |
جز با حضور روشنت پایان نمی گیرد |
آقا چرا طعم تمام جمعه ها تلخ است؟ |
آقا چرا آدینه را عرفان نمی گیرد؟ |
آقا فضای سینه چشم انتظاران را |
عطر شمیم روضه رضوان نمی گیرد؟ |
از دوری ات بی طاقتم، آنسان که حتی اشک |
از دیده مشتاق من فرمان نمی گیرد؟ |
تبعیدی فصل فراقم، رو به پاییزم |
می گریم و می گریم و باران نمی گیرد. |
سعیده خلیل نژاد
(رتبه دوم مسابقه جوانه های خیال)
آدینه های دیگر
بر من گذر کن، خوب من! تا جان بگیرم |
از ابر جودت مژده باران بگیرم |
ای آنکه صبر و مهربانی زاده توست |
هر عارفی را دیده ام دلداده توست |
ای مهر تو در روح و جانم جاودانه |
مضمون شوق انگیز نجوای شبانه |
آئینه دار عصمت زهرای اطهر |
گفتار و رفتارت یقینا مثل حیدر |
نامت سپید برف و سبز کوهساران |
عطر نفس های دل انگیز بهاران |
تو شعر نابی، در رگ اندیشه جاری |
من یکّه تاز لحظه های بی قراری |
مشتاق پروازم که بال و پر ندارم |
غیر از شما یاری گر دیگر ندارم |
وقتی تصور می کنم باغ جنان را |
یادم می آید جمعه های جمکران را |
برگرد تا چشم دل من باز گردد |
فصل جدیدی در زمین آغاز گردد |
آدینه ها پشت سر هم... کی می آیی؟ |
بی تو چه دلگیرند و مبهم... کی می آیی؟ |
سعیده خلیل نژاد
(رتبه دوم مسابقه جوانه های خیال)
نگاهِ عابر...
نگاهم خُرد شد آن روز، زیر پایِ یک عابر |
یکی مثل تو پیدا شد برای شعر این شاعر |
به روی پنجره گم گشته آوازِ خوشِ باران |
نگاه خسته ات انگار من را برده از خاطر |
به روی بغضِ کال من، هنوزم زخمی از ضجّه است |
که حتی واژه ها هم از بیانِ حال من قاصر |
تمام هستی ام بودی، ندیدی اشک و آهم را |
سفر کردی تو با دل ها، ولی هر لحظه ای حاضِر |
تو ای سردارِ عشق انگار می بینی دلم تنگ است |
برای من تو شو شافع، به درگاهِ شهِ قادِر |
|
عذرا دهقان بنارکی (مدرسه علمیه الزهرا - یزد) |