مقدّمه
«جهانی شدن» (Globalization) اصطلاحی ناظر به یک واقعیت عینی و خارجی است که در آن حیثیّت فاعلی و ارزشی، مدّنظر نیست. به دیگر سخن، بحث پیرامون پدیده یا وضعیتی است که آدمیان اینک و در دهه های اخیر، با آن مواجه بوده و آن را در حال تحقّق می بینند. در مقابل، «جهانی سازی» (Globalizing) اصطلاحی ناظر به حیثیت فاعلی و ارزشی پدیده یا وضعیت جهانی شدن است و به تعبیر روشن تر، حاکی از یک ایدئولوژی و یک برنامه هدفمند برای جهانشمول کردن پاره ای از امور.
این نوشتار، ابتدا به تبیین مقوله جهانی شدن می پردازد، سپس از جهانی سازی و راست و ناراست بودن آن سخن می گوید، آن گاه در باب مهدویّت و حکومت جهانی مهدی موعود علیه السلام و مؤلفه های دعوت و پیام فراگیر و جهانی آن حضرت بحث می نماید.
جهانی شدن
جهانی شدن فرآیندی است در ارتباط با چهار حوزه:
1. حوزه فنّی: در این حوزه، از وقوع و شکل گیری «انقلاب صنعتی و علمی سوم» سخن به میان می آید. «انقلاب صنعتی وعلمی اوّل» از نیمه قرن 16 تا پایان قرن 17 شکل گرفت که درطی آن، پیشرفت های قابل توجه و چشمگیری در زمینه های مهندسی، کشاورزی، پزشکی و جنگ به وجود آمد.
«انقلاب صنعتی و علمی دوّم»، در نیمه قرن نوزدهم رخ داد و موجب دگرگونی در عرصه توزیع و ارتباط و نیز تولید دیدگاه های علمی بدیع و اساسی گردید. در «انقلاب صنعتی و علمی سوم»، ما با انقلابی در عرصه ارتباطات و فنّاوری اطلاعات مواجه هستیم. در این مرحله، «نظام جهانی اطلاعات» (WORLD INFORMATION ORDER) از چند طریق شکل می گیرد.
الف. ارتباطات کامپیوتری و تلفنی؛ ب. ارتباطات ماهواره ای؛ ج. شبکه های برون مرزی تلویزیونی و رادیویی.
علاوه بر موارد مزبور، توسعه صنعت حمل و نقل هم در این میان نقش آفرین است. مجموعه عوامل یاد شده، سبب برچیده شدن عنصر «زمان و مکان» و جغرافیا در ارتباطات ملل مختلف شده است. از این ویژگی به «افشردگی مکانی» و «باطل شدن جغرافیا» نیز تعبیر می کنند. در چنین شرایطی است که آدمیان احساس می کنند در «دهکده های جهانی» به سر می برند.
2. حوزه اقتصاد: در جهانی شدن اقتصاد، شاهد افول و تضعیف «اقتصاد کینزی» هستیم. بر اساس اقتصاد کینزی، که در مقابل اقتصاد کلاسیک است، دست نامرئی بازار به تعدیل چرخه اقتصادی می پردازد و دولت نباید در این چرخه، دخالت داشته باشد. از آن رو که اقتصاد کلاسیک، نتوانست رفاه اقتصادی ایجاد کند و به شکاف طبقاتی انجامید، کینز، قائل به نقش و دخالت دولت در اقتصاد برای حل بحران پیشین گردید. اما اینک و با جهانی شدن اقتصاد، حاکمیت و دخالت دولت در اقتصاد ملی تضعیف می شود و در مقابل، آنچه برجسته و تقویت می گردد نقش شرکت های چند ملیتی است که وطن و ملیت خاصی نداشته، به دنبال تولید ارزان تر و با صرفه تر می باشند. این شرکت ها از محدودیت قوانین سیاسی و حقوقی ملی تا حد زیادی رهایی می یابند. اینجاست که اقتصاد ملی کم رنگ می شود. در چنین فضایی، سازمان تجارت جهانی (WTO) به وجود آمد که نمادی برای جهانی شدن اقتصاد است.
3. حوزه سیاست: در حوزه سیاست شاهد پیدایی و بسط و گسترش روزافزون نهادهای سیاسی بین المللی و یا مؤثر در سیاست بین المللی هستیم. سازمان ملل، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی و مؤسسات بین المللی متعدّد مدافع اموری همچون حقوق بشر و محیط زیست، عرصه را بر سیاست ملی تنگ کرده و رابطه دولت ملت را دچار چالش های متعدد نموده اند. بدین معنا که گاه تصمیمات حاکمیت در محدوده ملی، در تضاد با دریافت ها و رهیافت های چنین مؤسساتی قرار می گیرد، گاه یک تصمیم قضایی مخالف حقوق بشر شمرده می شود و گاه یک تصمیم اقتصادی دولت با مخالفت سازمان های مدافع محیط زیست روبه رو می گردد که اقتدار سیاسی دولت را با چالش مواجه می کند.
4. حوزه فرهنگی: در حوزه فرهنگ شاهد تقارب و به تعبیر دقیق تر، انتقال فرهنگ ها هستیم. در این انتقال و ترابط، فرهنگ با تمامی اجزا و ارکان خود، همچون دین، آداب، رسوم و باورها انتقال پیدا کرده و گسترش می یابد. نهادهای فرهنگی حقوقی بین المللی همچون مؤسسات پاسدار حقوق بشر نمادی از جهانی شدن در عرصه فرهنگ هستند.
جهانی شدن؛ یک برنامه یا یک پدیده طبیعی؟
بحث مهمی که در اینجا مطرح است، آن است که آیا با یک پدیده طبیعی با نام جهانی شدن روبه روییم یا با یک برنامه طراحی شده و هدفمند؟ برخی معتقدند آنچه آن را جهانی شدن می نامیم مولود طبیعی و جبری پاره ای علل و عوامل فنی است، اما در مقابل، برخی دیگر برآنند که این وضعیت برنامه ای طراحی شده و هدفدار برای تحقق اهداف و امیال غرب است که در این زمینه از تعبیراتی همچون «آمریکایی سازی جهان» یا «غربی سازی جهان» استفاده می شود.
به نظر می رسد هر یک از دیدگاه ها بازتاب وجهی از واقعیت اند. از سوی دیگر، «انقلاب ارتباطی و اطلاعاتی» و فراگیر شدن وسایل ارتباط جمعی و زوال مرزهای جغرافیایی و مرگ زمان ومکان، مولودطبیعی رشد خیره کننده دانش فنّی است.
جهانی شدن بدین معنا، امری طبیعی جلوه می کند. همچنین باید گفت از آن رو که این وسایل پیشرفته ارتباط جمعی در دامن کشورهای غربی متولد شده، و رشد کرده اند، می توانند عاملی برای انتقال آنچه این کشورها طراحی می کنند باشند و اهداف غرب را محقق سازند. چنین وضعیتی اکنون در مسئله جهانی شدن حاکم بوده و ما در واقع با «جهانی سازی» مواجهیم.
در اینکه، غرب، در مسئله جهانی شدن، چه چیزی را به دیگران تحمیل می کند دو دیدگاه مطرح است:
دیدگاه اول: برخی معتقدند در جهانی شدن، آنچه به دیگران منتقل می شود «مدرنیسم» (Modernism) است. مطابق این دیدگاه، مدرنیسم که ذاتا ماهیتی هژمونیک دارد تسرّی می یابد و بر آخرین مرحله تجلّی و تکامل خود می رسد.
دیدگاه دوم: مطابق این دیدگاه، جهانی شدن در ارتباط اساسی با «پست مدرنیسم» (Post Modernism) است. سر برآوردن دیدگاه ها و اندیشه های جدید در عرصه های گوناگون، تسلط و غلبه یکپارچه مدرنیسم را ستانده و جهان را دچار تکثّر می کند. کیت نش از مدافعان دیدگاه دوم است. به نظر می رسد نظریه دوم چندان مطابق با واقعیت نباشد؛ زیرا اولاً، پست مدرنیسم دست کم طبق پاره ای نگرش ها، نقدی از درون تمدن غرب بر مدرنیسم است؛ پست مدرنیسم، حکایت نارسایی های مدرنیسم و البته در چارچوب اندیشه غربی است و از این رو، امتداد مدرنیسم است نه دوران و وضعیتی مستقل از آن. ثانیا، حتی اگر در روند جهانی شدن، اندیشه ها و فرهنگ های دیگر هم رخ بنمایانند، غلبه همچنان با مدرنیسم است. این امر درباره فرهنگ و تمدن های غیر اسلامی به دلایل ذیل صادق است:
1. ضعف در محتوای فرهنگ ها؛ 2. ضعف در روزآمد نبودن فرهنگ ها؛ 3. ضعف در ناحیه وسایل ارتباطی و فنّی که منجر به ضعف در فُرم (Form) می شود.
درباره فرهنگ و تمدن اسلامی قطعا مورد اول صادق نیست؛ ولی مورد دوم به معنای ضعف فعالیت مسلمانان در روزآمد کردن فرهنگ اسلامی [= حفظ محتوا + زبان و فُرم جدید] و نیز مورد سوم صادق می باشد.
اکنون، به پاره ای از عناصر اساسی مدرنیسم می پردازیم تا دریابیم که با جهانی شدن، پاره دیگر جهان چه هدیه ای از غرب دریافت می کند:
عناصر اساسی مدرنیسم
1. عقل گرایی (Rationalism)
انسان مدرن، با تکیه بر عقل ابزاری، راه جدیدی برای زندگی خود گشود. عقل ابزاری، عقلی است که به درک جهان اطراف و روابط میان پدیده ها پرداخته و نتایج به دست آمده را به صورت قواعدی تنظیم می کند. چنین عقلی بیشتر کارایی عملی دارد و به انسان امروز، امکان تغییر جهان به سوی وضع مطلوب و زندگی بهتر و راحت تر، در راستای لذایذ غریزی، را می دهد. این عقل، با اندیشه دینی و معارف وحیانی ارتباطی نداشته و از آن گریزان است. انسان مدرن، با کنار گذاشتن عقل شهودی، که وجه فارق دوران پیشامدرن بود و می توانست در زمینه مفاهیم وحیانی و حقایق کلی هستی کاوش کند، راه و عرصه را برای عقل ابزاری گشود.
2. اومانیسم (انسان گروی) (Humanism)
در دیدگاه مدرن، انسان محور و کانون هستی است و اصالت دارد. توانایی های ذهنی و ادراکی و علمی او برای اداره زندگی اش کفایت می کنند. در دیدگاه سنّتی، انسان گرچه شرافت و کرامت دارد، اما این شرافت و کرامت از طریق بندگی و عبودیت حاصل می شود، انسان رها و گسیخته از عبودیت انسان شریفی نیست. در مقابل، انسان جدید، بر استقلال خود و کرامت های ذاتی خود و حاکمیت خود بر تدبیر امورش تأکید کرد و امر و نهی صادر از جایی فراتر از خود را نپذیرفت. در دوران ماقبل مدرن، کانون هستی «خداوند» بود و ارزش هر چیز وامدار نسبتش با خداوند بود، اما در عصر مدرن، «انسان» مرکز عالم شد و ارزش هر چیز، وابسته به خواست و تمایل او بود.
3. سکولاریسم (جداانگاری دین و دنیا)
سکولاریسم فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیت های دینی و نهادهای دینی، اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند و این بدان معناست که دین در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده می شود و کارکردهای اساسی در عملکرد جامعه، با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که اختصاصا به امر ماوراء طبیعی عنایت دارند، عقلانی می گردد. امروزه دین در غرب، از اوج مرتبت نفوذ فراگیری و حتی تعیین کننده و سرنوشت سازی که روزگاری از آن برخوردار بود، سقوط کرده و صرفا به یک بخش از نظم اجتماعی تبدیل گردیده است.
4. آزادی
انسان مدرن خود را در ساحت اندیشه، بیان و عمل آزاد و رها می بیند. او در اجتماع آزاد است تا هرگونه که می خواهد زندگی و رفتار کند. آزادی او هیچ قیدی ندارد به جز آزادی و رضایت دیگران. تنها زمانی که آزادی دیگران بر هم خورد آزادی محدود می شود، و گرنه آدمی، اولاً بالذات هیچ منع و محدودیتی، حتی منع و محدودیت دینی و الهی را نمی پذیرد؛ چرا که عرصه اجتماعی، عرصه حقوق آدمی است و این حقوق را آدمیان خود وضع می کنند نه خدا و نه کس دیگر. به دیگر سخن، در عرصه حیات جمعی و زندگی اجتماعی، مبنای رفتاری آدمیان توافقات خود آنان است نه تکالیف دینی. از این رو، در جوامع غربی اموری همچون همجنس بازی مشروع و قانونی می شود.
بحران های دامنگیر جوامع مدرن
1. بحران معرفتی
انسان مدرن از زمان کانت به بعد، میان خود و جهان واقع فاصله ای پرنشدنی می بیند. راه شناخت حقیقت اشیا به روی انسان مدرن بسته است و او با عینک ذهن خود، جهان را می بیند و می سازد. این جهان، جهان اوست نه جهان واقع. از اینجا ریشه های شک گرایی انسان جدید متولد شد. از دیگر سو، نتیجه مطالعات هرمنوتیکی نشان می داد که هیچ فهم ناب و کاملی از یک متن فراچنگ نخواهد آمد. در معرفت شناسی، صدق به «انسجام با دیگر نظریه ها» تعریف شد و نه به «مطابقت با واقع»؛ مبناگروی، حریفی به نام «انسجام گروی» یافت؛ نظریه های علوم تجربی با مشکل عدم قطعیت مواجه شدند و قصه تغذیه آنان از علل و عوامل غیر معرفتی بر زبان افتاد. در این میان، نظریه های علوم تجربی، شتاب آلود، جای خود را به دیگری می دادند و این انسان مدرن بود که روزافزون دچار بحران معرفت و عدم اطمینان و شک و تردید می شد.
2. بحران اخلاقی
در دوران مدرن، مکاتبی همچون نسبی گرایی، سودگروی و لذت گروی در فلسفه اخلاق پدیدار شدند که دست کم در برخی شقوق خود (مثل لذت گرایی یا سودگروی تعدیل نایافته) به مشکلات اخلاقی جوامع غربی و ناهنجاری های اجتماعی منجر شدند و یا در گسترش آن ها نقش داشتند. چنان که ذکر گردید، مطابق با اصل آزادی و نیز اومانیسم، انسان غربی دست خود را برای ارضای بی حد و حصر و لجام گسیخته شهوات و امیال نفسانی گشوده دید و اینچنین شد که امروزه غرب گرفتار بحران معنویت و اخلاق است. غرب، امروزه با معضلات بزرگی همچون خشونت های خیابانی، مصرف بسیار گسترده مشروبات الکلی و مواد مخدّر، داروهای توهّم زا، آزار جنسی و هم جنس بازی روبه روست. یکی از علل گسترش مشکلات اخلاقی، توسعه و پیشرفت وسایل ارتباطی و فنّاوری ارتباطات است. شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای و سایت های اینترنتی، در این زمینه نقشی اساسی دارند. از آثار چنین وضعیتی در جامعه غربی، فروپاشی جایگاه و منزلت خانواده، افزایش مردان و زنان بی همسر و یا طلاق گرفته و فزونی عشق های خارج از ازدواج است.
3. بحران روانی
اضطراب و استرس بیماری قرن و بیماری دوران مدرن است. اروپایی ها خود واژه «عصر اضطراب» را برای توصیف قرن بیستم برگزیده اند. شکل خاص اضطراب در قرن حاضر، مولودِ «بی معنایی» و «پوچی و بی هویتی» است؛ بی معنایی و پوچی زندگی و بی هویتی انسان. جهان جدید کانون معنوی و معنابخشی زندگی خود را گم کرده است. انسان جدید، ابتدا خدا را کنار زد تا با عقل خود، خود را آرام و قرار دهد، اما دیری نپایید که دانست کنار رفتن خدا از صحنه زندگی نه تنها آرام و قرار نمی دهد، بلکه اضطراب و تشویش می آفریند؛ چنان که نیچه می گوید: خدا مرده است؛ یعنی در دوران جدید حضور خدا در زندگی انسان از بین رفته است. چنین است که در غرب امروز، بشر به پوچی رسیده، از ورزش و سینما همچون دین های جدید تقدیر می کند و خود را بدان می آویزد.
مؤلفه های جهانی سازی مهدوی
در حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) چه عناصری وجود دارند و با انسان گرفتار امروز چه می کنند؟ آیا بحران های دامنگیر انسان امروز حل می شوند و بشریت به سکون و آرامش می رسد؟ پاسخ مثبت است. در ذیل به توصیف و تبیین مؤلفه های جهانی سازی مهدوی می پردازیم:
1. رشد و تکامل عقلانیّت
امام باقر علیه السلام می فرماید: «اذا قام قائمنا وضع اللّهُ یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به أحلامهم»؛(1) زمانی که قائم ما قیام کند، خداوند دست خود را بر سر بندگان می نهد و افکارشان را پیوند می دهد و عقل هایشان را کامل می کند.
عقلانیتی که در جهانی سازی مهدوی فراگیر می شود، در تقابل با عقلانیت مدرن است. عقلانیت مدرن، عقلانیتی بریده و گسسته از وحی است و می خواهد جهان (= انسان، جامعه، تاریخ و طبیعت) را بدون خداوند تبیین و تفسیر کند. تعبیر «وضع اللّهُ یده علی رؤوس العباد»، اشاره به این مطلب دارد که این عقلانیت که در دوران مهدی موعود (عج) به رشد و فربهی می رسد، برخاسته از وحی و معارف الهی و در چارچوب و محدوده آن هاست.
2. تحقّق و گسترش عدالت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «أبشروا بالمهدی (قالها ثلاثا) یخرج علی حین اختلاف من الناس و زلزال شدید، یملأ الارض قسطا و عدلاً کما ملئت ظُلما و جورا یملأ قلوبَ عباده عبادةً و یسعهم عدلُه»؛(2) بشارت دهید به مهدی (و این جمله را سه بار تکرار فرمود) او در هنگام اختلاف مردم با هم و در هنگام لرزه ای شدید خروج می کند، زمین را از قسط و عدالت پر می کند، چنان که از ظلم و جور پر شده است، قلب های بندگان را از عبادت پر می کند و عدالت او، آن ها را فرا می گیرد.
عدالت، آرزو و دغدغه دیرپای بشر است. دوران مدرن، با تمام جلال و جبروتی که از خود نشان داده، نتوانسته به این آرمان بشری جامه تحقق بپوشاند. نتیجه اقتصاد مدرن و نیز جهانی سازی اقتصاد و گسترش شرکت های فراملیتی، جز شکاف طبقاتی روزافزون و فقیرتر شدن فقیران و غنی تر شدن اغنیا نبوده است. برخی از اندیشمندان عصر مدرن اساسا به چیزی به عنوان عدالت اجتماعی معتقد نیستند. فریدریش هایک می گوید: «عدالت اجتماعی را چیزی به جز فرمولی پوچ نمی دانم که عادتا برای طرح ادعایی خاص بدون اقامه هیچ دلیلی به کار می رود.» از نظر هایک، عدالت اجتماعی در جامعه امروز یک ریگ مرده محسوب می شود.(3)
عدالت، اما در عصر جهانی سازی مهدوی (عج)، هم به معنای دقیق کلمه که «وضع کل شی ءٍ فی موضعه» است محقق می شود و هم عالمگیر و جهانی می گردد. تعبیر «ملئت قسطا و عدلاً» در روایت مذکور، نشان می دهد که در عصر مهدی موعود (عج) ذره ای بی عدالتی یافت نمی شود؛ چرا که «ملئت» یعنی پُر شده است زمین از عدالت و پُر شدن یعنی جایی خالی برای بی عدالتی نمی ماند.
3. گسترش و تکامل دانش و معرفت
امام صادق علیه السلام فرمود: «العلمُ سبعةٌ و عشرون حرفا فجمیع ما جاءت به الرسل حرفان فلم یعرف الناس حتی الیوم غیرالحرفین فإذا قام قائمنا أخرج خمسة و عشرین حرفا فبثها فی الناس و ضم الیها الحرفین حتی یبثها سبعةً و عشرین حرفا»؛(4) دانش 27 حرف است و تمام آنچه پیامبران آورده اند دو حرف است و مردم تاکنون بیش از دو حرف آن را نمی دانند و زمانی که قائم ما قیام کند 25 حرف دانش را رو می کند و آن را به همراه آن دو حرف در میان مردم نشر می دهد.
در نتیجه، غروری که امروزه، از ناحیه رشد دانش و فنّاوری، بشر امروز را فرا گرفته بسیار نابجا، و در مقایسه با تکامل دانش در عصر مهدوی بسیار اندک است.
4. گسترش آبادانی و پیشرفت
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمودند: «... فلا یبقی فی الأرض خرابٌ اِلاّ عمر»؛ در عصر مهدی موعود (عج) خرابی ای نیست مگر آنکه آباد می شود.
خلاصه سخن
در این نوشتار، ابتدا به تفکیک جهانی شدن و جهانی سازی پرداختیم. آن گاه سویه های مختلف جهانی شدن را به تماشا نشستیم و آن را در حوزه های فنّی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مطرح کردیم. آن گاه بیان شد که جهانی شدن گرچه فی نفسه فرزند طبیعی توسعه ارتباطات است، اما از آن رو که ابزار این توسعه ارتباطی در دامن کشورهای غربی است، سخن از جهانی سازی بی معنا نخواهد بود. بحث در باب ارتباط جهانی شدن با مدرنیسم و پست مدرنیسم و نادرستی پیوند آن با امر دوم از دیگر مباحث این نوشتار بود که منجر به بحث از مؤلفه های مدرنیسم شد.
از عقل گرایی، اومانیسم، سکولاریسم، و آزادی به عنوان ارکان مدرنیسم یاد کردیم و در ادامه، به بحران های جامعه غرب، یعنی مهد مدرنیسم، پرداختیم و از بحران های معرفتی، اخلاقی و روانی سخن گفتیم. در انتها به مهدویت و ارتباط آن با جهانی سازی و عناصر جهانی سازی مهدوی (عج) پرداخته و به رشد و تکامل عقلانیت، تحقق و گسترش عدالت به گسترش و تکامل دانش و معرفت و پیشرفت و آبادانی اشاره کردیم.
··· پی نوشت ها
··· فهرست منابع
آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی؛
ابراهیم ابوربیع، «امکان پاسخی معاصر و اسلامی به جهانی شدن»، پگاه حوزه، ش 17، 18 و 19؛
براین. ر. ویلسون، «جدا انگاری دین و دنیا»، ترجمه مرتضی اسعدی، فرهنگ و دین؛
تونی دیویس، اومانیسم، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز؛
جان کورتنی موری، «انسانِ بی خدای عصر نوگرایی و عصر فرانوگرایی»، ترجمه هدایت علوی تبار، ارغنون، ش 11 و 12؛
«جهانی شدن، دین و جهانی گرایی»، گفت وگو با عماد افروغ، پگاه حوزه، ش 8؛
حسین بشیریه، «جهانی شدن و حاکمیت ملی»، آبان، دوره جدید، سال اول، ش 4؛
«دین و جهانی شدن، تقابل یا تعامل»، گفت وگو با محمد مسجدجامعی، پگاه حوزه، ش 13؛
«دین و جهانی شدن»، گفت وگو با حسین کچوئیان، روزنامه همشهری، فروردین 83، شماره های 3350 و 3351؛
زکی میلاد، «جهانی شدن و اندیشه اسلامی»، ترجمه سیدمحمّد موسوی، پگاه حوزه، ش 11؛
«سنت مدرنیته، پست مدرن»، گفت وگو با سید جواد طباطبائی، راه نو، ش 8.
سید حسین نصر، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه مرتضی اسعدی، طرح نو؛
علیرضا شجاعی زند، «عرفی شدن، دین، فرد و جامعه»، نقد و نظر، سال 6، ش 1 و 2؛
عمرو عبدالکریم، «جهانی شدن در عرصه های سرمایه، تکنولوژی و فرهنگ»، ترجمه جهانگیر میرزایی، پگاه حوزه، ش 27؛
فرانکلین بومر، بحران مدرنیته، ترجمه جمال کاظمی، پگاه حوزه، ش 27؛
«فلسفه فرج و جهانی شدن»، قبسات، ش 33؛
گدس مک گرگور، «شک و ایمان»، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، فرهنگ و دین، مجموعه مقالات برگرفته از دایرة المعارف دین، ویراسته میرچا الیاده، هیئت مترجمان زیرنظر بهاءالدین خرمشاهی؛
مایکل پترسون، بروس رایشنباخ، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، طرح نو؛
«نقد روایت ایدئولوژیک از عصر جهانی شدن»، گفت وگو با دکتر الهی، پگاه حوزه، ش 24 و 25؛
ویژه نامه همایش جهانی شدن و دین، ش اول، دی 81؛
______________________________
1 محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 25، ح 21.
2 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 68.
3 فریدریش هایک، «مرده ریگی به نام عدالت اجتماعی»، راه نو، ش 19.
4 محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 52، ص 337، حدیث 73.
پایان مقاله