صمیمیت یعنی چه؟
بسیاری از روان پزشکان و روان شناسان معتقدند که انسان در طول زندگی خود از کودکی تا کهنسالی از نظر روان شناسی و رشد عاطفی و عقلانی از مراحلی عبور می کند که گذر طبیعی و درست از هر یک از این مراحل برای رسیدن به مرحله ی بعدی لازم و ضروری است. چنان چه هر یک از این مراحل رشد به درستی طی نشود؛ انسان دچار سردرگمی و کمبود می شود. در این مبحث می خواهم فقط در مورد یکی از این مراحل که بین سنین 20 تا 40 سالگی است صحبت کنم و آن صمیمیت است. وقتی انسان مراحل کودکی و بلوغ را به طور سالم سپری کند، در مرحله ی بزرگ سالی که سنین 40-20 سالگی است، باید بتواند صمیمیت و همدلی را با دیگران به خصوص با جنس مخالف تجربه کند. کسانی که مراحل پیشین رشد خود را به خوبی طی نکرده باشند، در این مرحله دچار مشکل می شوند و توانایی ایجاد صمیمیت را نخواهند داشت و به جای آن تنهایی و احساس طرد شدن را تجربه می کنند.
حتماً با اسم فروید آشنا هستید و می دانید که او را پدر علم روان شناسی و روان پزشکی لقب داده اند. از فروید پرسیدند یک انسان طبیعی و سالم از نظر روانی چه کارهایی را باید بتواند انجام دهد؟ او پاسخ داد که یک انسان طبیعی و سالم باید بتواند «عشق بورزد و کار کند». منظور او از عشق ورزیدن توانایی ایجاد صمیمیت بود و کار کردن را به معنای هر عمل مولد و هر حرکتی می دانست که در آن فرد بتواند احساس مفید و ارزشمند بودن بکند. مثلاً یک مادر یا یک زن خانه دار در واقع یک فرد مولد و با ارزش است و کار کردن فقط به معنای پول درآوردن نیست. صمیمیت و هم دلی به معنای توانایی ایجاد حس نزدیکی به دیگران، توانایی شناساندن خود به دیگران و شناختن دیگران، و در حقیقت توانایی ایجاد رابطه ی عمیق با دیگران است و جنبه ها و ابعاد مختلفی از فرد را در بر می گیرد.
ابعاد صمیمیت چیست؟
همان طور که اشاره شد صمیمیت یعنی توانایی ایجاد رابطه ی عمیق و ایجاد هم دلی با دیگران به خصوص با جنس مخالف.
شما می توانید هویت یک فرد را بر اساس میزان موفقیت شغلی و تحصیلی او بررسی کنید، ولی جنبه ی دیگر هویت یک فرد میزان موفقیت و مهارت او در ایجاد روابط عمیق و پایدار است.
اغلب افراد با وجود موفقیت های بسیار در زندگی، احساس رضایت و خوشبختی ندارند، و در برقراری عمیق و صمیمانه با مشکل روبه رو هستند. آن ها تصور می کنند که توانایی ایجاد روابط صمیمانه یک امر غریزی است و ضرورتی برای یادگیری و تمرین این روابط وجود ندارد.
این افراد پس از سرخوردگی های مکرر درنهایت خود را بدشانس قلمداد کرده و به خود می قبولانند که اگر دفعه ی بعد کمی شانس با آن ها یاری نماید، می توانند رابطه ی ایده آل خود را بیابند.
ولی آن ها کاملاً در اشتباه هستند. همان طور که برای یادگیری هر هنر جدید ما به آموزش، بالا بردن آگاهی، و تمرین احتیاج داریم، برای ایجاد روابط صمیمانه نیز به صرف وقت و یادگیری و آموزش و تمرین نیاز داریم. صمیمیت ابعاد مختلفی دارد، در صورتی که هر کدام این ابعاد وجود نداشته باشد، باید انتظار داشته باشیم که رابطه عملکرد طبیعی نداشته باشد و در جایی از هم فروریزد.
ابعاد صمیمیت عبارتند از: صمیمیت فیزیکی و جسمانی، صمیمیت عاطفی و هیجانی و صمیمیت عقلانی و فکری.
بنابراین، رابطه ی صمیمانه فقط در شکل فیزیکی و جسمانی، و یا فکری و عقلانی و نیز عاطفی و هیجانی خلاصه نمی شود.
برای داشتن رابطه ی ای صمیمانه و پایدار نیاز است که هر سه ی این ابعاد ارضا شود، وگرنه رابطه از هم فرو می پاشد.
صمیمیت جسمی یعنی چه؟
در واقع صمیمیت جسمی و فیزیکی ساده است و با دست دادن و بوسیدن گونه ها شروع می شود و می تواند جلوتر برود. صمیمیت جسمی را به راحتی می توان به بازی گرفت و این کار را سیاست مداران بهتر از هر کسی انجام می دهند. آن ها زندگی خود را با دست دادن و بوسیدن بچه ها و هوادارنشان سپری می کنند، چرا که می دانند حتی جزئی ترین صمیمیت جسمی می تواند احساس نزدیکی و تعلق را در دیگران ایجاد نماید.
من در طول سال ها متوجه شده ام کسانی که به خصوص در برخوردهای کوتاه توانسته اند آدم ها را به خود جذب کنند از دو دستشان در احوالپرسی ها استفاده می کرده اند. آن ها ممکن است با یک دست به شما دست بدهند ولی با دست دیگر به ملایمت بازو یا شانه ی شما را نیز لمس کنند. این کار حس نزدیکی و تعلق به خصوصی در افراد ایجاد می کند.
بنابراین می بینید که یک حرکت صمیمانه ی کوچک می تواند تا این حد در دیگران ایجاد تعلق و نزدیکی کند. به این ترتیب می توانید به اهمیت رابطه ی جنسی زن و مرد در ایجاد صمیمیت پی ببرید و متوجه شوید که چرا انسان ها در موقع طلاق و یا جدایی از کسانی که صمیمیت جسمی و رابطه ی جنسی را با آن ها تجربه کرده اند، این قدر صدمه می خورند. آن ها در واقع یکی بودن را تجربه کرده اند و بعد از آن جدایی و شکسته شدن را تجربه می کنند و حتی سال ها پس از جدایی همچنان سردرگمی و دردِ جدایی را احساس می کنند.
بیشتر مواقع صمیمیت فیزیکی خیلی سریع در رابطه ایجاد شده و پیشرفت می نماید و افراد به غلط آن را نشانه ی عمق رابطه قلمداد می کنند، در صورتی که اگر در یک رابطه ابعاد دیگری وجود نداشته باشد، رابطه ی جنسی و فیزیکی به تنهایی نمی تواند برای مدت طولانی باقی بماند.
خیلی از ازدواج ها نیز به همین دلیل از هم می پاشد، چرا که پس از مدتی افراد از برقراری ابعاد دیگر صمیمیت ناتوان بوده و نمی توانند هم فکری و صمیمیت عقلانی و عاطفی را پابه پای صمیمیت جسمی به پیش ببرند. در نتیجه به تدریج در رابطه ی فیزیکی نیز سردی به وجود می آید و دوباره این تمایل در افراد متأهل ایجاد می شود که به دنبال رابطه ی جدید باشند. آن ها مجدداً صمیمیت فیزیکی را به عنوان عشق و رابطه ی صمیمانه قلمداد می کنند و تصمیم به ازهم پاشی زندگی زناشویی می گیرند و دوباره اشتباه خود را تکرار می کنند، چرا که باز ناتوان از ایجاد ابعاد دیگر رابطه هستند و پس از مدتی این سردی در رابطه ی جدید نیز حاکم می شود.
صمیمیت عاطفی و هیجانی یعنی چه؟
صمیمیت عاطفی و هیجانی مشکل تر از صمیمیت جسمی است. صمیمیت عاطفی سریع ایجاد نمی شود و روند کندتری دارد. حتی در بهترین رابطه با بهترین فرد نیز پیدایش این صمیمیت زمان می برد. برای ایجاد صمیمیت عاطفی به هر حال ما باید تا حدی خود را افشا کنیم و از خود بگوییم، بدون این که در دیگران یا در خودمان احساس بدی را به وجود آوریم.
ایجاد صمیمیت عاطفی برای بعضی ها زمان بیشتری می برد و برای بعضی دیگر زمان کمتری. بستگی به این دارد که چه موقع فرد در رابطه احساس امنیت می کند و می تواند حالت دفاعی را کنار گذارد و جلوی جریان عقاید و احساسات و رؤیاها و ترس های خود را نگیرد. بستگی به این دارد که چه قدر فرد در گذر از مراحل رشد عاطفی موفق بوده است. بستگی به احساس امنیت و اعتماد به نفس فرد دارد و بستگی به این دارد که فرد چه مقدار از مورد قضاوت قرار گرفتن می هراسد.
بعضی افراد از کودکی آموخته اند چیزهایی را بگویند که دیگران دوست دارند، هیچ گاه به آن ها آموخته نشده است که خود را آزادانه بیان کنند و از مورد قضاوت قرار گرفتن نهراسند.
ایجاد رابطه ی عاطفی و هیجانی، هنری است که نیاز به یادگیری دارد و یکی از مهارت های مهم در ایجاد صمیمیت عاطفی مهارت شناساندن خود به دیگران از طریق خود افشاگری و صحبت کردن از خود به شکل مناسب است.
مهارت خودافشاگری یعنی چه؟
مهارت خودافشاگری و فاش کردن خود این است که ما از خود به دیگران چه بگوییم؟ چه موقع بگوییم و چه مقدار بگوییم؟ بعضی از این افراد عادت دارند به هرکسی که می رسند شروع به صحبت از خود و مسائل بسیار شخصی و خصوصی خود بکنند که گاهی حالت زننده و افراطی پیدا می کند. به قولی بعضی از افراد بسیار پرخاشگرانه خود را افشا می کنند، آن ها از خود می گویند و اهمیتی نمی دهند که شما می خواهید بشنوید یا نه؟
نقطه ی مقابل این ها کسانی هستند که بیشتر مسائل زندگی شان جزء اسرارشان است و کسی نباید به آن پی ببرد و در نتیجه در ارتباطشان با دیگران همیشه در حالت دفاعی به سر می برند. این افراد کسانی هستند که به قدر کافی خود را در روابط شان آشکار نمی کنند و از مسائلشان صحبت به میان نمی آورند و مسائل خصوصی و ناگفتنی زیاد دارند. بیشتر این افراد از یکنواختی روابط شان شکایت دارند و معتقدند که اکثر آدم ها فضول اند.
این ها کسانی هستند که از خودافشاگری می ترسند و از صمیمیت می هراسند و از به خود نزدیک شدن واهمه دارند.
کسانی که در مورد خود زیاد صحبت نمی کنند، ممکن است دوستان شان را تشویق کنند که از خود بگویند. خیلی از زوج هایی که برای زناشویی درمانی مراجعه می کنند این مشکل را دارند. یکی از طرفین به صحبت کردن از خود تمایل ندارد، بنابراین هیچ گاه این فرصت را به طرف مقابل نمی دهد که او را بهتر بشناسد یا بداند چه احساسی دارد. بنابراین در این نوع زندگی زناشویی یک طرف که معمولاً زن است از خود زیاد می گوید و طرف مقابل از خود سخن نمی گوید، احساساتش را بیان نمی کند و همواره سعی دارد یک فاصله ی عاطفی را حفظ کند.
جالب است بدانید که خودافشاگری زیاده از حد و عدم افشاگری هر دو می توانند مشکلات جدی را در روابط پدید آورند.
خیلی از روان شناسان عقیده دارند که کسانی که از خود کم می گویند یا به قولی خود را افشا نمی کنند جلوی رشد عاطفی و روابط بین فردی خود را می گیرند و دچار مشکلات عاطفی بسیاری می شوند و خیلی ها معتقدند که یکی از علل ایجاد مشکلات روانی در افراد عدم خودافشاگری است.
هر موقعی که شما احساس کردید می خواهید صمیمیت عاطفی ایجاد کنید و به فردی نزدیک شوید باید تا حدودی خود را آشکار و افشا نمایید. هم چنین برای ایجاد صمیمیت عاطفی با دیگران باید واکنش های دیگران را در مورد خودتان برآورد کنید. اگر احساس می کنید که دیگران در کنار شما راحت نیستند کمی دقیق تر به رفتارهای خودتان توجه کنید. شاید شما کاری می کنید که آن ها در کنارتان راحت نیستند. حال، سؤال این است که چرا ما نمی خواهیم از خود سخن بگوییم و به طور عمیق با دیگران ارتباط برقرار کنیم و یا خود را افشا کنیم؟
علل زیادی در این رابطه وجود دارد که چرا بعضی از افراد حتی خود را برای نزدیک ترین کسانشان افشا نمی کنند و از خود سخن نمی گویند. پایه و اساس بیشتر این دلایل درجاتی از ترس می باشد. اکنون به علل مختلفی که ممکن است افراد را از خودافشاگری باز دارد می پردازیم:
1. زمینه های خانوادگی و یادگیری در خانواده:
خیلی از نگرش ها و رفتارهای شما در رابطه با خودافشاگری، ریشه در خانواده تان دارد و در واقع شما از خانواده تان آموخته اید. این که شما تمایل ندارید در مورد مسائل خصوصی تان صحبت کنید به این بستگی دارد که پدر و مادر شما در مورد خودشان با شما و یا با همدیگر صحبت می کرده اند یا نه؟ اگر در خانواده ی شما افراد تمایل ندارند که از خودشان صحبت کنند و روابط عمیق با هم داشته باشند، احتمال زیاد وجود دارد که شما هم نخواهید در مورد خودتان صحبت کنید؛ چرا که از کودکی یاد نگرفته اید که این کار را انجام دهید.
2. ترس از خودشناسی و خودآگاهی:
خودافشاگری یکی از راه هایی است که ما از طریق آن نه تنها با دیگران بلکه با خود ارتباط برقرار می کنیم و این احتمال وجود دارد که افرادی که از خودافشاگری در مقابل دیگران می ترسند، در واقع کسانی هستند که نمی خواهند به خود نزدیکتر شوند. خودافشاگری ممکن است شما را به قسمت هایی از وجودتان که همواره سعی در انکارشان داشته اید نزدیک کند. برای مثال امروزه خوش تیپ و جذاب بودن و خوش قیافه بودن بسیار مهم است و کسی که فکر می کند این ها را ندارد ممکن است بسیار ناراحت باشد و اگر سعی کند که این موضوع را در خود انکار کند چه بسا حالش بدتر شود، ولی وقتی همین فرد در مورد این موضوع با افرادی که به آن ها نزدیک است شروع به صحبت کند، کم کم به این قسمت از وجود خود نزدیکتر می شود و شاید به مرور از صحبت های اطرافیان به این نتیجه برسد که آن قدرها هم که فکر می کرده قیافه و شکل ظاهری نقش عمده ای در روابط بازی نمی کند.
3. ترس از صمیمیت:
وقتی شما از خود سخن می گویید خواه ناخواه با دیگران نزدیک و صمیمی می شوید، بنا بر این شما از خود افشایی می ترسید شاید در اصل از صمیمیت واهمه دارید. کسانی هستند که از صمیمیت بیشتر از مرگ می ترسند.
سؤال این است که چرا این افراد از نزدیک شدن به دیگران می ترسند؟ شاید به خاطر این که هر صمیمیتی مجموعه ای از خواسته ها و مسئولیت ها را به همراه می آورد. اگر شما به کسی نزدیک شوید و برایش اهمیت قائل شوید باید در دسترس نیز باشید و همین مسئله آزادی شما را محدود می کند. کسانی که از صمیمیت می ترسند ممکن است راه های دیگری را جایگزین ایجاد صمیمیت با دیگران نمایند. مثلاً روابط زیادی با افراد زیاد و مختلف داشته باشند ولی اکثراً رابطه های سطحی و بدون عمق، به قولی «رابطه هایی به وسعت اقیانوس و به عمق دو سانتی متر» و یا کار را جایگزین روابط نزدیک نمایند و در روابط شان با دیگران فقط نمایشی و ساختگی رفتار کنند. ولی بدانید هیچ کدام از این راه های فرعی ارضا کننده نمی باشند و نمی توانند جایگزین صمیمیت شوند.
4. ترس از تغییر:
وقتی شما از خودتان و نحوه ی زندگی تان سخن می گویید ممکن است متوجه شوید که این نوع زندگی چیزی نبوده که شما برای خود تصور می کرده اید و بعضی از ارزش ها در زندگی تان واقعاً ارزش نیستند و فقط در حد یک ایده ی خوب هستند. ممکن است متوجه شوید که در روابط تان پیش قضاوتی دارید. بنابراین در این نقطه شما باید ارزش ها یا رفتار خود را تغییر دهید و شاید به دلیل همین ترس از تغییرات است که خیلی از ما ترجیح می دهیم اصلاً در مورد مسائل مان با دیگران صحبت نکنیم.
5. ترس از طرد شدن:
گاهی افراد، خود را عمیقاً برای دیگران بیان و فاش نمی کنند چرا که از طرد شدن می ترسند. بسیاری واقعاً به این معتقدند که اگر دیگران بفهمند که من چه آدمی هستم مسلماً به ارتباط با من تمایل نخواهند داشت و من را قبول نخواهند کرد. بعضی ممکن است خودشان نیز خود را قبول نداشته باشند، برای همین از نزدیک شدن به دیگران نیز دوری می کنند چرا که از طرد شدن می ترسند. شاید دلیلی که شما نمی خواهید از نقاط ضعف خود سخن بگویید این است که نمی خواهید فرد ضعیفی معرفی و یا شناخته شوید.
بنابراین، اگر بتوانید به طور مناسب در زمان مناسب از خودافشاگری در روابط تان استفاده کنید، مسلماً می توانید صمیمیت عاطفی و هیجانی را تجربه کنید و اگر نمی توانید این کار را به طور مناسب انجام دهید، اگر فردی هستید که هیچ مسئله ی خصوصی و شخصی ندارید و تقریباً تمام افراد دوروبرتان از مسائل شخصی شما مطلع هستند، پس شما کسی هستید که از خودافشاگری زیادی استفاده می کنید و این مسئله شاید به این دلیل است که شما عمیقاً به دنبال تأیید می گردید. ولی برعکس اگر کسی هستید که فقط از شرایط جوی، مسائل سیاسی یا ورزشی صحبت می کنید و وارد مسائل خصوصی نمی شوید شاید به نوعی ترس از خودشناسی و نزدیک شدن به خود را دارید.
به هر حال بدانید دوستی به تعبیری هدیه ای است که شما به دیگری می دهید. اگر خودتان را دوست نداشته باشید، خودتان را قبول نداشته باشید و خودتان را نشناسید، در واقع خود را به عنوان هدیه ای برای شخص دیگر در نظر نمی گیرید. بنابراین، دوست یابی و باقی ماندن در رابطه برایتان دشوار می شود. احساسی که شما در روابط خود با دیگران دارید بسیار مهم است. زیرا این احساس بر نحوه ی ارتباط شما با دیگران تأثیر می گذارد. اگر شما خود را قبول ندارید و از خود خشمگین و ناراضی هستید، ممکن است در رابطه با دیگران با عصبانیت و خشم و حالت دفاعی برخورد کنید. از طرف دیگر اگر شما اعتقاد به نفس قابل قبولی دارید و با خودتان مهربان هستید، می توانید خیلی راحت با دیگران ارتباط برقرار کنید و صمیمیت عاطفی را تجربه کنید.
صمیمیت فکری و عقلانی یعنی چه؟
سومین بعد صمیمیت همان طور که اشاره شد صمیمیت فکری و عقلانی است.
صمیمیت فکری مانند صمیمیت عاطفی به زمان بیشتری نیاز دارد. صمیمیت فکری به وسیله ی مکالمه و حرف زدن و رد و بدل کردن عقاید و افکار ما در مورد مسائل مختلف ایجاد می شود کسانی که از نظر طرز فکر و نوع نگرش و به قولی جهان بینی به هم نزدیک هستند، ممکن است اولین صمیمیتی که در آن ها شکل می گیرد صمیمیت عقلانی باشد. صمیمیت عقلانی در محیط عاری از پیش قضاوتی شکوفا می گردد. دانستن این که افراد مختلف عقاید مختلف دارند و افکار و عقاید هر یک از ما همواره درست نیستند و عقاید دیگران نیز همواره غلط نیستند در به وجود آوردن محیط عاری از پیش قضاوتی به ما کمک می کند. باز نگه داشتن ذهن و پذیرش افکار جدید جزء مهم ایجاد صمیمیت فکری و عقلانی است. به قول حافظ:
خواهی که سخت و سُست جهان بر تو بگذرد ... بگذر ز عهد سست و سخن های سخت خویش
یعنی این که از روابط سطحی حذر کن و همچنین در عقاید و افکار خود همواره انعطاف پذیر باش، تصور نکن که فقط یک حقیقت در جهان وجود دارد و آن هم در نزد تو است. تحمل خود را برای پذیرش عقاید و فرهنگ های مختلف بالا ببر. در این صورت است که می توانی صمیمیت فکری و عقلانی را تجربه کنی.
در پاسخ به این سؤال که کدام یک از ابعاد صمیمیت اول ایجاد می شود، باید گفت که هیچ قانون و اصلی وجود ندارد که در یک رابطه ی گرم و صمیمانه کدام نوع اول تجربه می شود یا به وجود می آید. شما ممکن است در یک رابطه ابتدا خیلی سریع بعد عقلانی را تجربه کنید و سپس ابعاد دیگر را، و در رابطه ای دیگر ابتدا بعد اول ظاهر شود، مهم این است که اگر شما فقط می توانید یک نوع صمیمیت را تجربه کنید و نمی توانید این الگو را در زندگی تان بشکنید، حتماً یک اشکالی وجود دارد. اگر شما می توانید صمیمیت عقلانی را با دیگران تجربه کنید ولی از نظر عاطفی و جسمی نمی توانید نزدیک شوید، هر چند که آرزوی آن را داشته باشید، باید نتیجه گرفت که یک اشکالی وجود دارد و یا اگر شما فقط صمیمیت جسمی و فیزیکی را در رابطه تجربه می کنید و از صمیمیت عقلانی و عاطفی می ترسید یا توانایی ایجاد آن را ندارید، باید آگاه باشید که شما به کمک احتیاج دارید و لازم است که بدانید چه موانعی در شخصیت شما وجود دارد که مانع از شکل گیری صمیمیت همه جانبه می شود.
منبع مقاله :
کوزه گران، مریم؛ (1387)، صمیمیت (سطوح و ابعاد صمیمیت و چگونگی راهیابی به آن)، تهران: نشر قطره، چاپ اول