ماهان شبکه ایرانیان

استاد ذبیح اللّه صاحبکار / شاعر و محقق

ذبیح اللّه صاحبکار متخلّص به (سهی) فرزند ابراهیم در ستاره بارانِ نیمه شبی از خرداد سال ۱۳۱۳ یا به گفته پدرش در سال ۱۳۱۴ شمسی در روستای دولت آباد واقع در سی کیلومتریِ تربت حیدریّه دیده به جهان گشود. پدر ایشان به صاحبکاری اشتغال داشت، به همین جهت به ذبیح اللّه صاحبکار شهرت یافت.

ذبیح اللّه صاحبکار متخلّص به (سهی) فرزند ابراهیم در ستاره بارانِ نیمه شبی از خرداد سال 1313 یا به گفته پدرش در سال 1314 شمسی در روستای دولت آباد واقع در سی کیلومتریِ تربت حیدریّه دیده به جهان گشود. پدر ایشان به صاحبکاری اشتغال داشت، به همین جهت به ذبیح اللّه صاحبکار شهرت یافت.

پدر و مادر وی، هر دو شب زنده دار و بسیار پارسا بودند. پدرش به شعر علاقه وافر داشت و گهگاه اشعار فارسی را برای فرزندش می خواند و این مسأله، عاملی شد تا استاد ذبیح اللّه صاحبکار از خرد سالی با شعر و شاعری آشنا شود و به تدریج سرودن شعر را تجربه کند. حمایت ها و تشویق های پدر، موجب شد تا وی در همان خردسالی اشعاری موزون و دارای قافیه بسراید. وی تا سنّ ده، پانزده، سالگی مرثیّه می سرود ولی بعدها کمتر به این موضوع روی آورد و به سمت غزل گرایش پیدا کرد.

استاد ذبیح اللّه صاحبکار تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستا طی کرده و برای ادامه تحصیل رهسپار تربت جام شد و در آنجا، ابتدا به فراگرفتن دروس دوره متوسّطه مشغول شد؛ امّا پس از مدّتی دبیرستان را رها کرده و به تحصیل علوم دینی و حوزوی در مدرسه علمیّه (مهدیّه) روی آورد و در ضمن تحصیل، مسئولیّت برخی از امور مدرسه را به عهده گرفت. در مدّت اقامتِ استاد در تربت جام، تنها انیس و هم صحبت ایشان (حاج قاضی فخرالدّین) پیشوای مسلمانان حنفی تربت جام بود که مردی عارف و خلیق و مهربان بود. اشعار استاد صاحبکار در این ایّام مبیّن تنهایی و حزن ایشان است.

استاد پس از چهار پنج سال اقامت در تربت جام به تاکید و راهنمایی (قدسی) شاعر توانا و خوش قریحه، رهسپار مشهد گردید و در مدارسِ (باقریّه) و (نوّاب) تا سال 1340 شمسی به تکمیل تحصیلاتِ حوزوی پرداخت و در این مدّت از محضر اساتید برجسته ای مانند آقای صالحی و حجّت هاشمی بهره ها برد. درس حاشیه را نزد شیخ محمّد آخوند، لئالی را نزد شیخ محمّد رضا دامغانی و لمعه را نزد مرحوم مدرّس و رسائل وکفایه را نزد استاد علم الهدی و شیخ هاشم قزوینی گذراند.

ایشان پس از تحصیلات حوزوی در مشهد به خدمت آموزش و پرورش درآمد و در کسوت معلّمی دلسوز و پرتلاش به آموزش دوستداران ادب و دانش پرداخت تا اینکه در سال 1373 شمسی از خدمت بازنشسته گردید.

در دوران جوانی بود که استاد در مشهد به محفل شعری که آقای فرّخ و تنی چند از شعرای دیگر تشکیل داده بودند، راه یافت و از این محفلِ ادبی بهره ها برد. ایشان در غزل به حافظ و صائب تبریزی و در قصیده به مسعود سعد سلمان نظر داشت و خود در غزل شاعری متبّحر بود که شیوه سخنش به غزلیّاتِ مرحوم رهی معیّری نزدیک بود.

استاد صاحبکار، شاعری خوش ذوق و آشنا به اسلوبها و قالبهای کلاسیک شعر فارسی بود وعمده همّتِ خود را صرف بسط و گسترش شعر دینی و متعهّد کرد.

مجموعه اشعار ایشان، دوبار در هجوم حادثه، مفقود شد؛ یکبار در سال 1342 که قرار بود آقای ساکت اشعار ایشان را به تهران برای چاپ ببرد و باردیگر در مسافرتی که خود آقای صاحبکار داشت و این مسأله، رنجش و دل آزردگی شاعر را در پی داشت.

مرحوم صاحبکار پس از انقلاب اسلامی با توجّه به چهره موجّه و پشتوانه آثار مذهبی و متعهّد خود در بسیاری از مجامع و محافل ادبی به عنوان چهره ای پیشرو حضور داشت و مسئولیّت های مختلفی از جمله: ریاست شورای سیاستگذاری شعر خراسان، ریاست شورای شعر ارشاد، مشاور ادبی مدیر کلّ ارشاد خراسان، ریاست گروه ادبیّات و هنر مرکز آفرینشهای هنری و شورای شعر آستان قدس رضوی را بر عهده داشت.

استاد صاحبکار علاوه بر سرودن شعر در کارهای پژوهشی و تحقیقی نیز همّت وافری داشت و از جمله کارهای وی می توان به تصحیح تذکره عرفات العاشقین و عرفات العارفین تقی الدّین اوحدی و نیز تصحیح دیوان مشفقی بخارایی در پژوهشگاه عاشورا اشاره کرد که اکنون در دست چاپ است. از جمله آثار چاپ شده ایشان می توان به تصحیح دیوان حزین لاهیجی4 و گردآوری بهترین مراثی با عنوان شفق خونین و سیری در تاریخ مرثیه عاشورایی اشاره کرد.

ذبیح اللّه صاحبکار پس از عمری تلاش و فعالیّت پیگیر در عرصه فرهنگ و ادب سرانجام در اسفند ماه 1381 شمسی بر اثر سکته مغزی و قلبی، جامه از دامن هستی برکشید و پیکر ایشان ساعت 9 صبح دوشنبه 19 اسفند از منزل مسکونی وی، واقع در خیابان شهید دکتر بهشتی به سمت مقبرة الشّعرا تشییع شد و سرانجام آبروی شعر خراسان در کنار نگاهبان بزرگ شعر پارسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی آرام گرفت.

دو نمونه از اشعارش:

بیا در خانقه زاهد، که امن است از گزند اینجا به درمان می رسد درد دل هر دردمند اینجا
گرت دست قضا گیرد گریبان رو به ما آور که بر دست قضا بندند رندان، دستبند اینجا
اسیر دیو شهرت گر شدی، اینجا پناه آور که شیر نفس را بینی، گرفتار کمند اینجا
رها کن خودپسندی را که می خوارانِ این محفل چو مِی نوشند خونِ مردمانِ خودپسند اینجا
بیا ای مفلس مسکین، در این دولتسرا پا نه که در پایت فرود آید، سر بخت بلند اینجا
(سهی) چون شمع گر جاری کنی اسرار دل بر لب نگهبانان بزم ما سرت را می زنند اینجا

سپند

یک دل و یک جهان، غم است مرا باز دل گوید، این کم است مرا
شمع سوزان محفلِ طربم همه را عیش و ماتم است مرا
چاره هر غمم، غم دگر است دارو و درد با هم است مرا
عالم حسرت و پریشانی خوشتر از هر دو عالم است مرا
من سپندم که هر کجا باشم آتش جان فراهم است مرا
کاش بی غم (سهی) نگردد طی اگر از عمر یکدم است مرا

منابع و ماخذ

1. گلشن آزادی، علی اکبر، صد سال شعر خراسان، مرکز آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی، 1373.

2. عظیمی، محمّد، غزل معاصر ایران، 1364.

3. مجلّه نگاه حوزه: گفت و شنودی با استاد صاحبکار، شماره (35 34).

4. دیوان حزین لاهیجی به تصحیح روانشاء ذبیح الله صاحبکار توسط مرکزنشر میراث مکتوب با همکاری نشر سایه در 872 صفحه به سال 1374 منتشر شد. و در جرگه نخستین آثار منتشره از سوی مرکز نشر میراث مکتوب بود که با استقبال عموم مواجه شد، و یک بار هم تجدید چاپ شده است.



*. کتابدار بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان