ماهان شبکه ایرانیان

گزیده ای از پژوهش های ارسالی شماره ۶۵ - موضوع پژوهش (۱)علل عدم بیعت امام حسین (ع) با یزید

طوبی بخشی، شماره اشتراک ۱۰۰۷۰، از همدان

انگیزه ها و عوامل قیام امام حسین (ع)

طوبی بخشی، شماره اشتراک 10070، از همدان

آن چه جرقه انقلاب عاشورا را در دل و فکر امام حسین (ع) مشتعل کرد، کسب مال و ثروت و یا شهرت و قدرت نبود، بلکه حق طلبی ایشان و مقابله با مظالم دستگاه حاکم و جلوگیری از انحراف اسلام از مسیر واقعی اش بود. او نمی توانست بنشیند و نظاره گر ظلم و تعدّی و تعیّش و تکبر و تفاخر فزاینده نظام حاکم بر دنیای اسلام باشد؛ نظامی که می رفت تا اصول اسلام را که در آن زمان نهالی جوان و آسیب پذیر بود، به کلی از صحنه گیتی محو نماید و یا از آن آیینی بر جای گذارد کاملاً متفاوت و احتمالاً متضاد با رسالت اصلی آن.

امام حسین (ع)، رهبر انقلاب عاشورا می دید که رنج ها و زحماتی که برای مطرح کردن و معرفی دین اسلام و استقرار و پذیرش آن و نیز توسعه و ترویج آن کشیده شده، اکنون پس از گذشت حدود شصت سال، به سرعت سیر قهقرایی طی کرده و به جای ارائه ارزش های والای اخلاقی، مبلّغ ضد ارزش ها گردیده و بی عدالتی، ظلم، عیاشی، نفاق و حیله و فساد به تمام معنا شیوع پیدا کرده است.

یکی از بزرگ ترین خطراتی که می تواند همه انقلاب های آزادی بخش جهان را تهدید کند، به گونه ای که حتی انقلاب جهانی پیامبر اکرم (ص) از آن مصون نماند، خطر ارتجاع و بازگشت به بینش های جاهلی است. قرآن کریم با اشاره به این رخ داد می فرماید: «و ما محمدّ الاّ رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم؛(1) جز این نیست که محمد (ص) پیغمبری از طرف خداست که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و از این جهان در گذشتند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما به آیین پیشین خود باز می گردید؟»

این انحراف در انقلاب پیامبر (ص) به درجه ای رسید که به تعبیر حضرت امام (ره): «قلم از شرح آن شرمسار است و هر چه بنیان کج به جلو آمد کجی ها و انحراف ها افزون شد.»(2)

روزیتا خالقی، شماره اشتراک 12239، از کرمانشاه

یکی از علل و انگیزه های اصلی قیام امام حسین (ع)، اصلاح بود. اما اصلاح چیست و امام حسین (ع) قصد داشت چه چیزی را اصلاح کند؟ توضیح این نکته، شناخت مفهوم اصلاح و موارد استعمال آن را می طلبد.

مفهوم اصلاح

واژه «اصلاح»، یکی از واژه هایی است که امروزه نیز در ادبیات سیاسی ما بسیار کاربرد دارد. در این جا ابتدا معنای واژه مذکور و سپس موارد استعمال آن را در قرآن و روایات تا حدودی بیان می کنیم.

اصلاح، کلمه ای است عربی و دو معنا دارد:

1 - اصلاح از ماده صُلح، به معنای آشتی دادن، رفع اختلاف، دعوا و مشاجره بین دو فرد یا دو گروه است. واژه اصلاح به این معنا، در قرآن کریم، در مورد اصلاح بین دو همسر به کار رفته است؛ اصلاح به معنای آشتی نیز در قرآن آمده است، که همان اصلاح ذات البین نام دارد: «و أصلحوا ذات بینکم».(3)

2 - اصلاح از ماده صَلاح، در مقابل فساد است و معمولاً آن را در زبان فارسی، «شایستگی» ترجمه می کنند. کار صالح یعنی کار شایسته و فرد صالح یعنی فرد شایسته. به کسی که در صدد است فسادها و نقص ها را از بین ببرد، «مُصلح» می گویند و کسی که در صدد است فساد ایجاد کند، «مُفسد» نام دارد.

اصلاح به این معنا (در مقابل فساد) دو مصداق دارد: یکی، به معنای کار شایسته انجام دادن است و دیگری، به معنای بر طرف کردن فساد و تبه کاری و یا جلوگیری از بزه کاری می باشد که هر دو مصداق، در قرآن نیز استعمال شده است؛ مثلاً «الاّ الّذین تابوا و أصلحوا؛(4) کسانی که توبه کردند و اصلاح کردند.»

ولی آن چه بیشتر مفهوم اجتماعی دارد و در کلمات حضرت امام حسین (ع) نیز مطرح شده و در ادبیات سیاسی و اجتماعی امروز هم به کار رفته است، اصلاحِ مفاسد است که در قبال افساد به کار می رود.

برای روشن شدن مسئله، قسمت هایی از بیانات ایشان را می خوانیم: آن حضرت در بین راه کربلا در یکی از سخن رانی هایش فرمود: اگر کسی سلطانی را ببیند که با زور بر دیگران مسلط شده و در سایه قدرت خود پیمان خدا را که عهد عبودیت است، شکسته و سر از بندگی خدا پیچیده، «مخالفاً لسنة رسول الله...؛(5) با دستورات پیامبر (ص) مخالفت کرده و به آن چه ایشان فرموده عمل نکرده و رفتارش با مردم همراه با گناه و تعدّی است». اگر کسی چنین فردی را دید و با گفتار و رفتار خود نتوانست راه و روش او را تغییر دهد؛ یعنی با سخن یا عمل کاری نکرد که این شخص به مسیر صحیح برگردد، «کان حقیقاً علی الله ان یدخله مدخله؛(6) حق خداست که او را نیز با همان ستم کار وارد جهنم کند.»

سپس می فرماید: کسانی که با آنها مواجه هستم؛ یعنی بنی امیّه، اطاعتِ شیطان کردند و عهد خود را شکستند. مگر رسول الله (ص) نفرمود: کسی که این رفتارها را تغییر ندهد با آنها در جهنم هم نشین خواهد بود. در چنین زمانی چه کسی از من سزاوارتر است که علیه آنها قیام کند تا این مطالب را تغییر دهد؟ «و انی أحق بهذا الأمر»؛(7) من سزاوارترین کسی هستم که باید اینها را تغییر بدهد، پس حرکت من برای اصلاح این موارد است.

نگار بخشی، شماره اشتراک 2425، از سنقر

از جمله دلایل امام برای قیام که در وصیت نامه خویش به برادرش محمد حنفیه نوشتند، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1 - رفع اتهام از خود و خاندان پیامبر (ص)

امام حسین (ع) از یک سو با تهمت ها و افتراهایی در حد کفر و شرک نسبت به پدر و برادر و پاکان و مخلصان و گذشتگان اسلام مواجه بود و از سوی دیگر، خود در معرض اتهامات و نسبت های ناروا قرار داشت. بدین منظور در صدد بر آمد به رفع موارد اتهام ها و افتراها بپردازد، که بعضی از آنها در پی می آید:

الف) سوزاندن ریشه لعن ها

دشمن نابکار برای پیروزی خود چاره ای نمی دید جز این که پاکان و نیکان را آلوده معرفی کند و به طرد و لعن آنان بپردازد. متأسفانه مردم نیز در اثر تبلیغات سوء دشمنان باورشان شده بود که خاندان پیامبر (ص) بدخواه و بد اندیشه اند و لعن آنها را در نماز وسیله ای برای تقرّب به درگاه خدا می دانستند!

آنان باورشان نمی شد که علی (ع) مرد خداست و در راه خدا و محبوب پروردگار است. حال با این طرز فکر چگونه می شد به این مردم فهماند حقیقت چیست و به جای کینه و بغض نسبت به خاندان پیامبر (ص)، بذر مهر و محبت و عاطفه و حق شناسی را در وجود آنها کاشت؟

ب) از بین بردن نسبت کفر و شرک

خاندان بنی امیّه و در رأس آنان، معاویه و دست یارانش برای تحکیم موقعیت خود از هر وسیله و امکانی استفاده می کردند. از دیگر حیله های آنان این بود که علی (ع) و حتی امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) را کافر و ملحد در دین معرفی کنند و به این تعریف دامن بزنند، تا آن جا که وقتی حضرت علی (ع) در محراب عبادت به شهادت رسید، شامیان تعجب کردند که علی را با محراب و مسجد چه کار؟ او که مسلمان نبود و نماز نمی خواند؟ حتی آن روز که دستگاه بنی امیّه نیاز به فتوایی درباره خروج حسین از دین جدش نداشت، شریح قاضی چنین فتوایی را صادر کرد و مردم هم فوراً آن را پذیرفتند، تا آن جا که در کربلا عده ای قربة الی الله با او به جنگ برخاستند و با شمشیرهایی که بر روی آن شعار توحید و آیات قرآن نوشته شده بود، به امام حمله کردند.

ج) طرد هم طرازی ها

در جامعه زمان امام حسین (ع) مردم از نظر فکری چنان دچار انحطاط بودند که بین علی (ع) و معاویه فرق نمی گذاشتند و حتی شاید معاویه را ارجح می دانستند، چون مسنّ تر بود و القاب دروغینی چون: کاتب وحی، صحابی رسول الله و خال المؤمنین را یدک می کشید. آنان از معاویه و بعد هم از فرزندش «یزید» بتی ساخته بودند که به این آسانی قابل شکستن نبود. وجود چنین مردم سبک مغزی که حق و باطل را تشخیص نمی دادند و معاویه را بر علی (ع) با آن همه دلاوری ها و شجاعت ها ترجیح می دادند، کارها را مشکل تر می کرد، زیرا آنان را باکی نبود که بین او و یزید قضاوت کرده و این دو را همانند و هم درجه بدانند. پس بر او بود که به مردم بفهماند که او فرزند پیامبر، جانشین به حق او، محبوب خدا و عالم ترین و با تقواترین مردم است و یزید را با او هم سانی و هم طرازی نیست.

د) تکذیب شایعه بیعت

از سوی دیگر، امام در معرض اتهام دیگری قرار داشت و آن این که کم و بیش در شهرها و از جمله در دمشق شایع شده بود که امام حسین (ع)، عبدالله بن زبیر و دیگر بزرگان و سرشناسان اسلام با یزید بیعت کرده اند.

ه) انکار عملی بیعت

دشمنان دین با شایعه بیعت امام حسین (ع) می خواستند از غافلان و بی خبران بیعت بگیرند. بنابر این امام باید در این شرایط تصمیم قاطعی بگیرد و عملاً نشان دهد که بیعت نکرده است. نه تنها او بیعت نکرده و نخواهد کرد، هر کس هم که اندکی انصاف و دین و تقوا داشته باشد راضی نخواهد شد با کسی همچون یزید بیعت کند و او را خلیفه و جانشین پیامبر بداند.

دعوت کوفیان

حبیب الله حیدری، شماره اشتراک 3007، از محمودآباد

از دلایل قیام امام حسین (ع)، دعوت مردم کوفه بود. این دعوت به دلیل وجود زمینه هایی بود که آنها را بازگو می کنیم:

الف) بازتاب خبر مرگ معاویه در کوفه

مردم کوفه طعم تلخ بیست سال حکومت معاویه را چشیده بودند. هم زمان با خبر مرگ معاویه، مردم شهر کوفه مطلع شدند که امام حسین (ع) و عبد الله بن زبیر و دیگران زیر بار بیعت با یزید ملعون نرفته اند و راهی سرزمین مکه شده اند.

کوفیان در خانه شخصی به نام «سلیمان بن صرد خزاعی» جمع شدند و خداوند را شکر می کردند که سرانجام معاویه هلاک شد. در این حال سلیمان برخاست و سخن رانی کرد که: ای شیعیان! بدانید که معاویه ستم گر به هلاکت رسیده و یزید شراب خوار به جای او بر تخت سلطنت نشسته است، شما شیعیان آن حضرت و پیش از این، جزو شیعیان پدر بزرگوار او بودید، اینک اگر احساس می کنید که می توانید یاور او باشید و با دشمنانش جهاد کنید، پس نامه ای بنویسید و او را دعوت نمایید؛ اما اگر می ترسید و می دانید که نمی توانید او را یاری کنید و از او پیروی نمایید، پس فریبش ندهید و او را در مهلکه نیندازید.

آنها گفتند: اگر امام به سوی کوفه بیاید، ما همگی با او بیعت و در یاری او و جهاد با دشمنانش جان فشانی خواهیم کرد.(8)

ب) امضای هجده هزار مسلمان

پس از گفت و گوهای بسیار، سلیمان بن صرد و مسیّب بن نجبه و رفاعة بن شداد بجلی و حبیب بن مظاهر و بعضی از شیعیان علی بن ابیطالب نامه ای برای امام حسین (ع) نوشتند و از پسر رسول خدا خواستند که به شهر کوفه بیاید و حق و حقیقت را برای آنها آشکار سازد.

«این نامه ها مرتب و پشت سر هم به امام می رسید، تا آن که در یک روز، شمار این نامه ها به ششصد عدد رسید. امام با دریافت این نامه ها باز هم تأمل و صبر می نمود و جوابی نمی داد تا آن که دوازده الی هجده هزار نامه به سوی امام فرستاده شد.»(9)

دلایل بیعت نکردن امام (ع) با یزید

مهدی جعفری، شماره اشتراک 10773، از قم

والی مدینه، امام (ع) را خواست و نامه یزید را برایش خواند. امام (ع) در خلوت بودنِ این بیعت را بهانه قرار دادند و بیعت نکردند و با مروان بن حکم که خواست با زور بیعت بگیرد، مقابله نمودند و از مجلس خارج شدند.(10) اما چرا آن حضرت با یزید بیعت نکرد؟ سؤالی است که جواب آن رابه اختصار بیان می کنیم.

الف) شخصیت یزید

گرچه بنی امیّه همگی افرادی شرور و غاصب بودند، اما برخی همچون معاویه با ظاهرسازی سعی در فریب دادن مردم داشت، از این رو بسیاری از گناهان را آشکار انجام نمی داد. اما یزید در فسق و فجور، گوی سبقت را از همگان ربوده بود و به هیچ چیز پای بند نبود. برای شناخت وی به چند خصوصیت بارز او اشاره می کنیم:

1 - انکار نبوت: یزید که خود را خلیفه مسلمانان می خواند، با خواندن اشعاری، پرده از مکنونات باطنی خود برداشت و نبوت را انکار کرد.

لعبت هاشم بالملک فلا

خبر جاء و لا وحی نزل(11)

محمد (ص) با ملک و حکومت بازی کرد، نه وحی بر او نازل شده بود و نه از آسمان خبری داشت.

2 - بی اعتقادی به احکام اسلام: برخی از نویسندگان معتقدند: یزید نزد دایی های خود در بادیه پرورش یافته بود و قبیله مادرش پیش از اسلام، مسیحی بودند و هنوز حال و هوای دوران مسیحیت در سر آنها بود. از این رو یزید تربیت مسیحی داشت و به همین دلیل پرده دری وی نسبت به ارزش های اسلامی امر غریبی نبود؛(12) چنان که در هنگام شراب خوردن چنین می گفت:

و ان حرمت یوما علی دین احمد

فخذها علی دین المسیح بن مریم(13)

 

اگر نوشیدن شراب در دین اسلام حرام است، آن را مطابق دین مسیح بنوش.

3 - فساد اخلاقی: امام حسین (ع) وقتی از بیعت با یزید سر باز زد، خطاب به حاکم مدینه فرمود: «.. ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت، خاندان ما محل رفت و آمد فرشتگان و محل نزول رحمت خداست. خداوند اسلام را از خاندان ما شروع کرد و تا آخر نیز هم گام با خاندان ما پیش خواهد برد، اما یزید مردی است شراب خوار که دستش به خون افراد بی گناه آلوده است. او شخصی است که دستورات الهی را در هم شکسته و در مقابل چشم مردم مرتکب فسق و فجور می شود. شخصی همچون من [با آن سوابق درخشان و اصالت خانواده ] با چنین فرد فاسقی بیعت نمی کند.(14)

ب) تثبیت خلافت موروثی

علامه امینی (ره) در کتاب گران سنگ «الغدیر» آورده اند که ابوسفیان به فرزندان عبد مناف چنین توصیه می کرد: خلافت را همچون گوی به هم بدهید، نه بهشتی است و نه جهنمی.(15) در کلام دیگری به بنی امیّه می گوید: «یا بنی امیة! تلقفوها تلقف الکرة، فوالذی یحلف به ابوسفیان ما زلت ارجوها لکم و لتصیرن الی صبیانکم وراثة؛(16) ای امویان! حکومت را مانند گوی به سرعت بگیرید، پس به آن چیزی که ابوسفیان سوگند می خورد، من همیشه امید آن رابرای شما داشتم و البته که به صورت ارث به کودکان شما خواهد رسید.»

اگر امام حسین (ع) به بیعت تن می داد، این امید و آرزوی ابوسفیان، محقق و سلطنت در خاندان او موروثی می شد.

فیروزه ثقفی دلیر، شماره اشتراک 11795، از بناب

از نیمه دوم خلافت عثمان تا پایان دوران حکومت معاویه، به تدریج بعضی از اصول حکومت اسلامی دگرگون شد و به اصطلاح مسلمانان، بدعت ها در دین پدیدار گشت. در حکومت معاویه، این دگرگونی ها به نقطه اوج خود رسید تا جایی که امام حسین (ع) را بر آن داشت تا دست به قیام بزند.(17)

برخی از علل و انگیزه های قیام آن حضرت عبارت اند از:

الف) افزایش مردم ناراضی: وضع شیعیان بر خلاف قرارداد صلح امام حسن (ع)، فوق العاده سخت و غیر قابل تحمل بود، چرا که سیاست اموی بر ریشه کن کردن اساس تشیّع بود.

معاویه در بخشی از نامه خود می نویسد: بر هر کس گمان بردید طرف دار این قوم است، سخت بگیرید و خانه اش را ویران کنید.(18)

در قسمتی دیگر می نویسد: بنگرید، هر کس ثابت شد دوست علی و خاندان اوست، نامش را از دفتر پاک، و حقوق و جیره اش را قطع کنید.(19)

ب) قتل اکابر شیعیان از قبیل جمله: جعفر بن عدی و رشید هجری به جرم شیعه بودن.(20)

ج) سبّ و لعن علی (ع) به طور رسمی در خطبه های نماز جمعه.(21)

د) اثرات سوء تبلیغات اموی و قرار دادن معاویه در صف صحابه کبار، به طوری که اگر وضع به همین منوال پیش می رفت روزی می رسید که مردم، اسلام را همان می دانستند که معاویه معرفی می کرد.(22)

سکوت در برابر این ناعدالتی ها جایز نبود، زیرا تأخیر در قیام هنگامی رواست که فرد قدرت بر قیام نداشته باشد. به همین دلیل آن حضرت به مدت بیست سال در برابر معاویه خاموشی گزید،(23) چون اگر در همان ابتدا قیام می کرد، خون او در این میان از بین می رفت، زیرا در آن زمان هنوز ریاکاری های معاویه و هویت اصلی بنی امیّه بر مردم روشن نشده بود و مردم نیز آماده چنین قیامی نبودند.

انگیزه های معنوی در قیام امام حسین (ع)

میترا آروانه، شماره اشتراک 4116، از دزفول

برخی با انگیزه معنوی و مقابله با مفاسد اجتماعی و سیاسی و تأمین مصالح اجتماعی و آرمان های مقدس انسانی، دست به انقلاب می زنند و قیام امام حسین (ع) از این نوع قیام بود. آن حضرت انگیزه های قیام خویش را در چهار ماده برای نسل های آینده به این شرح تبیین می فرماید:

1 - اصلاح و سامان بخشیدن به امور اجتماعی: در فاصله رحلت پیامبر عالی قدر اسلام تا نهضت عاشورا، انحرافات و تغییرات سیاسی - فرهنگی فراوانی در جامعه نوپای اسلامی پدید آمده بود؛ از جمله: تبدیل امامت و خلافت اسلامی به دستگاه حکومت سلطنتی، تحریف عقاید اسلامی، خطر ارتجاع و بازگشت مردم به آداب و رسوم جاهلی و نابودی اسلام ناب محمدی، عدم تأمین جانی شخصیت های شیعی در حکومت امویان، ایجاد رعب و وحشت و خفقان، که نتیجه آن، ایجاد حالت یأس و ناامیدی در جامعه اسلامی بود.(24) امام (ع) با قیام خود در صدد بود این تغییرات و انحرافات را اصلاح و اسلام ناب محمدی (ص) را دوباره احیا کند.

2 - امر به معروف و نهی از منکر: وا داشتن دیگران به انجام کارهای پسندیده و باز داشتن آنان از کارهای ناشایست، دو فریضه مهم اسلامی است که بر عهده هر مسلمان بالغ، عاقل و قادر گذاشته شده است. این دو اصل به عنوان یک قانون عقلانی و پشتوانه اجرایی، در هر جامعه متمدنی پذیرفته شده و آیات و روایات فراوان قرآن نیز بر آن تأکید کرده است.

بدیهی است که امام (ع) به حکم مسئولیت امامت و جانشینی پیامبر (ص) از طرف خدا، بیش از هر کس دیگر باید این بار مسئولیت را به دوش بکشد.

3 - پیروی از راه و روش پیامبر (ص) و علی (ع): امام علی (ع) در صدد احیای سیره نبوی و علوی بود که جنبه آرایشی داشت و در زمان خلفای راشدین بر اجرای آن به عنوان بنیان دین تأکید می ورزیدند. البته اکثر مسلمانان در دوران خلفای بعدی نیز بر پای بندی به سنّت پیامبر (ص) اصرار داشتند و به همین دلیل به اهل سنّت معروف شدند، ولی در حکومت معاویه و یزید، این مهم دینی به فراموشی سپرده شد. امام (ع) با توجه به اهمیت سنّت و سیره پیامبر (ص) و امیرمؤمنان (ع) در جهت دادن به روش انسان مسلمان و تأکید اکید قرآن به اسوه بودن حضرت محمد (ص)، یکی از اهداف مهم خود را در این قیام الهی، مقابله با ارتجاع اموی و احیای سنّت نبوی و علوی معرفی فرمودند.(25)

4 - دعوت به حق گرایی: در یک نگاه کلی می توان گفت: از دیدگاه اسلام و قرآن، نظام تکوین و تشریع بر محور حق و حقیقت قرار گرفته و دعوت به حق و واقع گرایی، نشانه حقانیت هر فرد تلقی شده است.

به همین دلیل است که در فرهنگ اسلامی، شخصیت پرستی، یکی از آفات شناخت حقیقت معرفی شده است. از این رو امام حسین (ع) در وصیت نامه خود یادآوری می نماید: «هر کس دعوت مرا به پاس احترام حق اجابت کند...» و نمی فرماید: فراخوان مرا به دلیل شرافت خانوادگی یا قرابت با پیامبر (ص) و یا محبوبیت اجتماعی و یا جای گاه معنوی ام پاسخ گوید.(26)

امام (ع) در پایان وصیّت نامه سیاسی - فرهنگی خود، افزون بر حق گرایی و اقرار به توحید و نبوت و معاد، سفارش نامه جاودانه خویش را با این فراز خاتمه می دهد: «و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب». به همه جهانیان یادآوری می کند که توفیق و آماده سازی اسباب کام یابی انسان، دست خداست و بازگشت نهایی هر کس نیز به سوی اوست.

در واقع همگان را با این بیان به توحید افعالی توجه داده است؛ یعنی هر حرکت و سکونی که در عالم رخ می نماید، به حول و قوّه خداست. هر چند در محاسبات ظاهری، مستند به علل و اسباب طبیعی باشد و در ظاهر از آنها کمک بگیریم، زیرا حضرت حق از حیث ذات و اسم و صفت، محیط بر همه چیز است.(27)

محمدرضا ثامنی، شماره اشتراک 650، از سنقر

با نگاهی به تاریخ عاشورا در می یابیم که عواملی دست به دست هم داد و زمینه ساز این حادثه بزرگ و جان سوز گردید که در این جا به طور فشرده بعضی از آنها را مرور می کنیم:

1 - کنار گذاشتن وصایای پیامبر اعظم (ص)

هنگامی که پیامبر (ص) رحلت فرمودند و هنوز به خاک سپرده نشده بودند، عده ای در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و کاری ترین ضربه را به بدنه اسلام نوپا وارد آوردند و علناً وصیت ناصحانه پیامبر را نادیده گرفتند.

فرصت طلبان با بهانه های واهی، امت را از امامت و رهبری امام بر حق، علی (ع) محروم کردند و 25 سال در کمال بی شرمی و وقاحت، بر کرسی خلافت اسلام تکیه زدند و در این مدت چه نقش ها که بازی نکردند تا توانستند به خواسته های خود برسند. در مدت پنج سال حکومت حضرت هم پیوسته جنگ های گوناگون علیه او به راه انداختند و نگذاشتند شجره طیبه حکومت ایشان جان بگیرد.

2 - رنگ باختن معنویت

متأسفانه بعد از رحلت پیامبر (ص) به دلیل انحراف سیاسی و فرهنگی به وجود آمده، به تدریج معنویت رنگ باخت و دوباره ارزش های جاهلی زنده شد و ارزش های الهی جای خود را به ارزش های مادی داد. در زمان پیامبر (ص) مسابقه بر سر جهاد و ایثار بود، اما بعد از آن حضرت، مردم بر سر دنیا و متاع ناچیز آن به مسابقه پرداختند. تا دیروز، خواصّ، «امیر بر دنیا» بودند و دنیا را به هیچ می انگاشتند، اما بعد از پیامبر (ص) «اسیر دنیا» شدند و جلوه های دنیا برایشان چون بت شد. و این، درد بی درمانی بود که تا دوره حکومت عدل علی (ع) ادامه یافت و موعظه ها و نصیحت های آن حضرت نیز مؤثر نیفتاد.

از طرفی، موج گسترده فتوحات در دوره خلفا، جامعه اسلامی را به سرعت به سوی مادی گرایی و دنیا پرستی سوق داد، زیرا غنایم این جنگ ها از آن فاتحان بود.

در حاشیه همه این مسائل، مدیران این برنامه (فتوحات) یک هدف اساسی دیگر را هم دنبال می کردند و آن مشغول کردن مردم به جنگ های برون مرزی بود تا از امر مهم خلافت و امامت غافل شوند و این مسئله ای است که حتی در همان دوره، برخی تیزبینان به آن پی برده بودند.

در این میان، حاتم بخشی های فراوان عثمان از بیت المال مسلمانان تنور دنیا گرایی را گرم کرد تا جایی که مال و مال اندوزی ارزشی اساسی در میان مردم شد.

«بیت المال» در این دوره، مخصوص مسلمانان نبود، بلکه بانک مرکزی شخص خلیفه بود که به هر کس و به هر مقدار می خواست می بخشید، به ویژه به بستگان و نزدیکانش بیشتر رسیدگی می کرد و آنها را به حدی حریص کرد که سیری ناپذیر شدند.

اوج افول معنویت در دوره یزید بود، چرا که او جز به شکم و شهوت نمی اندیشید و بی دینی و هرزگی و فسق و فجور او ضرب المثل بود. در این شرایط، جز یک انفجار و یک انقلاب نمی توانست آنها را از آن ورطه هلاکت و نابودی نجات دهد و این بود که سالار و سرور شهیدان با نثار خون پاک خویش و یارانش مردم را از خواب غفلت بیدار کرد.

3 - افول غیرت دینی

سومین عاملی که باعث حادث شدن این انقلاب عظیم گردید، «افول غیرت دینی» بود.

«غیرت»؛ یعنی دفاع از محبوب در برابر متجاوز. جلوه شناخته شده غیرت، «غیرت ناموسی» است که نشانه انسانیت انسان است و پیش از آن که یک ارزش الهی باشد یک ارزش انسانی است؛ یعنی این که این خصیصه در کافر هم ارزش مند است و خداوند انسان های غیرت مند را دوست دارد.(28)

جلوه دیگر غیرت، غیرت دینی است. غیرت دینی؛ یعنی دین را به عنوان محبوب ترین دیدن و مدافع حریم آن بودن.

آیین انسان ساز اسلام پیروان خود را با این خصلت می پسندد و راز خیر بودن امت اسلام، احیای این ویژگی در بین آنان است.(29) مسلمانان تا زمانی یک «امت ممتاز» محسوب می شوند که غیرت دینی در بین آنها زنده باشد. در روایات اسلامی، غیرت دینی که نوعاً از آن به «امر به معروف و نهی از منکر» یاد شده است، مایه قوام دین، استحکام جبهه ایمان، ذلت دشمنان، مبنای برپایی احکام دین، راه انبیا، برترین اعمال و مایه آبادانی زمین معرفی شده است.

نقطه مقابل غیرت دینی، تساهل و تسامح در دین به معنای معامله گری بر سر آن است، چه در اصول و چه در فروع. البته تساهل و تسامح در دین به سه معنا به کار می رود:

1 - سخت نبودن دین؛

2 - منطقی و استدلالی بودن دین؛

3 - معامله گری بر سر دین.

سومین معنای تساهل و تسامح، کوتاه آمدن از دین و معامله گری بر سر آن است و این، ضد غیرت دینی می باشد و به شدت با اصول و مبانی اسلام در تضاد است.

طرف داران این معنا، آگاهانه یا ناآگاهانه به تحریف دین پرداخته و سرانجام مردم را از دین جدا می کنند. در جامعه ای که غیرت دینی افول کند و تسامح و تساهل در دین و معامله گری با دین و بی تفاوتی، شیوه کارها شود، آن جامعه آسیب پذیر و آفت خیز است. در چنین جامعه ای مردم زیان های بسیاری خواهند دید و حادثه عاشورا پی آمد تلخ تساهل و تسامح در دین است.

آثار و پی آمدهای نهضت عاشورا

علیرضا ولی زاده، شماره اشتراک 12302، از گناباد

اصولاً هدف مهم نهضت عاشورا و حتی بعثت انبیا و به ویژه پیامبر خاتم (ص)، احیای «ارزش های اخلاقی» در جامعه انسانی بود، زیرا معمولاً نابهنجاری های اجتماعی ریشه در بیماری های اخلاقی دارد. خودکامگی، فساد و ستم گری، پدیده هایی اند که به دلیل فقدان معنویت و بی اعتنایی به ارزش های اخلاقی به ویژه در سطح نخبگان و فرهیختگان، رخ می نماید.(30)

قیام امام (ع) موجب گردید که در جامعه نوعی اخلاق بلندنظرانه پدید آید و نظر آدمی را به زندگانی خود و دیگران، دگرگون سازد تا بتواند بدین وسیله جامعه را اصلاح کند. امام حسین (ع) و فرزندان و یارانش در قیام بر ضد بنی امیّه، اخلاق عالی اسلامی را با همه صفات و حلاوتش نشان دادند. آنان اخلاق را بر زبان نیاوردند. بلکه با خون خود و با زندگی خود، آن را نوشتند.(31)

یاران امام حسین (ع) از زندگی نسبتاً راحت و آسوده خود چشم پوشیدند و برای نثار جان خویش در راه آن حضرت، با دشمنان به ستیز پرداختند. برای بیشتر مسلمانان آن روز این نکته بسی جالب بود که یک انسان، بین زندگی راحت و ثروت و نفوذ که با اطاعت از یک ستم گر حاصل می شد و انتخاب مرگ، مرگ را برگزیند، چنین خصلتی، وجدان هر مسلمانی را تکان می داد و او را از خواب سنگین و طولانی بیدار می کرد تا زندگی اسلامی شکلی دیگر گیرد؛ شکلی که سال ها پیش از قیام حسین (ع) از میان رفته بود. چه بسا انقلاب ها و قیام هایی که به وسیله مردی عادی علیه حاکمان ظالم، شکل می گیرد، اما روح کربلا در نهاد کسانی که به این کار دست زدند، شعله ای برافروخت که همه آماده بودند در راه چیزی که آن را حق تشخیص می دادند جان فدا کنند.(32)

افزایش محبوبیت خاندان علی (ع)

اولین اثر مثبت و مهمی که حادثه جان سوز طَفّ به بار آورد، بالا بردن محبوبیت خاندان علی (ع) در جامعه و شناساندن بیشتر آنها به مردم بود. افکار و عواطف امت که در اثر تبلیغات شدید و شوم حکومت بوسفیانیان می رفت تا یک باره از خاندان امیرالمؤمنین فاصله بگیرد و برای همیشه آنها و اسلام اصیل را از یاد ببرد، بعد از واقعه نینوا گویی از خواب خفته بیدار شد و حق و حقیقت را باز یافت.

مسئله محبوبیت داشتن و قبضه کردن افکار جامعه، از مسائل حیاتی و مهمی است که همواره حکومت ها به آن توجه کرده و می کنند. این حکومت ها هر چند غالباً تکیه گاه بزرگی جز قدرت ندارند، اما به خوبی می دانند نیرومندتر از حکومت و قدرت نظامی، جای گاهی است که باید در دل های مردم داشته باشند.(33)

تلاش های شیطانی معاویه برای به دست آوردن دو چیز بود: یکی، محبوب کردن دودمان بنی امیّه و دیگری، سقوط آل علی (ع) از محبوبیت. با تأسف باید گفت در این کوشش، موفقیت بسیاری به دست آورد، اما خوش بختانه حادثه طفّ و جان بازی های اصیل ترین انسان ها، این ثمر مهم را برای اسلام و خاندان پاک علی (ع) به بار آورد و توانست نفوذ معنوی و اعتبار روحی عمیقی برای آنها در جامعه ایجاد کند، به طوری که هر قدر از تاریخ کربلا بیشتر گذشت، قشرهای بیشتری به آن جذب شدند. این محبوبیت، آرام آرام تا آن جا افزایش یافت که بنی عباس و همه مخالفان سیاسی بنی امیّه برای ساقط کردن حکومت بوسفیانیان به ناچار در شعاع قدرت معنوی رسول مکرّم اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) قرار گرفتند و به نام هواداری از آل رسول و با استفاده از محبوبیت آنان، حمایت از آنها را شعار خویش قرار دادند و توانستند قشرهای وسیعی از ملت را دور خود گرد آورند و کاخ بیدادگران آل امیّه را از بیخ و بن بر کنند.(34)

پی آمدهای نهضت عاشورا

علی مطهری فرد، شماره اشتراک 8357، از رشت

الف) رسوایی یزیدیان و حزب حاکم اموی: شهید هاشمی نژاد (ره)، دومین اثر مهم و بزرگ نهضت امام حسین (ع) را بر ملا ساختن ماهیت کثیف و ننگین بنی امیّه عنوان می کند و می نویسد: «آن قیام و جنبش اصیل که پرده ها را یک باره بالا زد، به خوبی توانست چهره آلوده و سیرت دیو مانند آنها را عملاً در برابر امت ترسیم ساخته، قساوت، زندگی، رذالت و پای بند نبودن آنها را به هیچ اصلی از انسانیّت و شرف، آشکار سازد. کار این منفوریّت در اجتماع به حدّی بالا گرفت که بالاخره پس از گذشت چند سال، نه تنها هیچ یک از آل امیّه جرئت نداشت نسبت خود را آشکار سازد بلکه بدن های مردگان آنها را هم از قبر بیرون می کشیدند و با آتش می سوزاندند.»(35)

ابن جوزی می نویسد: «به خدا قسم، در بین مردم کسی نبود مگر آن که برای کشتن حسین به یزید ناسزا می گفت و او را توبیخ کرده و از او فاصله می گرفت.»(36)

شهید مطهری در این باره می نویسد: «هند، زن یزید وقتی که از ماجرای ورود اسرا و آوردن سر مقدس حسین (ع) به مجلس یزید آگاه شد، خود را در لباس مخصوص مستور کرد و از اندرون خانه به مجلس مردان آمد و گفت: آیا این سر حسین فرزند فاطمه است؟ یزید گفت:... آری، سر حسین، فرزند فاطمه است. تو برای این گریه و عزاداری کن. خدا بکشد ابن زیاد را که در کشتن او تعجیل کرد.»

بالاتر از اثراتی که ذکر شد این بود که معاویه، پسر یزید، خود را از خلافت خلع کرد و بر یزید و بر معاویه (پدر یزید) لعنت فرستاد و حق را به جانب حسین (ع) و علی (ع) داد. با وجود این، بزرگ ترین اثر حادثه کربلا این بود که پرده نفاق را درید و حساب سلطنت عملاً از حساب دین جدا شد.(37)

ب) زنده شدن اسلام و قرآن: حسین عزیز با قیام عاشقانه خود، حقیقت محبت ورزی و دوستی راستین را به همگان فهماند که در میدان دوستی باید پاک باز بود. لذا قیام امام حسین (ع)، نهایت تأثیر را در اسلام بر جای گذاشت و بعد از شهادت آن بزرگوار رونقی در اسلام پیدا شد و این همه برکات از شهادت ایشان است.

برخی روایت مشهور نبوی: «حسین از من است و من از حسینم» را این گونه معنا کرده اند: «برپایی و باقی ماندن اسلام به برکت حسین (ع) است، با این که دشمن می خواست آثار آن را از بین ببرد.»(38)

ج) تقویت و رشد انگیزه های مبارزاتی انقلابیون و پدید آمدن انقلاب های متعدد با الهام از حماسه کربلا.

د) احساس گناه و شرمساری در جامعه به دلیل یاری نکردن حق و کوتاهی در ادای تکلیف: بعد از واقعه عاشورا بسیاری از مردم به دلیل یاری نکردن امام حسین (ع) پشیمان شدند و احساس گناه کردند و یزید و قاتلان امام و یارانش را لعن و نفرین می کردند. پس از آن، تعداد زیادی از آنها برای جبران کوتاهی از ادای تکلیف، دست به قیام زدند که به «قیام توّابین» معروف است.

ه) فرو ریختن ترس ها: با قیام امام حسین (ع)، ترس و وحشت مردم فرو ریخت و آنان دریافتند که با کمترین امکانات و نفرات می توان در مقابل ظلم ایستاد.

آثار قیام امام حسین (ع)

مرضیه ولی پور، شماره اشتراک 8044، از اهر

1 - پدید آمدن انقلاب های متعدد: قیام امام حسین (ع)، سرآغاز جنگ ها و قیام های متعددی در تاریخ شد و در واقع نخستین قیامی بود که طریق مبارزه جویی را به مردم آزاده آموخت. حادثه کربلا، گشاینده جبهه اعتراض علیه حکومت امویان و سپس عباسیان شد. از نهضت های پس از عاشورا، می توان حرکت ها و انقلاب هایی را نام برد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

الف) انقلاب توابین: این انقلاب در کوفه بر پا گردید و واکنشی مستقیم به قتل امام (ع) بود.(39)

ب) انقلاب مدینه: این انقلاب با انقلاب توّابین تفاوت داشت و هدف آن، انقلاب علیه حکومت ستم کار بنی امیّه بود. اهل مدینه علیه امویان شوریدند و عامل یزید را از مدینه راندند. شرکت کنندگان در این قیام، یک هزار تن بودند. این انقلاب به دست سپاهیان شام و با نهایت وحشی گری سرکوب گردید.(40)

ج) قیام مختار ثقفی: در سال 66 هجری مختار بن عبیده ثقفی در عراق به خون خواهی امام حسین (ع) قیام کرد و در یک روز، دویست و هشتاد تن از آنان را به قتل رسانید.(41)

د) انقلاب مطرف بن مغیره در سال 77 هجری.

ه) انقلاب ابن اشعث در سال 81 هجری: عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بر حجّاج شورید و عبدالملک مروان را از خلافت خلع کرد. این شورش تا سال 83 به طول انجامید. ابن اشعث در آغاز، پیروزی های نظامی به دست آورد، اما حجّاج به کمک ارتش شام بر او غلبه کرد.(42)

و) انقلاب زید بن علی بن الحسین (ع): در سال 122 هجری، زید بن علی، در کوفه به شورش برخاست، اما آن شورش بلافاصله به وسیله سپاهیان شام که در آن هنگام در عراق بودند، سرکوب گردید.(43)

2 - پیدایش اخلاق جدید در جامعه: رفتار امام (ع) در هر زمینه، بیان گر ارزش هایی نظیر: انسانیت، جوان مردی، شفقت و محبت بود. بالاترین درجه انسانیت این بود که آغازگر جنگ نبود. انسان دوستی و جوان مردی و محبت وی تا آن جا پیش رفت که سپاهیان دشمن و اسبان آنها را سیراب نمود. اصحاب وی نیز نمونه اعلای انسان کامل بودند. وقتی در شب عاشورا بعد از سخنان امام که آنها را بهترین و با وفاترین یاران خود نام نهادند و بعد از اتمام حجّت های امام مبنی بر این که دشمن جز با شخص من، با کسی سر جنگ و ستیز ندارد، از تاریکی شب استفاده کنید و به خانه های خود برگردید، آنان که در راه حق و اعتلای کلمه توحید و احکام قرآن، یک دل و یک جهت شدند، ماندند و وفاداری خود را اعلام کردند و چنین گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد، ما هرگز از راه حق که تو پیشوای آن هستی، روی بر نخواهیم تافت و تا رمق در تن داریم، از حریم تو دفاع خواهیم کرد.»(44)

3 - تفسیر و احیای اسلام و امر به معروف و نهی از منکر: از جمله آثار مهم سیاسی و اجتماعی قیام حسینی، آشکار ساختن اسلام صحیح و احیای امر به معروف و نهی از منکر بود. امام حسین (ع) با قیام خود اسلام اموی و دین یزیدی را از اسلام ناب محمدی جدا نمود. آن چه به نام اسلام مطرح بود، همه را متنفی کرد و آن چه از اسلام محمدی (ص) فراموش و یا انکار شده بود، احیا نمود.

4 - دمیدن روح استقامت و آزادی خواهی: یکی دیگر از آثار و برکات سیاسی و اجتماعی قیام حسینی این بود که روح استقامت و پایداری و آزادی خواهی و حفظ کرامت و عزت نفس را در کالبد بی روح مسلمانان در همه اعصار دمید. امام حسین (ع) با بذل هستی خویش و پایداری در برابر کفر و شرک، به انسان ها درس حریّت و آزادگی آموخت. آن حضرت در آخرین لحظات حماسه کربلا با بدنی مجروح و خونین، دشمن را طرف خطاب قرار داد و فرمود: «ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید پس در دنیا آزاد مرد باشید.»

در روز عاشورا ضمن گفتارهای گرم و آتشین خود فریاد می زند: «این ناپاک و فرزند ناپاک، مرا بین دو کار مخیّر ساخت: یا ذلت را بپذیرم و در برابر یزید تسلیم شوم و یا این که کشته شوم و به حکم شمشیر تن دهم! اما از ما خاندان پیغمبر، ذلت به دور است. نه خدا برای ما ذلت می خواهد و نه پیامبر او و نه مردان پاک دل و مؤمن و نه آن دامن های منزّهی که ما را در میان خود پرورانده است.»(45)

5 - رهایی از جهالت و ضلالت: حضرت سید الشهدا (ع) با قیام و شهادت خویش، مردم را از جهالت و گمراهی که در اثر تسلط و تبلیغات سوء بنی امیّه پدید آمده بود، نجات بخشید. استاد شهید مطهری در سخنان خود به این مهم اشاره دارند: «مقصود از جهالت مردم این نبود که چون مردم بی سواد بودند و درس نخوانده بودند، مرتکب چنین عملی شدند و اگر درس خوانده و تحصیل کرده بودند، [این کار را] نمی کردند، نه، در اصطلاح دین، جهالت، بیشتر در مقابل عقل گفته می شود و مقصود آن، تنبّه عقلی است که مردم باید داشته باشند؛ به عبارت دیگر، امام حسین (ع) شهید فراموش کاری مردم شد، زیرا مردم اگر در تاریخ پنجاه شصت سال خودشان فکر می کردند و قوّه تنبّه و استنتاج و عبرت گیری در آنها می بود و به تعبیر سید الشهدا (ع) که فرمود: «ارجعوا الی عقولکم» اگر به عقل و تجربه پنجاه شصت ساله خود رجوع می کردند و جنایت های ابوسفیان و معاویه و زیاد در کوفه و خاندان اموی را فراموش نمی کردند و گول ظاهر فعلی معاویه را نمی خوردند و عمیق فکر می کردند که آیا امام حسین (ع) برای دین و دنیای آنها بهتر بود، یا یزید و معاویه و عبیدالله، هرگز چنین جنایتی واقع نمی شد... .»(46)

اسلام در دوره حکومت یزید

اکرم حدیدی، شماره اشتراک 1704، از کرمانشاه

اوضاع عمومی اسلام و مسلمانان بسیار ناراحت کننده بود. فعالیت ها و تبلیغات مسموم بنی امیّه علیه امام علی (ع) و خاندان پاکش و نیز تحریفات و بدعت هایی که زیرکانه در اسلام داخل کرده بودند، شرایط را برای نابودی تدریجی اسلام و محو نام محمد (ص) آماده کرده بود. خلافت الهی به حکومت سلطنتی و دیکتاتوری تبدیل شده بود. روح شریعت اسلام یعنی پرهیزکاری و عدالت، در اجتماع دیده نمی شد و از احکام اجتماعی دین، فقط جمعه و جماعات، آن هم به صورت تشریفاتی وجود داشت. اکثر قریب به اتفاق نسل مسلمان که آن روزها در شبه جزیره عربستان زندگی می کردند، در پایان خلافت عمر، متولد و در عصر عثمان پرورش یافته و در آغاز حکومت معاویه وارد اجتماع شده بودند، لذا پیامبر اکرم (ص) را زیارت نکرده و شاید بتوان گفت مقام و منزلت خاندان وحی را درک نکرده بودند.

در رأس جامعه ای که دچار بی ارادگی و ضعف نفس شده بود، حاکمی فاسق و فاجر چون یزید، لقب شریف امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمانان را به ناحق با خود یدک می کشید. یک جوان قمار باز و شراب خوار، بی بند و بار و صد در صد اهل دنیا و خوش گذرانی های آن، بر مردم حکومت می کرد. انسان های دنیا طلب و خطرناک، به فرمان او در تمام استان ها و شهرستان ها بر اوضاع مسلّط و بر دوش مسلمانان سوار بودند. در چنین وضع خطرناک و دردناکی، حسین (ع) پای فشرد و عزم جهاد، راسخ کرد و با تعداد معدودی از یاران، همراه با زنان و کودکان خود به استقامت برخاست و چنین فریاد کرد: «الا ترون الی الحق لا یعمل به و الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقاً؛(47) مردم! نمی بینید که به حق عمل نمی شود و کسی از باطل روگردان نیست؟ در چنین شرایطی، مؤمن باید لقای پروردگارش را بر چنین زندگی ای ترجیح بدهد.»

وجود مبارک سیدالشهدا (ع) بود که شریعت اسلام را نجات بخشید و با خون خود و اصحاب و یارانش، گلستان دین را آبیاری نمود. اگر نهضت مقدس حسین (ع) نبود، از اسلام به غیر از اسلام اموی و از دین جز دین یزیدی و تشریفاتی، چیزی باقی نمی ماند. لذا گفته شده است که: «الاسلام نبوی الحدوث و حسینی البقاء». این برکت بزرگ که به دلیل وجود شریف حضرت سیدالشهدا (ع) است، از تفسیر بعضی احادیث نبوی نیز به دست می آید؛ از جمله این حدیث شریف که فرمود: «حسین از من است و من نیز از حسینم.»

درس امتحان

فرج الله مداحی پور، شماره اشتراک 3618، از دهدشت

قیام عاشورا این درس را به همه می آموزد که مردم امتحان می شوند و اگر به دین و ارزش های دینی اعتنا نکنند، هرگز نمی توانند به هنگام امتحان سربلند باشند و حتی اگر رهبری مثل سیدالشهدا (ع) هم قیام کند، آنها وی را تنها گذارده و چه بسا علیه او نیز اقدام خواهند کرد.

باید فکر کنیم چه شد که مردم کوفه که دوست دار اهل بیت (ع) بودند و برخی از آنها در شهادت حضرت نیز گریستند، نه تنها کمک نکردند بلکه بسیاری از آنها جزء سپاه عمر سعد شدند؟! چه شده بود که «بشر بن غالب» درباره مردم عراق به سیدالشهدا (ع) گفت: ای فرزند دختر پیامبر! دل های عراقیان با توست، ولی شمشیرهایشان در خدمت بنی امیّه است!(48)

نقش اهل بیت امام حسین (ع) پس از واقعه عاشورا

حمید خیابانی، شماره اشتراک 11885، از کاشمر

روز عاشورا با تمام وقایع سهمگین آن به پایان رسید و از تمام کاروان حضرت، فقط تعدادی اسیر، آن هم مرکّب از زنان و یک مرد که در آن وقت بیمار بود، مانده بود.(49) دشمن با آن همه ظلم و جوری که به اهل بیت پیامبر (ص) روا داشته بود، در روز عاشورا نیز دست از کینه توزی خویش بر نداشت و در قالب جدید آن را ادامه داد. در هم شکستن پشتوانه فکری مردم، توسل به زور و بهره برداری از ادبیات تحذیری،(50) اقدامات بعدی دستگاه جور بود.

در چنین شرایطی، از یک طرف، همه چیز به نفع دستگاه حکومت امویان پیش می رفت و آنها در ظاهر به مقصود خود رسیده بودند و به وسیله نیرنگ های جدید سعی در توجیه کردن کار ظالمانه خود داشتند و از طرف دیگر، اهل بیت امام حسین (ع) دچار غم های فراوان و خستگی راه بودند و دشمن نیز به انواع گوناگون سعی در تحقیر آنان داشت. این وضعیت، نیازمند دلاوری عظیم دیگری بود تا حقایق، تبیین شود. این امر عظیم و بسیار دشوار؛ یعنی پیام رسانی روز عاشورا و وقایع آن و رسوا کردن هیئت حاکمه، به دوش حضرت زینب (س) و حضرت زین العابدین (ع) بود که با خطبه های مستدل و متین خود در کاخ ابن زیاد و کاخ یزید پایگاه فکری بنی امیّه را به شدت کوبیدند و یزید و یزیدیان را مسئول اعمال و جنایاتشان معرفی کردند.

مردم کوفه و خطابه جان سوز زینب کبری (س)

زهرا آسیاب، شماره اشتراک 12360، از میمه

کاروان اسیران، یازدهم محرم به سوی کوفه حرکت داده شد؛ کوفه ای که مردمانش با نوشتن نامه های فراوان، از امام حسین (ع) دعوت کرده و قول داده بودند که او را یاری نمایند، اما فریب نیرنگ های ابن زیاد را خوردند و از قدرت وی ترسیدند و پیمان شکنی کردند. اکنون این مردمان باید شاهد کاروان اسیران کربلا باشند. ابن زیاد که می ترسید مبادا آن مردم خفته از خواب مرگ بار خویش بیدار شوند و جنبشی انسانی و اصیل برای تباه ساختن ریشه های حیات ننگین او انجام گیرد، به شدت اوضاع را تحت نظر داشت و حکومت نظامی سختی اعلام کرد. آن گاه دستور داد خاندان فضیلت را وارد کوفه کنند، در حالی که پیشاپیش آنها سرهای شهیدان و آزادمردان بر بالای نیزه بود.(51)

خاندان عصمت و طهارت با چنین وضعیتی وارد کوفه شدند و در میان مردم افسون شده و اجتماع عظیم کوفه قرار گرفتند. در این میان، حضرت زینب (س) تصمیم گرفت این اجتماع غافل را بیدار کند. بنابر این با ندای قاطع فرمان سکوت داد: «و قد اومأت الی الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس و سکنت الاجراس». در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل می زدند صدایش به جایی نمی رسید؛ گویی نفس ها در سینه حبس شد و صدای زنگ ها و هیاهوها خاموش گشت، مرکب ها هم ایستادند.(52)

همه گوش فرا دادند تا سخنان آن بانوی بزرگوار را بشنوند. حضرت زینب (س) برای این که به این مردم غافل که با نگاه های تحقیرآمیز به کاروان می نگریستند بفهماند که این کاروان چه کسانی هستند لب به سخن گشود و پس از حمد خدا فرمود: «درود می فرستم بر پدرم محمد و خاندان پاک او».(53) و سپس خطبه خود را ادامه داد. او در این خطبه سعی کرد مردم را آگاه نماید و جنایتی را که فرزند معاویه با دست آنان در صحرای کربلا انجام داده، آشکار سازد و آنها را نیز برای آن ظلم بزرگ سرزنش و توبیخ کند.

قسمتی از خطابه آتشین زینب (س) این گونه است: «وای بر شما ای مردم کوفه! آیا می دانید کدام پاره جگر از مصطفی را شکافتید و کدام پرده نشین عصمت را از پرده بیرون افکندید؟ آیا می دانید چه خونی از پیغمبر به زمین ریختید و چه حرمتی از او هتک نمودید؟ شما گناهی قبیح و داهیه ای عظیم انجام دادید؛ گناهی که زمین را پر کرده و آسمان را فرا گرفته است. آیا عجب می کنید اگر آسمان خون ببارد؟ هر آینه عذاب خداوند در آخرت، ذلت آور و سخت تر است، در حالی که آن روز شما یاری نمی شوید و حمایت نخواهید شد. اکنون که خداوند به شما مهلت داده دل خوش نباشید، چه آن که خدا در مجازات عجله نمی کند و بیم ندارد که وقت مکافات سپری گردد و بدانید که پروردگار شما در کمین گاه است».(54)

این سخنان چنان بر دل های مردم خفته کوفه اثر گذاشت که در صدد بر آمدند برای جبران گذشته خود، از فرزند زیاد و همه مسبّبان حادثه کربلا انتقام بگیرند. «انقلاب خونین و سهمگینی که کوفه به رهبری مختار و سلیمان بن صرد، علیه دستگاه بیدادگر به وجود آورد چیزی جز یک ثمره شیرین برای خطابه آتشین و گرم زینب نبوده است».(55) سخنان حضرت زینب آن چنان گیرا و جذاب بود که نوشته اند: «به خدا قسم در آن روز مردم کوفه را دیدم که بهت زده اشک می ریزند و از شدت غم دست ها را بر دهان گرفته و انگشت های خود را می گزند.»(56)

خطبه زینب (س) در مجلس ابن زیاد

عبیدالله که فکر می کرد با شهادت امام حسین (ع) و یارانش به پیروزی رسیده است، مجلس بزرگی ترتیب داد که در آن، اشراف و بزرگان کوفه و بسیاری از طبقات مردم شرکت داشتند. سپس دستور داد خاندان حسین (ع) را وارد کنند. او فکر می کرد اهل بیت امام که اکنون در اسارت هستند، در مقابل او خضوع و خشوع می کنند، اما بر خلاف تصور او، اهل بیت مخصوصاً حضرت زینب (س) هنگام ورود به مجلس کمترین اعتنایی به او نکردند. ابن زیاد از این بابت سخت بر آشفت و برای انتقام از آنها گفت: «الحمد لله الّذی فضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم؛(57) حمد خدای را که شما را رسوا کرد و شما را کشت و دروغ شما را آشکار ساخت.»

او با این سخنان در صدد بود که شهادت امام (ع) و یارانش را خواست خدا بنامد و به افراد حاضر در جلسه بگوید که اینها افرادی هستند رسوا شده و به دلیل دروغ گویی، مغلوب گشته اند. اما حضرت زینب (س) در جواب آن ملعون، با قاطعیت فرمود: «انما یفضح الفاسق و تکذب الفاجر و هو غیرنا و الحمد للّه؛(58) رسوایی برای فاسقان و دروغ گویی، کار بدکاران است و اهل بیت پیامبر از این صفات مبرّا هستند.»

استان دار کوفه برای این که تصریح کند حادثه کربلا خواست خدا بوده گفت: «کیف رأیت صنع اللّه باخیک؛(59) کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟!» او نیز قصد داشت جنایات کثیف خود را خواست خدا معرفی کند و بدین وسیله مردم را فریب دهد، اما حضرت زینب (س) لب به سخن گشود و خطبه ای رسا ایراد کرد و شهادت امام حسین (ع) و یارانش را مصلحت حق دانست و فرمود: آنها به اختیار خود به سوی قتل گاه رفتند. آن گاه پسر زیاد را به دلیل جنایاتی که انجام داده بود نکوهش کرد و به او گفت: حسابش در دادگاه عدل الهی روشن خواهد شد.

حضرت زینب (س) نه تنها از ابن زیاد و قدرتش هیچ واهمه ای نداشت، بلکه او را بسیار خوار و حقیر بر شمرد و جمله ای گفت که جگر ابن زیاد آتش گرفت؛ گفت: «یابن مرجانه»! مرجانه، مادر ابن زیاد بود و چون زنی بد نام بود(60) نمی خواست کسی اسم مادرش را به زبان بیاورد. حضرت زینب با بیان این جمله به ابن زیاد فهماند که رسوایی از آن خود اوست، نه خاندان پیامبر و به این ترتیب وی را تحقیر نمود و اجازه نداد که بر جنایت ها و وحشی گیری های خود پرده بگذارد.

قیام امام حسین (ع) الگوی تمام قیام ها

ناهید خزاییلی، از اصفهان

غنیمتی که یک انسان خداجو از مبارزه می برد، همان آزادی از دنیاست، نه در بند شدن در آن. این انسان خداجو می جنگد و به جنگ بها می دهد و غنیمت جنگی او تا حریّت است و این، اصلی است کلی در هر عبادت که انسان را با ابدیت پیوند می دهد و جاودانه می سازد.

اصولاً از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است: نخست، قیامی که فی حد نفسه با توجه به اهداف خود در یک مقطع تاریخی انجام گرفته و پرونده آن همان جا بسته می شود، چه موفق باشد چه ناموفق.البته ممکن است در عبرت های تاریخی از آن یاد شود و زوایای آن بازبینی گردد.

نوعی دیگر از قیام که تعدادشان واقعاً انگشت شمار است، قیام معانی است که حالت اسوه برای دوره های بعد پیدا می کند؛ برای نمونه، در تاریخ ایران، قیام کاوه آهنگر چنین حالتی پیدا کرده است. این تصویری است که فردوسی از آن برای ما ارائه می دهد و قاعدتاً می بایست تا روزگار وی هم چنان در اذهان پا بر جا بوده باشد.

در ادبیات اسلامی، به ویژه ادبیات شیعی، قیام امام حسین (ع) از حالت یک واقعه در زمانی خاص در آمده، تعمیم یافته و نوعی بی زمانی یا فرا زمانی در آن لحاظ شده و به تعبیر دیگر، حالت الگویی یافته است. از این مهم تر، به صورت عاطفی با هویت یک فرد شیعی، ممزوج شده و به نوعی جزو معتقدات او در آمده است.

روشن است که شمار این قبیل قیام ها و شهادت ها اندک است. در شهادت ها می توان به شهادت بسیاری از علما و مجاهدان و سربازان اشاره کرد که شهادت شان فراموش می شود و در عوض تعدادی از آنها حالت اسوه پیدا می کند که دلایل خاص خود را دارد؛ برای مثال شهید فهمیده در تاریخ جنگ ایران و عراق چنین موقعیتی را به دست آورده است؛ چنان که در تاریخ شیعه، شهید اول و شهید دوم تا اندازه ای همین موقعیت را دارند. اینها بسته به نوع شهادت، کیفیت رخ داد، دلایل شهادت و شرایطی است که آن حادثه در آنها اتفاق می افتد.

نهضت امام حسین (ع) از این زاویه، به صورت قیامی در آمد که حالت فرا زمانی پیدا کرد. دلیلش هم این بود که ارزش های مطرح شده در آن واقعاً ارزش های زمانی نبود؛ یعنی درست است که علیه یزید بود، اما به قدری اهدافش کلی و فراگیر بوده و هست که مربوط به هیچ زمانی نبوده و نیست. به همین دلیل است که در زیارت وارث، به امام حسین (ع) از زاویه تاریخی و فرا زمانی نگریسته شده است و نهضت او در ادامه مسیر انبیا مطرح می شود و اهداف آنان را دنبال می کند و وارث آنان تلقی می گردد.

مسائل دیگری هم در این جاودانگی مؤثر است؛ از جمله این که این قیام با کیفیتی خاص انجام شد و رهبر آن فردی با اهمیت و نوه پیامبر (ص) بود و حالت تسلیم ناپذیری داشت. مضافاً این که به دلیل اهمیت مفهوم امام در شیعه، تأکید خاصی روی این قیام صورت گرفت. بعد از آن، این قیام الگوی همه قیام های بعدی شد؛ در حالی که در دنیای اسلام، قیام های فراوان دیگری از سوی علویان و غیر علویان صورت گرفت که هیچ کدام چنین حالتی را در تاریخ اسلام به خود نگرفته است.

انقلاب امام حسین (ع) از منظر اندیشمندان جهان

طاهره ولی زاده، شماره اشتراک 8730، از گناباد

مهاتما گاندی، رهبر انقلاب هند: «من زندگی امام حسین (ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خواندم و توجه کافی به صفحات کربلا نمودم و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین (ع) پیروی کند.»(61)

محمد علی جناح: «هیچ نمونه ای از شجاعت بهتر از این که امام حسین (ع) از لحاظ فداکاری و تهوّر نشان داد، در عالم پیدا نمی شود. به عقیده من، تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی نمایند.»(62)

لیاقت علیخان: «این روز عاشورا برای مسلمانان در سراسر جهان معنای بزرگی دارد. در این روز یکی از خون آورترین و تراژیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد. شهادت حضرت امام حسین (ع) در عین خون، نشانه فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود، زیرا تسلیم کامل با اراده الهی به شمار می رفت. شهادت یکی از عظیم ترین پیروان اسلام، قتل درخشنده و پایدار برای همه ماست. این درس به ما می آموزد که اشکال و خطرات هر چه باشد، نبایستی از راه حق و حقیقت و عدالت منحرف شد.»(63)

واشنگتن ایرونیک، مورّخ امریکایی: برای امام حسین (ع) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن در برابر اراده یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوای اسلام اجازه نمی داد که او یزید را خلیفه مسلمانان بشناسد و به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیّه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزانِ سرزمین خشک و در روی ریگ های تفتیده عربستان، روح حسین (ع) فناناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین!(64)

توماس مارسایک: «بسیاری از مورّخین ما به کم و کیف این رسم و ازدیاد عزاداری واقف نبوده، جاهلانه سخن می گویند و وضع عزاداری پیروان حسین (ع) را مجنونانه می پندارند و ابداً به این نکته پی نبرده اند که این مسئله در اسلام چه تحولاتی را به وجود آورده است... دویست سال پیش، پیروان علی و حسین (علیهما السلام) در سرتاسر هندوستان در اقلیت بودند و ممالک دیگر همین حال را داشت، امروز در ممالک مترقّی و ثروت مند مسیحی اگر بخواهند چنین ماتم و عزاداری را برپا نمایند، با صرف میلیون ها دلار باز هم به تأمین چنین مجامع و مجالس عزاداری موفق نخواهند شد. گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصایب حضرت مسیح مردم را متأثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین (ع) یافت می شود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد.»(65)

محمدحسین مردانی نوکنده، شماره اشتراک 2929، از گرگان

چارلز دیکنس، نویسنده انگلیسی: «اگر منظور حسین (ع) در جنگ در راه خواسته های دنیایی خود بود، من نمی فهمم چرا خواهران و کودکانش را همراه خود برد؟ پس عقل چنین حکم می کند که او به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.»(66)

جستیس آ.راسل، شاعر انگلیسی: «... آنها دهان مبارک امام را با شلاق های خود نواختند. ای بدنی که زیر پای ستوران قرار گرفتی، این همان بدن پاکی است که بینندگان را مسحور می کرد. خونی که از رگ های مبارک ریخته و خشک شده معجونی آسمانی است که تاکنون هیچ چیزی با چنین رنگ الهی، رنگ نشده است. ای زمین برهنه و بایر کربلا که در روی تو نه علفی است و نه چمنی، برای ابد آهنگ حزن و آه تو بر تو پوشیده باد، چون که در سرزمین تو بدن پاره مقدس پسر فاطمه (س) افتاده است که روح خویش را به خدا تقدیم نمود.»(67)

موریس دوکبری، مورّخ اروپایی: «اگر تاریخ نویسان ما حقیقت روز عاشورا را درک می کردند، این عزاداری را غیر عادی نمی پنداشتند. پیروان حسین (ع) به واسطه عزاداری برای امام می دانند که زبونی و پستی و زیردستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند، زیرا شعار امام و پیشوای آنان تن ندادن به ظلم و ستم بود. حسین در راه شرف و ناموس و مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی های یزید نرفت. پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق خود قرار داده و از ظلم یزیدیان و بیگانگان خلاصی یافته و مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهیم. و این است خلاصه تعالیم اسلامی... .»(68)

درس آزادی به دنیا داد رفتار حسین

بذر همت در جهان افشاند افکار حسین

حق و باطل را به خون خویش کرد از هم جدا

آری آری، تا ابد برخاست آثار حسین

گر نداری دین به عالم لااقل آزاده باش

این کلام نغز می باشد زگفتار حسین(69)

 

بارتولومو: وی به مسئله ای تازه در تاریخ اشاره می کند که از ارتباط ایرانیان با امام حسین (ع) حکایت دارد و آن این که نماینده امام حسین در پنج فرسخی کوفه در محلی به نام «سلوجی» برای ایرانیان به زبان فارسی سخن رانی و حکومت یزید را برای آنها افشا کرد: «... از روزی که یزید به جای پدر در دمشق نشست، فسق و فجور در دستگاه علنی شد،... درآمد بیت المال فقط صرف پرداخت مستمری کسانی گردید که می توانند وسایل فسق و فجور یزید را فراهم کنند. زن های بیوه و یتیمانی که شوهر و پدرشان در جنگ کشته شده اند، در بلاد گدایی می کنند و هیچ کس به فکر تأمین زندگی آنها نیست. احترام خانواده نبوت رفته،... حسین (ع) مشاهده می نماید حکومت ظلم و فساد عن قریب اسلام را از بین خواهد برد، لذا تصمیم گرفت برای نجات اسلام از ظلم و ستم، اقدام کند.»(70)

ویل دورانت: «شیعیان در کربلا در جایی که حسین (ع) به قتل رسیده، به یادگار وی زیارت گاه بزرگی ساخته اند و هنوز هم هر ساله حادثه غم انگیز قتل وی را نمایش می دهند و عزاداری می کنند و از یادگار علی و دو فرزندش حسن و حسین (ع) تجلیل به عمل می آورند.»(71)

سلیمان کتانی: از دیدگاه این نویسنده، هنوز هم صدای خون خواهی حسین پس از قرن ها به گوش می رسد: «ای معاویه... پسرت یزید با حسین بنای خشونت و بی رحمی را گذاشت، سرش را برید و به عنوان هدیه شیرینی به خواهرش زینب داد تا به کربلا بیاید و فریاد شیون از نای شیعه و طرف دارانش بر آید که هنوز هم به خون خواهی حسین بلند است.»(72)

عبدالحمید ثامنی، شماره اشتراک 725، از سنقر

توماس کارلایل، مورّخ و فیلسوف انگلیسی: «بهترین درسی که از سرگذشت کربلا می گیریم این است که حسین (ع) و یارانش ایمانی استوار به خدا داشتند. آنها با اعمال خویش ثابت کردند که در مقام مبارزه حق و باطل، تفوّق عددی و کثرت عددی اهمیت ندارد و پیروزی حسین (ع) با وجود اقلیتی که داشت، باعث شگفتی من است.»(73)

پورشو تاملاس توندون، رئیس سابق کنگره ملی هندوستان: «من اهمیت بر پا داشتن این خاطره بزرگ تاریخی را می دانم. این فداکاری های عالی از قبیل شهادت امام حسین (ع) سطح فکر بشر را ارتقا بخشیده است و خاطر آن شایسته است همیشه باقی بماند و یادآوری شود.»(74)

جرج جرداق، دانشمند و ادیب مسیحی: «آن غیرت مندی که تا این پایه به ناموس مردمان اهتمام می ورزید و در حمایت از همسر و خانواده دیگران دمی از مجاهدت باز نمی ایستاد، چون در میدان رزم (طف) یکه و تنها ماند و از زخم شمشیر و نیزه و زوبین بر زمین نشست و اوباش کوفه و سربازان مزدور دستگاه حاکم را دید که از هر سو به سرپناه زن و فرزندانش حمله ور هستند، دست پولادین خونین بر آورد و ندا زد که:'' هان ای نامردان! اگر دین ندارید، آزادگی را در زندگی فرو مگذارید.``»(75)

فردریک جمس: «درس امام حسین (ع) و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و ترحّم و محبت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و هم چنین می رساند که هرگاه کسی برای این صفات، مقاومت کند و بشر در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پاپدار خواهد ماند.»(76)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان