ماهان شبکه ایرانیان

سیمای ابو خالد کابلی (۲)

وقتی حجاج فرمانروای بصره و کوفه شد، از هیچ جنایتی دریغ نورزید او بر یاران ائمه سخت گرفت و بر آن شد که نهال برومند تشیع را از بیخ و بن برکند.

گذری بر خارستان ...

وقتی حجاج فرمانروای بصره و کوفه شد، از هیچ جنایتی دریغ نورزید او بر یاران ائمه سخت گرفت و بر آن شد که نهال برومند تشیع را از بیخ و بن برکند.

هرکجا ردپایی از شاگردان مکتب علی(ع) می یافت، بیدرنگ در پی تعقیب و نابودی برمی آمد. حجاج شاگردان امام سجاد(ع) را نیز هدف توطئه های خود قرار داد و دراولین گام یحیی بن ام طویل را به شهادت رساند.

امام صادق(ع) می فرماید: حجاج یحیی بن ام طویل را فرا خواند و گفت:

ابوتراب را ناسزا بگو وگرنه نابودت می سازم. یحیی پاسخ منفی داد و به فرمان حجاج دست و پاهایش را قطع کردند.

سعید بن مسیب با سلاح تقیه به جنگ حجاج شتافت، در ظاهر راه «عامه » پیش گرفت،براساس فقه آنان به فتوا دادن پرداخت و با این تدبیر، از شمشیر دشمنان اهل بیت(ع) نجات پیدا کرد. عامربن واسله به حجاج نیکی کرد و رهایی یافت. جابر بن عبدالله انصاری، که از بزرگان اصحاب رسول خدا(ص) بود و مردم او را به نیکی می شناختند در سایه پایگاه مستحکم مردمی، در بند توطئه های حجاج گرفتار نیامد.

چون ابوخالد کابلی از هدف پلید حجاج آگاه شد، ناگزیر به مکه گریخت و خود رااز شمشیر دشمنان اهل بیت رهانید.

خاطرات ابوخالد

ابوخالد کابلی(ره) از امامان معصوم و یاران پاکدل آن بزرگان خاطرات بسیار در سینه داشت که ذکر چند نمونه از آن بسیار سودمند است.

ابو خالد و یحیی بن ام طویل

ابوخالد می گوید: روزی همراه یحیی به محضر امام زین العابدین(ع) شرفیاب شدیم حضرت جامه های رنگارنگ در بر کرده، بر فرشی بسیارزیبا نشسته بود و دیوار اطاقش را با گچ سفید آراسته بود! من، با مشاهده آن لباسهای زیبا، فرش رنگارنگ و خانه آراسته، در فکر فرو رفتم ...

امام فرمود: ابو خالد، فردا بدین مکان بیا. وقتی از خانه امام(ع) خارج شدیم به یحیی بن ام طویل گفتم: مرا نزد کسی آوردی که دستگاهش چنین آراسته است، باخود عهد بستم دیگر هرگز بدان خانه قدم نگذارم. چون بامداد شد با خود اندیشیدم که رفتن به خانه امام هیچ زیانی برایم ندارد. بنابراین، فردای آن روز آهنگ بارگاه امام کردم، لحظه ای در آنجا ایستادم و کسی را ندیدم از جای برخاستم تابرگردم ناگهان کسی مرا صدا زد به گمان اینکه دیگری را می خواند، جواب نگفتم صدادیگر بار بلند شد کنکر داخل شو درپی صدا وارد خانه ای گلی شدم امام زین العابدین(ع) کرباس پوشیده بر حصیر نشسته بود.

پس از دقایقی، حضرت فرمود: ای ابو خالد، در این چند روز تجدید فراش کرده بودم و عروسی داشتم. حجره ای که دیروز دیدی، «حجله عروس » بود و جامه های فاخر را به تقاضای وی پوشیده بودم.

روش زندگی ام این است که امروز می بینی، آنگاه دست من و یحیی را گرفت، کناربرکه ای برد و فرمود:شما در این مکان بمانید. پس دو بسم الله گفت، قدم بر آب نهاد و به آرامی پیش رفت. در شگفتی فرو رفتم گفتم:«الله اکبر، الله اکبر» توحجت بزرگ خداوندی، درود پروردگار بر تو باد.

امام به ما نگریست و فرمود: سه گروه در رستاخیز از عنایت و لطف خداوند محروم خواهند ماند.

1- آنان که دیگری را بجای اهل بیت عصمت، امام شناسند.

2- کسانی که پیشوایان برگزیده را امام ندانند.

3- آنان که آن دو گروه را مسلمان شمارند.

داستان راستان

ابوخالد کابلی می گوید:

روزی بر سرور و مولایم علی بن حسین(ع) وارد شدم و عرض کردم:

فرزند رسول خدا، خداوند ولایت چه کسانی را واجب کرده است؟ امام فرمود:

کنکر، مقام امامت از سوی خداوند به گروهی عطا شده است و اینان بر همه مسلمانان ولایت دارند.

نخستین آنها علی بن ابیطالب ... و اکنون امر امامت به من منتهی شده است سپس سکوت کرد، عرض کردم ...

چه کسی جانشین شماست؟ فرمود:

فرزندم محمد حجت جهانیان است و در تورات «باقر» نامیده شده است; زیرا اوشکافنده علوم اهل بیت است. پس از محمد، فرزندش جعفر است. اهل آسمانها وی را«صادق » می خوانند.

پرسیدم: مولای من، شما همگی صادق و راستگویید، پس چرا تنها حضرت امام جعفر راصادق می خوانند؟

امام فرمود: پدرم از پدرش روایت کرد که رسول خدا فرمود: چون فرزندم جعفربن محمد متولد شد، او را «جعفرصادق » بخوانید زیرا فرزند پنجم وی، که او نیزجعفر نام دارد، بدروغ ادعای امامت می کند. او نزد خداوند، جعفر کذاب است، زیرابر خدا دروغ می بندد ... بر برادرش حسد می ورزد و چون حجت خدا در پس پرده غیبت جای گیرد راز الهی را فاش می سازد در این هنگام، علی بن حسین گریست و فرمود:

گویا جعفر کذاب را می بینم که فرعون زمان و نمرود عصر را بر آن داشته، که ازامر امام غایب آگاهی پیدا کند و بر خانه امام عسکری سربازانی بگمارد تا بر«قائم آل محمد» دست یابد.

پرسیدم: آیا جعفر کذاب چنین خواهد کرد؟ امام فرمود: آری به خدا سوگند، این واقعه در «صحیفه » ای که رنجهای آل رسول را در آن نگاشته اند آمده است.

پرسیدم:ای فرزند رسول الله، بعد چه روی می دهد؟ امام فرمود: غیبت وجود امام دوازدهم ادامه می یابد. ای ابو خالد، مردم روزگار غیبت، که به امامت آن حضرت اعتراف می کنند و ایمان می آورند، از مردم هر عصر و زمانی برترند، زیرا خداوندآن گروه فرزانه را بدان پایه از خرد و دانش رسانید که غیبت را شهود می دانند.

اینان بحق مجاهدان راستین شمرده می شوند و جان بر کفانی هستند که در برابررسول خدا با شمشیرهای آخته با کفار می جنگند. این گروه شیعیان پاکدل وراستگویند و آشکار و پنهان دعوتگران دین خدا به شمار می آیند.(ای ابوخالد)

انتظار گشایش از بزرگترین گشایشهاست.

داستان حارث همدانی

ابو خالد کابلی از اصبغ بن نباته چنین روایت کرده است:

حارث همدانی با جماعتی از شیعیان، که من نیز میانشان بودم، بر حضرت علی(ع)

وارد شد حارث، به سبب بیماری، با تاءنی و سنگینی راه می رفت و عصای خویش را به زمین می کوفت. او نزد امیرمومنان جایگاهی والا داشت چون امام وی را بدان حال دید، فرمود: حارث، حالت چگونه است؟ حارث گفت: ای امیر مومنان، روزگار بر من چیرگی یافته، سلامتی ام را ربوده است علاوه بر این، نزاع میان اصحابت خسته واندوهناکم ساخته.

حضرت فرمود: حارث، نزاع اصحابم درباره چیست؟ حارث گفت: درباره تو و سه نفری که پیش از تو بوده اند. بعضی از آنها بسیار افراط کرده، درباره ات غلو می کنند.

گروهی راه میانه پیش گرفته، با دسته نخست دشمنی می ورزند و جمعی در تحیر وتردید به سر می برند ...

حضرت فرمود: برادرم، ای حارث همدانی، بدان که بهترین شیعیانم کسانی هستند که راه اعتدال و میانه در پیش گرفته اند. غلوکنندگان و تندروها باید روش آنها رابرگزینند و متحیران و تردید کنندگان نیز باید خود را به آنها برسانند.

حارث عرض کرد: چه بسیار مقتضی است که آرزوی ما را بر آورده، با گفتار حق مطلب را آشکار سازی، کدروتها را از دلهامان بزدائی، ما را به جاده حقیقت رهنمون شوی و بصیر و بیناگردانی، پدر و مادرم به فدایت ای امیر مومنان.

حضرت فرمود: دیگر بس است، سخن مگو; تو کسی هستی که حق بر تو مشتبه شده است.

دین خدا به وسیله شخصیت و موقعیت افراد با نفوذ شناخته نمی شود. تنها راه شناسایی دین خدا، حق است تو باید اول حق را بشناسی، سپس، با آن میزان، افرادرا بسنجی ثابتان در حق را باز شناسی.

ای حارث، سخن حق نیکوترین گفتار است و کسی که بی پرده از آن خبر دهد، در شمارجهادگران راه خدا جای دارد، و من به حق با تو سخن می گویم.

بدان گوش فرا دار و سپس آن را برای آن دسته از دوستانت که رای محکم و عقل پسندیده دارند، بازگوی.

آگاه باش، من بنده خدا و برادر پیغمبر خدایم اولین کسی هستم که او را تصدیق کردم; وقتی که آدم میان روح و جسد خود بود من نخستین کسی بودم که از روی واقع و حقیقت او را فرستاده خداوند خواندم. پس ما جماعت پیشینیان و گروه پسینیان هستیم. ای حارث، ما خاصه رسول خدا و پاکیزه شده آن حضرتیم.

من برگزیده رسول خدا، وصی و ولی اویم، صاحب نجوا و راز پنهان و صندوقچه اسراروی شمرده می شوم.

مقام علم کتاب و داوری به حق و فصل خطاب و علم گذشتگان و آیندگان و زمانها وسلسله اسباب و مسببات و قضا و قدر الهی به من داده شده است. هزار کلید ازخزاین خداوند نزد من است که هر کلیدش هزار در مجهولات و خزاین الهی را می گشایدو هر دری از آن به گشایش هزار هزار عهد «صحیفه، منشور» می انجامد.

از اینها گذشته به عنوان لطف افزون تر در لیله القدر نیز، تاءیید شده، مددیافتم.

این مقام برای من و آن دسته از فرزندانم که راز الهی را حفظ کنند و در عصمت او در آیند، باقی خواهد بود تا وقتی که شبها و روزها در آفاق جاری اند و خداوندوارث زمین و موجودات آن شود. ای حارث، تو را بشارت می دهم، که مرا هنگام مرگ وهنگام عبور از صراط، کنار حوض کوثر و وقت مقاسمه باز می شناسی.

حارث پرسید: مقاسمه چیست؟

حضرت فرمود: قسمت کردن آتش دوزخ. من آن را درست تقسیم می کنم و می گویم: ای آتش، این مرد از پیروان ماست، او را رها کن، و این مرد از دشمنان ماست، او رابگیر. سپس حضرت دست حارث را گرفت گفت: ای حارث، روزی، از آزار و حسد قریش ومنافقان امت بر من، نزد رسول خدا(ص) شکایت کردم رسول خدا(ص) دستم را گرفت وچنانکه من دستت را گرفتم، در دست خویش نهاد; آنگاه فرمود: چون رستاخیز بر پاگردد، من دست به دامان عصمت پروردگار صاحب عرش خواهم زد و تو دست به دامان من می افکنی و فرزندانت دست به دامان تو می زنند و شیعیانتان دست به دامان شماخواهند زد.

بگو ببینم: در آن حال خدا با پیامبرش چه خواهد کرد و رسول پروردگار با وصی اش چه می کند؟

ای حارث آنچه گفتم، به دل بسپار که اندکی از بسیار بود. آن وقت حضرت سه بارفرمود: تو یگانه ای و با هرکه دوست داری متحدی; و هرچه انجام داده ای برای توخواهد بود.

چون حارث همدانی این سخنان را شنید، از جای برخاست و به راه افتاد چنان جذب کلام امام شده بود که از شدت خوشحالی نمی توانست ردایش را جمع کند در حالی که ردایش بر زمین کشیده می شد، راه می رفت و می گفت:

دیگر هراسی ندارم مرگ به سوی من آید یا من به سوی مرگ روم.

پندهای امام سجاد(ع)

ابوخالد کابلی می گوید: از علی بن حسین(ع) شنیدم که می فرمود:

1- کسی که از حرامهای خدا بگذرد، عابد است.

2- کسی که به قسمت الهی خشنود باشد، توانگر است.

3- کسی که با همسایگانش به نیکی رفتار کند، مسلمان است.

4- کسی که با مردم چنان رفتار کند که دوست دارد مردم با او رفتار کنند، عادل است.

صفات اهل بهشت

به روایت ابوخالد کابلی، امام سجاد(ع) فرمود:

آنگاه که رستاخیز شود، فریادگری فریاد می کند: اهل نیکی به پاخیزند. پس گروهی از مردم، بر می خیزند و به آنان گفته می شود: بی حساب رهسپار بهشت شوید. آنگاه فرشتگان از آنها می پرسند:

نیکی شما چیست؟ پاسخ می دهند چون با ما به نادانی رفتار می شد، بردباری می کردیم، و هرگاه بر ما ستم می شد، شکیبا بودیم، و هنگامی که با ما بدی می شد،عفو می کردیم. پس فرشتگان می گویند: در بهشت در آیید که برای کارگران پاداشی نیک است.

سپس فریاد، گر، فریاد می کند:

همسایگان خدا برخیزند دسته ای از مردم که شمارشان اندک است بر می خیزند به آنان گفته می شود: شما به چه وسیله همسایه خدا شدید؟ می گویند:

ما در راه خدا با هم می نشستیم، در راه خدا با هم سخن می گفتیم و در راه خدا به دیدن یکدیگر می رفتیم. پس می گویند: داخل بهشت شوید که برای اهل عمل پاداشی نیک است.

صفات مردم بد

طبق نقل ابوخالد حضرت زین العابدین(ع) فرمود:

چه بد مردمی هستند، مردمی که دنیا را به وسیله دین شکار کرده اند، و چه بدمردمی هستند، آنان که کرداری انجام داده، به وسیله آن دنیا را جسته اند.

کمال انسان

به روایت ابوخالد، امام چهارم(ع) فرمود:

همانا شناسایی کمال انسان به آن است که در آنچه به کارش نمی آید، سخن نگوید وکم به جدل پردازد و شکیبایی ورزد و خوی نیک داشته باشد.

انسان خوب ابوخالد می گوید: امام علی بن حسین(ع) فرمود:

ای پسر آدم، تا وقتی اندرزگویی درونی داشته باشی و در اندیشه محاسبه خویش به سر بری و با ترس(از عدالت الهی) و اندوه همنشین باشی، به نیکی آراسته ای.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان