مقدّمه
فساد مالی نخبگان و مسؤولان جامعه پیامدهای نامطلوبی در زمینه های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد، که بررسی همه آن ها مجال وسیعی می طلبد. در این مقال تنها یکی از پیامدهای آن یعنی تأثیر فساد مالی بر امنیت ملی با تکیه بر حوادث صدر اسلام، مورد بررسی قرار می گیرد. پیش از بررسی این موضوع، توضیح مختصری درباره امنیت ملی و فساد مالی از نظر اسلام ارائه می گردد:
«امنیت» اساسی ترین نیاز بشر است و تأمین آن نخستین وظیفه حکومت هاست. واژه «امنیت» همانند بسیاری از واژه های سیاسی و اجتماعی دیگر، تحوّلات زیادی را از سر گذرانده است؛ به نحوی که نمی توان به یک تعریف خاص از آن بسنده کرد، بلکه باید از عناصر اصلی آن سخن گفت.
عنصر اصلی در مفهوم «امنیت»، فقدان تهدید یا به حداقل رساندن تهدیدهای اجتماعی است، و احساس آرامش در زمینه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، ثمره امنیت.(1) هیچ مکتب و نظام سیاسی نمی تواند فارغ از مسأله امنیت باشد، وگرنه نسبت به فلسفه وجودی خود بی اعتنا بوده و پایدار نمی ماند. اسلام به عنوان یک نظام حقوقی و سیاسی، که به نیازهای فردی و اجتماعی توجه دارد، از این قاعده مستثنا نیست.
از نظر اسلام، امنیت نخستین شرط یک اجتماع سالم است و به قدری دارای اهمیت می باشد که از سوی خداوند متعال، پاداش های بزرگی برای حافظان آن معیّن گردیده و برای افرادی که امنیت عمومی را به مخاطره بیفکنند مجازات های سختی همانند بریدن دست و پا و اعدام پیش بینی شده است.(2)
فساد مالی
مراد ما از فساد مالی به دست آوردن ثروت از راه هایی است که در شرع مقدّس اسلام ممنوع گردیده، و در صورتی که این مسأله بین مردم و کارگزاران نظام شیوع پیدا کند، به عنوان یک معضل اجتماعی و سیاسی مطرح خواهد بود.
از نظر اسلام، مال و ثروت همان گونه که عامل استقلال و پیشرفت مادّی است(3) و رشد و ترقّی مادی انسان وابستگی زیادی به آن دارد، تعالی معنوی و روحی انسان نیز در گرو مشروع بودن و حلیّت آن است، به نحوی که در برخی از روایات، شرط بقاء ایمان و جزء مهمّ عبادت و بندگی خدا، بهره مند بودن از مال حلال معرّفی شده است.(4) به همین دلیل، اولیای الهی برای این موضوع اهمیت وافری قایل بودند و به شدت از مال حرام و شبهه ناک پرهیز می کردند.(5)
از نظر اسلام، همان سان که بهره مندی از روزی حلال در عروج انسان نقش اساسی دارد، استفاده از حرام نیز در سقوط و انحطاط انسان، نقش کلیدی دارد.
در عصر نبوی و علوی، شخصیت های فراوانی بودند که به دلیل نداشتن تقوای مالی، تا جایی سقوط کردند که در برابر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ایستادند و بر ولیّ خدا و حجّت حق شمشیر کشیدند و هماهنگ با دشمنان اسلام عمل کردند و این گرفتاری چیزی جز نتیجه فساد مالی آن ها نبود.
فساد مالی افراد علاوه بر این که خود آن ها را از رشد و تعالی باز می دارد، زمینه شیوع فساد در جامعه را نیز فراهم می کند. در صورتی که افراد از اموال عمومی به طور نامشروع بهره مند شوند و به نحوی وابسته به حکومت اسلامی باشند، زیان سیاسی و اجتماعی آن ها مضاعف خواهد بود؛ چنان که در عصر خلفا، چنین افرادی وجود داشتند. در صدر اسلام، روند شکل گیری شکم بارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده در اواخر حکومت خلیفه سوم به اوج خود رسید.
به دنبال فتوحات، اموال فراوان و زمین های گسترده ای در اختیار حکومت و مسلمانان قرار گرفت و در پی سیاست های تبعیض در سهمیه بندی بیت المال و برتری بخشیدن عرب بر عجم و خواص بر عوام و اختصاص دادن سهم های کلان به خویشان و نزدیکان و حامیان هیأت حاکمه، به ویژه در شش سال دوم حکومت خلیفه سوم، خطرناک ترین انحراف ها رخ نمودند. پارسایی و وارستگی که ثمره اسلام و ایمان بود، رنگ باخت و خودخواهی و آرزوگرایی و خواهش های بی حدّ و مرز دنیایی آنان را فرا گرفت و به سوی نابودی سوقشان داد؛ چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمودند: «إنَّ صلاحَ اوَّلِ هذهِ الاُمَّةِ بالزُّهدِ و الیقین، و هلاک آخرها بالشّحِ و الامل»(6)؛ «صلاح و درستی این امّت در ابتدا، با زهد (اعراض از دنیا) و یقین (به آخرت) بود و هلاکت و نابودی اش در پایان به بخل و آرزوست.»
فساد مالی و امنیت ملی
فساد مالی نخبگان و مسؤولان از جهات گوناگون، ممکن است نظم عمومی و امنیت ملی را به خطر بیندازد:
··· الف. از بین رفتن
فلسفه وجودی حکومت دینی
با گسترش فساد مالی در جامعه، به طور طبیعی، عدالت اجتماعی رنگ خواهد باخت و جای آن را تبعیض، فساد و فقر خواهد گرفت و در نتیجه، حکومت دینی فلسفه وجودی خود را، که همانا برقراری عدالت اجتماعی در ابعاد گوناگون است، از دست خواهد داد و در مواردی، حتی ممکن است واکنش طبقات محروم و نابودی حکومت را به دنبال داشته باشد.
اساسا هدف کلی ادیان الهی برقراری موازین عدالت اجتماعی و متعادل ساختن سازمان های اجتماعی است تا از این طریق، زمینه تکامل اخلاقی و معنوی افراد فراهم آید.(7). فلسفه اصلی حکومت اسلامی نیز برقراری عدالت اجتماعی و گرفتن حق ستم دیده از ستمگر و پاس داشتن حقوق مادّی و معنوی افراد است؛ چنان که علی علیه السلام درباره علت پذیرش خلافت پس از عثمان، به هم خوردن عدالت اجتماعی و منقسم شدن مردم به دو طبقه سیر سیر و گرسنه گرسنه را ذکر می کنند و می فرمایند:
«اگر نبود عهد و مسؤولیتی که خداوند از علما و دانشمندان (هر جامعه) گرفته که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی ستم دیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می کردم.»(8)
در صورتی که فساد مالی شیوع پیدا کند و اموال عمومی در اختیار عده ای خاص قرار گیرد، فلسفه حکومت زیر سؤال می رود و در این صورت، طغیان مردم و نافرمانی مدنی امری طبیعی خواهد بود. علی علیه السلام به صراحت، استیثار (خود را بر دیگران مقدّم داشتن) و خودکامگی و استبداد را مایه اضمحلال حکومت عثمان و هلاکت او معرّفی می کنند و می فرمایند:
«من پیشامد عثمان را با تعریفی جامع برای شما می گویم: او خودگامگی و خود سری پیش گرفت، تا آن جا که این امر در او قوی شد و از حدّ تجاوز کرد، شما هم به هراس آمدید و بی تابی کردید و کارتان از حد گذشت.»(9)
به همین دلیل، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام در حکومتشان با جدیّت، مسأله عدالت را دنبال می کردند و با هر چیزی که شائبه تبعیض و بی عدالتی در آن بود، سخت برخورد می نمودند(10)، به خصوص نسبت به کارگزاران حکومت حسّاس بودند و از آن ها به شدت مراقبت می کردند.
حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر نوشتند:
«بپرهیز از امتیازخواهی و این که چیزی را به خود مخصوص داری که [بهره] همه مردم در آن یکسان است؛ و از تغافل در آنچه به تو مربوط است و برای همه روشن است، برحذر باش.»(11)
همچنین امیرمؤمنان علیه السلام به مالک اشتر یاداور می شوند که مبادا دیگران به سبب وابستگی به تو، انحصارطلبی کنند و امتیازات نابجا کسب نمایند. آن حضرت به مالک اشتر نوشتند: «برای زمامدار، نزدیکان و خویشاوندانی است که اهل استیثار و برتری جستن و امتیازخواهی و دست درازی کردن هستند و در داد و ستد، انصاف را کم تر به کار بستن. پس ریشه ستم را با بریدن اسباب آن از بیخ بر کَن و به هیچ یک از اطرافیان و بستگانت زمینی را به بخشش وامگذار؛ و مبادا در تو طمع کنند که قراردادی به سود ایشان منعقد کنی که مایه زیان سایر مردم باشد.»(12)
علی علیه السلام در دوران حکومتشان در حدّ غیرقابل توصیفی، تقوای مالی را رعایت می کردند و همه طمع ها را از خود قطع کرده بودند، آن بزرگوار آن گاه که وارد عراق شدند، فرمودند:
«با این جامه ها به سرزمین شما آمدم، و بار و بُنه ام همین است که می بینید. اگر از سرزمین شما با چیزی جز آنچه با آن آمده ام بیرون روم، از خیانت کاران خواهم بود.»(13)
این ابن الحدید المعتزلی می نویسد:
«هزینه زندگی علی علیه السلام از درامد غلّه او در یَنْبُع(14) مدینه برایش می رسید و از همان درامد به مردم، نان و گوشت می خورانید و حال آن که خود تریدی که با اندکی روغن زیتون فراهم شده بود، می خورد.»(15)
همچنین آن حضرت با کسانی که دست به استیثار می گشودند، براساس حق و عدل و بدون ملاحظه مرسوم و با شدت رفتار می کردند. زمانی که خبر رسید یکی از خویشاوندان آن حضرت، که کارگزار وی بود، دست تعدّی گشوده است، بدو چنین نوشتند:
«از خدا بترس و اموال این مردم را به سویشان بازگردان که اگر نکنی و خدا به من امکان دهد، وظیفه ام را در برابر خدا، درباره تو انجام خواهم داد و با این شمشیرم که هیچ کس را با آن نزدم، مگر این که داخل دوزخ شد بر تو خواهم زد و به خدا سوگند، اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند، هیچ پشتیبان و هواخواهی از جانب من نمی داشتند و در اراده من تأثیر نمی گذاشتند، تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید آمده بود، نابود گردانم.»(16)
هنگامی که گزارشی از سوء استفاده مُصْقَلَة بن هُبَیره شیبانی، فرماندار «اردشیر خُرَّه» شهری در فارس به ایشان رسید، در نامه ای تند به او چنین نگاشتند:
«به من درباره تو گزارشی رسیده است که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصیان کرده ای؛ [گزارشی رسیده است] که تو غنایم مسلمانان را... میان عرب هایی که خویشاوندان تواند و تو را برگزیده اند، پخش می کنی! سوگند به کسی که دانه را زیر خاک شکافته و جاندار را آفریده است، اگر این گزارش درست باشد، تو نزد من خوار خواهی شد و ارزش و مقدارت کم خواهد شد. پس حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیای خود را با نابودی دینت، آباد مگردان، که از زیانکارترین افراد باشی.»(17)
سیره امیرمؤمنان علیه السلام درباره مسائل مالی و برخورد قاطع آن حضرت علیه السلام با متخلفان، بیانگر اهمیت این موضوع برای حکومت اسلامی است. حضرت علی علیه السلام به خوبی می دانستند که اصلاحات مالی دردسرهایی را بر حکومتشان به وجود می آورد، اما ارزش عدالت اجتماعی را از هر چیز بالاتر می دانستند و اساسا حکومت را برای این منظور پذیرفته بودند.
··· ب. فساد اخلاقی
فساد مالی از جهت دیگری نیز به نحوی تهدید برای امنیت ملی به حساب می آید: وقتی کسانی که از راه های غیرمشروع ثروتی به هم زدند و از راه حرام ارتزاق کردند، از نظر اخلاقی، فاسد می شوند و حکومت اسلامی را، که مجری قوانین اسلام است، برنمی تابند و درصدد براندازی نظام اسلامی برمی آیند و با دشمن همکاری می کنند؛ به خصوص اگر این افراد از کارگزاران حکومت باشند، این خطر جدّی تر خواهد بود.
مقام معظّم رهبری در این باره می فرمایند:
«وقتی پول حرام در میان مردم و نخبگان و مسؤولان رایج شد، فساد اخلاقی نیز جامعه را در برمی گیرد و کشور عملاً به پایگاه دشمن تبدیل می شود.»(18)
در صدر اسلام، نمونه های فراوانی برای این موضوع می توان یافت. در این جا به چند مورد از آن ها اشاره می شود:
1. مترفان؛ مخالفان اصلی انبیا علیهم السلام : مترفان (ثروتمندان عیاش) از دشمنان اصلی پیامبران الهی علیهم السلام بودند. خداوند متعال در آیات متعدّدی از قرآن کریم، از این حقیقت خبر داده است:
«و ما ارسلنا فی قریةٍ من نذیرٍ الاّ قال مترفوها انّا بما ارسلتُم بهِ کافرون»؛(19) ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری انذاردهنده نفرستادیم، مگر این که مترفان آن ها (همان ها که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده اید، کافریم.
علّامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر این آیه شریفه، می فرماید: کلمه «مترف» اسم مفعول از ماده «اتراف» است که کار آدمی را به جایی می کشاند که از پذیرفتن حق استکبار ورزد... خاصیت اتراف و غوطه ور شدن در لذت های مادی همین است که قلب آدمی بدان متعلّق شود تا آن ها را عظیم بشمارد و سعادت خود را در داشتن آن ها بداند؛ حالا چه موافق حق باشد، یا مخالف آن. در نتیجه همواره به یاد حیات ظاهری دنیا بوده، ماورای آن را فراموش کند.(20)
مؤلفان تفسیر نمونه درباره علل مخالفت مترفان می نویسند: «این گروه چون تعلیمات انبیا را از یک سو، مزاحم کام جویی و هوس رانی خود می دیدند، و از سوی دیگر، مدافع حقوق محرومانی [بودند] که با غصب حقوق آن ها به این زندگی پر زرق و برق رسیده بودند، و از سوی سوم، آن ها همیشه برای پاسداری مال و ثروتشان قدرت حکومت را یدک می کشیدند و پیامبران را در تمام این جهات مقابل خود می دیدند، لذا، به مبارزه برمی خاستند. عجب این که آن ها انگشت روی حکم و تعلیم خاصی نمی گذاشتند، بلکه دربست می گفتند: ما به تمام آنچه شما مبعوث شده اید، کافریم.»(21)
صنادید قریش عمدتا جزو این طبقه بودند و جنگ علیه پیامبر صلی الله علیه و آله توسط این گروه سامان می یافت.
2. مفسدان اقتصادی؛ اولین جنگ افروزان در حکومت علوی: اولین جنگ بر ضد علی علیه السلام را مفسدان اقتصادی و ریاست طلبان به راه انداختند. جنگ جمل، که پیامدهای سنگینی برای حکومت علی علیه السلام داشت و زمینه جنگ های صفین و نهروان را پدید آورد، از ناحیه طلحه و زبیر و کسانی که از عدالت علوی رنجیده بودند، به راه افتاد. بدون تردید، فساد مالی سردمداران جنگ جمل نقش اساسی در خروج آن ها بر ضد ولیّ خدا، حضرت علی علیه السلام ، داشت. در زمان عمر و عثمان، پول های فراوانی به طلحه و زبیر داده شد و آنان کاخ هایی در بصره و کوفه ساختند. وقتی حضرت علی علیه السلام به حکومت رسیدند، این ها منتظر بودند نه تنها حضرت کاری به گذشته آن ها نداشته باشد، فرمانروایی مناطقی را نیز به آن ها بدهد.(22) وقتی با سیاست علوی مواجه شدند و سخن حضرت را که فرمودند: «حق با گذشت زمان کهنه نمی شود و هر مالی را که به ستم از بیت المال برداشته شده، به جای خودش بر می گردانم.»(23)، اینان موقعیت های خود را در خطر دیدند و به بهانه عمره به مکّه رفتند و به بهانه خون خواهی عثمان، جنگ خونینی بر ضد علی علیه السلام به راه انداختند.
علی علیه السلام حکایت جنگ جمل را چنین توضیح می دهند:
«من در کار آنان، میان دو مشکل قرار گرفته بودم که هیچ یک مورد علاقه من نبود و به هر کدام عمل می کردم، خالی از محذور نبود: اگر آن ها را رها می کردم و به حال خود می گذاشتم، از شورش باز نمی گشتند و به حکم عقل سر فرود نمی آوردند؛ و اگر در برابر آن ها ایستادگی می کردم، کار به جایی می کشید که نمی خواستم (جنگ و خون ریزی) از این رو، پیش از هر چیز، به صحبت با آن ها پرداختم و آنچه ممکن بود، گفتم و راه هرگونه عذر تراشی را بر آن ها بستم... چون دیدم آن ها حرفی جز اصرار بر جنگ ندارند، ناگزیر با آن ها جنگیدم. آن ها آتش جنگی را برافروختند که به زیانشان بود. شکست و تلفات سنگین آن ها چیزی نبود که خواسته من باشد، بلکه این پیشامد بر من تحمیل شد.
اگر در گذشته می توانستم آن ها را به حال خود بگذارم و شرارت های ایشان را نادیده انگارم و از رویارویی پرهیز کنم، با کارهایی که در آخر مرتکب شدند، دیگر ادامه این وضع برایم ممکن نبود؛ چرا که خودداری و سکوت من می توانست به آنان یاری رساند و من ناخواسته در برنامه فساد و تعدّی و خون ریزی آن ها سهیم می گشتم.»(24)
خلاصه آن که جنگ جمل نمونه بارزی از فساد مالی است که موجب برهم زدن امنیت ملی گردید و آثار زیان باری در جامعه اسلامی به جا گذاشت.
3. فساد مالی، انگیزه حمایت از معاویه: کسانی که به سپاه معاویه پیوستند، عمدتا به خاطر فساد مالی بود. افراد زیادی از اصحاب حضرت علی علیه السلام به دلیل بذل و بخشش های معاویه و خوردن لقمه های حرام، اردوگاه علی علیه السلام را ترک کردند. این افراد به ظاهر مسلمان به سبب فساد مالی، آن قدر سقوط کردند که به عنوان عامل معاویه درآمدند. ظاهرا تعداد آن ها به قدری زیاد بوده است که موجب نگرانی شخصیت بزرگی چون مالک اشتر گردید؛ چنان که به امیرمؤمنان علیه السلام نامه نوشت و نگرانی خود را از این موضوع ابراز نمود و به نحوی از امام علیه السلام خواست ایشان هم بخشش های مالی داشته باشند. علی علیه السلام در پاسخ وی نوشتند:
«اما آنچه گفتی رفتار و منشم بر پایه عدالت است. به درستی که خداوند می فرماید: "هر که کار شایسته کند، به سود خود اوست؛ و هر که بدی کند، به زیان خود او، و پروردگار تو به بندگان [خود] ستم کار نیست." و من از این که کوتاهی کرده باشم در آنچه گفتی، هراسان ترم. و اما آن که بر زبان آوردی که حق، بر آنان گران است و بدین سبب، از ما جدا شدند، بس خداوند آگاه است که آنان از ستم [ما] از ما جدا نشدند و آن گاه که از ما کناره گرفتند، به عدالت فراخوانده نشدند؛ [بلکه] جز دنیای فانی را، که گویا از آن جدا شده اند، نجستند و روز رستاخیز مورد بازخواست قرار گیرند که آیا دنیا را طلب کردند یا برای خدا رفتار کردند؟
اما داستان بذل و بخشش و خریدن مردان، که بر زبان راندی، به درستی که ما را توان آن نیست که از ثروت های عمومی به هر کس بیش از حقش بپردازیم، که خداوند فرمود و سخنش حق است: "بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است."(25)
4. فساد مالی؛ عامل پیوستن فرمان دهان لشکر امام حسن مجتبی علیه السلام به معاویه: برخی از فرمان دهان سپاه امام حسن علیه السلام جاسوس معاویه شدند. این نمونه دیگری از تأثیر فساد مالی بر امنیت ملی است. برخی از فرمان دهان سپاه امام حسن علیه السلام موجبات تضعیف سپاه امام علیه السلام و تحمیل صلح و در نهایت اقتدار معاویه را فراهم کردند. مرحوم شیخ مفید در این باره می نویسد: در آن هنگام که این پیشامد ناگوار آسیب دیدن پای امام حسن علیه السلام در اثر ضربت خوردن رخ داد سران قبایل، که از دین و دیانت دست برداشته و حاضر نبودند تحت حکومت الهی درآیند، به معاویه پنهانی نوشتند که ما حاضریم از تو اطاعت کنیم و گوش به فرمان تو باشیم و او را وادار کردند هر چه زودتر به جانب آنان کوچ نماید و ضمانت نمودند به مجرّدی که با لشکر معاویه ملاقات کنند، فرزند زهرا را تسلیم او کنند، و یا در اولین فرصت، او را به قتل رسانند.
حضرت مجتبی علیه السلام از عمل ناروا و بی وفایی این عدّه با خبر شد. همان وقت نیز نامه ای از قیس بن سعد به حضرت رسید... که معاویه در «حبوبیه» برابر «مَسْکِن» نزول کرد و نامه ای برای عبیداللّه بن عباس یکی از فرمان دهان سپاه امام حسن علیه السلام ارسال داشت و او را به جانب خود دعوت نمود و ضمانت کرد که هزار درهم به او بدهد و اضافه کرده بود: نیم آن را به زودی می فرستم و نیم دیگرش را هنگام ورود به کوفه خواهم پرداخت... باری، آن بی وفای بی حیا شبانه با عده ای از نزدیکان خود، به لشکرگاه معاویه رفت.»(26)
5. فریفتگی همسر امام مجتبی علیه السلام به مال دنیا؛ عامل قتل آن حضرت: نمونه دیگری که می توان از تأثیر فساد مالی بر امنیت بیان کرد، فریفته شدن دختر اشعث به کیسه های زر بود که معاویه برای وی ارسال کرد و او حاضر شد امام علیه السلام را به شهادت برساند.
شیخ مفید می نویسد: «معاویه کسی را پنهانی نزد جعده فرستاده که می خواهم تو را به همسری فرزندم یزید درآورم، مشروط بر این که امام مجتبی را مسموم کنی؛ و صدهزار درهم نیز پیش از انجام کار برای او فرستاد. او هم فرزند زهرا علیهاالسلام را مسموم ساخت.»(27)
··· ج. عدم حمایت مردم از حکومت اسلامی
از جمله آثار مخرّب فساد مالی بر امنیت ملی، این است که حکومت پشتوانه مردمی خود را از دست می دهد و در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی، آسیب پذیر خواهد شد.
حکومت اسلامی اقتدار خود را مدیون قدرت لایزال خداوند متعال و حمایت مردم مؤمن و موحّد است. در صورتی که فساد مالی در جامعه شیوع پیدا کند و نخبگان و مسؤولان نظام نیز گرفتار این بلا شوند؛ علاوه بر این که لطف خدای سبحان از حاکمان برداشته می شود مردم مؤمن نیز حاضر به همکاری نیستند.
وقتی مردم ببینند حاکمان به جای خدمت گزاری به آن ها در فکر سودجویی و همراهی با طبقات مرفّه و بی درد هستند، طبعا حاضر به پشتیبانی از آن ها نخواهند بود. این موضوع برای حکومتی که برخلاف همه دنیا (که نظام سکولار را پذیرفته اند) حرکت می کند و می خواهد ارزش های دینی را حاکم نماید و به هیچ قدرت خارجی وابسته نیست، از اهمیتی مضاعف برخوردار است.
حضرت علی علیه السلام در این باره می فرمایند:
«بی گمان، آنچه بیش از همه دیده والیان به آن روشن است، برقراری عدالت در کشور و گسترش دوستی ملت است و بی گمان، دوستی افراد ملت به یکدیگر آشکار نگردد، جز آن گاه که دل ایشان از کینه پاک شود و خیرخواهی مردم راست نیاید، جز آن که بر گرد زمام داران خود جمع شوند و از وجود دولت مردان خود احساس سنگینی نکنند و از دوام حکومت و درازی مدت بر سر کار بودن ایشان به ستوه نیایند.»(28) شورش مردم علیه عثمان و فروپاشی حکومت امویان و ده ها نمونه تاریخی دیگر، مؤید این مطلب است که نقل و بررسی آن ها مجال دیگری می طلبد.
··· نتیجه سخن
از آنچه گذشت، روشن شد که شیوع فساد مالی تهدیدی است علیه امنیت ملی و از این رو، شایسته است مسؤولان محترم نظام اسلامی به مسأله فساد مالی تنها به عنوان یک مسأله اقتصادی نگاه نکنند و هشدارهای مقام معظم رهبری را، که از سال 1378 تاکنون بارها این مهم را مورد توجه قرار داده اند، جدّی بگیرند و با برخورد قاطع با مفسدان اقتصادی، راه های نفوذ دشمن را ببندند.
··· پی نوشت ها
1 ر. ک. به: محسن اسماعیلی، «امنیت و شریعت»، کتاب نقد، ش 14 و 15
2 مائده: 33
3 «ولا تؤتوا السُّفهاء اموالکم الّتی جعل اللّه لکم قیاما» (نساء: 5)
4 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 103، ص 5 و 17
5 ر. ک. به: محمد بن طلحه شافعی، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، بیروت، مؤسسه ام القری للتحقیق والنشر، ص 143 159
6 نهج البلاغه، خطبه 3
7 «لقد ارسلنا رُسُلنا بالبینّات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط» (حدید: 25)
8و9 نهج البلاغه، خطبه 3 / کلام 30
10 برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله با پرده هایی که حضرت زهرا علیهاالسلام به خانه خویش آویخته بودند و برخورد قاطع حضرت علی علیه السلام با درخواست برادرشان عقیل، نمونه هایی از این سیره است.
11و12 نهج البلاغه، نامه 53
13 ابن شهر آشوب، مناقب، ج 2، ص 98 / بحارالانوار، ج 40، ص 325
14 «ینْبُع» دهی بوده است در طرف راست رضوی برای کسی که از مدینه به سوی دریا فرود می آید و آن را به سبب چشمه های فراوانش «ینبع» می نامیدند. علی علیه السلام در آن جا ملکی در اختیار داشتند که در آن کشت می کردند و پس از حضرت، در اختیار بنی حسن بوده است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 5، ص 450)
15 ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 200
16و17 نهج البلاغه، نامه 41 / نامه 43
18 روزنامه جمهوری اسلامی، 20/10/80
19 در سوره سبأ، آیه 43 و همچنین در آیات 23 سوره زخرف و 16 سوره اسراء و 45 سوره واقعه از این گروه سخن به میان آمده است.
20 سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 16، ص 578
21 ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 18، ص 105
22و23 شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 231 / ص 269
24و25 همان، ج 1، ص 235
26 ابن هلال ثقفی، الغارات، ترجمه عبدالمحمد آیتی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 37
27 شیخ مفید،الارشاد،ترجمه محمدباقرساعدی خراسانی،کتابفروشی اسلامیّه،1376، ص 355
28 نهج البلاغه، نامه 53