آثار و پیامدهای آن
طرح مسأله
در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات و حذف مرزهای طبیعی و قراردادی و جهانی
شدن فرهنگ و اقتصاد شاید سخن گفتن از پدیده ای به نام «فرار مغزها»(Brain Drain) قدری شگفت آور به نظر برسد، اما با اندک تأمّل درعمق ماجرای تلخ قرن
حاضر و تقسیم جهان به فقیر و غنی، جهان اولی و جهانی سومی، توسعه یافته و توسعه نیافته،
به خوبی به طبیعی بودن این پدیده پی خواهیم برد.
اجمالاً می توان با دو نگاه متفاوت به این پدیده نگریست: در یک نگاه،
آن را پدیده ای میمون و مبارک و طبیعی جلوه داد و در نگاهی دیگر، پدیده ای نامیمون
و شوم و خسارت بار! هرچند جهان امروز به واقع دهکده ای بیش نیست و افراد این دهکده
به راحتی قادرند در آن واحد با یکدیگر ارتباط دیداری و شنیداری برقرار کنند و به
تبادل اندیشه و دستاوردهای علمی بپردازند؛ زیرا همه امکانات آن سوی دهکده در این
سو نیز موجود است. در این دهکده کوچک جهانی، دیگر نخبگان نیاز به فرار و گریختن از
موطن خود ندارند؛ زیرا شبکه های ماهواره ای، رایانه ای و کابلی به قدری دنیا را
کوچک نموده اند که هر کس در خانه خود می تواند با دورترین نقطه جهان تماس بگیرد و
آخرین یافته های علمی خود را ارائه دهد یا اطلاعات جدیدی دریافت نماید.
اما از منظری دیگر، صورت واقعی دنیا به گونه ای دیگر است. با تحوّل های
ارتباطی، مجریان شبکه های ارتباطی الگوهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود را به
مشتریان خود در سراسر دنیا القا می کنند و آنان را دایم در معرض امواج شکننده و یک
سویه تهاجم تبلیغاتی قرار می دهند. این در حالی است که به دلیل توزیع ناعادلانه
ثروت، کشورهای به اصطلاح جهان سوم برای مقابله با این انحصار رسانه ای، نه
تنها هیچ امکاناتی در اختیار ندارند، بلکه در تأمین مایحتاج اولیه خود، سخت دچار
مشکلند. و به دلیل فقدان وسایل ارتباطی و اطلاع رسانی و امکانات آموزشی و پیشرفت
و توسعه انسانی در این کشورها، بسیاری ترجیح می دهند که دست به مهاجرت بزنند و
رفتن را به ماندن ترجیح دهند و این نشانگر پیوند بی گسست، نامتوازن و غیرعادلانه
میان کشورهای جهان است. از این منظر، مهاجرت نخبگان از جهان سوم به کشورهای
پیشرفته، همواره بر عمق فاجعه،شکاف و فاصله طبقاتی می افزاید و فاصله میان کشورهای
پیشرفته و عقب مانده،فقیروغنی راعمیق تر می کند.
این دیدگاه برخلاف دیدگاه اول که معتقد است اصلاً مهاجرتی صورت نمی گیرد،
معتقد به مهاجرت نخبگان است و عقیده دارد این پدیده موجب شکاف طبقاتی بین کشورها
می شود. اما دیدگاه دیگری معتقد است که مهاجرت نخبگان نه تنها به ضرر کشور مبدأ نیست،
بلکه موجب رشد و شکوفایی اندوخته های علمی افراد برای شکوفایی علم و دانش بشری
می گردد؛ زیرا نخبگان علمی و مغزهای کارامد در حوزه های علمی، سرمایه های جهان هستند
و این امکانات باید در اختیار همگان قرار گیرد تا به رشد و توسعه علم بشری کمک
کند. در صورت عدم توسعه یک کشور، باید نخبگان با در اختیار قرار دادن تجربه خود
بتوانند از اطلاعات و فناوری سایر کشورها استفاده نمایند. مجموعه این فرایند برای
توسعه دانش بشری مفید خواهد بود.
صاحبان این دیدگاه که پدیده «فرار مغزها» را مثبت ارزیابی می کنند، معتقدند
که نباید حضور یک متفکر و نخبه علمی جهان سومی را در یک کشور پیشرفته، پدیده
«فرار» تلقی کرد؛ چه آن که فرار بیانگر وجود محدودیت، حصر و زندان است، در حالی که
امروزه مرزهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شکسته شده و در دهکده جهانی، ملیّت ها کم رنگ
و مرزها شکسته شده است.
بنابراین، فرار مغزها بی معناست.(1)
مفهوم شناسی
مفهوم «مهاجرت» (Immigration) رفتن و جابه جایی از
مکانی به مکان دیگر و اقامت کردن در جای دیگر از ابتدایی ترین رفتارهای بشری است. «مهاجرت»
یعنی، از موطن خود به جایی دیگر نقل مکان کردن و هجرت گزیدن. کسی را که از موطن خود به
جای دیگر نقل مکان کند، «مهاجر» گویند.(2) در تعریفی دیگر، آمده
است: «مهاجرت عبارت است از: تغییر دایمی و نیمه دایمی مسکن بدون هیچ محدودیتی در مورد
فاصله حرکت و ماهیت اختیاری و اجباری مهاجرت، همچنین بدون هیچ گونه تمایزی بین
مهاجرت داخلی و خارجی.»(3)
در جامعه شناسی نیز از مهاجرت تعریف خاصی ارائه شده است: مهاجرت
حرکتی نسبتا جمعی و دایمی از مکانی به مکان دیگر است که در این حرکت، مهاجران براساس
سلسله مراتبی از ارزش ها، یا هدف های با ارزش فرهنگی تصمیم به مهاجرت می گیرند.
نتیجه این حرکت، تغییر در نظام کنش متقابل مهاجران است.(4)
در
تعریف «فرار مغزها» و یا مهاجرت نخبگان اتفاق نظری وجود ندارد. برخی آن را «فرار
مغزها» برخی «شکار مغزها» و برخی دیگر «ربودن
استعدادها» می نامند. مغزها و به اصطلاح نخبگان، نیروهای انسانی متخصص، کارامد،
ماهر و متفکر یک کشورند؛ مخترعان، مبتکران، اندیشمندان و سایر افرادی که برخوردار از
دانش فنی هستند. فرار مغزها نیز به مهاجرت، اعم از جذب، فرار و یا اعزام و سرانجام،
عدم بازگشت افراد متخصص و کارازموده از کشورهای در حال توسعه به سوی ملل و کشورهای
صنعتی پیشرفته اشاره دارد.
به عبارت دیگر، فرار مغزها در واقع، فرار سرمایه های انسانی است؛ سرمایه هایی
که با صرف هزینه گزاف به دست می آید و عبارتند از: علم، تخصص، تجربه، توان،
سلامتی، قابلیت ها و در نهایت، انضباط که به وسیله آموزش و بهداشت در نیروی کار ذخیره
می شود و موجب افزایش بهره وری آن در تولید می شود. بنابراین، منابع انسانی مانند
دانشمندان، مهندسان، متخصصان، نیروی کارا و منابع سازمانی و نهادی به عنوان سرمایه های
انسانی تلّقی می شوند و فرار این نیروها به آن معناست که جامعه از علم، تخصص و
مهارت های فنی آنان محروم می ماند. ولی این نیروها به دلایل گوناگون، مهاجرت دایمی
یا نیمه دایمی را به کشورهای دیگر ترجیح می دهند.(5)
رابطه پیشرفت و
فناوری
از آن جایی که پیشرفت و توسعه یک کشور مرهون پیشرفت و توسعه فناوری و
نیز نیروی انسانی ماهر و نخبه و کارازموده است، بنابراین، در طرح مسأله «فرار
مغزها» شایسته است فناوری و دانش فنی مورد بررسی قرار گیرد. «فناوری» عبارت است از
مجموعه ای از فراگردهای فیزیکی، روش ها، فنون و ابزارها و تجهیزات که به وسیله
آن ها محصولی ساخته شده، به بازار عرضه می گردد. فناوری در برگیرنده همه انواع شناخت ها
حتی شناخت مسائل اداری، مالی و تجاری، مهارت در شیوه تولید، کارایی مؤسسات تعلیم و
تربیت و تجهیز آن ها، آگاهی نسبت به ابزار آلات و شیوه به کارگیری آن ها می باشد.(6) در واقع، فناوری دارای اجزای ذیل است: ماشین آلات و ابزارهای تولید،
مهارت ها و تجربیات تولیدی، اطلاعات و دانش فنی تولید، سازمان دهی و مدیریت تولید.
فناوری یکی از مهم ترین عوامل رشد و توسعه اقتصادی است. از سوی دیگر،
رشد فناوری نیز مرهون علوم عملی و نظری محض است. رشد علمی نیز به نوبه خود، وابسته
به منابع علمی و یافته ها و تلاش های علمی است که در اختیار محققان و پژوهشگران
قرارداد. بنابراین، به یک معنا، آموزش و پرورش به معنای عام پیش نیاز و پیش
شرط لازم رشد و توسعه سریع فناوری است. علاوه بر این، وجود مدیران با دانش فنی بالا
و رهبرانی که توان معرفی فناوری را به جامعه داشته باشند، از دیگر عوامل رشد
فناوری است.
مهاجرت نخبگان مانع رشدفناوری
سؤالی که مطرح می شود این است که چه عامل و یا عواملی موجب می شود که فرایند
رشد و توسعه فناوری با کندی صورت گیرد و یا دچار رکود گردد و یا به عکس، به صورت
غیرقابل پیش بینی توسعه یابد؟ در پاسخ به این سؤال عمدتا دو عامل اساسی را به
عنوان موانع رشد فناوری برشمرده اند: علل ساختاری و مهاجرت متخصصان. کیفیت منابع و
شرایط فیزیکی تجهیزات موجود از جمله عوامل اصلی توسعه نیافتگی است. در بسیاری از
کشورهای دنیا، کارخانجات تولیدی، که به تولید مواد اولیه صنعتی و نیز کالاهای
مصرفی مشغولند، فرسوده، قدیمی و فاقد کارایی لازم هستند. در این کشورها، به دلیل
فقدان امکانات زیربنایی و توسعه ای، ابزارهای لازم برای نظارت و بهبود و کیفیت
کالاها وجود ندارد و عدم توجه به بهسازی تجهیزات فنی و صنعتی از دیگر مشکلات
ساختاری جوامع توسعه نیافته و جهان سوم است.
از سوی دیگر، در این کشورها، کمبود نیروهای ماهر و متخصص انسانی یکی از
مشکلات این جوامع است و این یا به دلیل فقر مالی نیروهای متخصص انسانی است و یا
فقدان تناسب بین ماشین آلات صنعتی و دانش فنی که در آن کشورها آموزش داده می شود. همچنین
می توان از نارسایی و عدم کفایت برنامه های توسعه منابع انسانی، ضعف شناسایی و یا
دانش نیروهای حرفه ای و ماهر و سرانجام، کمبود اطلاعات و دانش فنی در این کشورها نام
برد.
فرایند مزبور سرانجام، منجر به تحقق پدیده فرار مغزها می شود. این پدیده،
که خود از جهتی معلول عدم توسعه اقتصادی و فقدان وسایل پژوهش، تحقیق و مطالعه است،
موجب کندی پیشرفت امور اجتماعی و توسعه همه جانبه می گردد. در کشورهایی که برنامه ریزی
جامع اشتغال و آموزش وجود ندارد و سازمان های آموزشی اقدام به ارائه آموزش
غیرمتناسب با بازار کار می کنند، تقاضای کاذب برای آموزش به وجود می آید و در یک
دوره زمانی، جامعه با پدیده آموزش اضافی مواجه می گردد؛ یعنی نه تنها به قدر نیاز
جامعه به تربیت متخصصان نمی پردازند، بلکه به مراتب، میزان پرورش و تربیت نخبگان جامعه
بیش از حد نیاز است. علاوه بر این که، هیچ برنامه ای برای جذب آنان وجود ندارد.
این فرایند، سرمایه گذاری منابع محدود را از روش بهینه منحرف کرده و علی رغم صرف
هزینه گزاف از منابع و سرمایه های ملی، هیچ فرصت شغلی جدیدی به وجود نمی آورد و بی کاری
فارغ التحصیلان و مهاجرت متخصصان به خارج و سرانجام، «فرار مغزها» را به دنبال
دارد.
انتقال معکوس
فناوری
رشد و توسعه همه جانبه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، عمدتا به
چهار عامل مهم سرمایه، نیروی انسانی ماهر، مواد خام و دانش فنی وابسته است.
کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه یا جهان سوم، کاملاً به صورت نامتعادل و
ناعادلانه از این عوامل مهم توسعه برخوردارند. کشورهای پیشرفته و
توسعه یافته دارای نیروی انسانی ماهر، سرمایه و دانش فنی هستند، در حالی که، کشورهای
پیرامونی تنها از مواد خام برخوردارند. این کشورها به دلیل فقدان دانش فنی و یا
سرمایه، انباشت سرمایه در آن ها صورت نمی گیرد و به دلایل ابتدایی و نیز پیشرفته
نبودن دانش فنی و فقدان نیروی انسانی ماهر و نخبه برای سرمایه گذاری در کشور،
اقدام به وارد کردن نیروی متخصص و فنی از خارج می کنند؛ در واقع، برای ایجاد سرمایه گذاری
در کشور، دست به دامان متخصصان خارجی می شوند. با وجود مراکز و مؤسسات علمی،
فرهنگی و پژوهشی در این کشورها، به دلایل به روز نبودن دانش فنی و نداشتن سرمایه لازم،
پژوهش های آن ها جز اتلاف سرمایه راه به جایی نمی برد. علاوه بر این، به دلیل
فقدان نظام اطلاع رسانی منسجم و واحد، بسیاری از کارهای آنان تکراری می باشد.
نهایت ثمره این نوع پژوهش ها، آن هم در کشورهای پیرامونی و پیشرفته تر، انتقال
فناوری و دانش فنی از کشورهای صنعتی است که مشکلات خاص خود را دارد.
از سوی دیگر، کشورهای صنعتی با وجود سرمایه های عظیم و دانش فنی بالا،
تحقیقات و پژوهش ها، نیروهای متخصص کشورهای جهان سوم را به سوی خود می کشانند، و
این همان پدیده "فرار مغزها" و یا "انتقال معکوس" فناوری است. کشورهای جهان سوم و پیرامونی برای رفع این مشکل و جبران نیروی
انسانی ماهر و متخصص موردنیاز خود، اقدام به اعزام دانشجو به خارج می کنند. اما به
دلیل فقدان بازار کار در داخل، غالبا دانشجویان اعزامی یا به داخل بازنمی گردند و
یا پس از بازگشت، به دلیل این که دانش فنی و تخصص آنان در داخل کارایی لازم ندارد،
یا به مشاغل دیگر روی می آورند و یا به خارج برمی گردند.
پیشینه تاریخی بحث
فرار مغزها
با مراجعه به تاریخ و پیشینه این بحث، به روشنی می توان دریافت که
مسأله جابه جایی و فرار و یا مهاجرت مغزها و نخبگان از یک جامعه به جامعه دیگر، کم
و بیش در همه ادوار تاریخ وجود داشته است. شاید ابتدایی ترین شکل فرار مغزها را
بتوان به این صورت تصور کرد که در هر عصر و در هر سرزمین، وقتی قومی یا حکومتی به
اوج اقتدار و پیشرفت و آبادانی می رسید، هنرمندان، نخبگان و متخصصان سایر جوامع را
به خود جذب می کرد. و این مؤیّد یک نکته روان شناختی است: انسان فطرتا راحت طلب
است و هرکجا گذران زندگی او با آرامش و آسایش بیش تری میسّر گردد، آن جا را به
عنوان محل زندگی خود انتخاب خواهد کرد. در طول تاریخ، همواره انسان ها و ارباب
فضل، دانش و معرفت، صنایع، هنر و حِرَف هر جا را مناسب تر و امن تر برای زندگی خود
می دیدند، به عنوان محل شغل و در نتیجه سکونت خود انتخاب می کردند. با این تفاوت
که، این نوع نقل و انتقالات و جابه جایی ها با پدیده «فرار مغزها» به اصطلاح
امروزی آن، کاملاً تفاوت ماهوی داشت، به گونه ای که آن را به عنوان «مهاجرت»
قلمداد می کردند. در حالی که، پدیده «فرار مغزها» امروزه در همه جوامع، به عنوان
یک معضل و مشکل بلکه بحران اجتماعی و فرهنگی مطرح است؛ چرا که مهاجرت نخبگان در گذشته،
تابع عرضه و تقاضا و محدود به احتیاجات و نیازهای جامعه مقصد بوده و از این رو،
همواره شکل منطقی و طبیعی به خود می گرفت و هرگز به عنوان یک معضل اجتماعی مطرح
نبود. اما به تدریج و با پیشرفت حیرت آور فناوری برخی کشورها از یک سو و
عقب ماندگی بسیاری از کشورها از سوی دیگر و در نتیجه، پیشرفت فناوری در رشته های گوناگون
علوم و فراهم بودن وسایل و ابزارهای تحقیق و پژوهش و نیز آماده بودن شرایط زندگی و
دستمزد مناسب در این کشورها، موجب گردید که افراد متخصص و ماهر، فرهیخته و
کارآزموده از سراسر جهان به این کشور سرازیر شوند و نوعی معضل اجتماعی و عدم تعادل
ساختاری از لحاظ نیروهای انسانی در کشورها را پدید آورند.(7)
پدیده
«فرار مغزها» در عصر حاضر، برخلاف گذشته، که مهاجرت نیروهای نخبه و متخصص امری
طبیعی و منطقی می نمود و تابع عرضه و تقاضا بود، امروزه در بیش تر موارد، نه
کشورهای مقصد و مهاجرپذیر نیاز به این همه مهاجر دارند و نه کشورهای مبدأ از وجود
همه این نیروها بی نیازند، بلکه براساس یکی از آمارهای منتشر شده با این که کشورهایی
مثل هند و پاکستان از نظر پزشک در مضیقه به سر می برند، اما پزشکان آن ها، که در
انگلستان متوطّن شده اند، 44 الی 45 درصد جامعه پزشکی این کشور را تشکیل می دهند.(8)
تحلیل فرایند عدم
تعادل
فرایند مزبور منجر به عدم تعادل ساختی در نظام آموزشی خواهد شد و این
خود، سایر نهادهای اقتصادی و سیاسی را دچار عدم تعادل خواهد کرد.
اجمالاً می توان فرایند عدم تعادل ساختی را در خصوص پدیده «فرار مغزها»،
از منظر الگوی وابستگی چنین تبیین کرد:
کشورهای جهان سوم و توسعه نیافته عمده ترین کشورهای برطرف کننده
نیازهای اولیه کشورهای توسعه یافته اند. در واقع، نیروی کار کشورهای اقماری و
توسعه نیافته در خدمت این کشورها قرار دارد. از سوی دیگر، کشورهای جهان سوم برای
تأمین نیازهای خود، با صدور مواد اولیه و خام، اقدام به وارد کردن فناوری از
کشورهای پیشرفته می کنند. این فناوری، به دلیل عدم تناسب با محیط جدید و وارداتی بودن
آن ها، با سایر ساخت های جامعه جهان سوم سازگاری ندرند و عملاً بسیار هزینه برند.
علاوه بر این، با وارد کردن فناوری، فرهنگ آن نیز به کشورها وارد می شود و به دلیل
عدم جذب فناوری در داخل، نه تنها موجب ایجاد اشتغال جدید نمی شود، بلکه باید نیروی
فنی و متخصص نیز همراه با فناوری وارد نمود.
با گذشت زمان و به موازات افزایش جمعیت جهان سومی، این کشورها برای تأمین
نیازهای خود، نیازمند صدور بیش تر مواد اولیه و وارد کردن بیش تر فناوری می شوند.
این امر وابستگی بیش از پیش آنان را موجب می گردد. در این میان، قشر تحصیل کرده و
نخبگان جهان سوم یا در خارج از کشور تحصیل کرده اند و یا در داخل کشور، در صورت اول،
یا در خارج متوطّن شده اند و قصد بازگشت به کشور را ندارند و یا این که پس از
فراغت از تحصیل، به کشور باز می گردند. در این صورت، به دلیل عدم تناسب تحصیلات و
دانش فنی آنان با وضعیت موجود در کشور [چون متناسب با دانش فنی کشورهای صنعتی
آموزش دیده و تربیت شده اند]، عملاً بازگشتشان به کشور کارایی لازم را ندارد و
مشکلی را حل نمی کند و پس از مدتی بسیاری از آنان مجددا به خارج عزیمت خواهند کرد.
در صورتی که نخبگان،تحصیل کرده داخلی باشند، به دلیل عدم تناسب دانش
فنی آنان با صنایع وارداتی موجود به کارگیری آنان نیز در صنایع جدید سودمند نخواهد
بود. از این رو، به زودی شاهد جذب آنان به خارج خواهیم بود. بدین سان، عدم تعادل
ساختار نظام آموزشی جهان سوم، ناخواسته پدیده «فرار مغزها» را موجب
می شود و خود موجبات عدم تعادل ساختی در سایر زیرساخت ها را فراهم می آورد.
علاوه بر الگوی تحلیلی مزبور، که بر اساس تحلیل وابستگی ارائه شده است،
می توان پدیده «فرار مغزها» را به گونه ای دیگر تحلیل نمود. در کشورهای جهان سوم،
عمدتا به کارهای فکری و تحقیقی عمیق در زمینه های علوم اجتماعی و انسانی اهمیت
داده نمی شود. در نتیجه، در بلند مدت، بازار کار از نیروهایی که به واقع در جامعه و
به ویژه در نظام آموزشی به آنان بهای لازم داده نمی شود، اشباع می گردد.
از سوی دیگر، بیش ترین تبلیغات و سرمایه گذاری ها در مقطع دانشگاه ها و
آموزش عالی بر علوم غیرانسانی متمرکز است. در این رشته ها نیز به دلیل نداشتن دانش
فنی بالا و به روز نبودن، موفقیت چندانی کسب نمی شود، در حالی که بیش ترین نیروهای
ماهر موردنیاز در بخش نظام دیوان سالاری و اداری جامعه و در بخش علوم انسانی و اجتماعی
است؛ یعنی همان رشته هایی که معمولاً اقبالی به سرمایه گذاری از سوی دولت و
تبلیغات عمومی در آن ها صورت نمی گیرد و مرسوم است که دانشجویانی که در سایر
رشته ها امتیاز لازم را به دست نمی آورند، به این رشته ها وارد می شوند. نتیجه این
فرایند، ورود موج عظیمی از نیروهای غیر کارامد به بدنه اجرایی کشور است؛ یعنی
کسانی که توان برنامه ریزی و هدایت جامعه را ندارند.
توسعه نظام آموزشی و اطلاعاتی به حکومت ها این امکان را می دهد که با مسائل
و مشکلات جامعه واقع بینانه تر برخورد شود. در بلند مدت نیز موفقیت و جایگاه هر
کشوری از لحاظ توسعه و پیشرفت و یا عقب ماندگی را محصولات کارآمد و پژوهش های علمی
و آموزشی نیروی کار، مدیریت هوشمندانه و نرم افزارهای اطلاعاتی پیشرفته تعیین می کند
و این ها منابع کلیدی قدرت فردا خواهند بود. دقیقا عواملی که توسعه و پیشرفت آن ها
به دست کسانی است که نه تنها خود اعتقادی به آن دارند، بلکه به دلیل نداشتن دانش
فنی و اطلاعات کافی قادر به سرمایه گذاری و توسعه عوامل مزبور نیستند. این خود
عامل اصلی عدم جذب نخبگان در داخل و یا فرار آنان به خارج است. به طور کلی، ضعف
مدیریت و عدم سرمایه گذاری و اهتمام به نظام آموزشی، موجبات فرار مغزها را در بلند
مدت فراهم می آورد.
طیف مهاجران
هرچند عنوان مهاجرت نخبگان شامل همه متخصصان، علمی و اداری می شود، ولی
غالبا مهاجران کسانی هستند که عمدتا خواهان پیشرفت های اجتماعی و اقتصادی می باشند
و غالبا در سه طبقه پزشکان، مهندسان و دانشمندان می باشند. به عنوان نمونه، در یک
گزارش، تعداد پزشکان و مهندسان خارجی در امریکا در سال 64 1963 به ترتیب، 29%
مجموع فارغ التحصیلان پزشکی در دانشگاه های امریکا و نیز 50% مهاجران به این کشور را
تشکیل می دادند.(9)
وضعیت
کشورهای اروپایی به مراتب، نسبت به کشورهای افریقایی و آسیایی بهتر است؛ زیرا
امریکا هر چند قطب جاذبی برای جذب نخبگان سایرکشورهاست، اما امریکا یگانه مقصد
مهاجران نیست، کشورهای توسعه یافته و اروپای غربی نیز به نوبه خود، قطب جاذبی برای
نخبگان سایر کشورها هستند. بنابراین، هر چند کشورهای اروپایی بخشی از نخبگان و متخصصان
خود را به امریکا می فرستند و در واقع، آنان جذب این کشور می شوند، اما این کشورها
نخبگان سایر کشورها را به سوی خود جذب می کنند و این کشورها کسری نیروهای انسانی
نخبه خود را از سایر کشورهای افریقایی و آسیایی جبران می کنند. از این رو، بدترین
وضعیت را کشورهای آسیایی و افریقایی دارند که با هزینه های گزاف ملی خود، اقدام به
پرورش متخصصان و نخبگان می کنند و آنان را به سایر کشورها تحویل می دهند.
جالب توجه آن که از میان 159 کشور مستقل دنیا، ثلث جمعیت آنان یعنی
15 الی 30 کشور جهان 95 درصد بودجه نخبگان را در اختیار دارند.(10) و به همین دلیل، چون امکان و زمینه تحقیق و پژوهش در کشورهای توسعه یافته
فراهم است، علاوه بر این که، محققان و نخبگان سراسر دنیا را به خود جذب می کنند،
زمینه توسعه و پیشرفت پیش از پیش آنان را فراهم ساخته، شکاف و فاصله بین کشورهای
توسعه یافته و توسعه نیافته را هر روز عمیق تر می سازند.
عوامل دافع نخبگان
اجمالاً عواملی چند دست به دست هم داده، پدیده "فرار مغزها"
را به وجود آورده اند. عوامل و یا شرایط عمده ای که منجر به بروز این پدیده می شود
و یا منجر به انتقال معکوس فناوری می گردد و در واقع، نخبگان و متخصصان، خارج را
به وطن ترجیح می دهند عبارتند از:
1. عوامل اقتصادی؛ از جمله تبعیض، بی عدالتی،
شکاف و فاصله طبقاتی و فاصله درآمدها، مالیات ها، رانت خواری؛
2. عوامل حرفه ای؛ عدم بهره برداری از دانش
حرفه ای، فقدان تسهیلات مادی و ارتباط با جوامع پیشرفته، عدم امکان توسعه و پیشرفت
بیش تر؛
3. عوامل عاطفی؛ همسر، خانواده، تعلّقات و
وابستگی، والدین، احساسات و عواطف در خارج؛
4. شرایط زندگی؛ سطح پایین درآمدها و زندگی،
هزینه بالای زندگی، مسؤولیت ناپذیری افراد، فقدان تسهیلات زندگی؛
5. شرایط کار؛ فقدان تسهیلات و تأمین اجتماعی،
فقدان استقلال در کار و پیشرفت شغلی؛
6. شرایط اجتماعی؛ فقدان امنیت اجتماعی، فساد،
تبعیض، تمایزات قومی ونژادی،بیگانگی فرهنگی،انطباق پذیری و تابعیت جمعیت؛
7. شرایط سیاسی؛ فقدان ثبات و مشارکت سیاسی و
اجتماعی و فقدان حقوق سیاسی و مدنی و سرکوب روشن فکران؛
8. شرایط فرهنگی؛ اعتقادات، باورها،
ایدئولوژی وفضای توسعه فرهنگی و...(11)
عوامل جاذب نخبگان
عواملی نیز می تواند در عدم جذب نخبگان به خارج و به عکس، جذب آنان به
داخل کشور مؤثر باشد. این عوامل و زمینه ها عبارتند از:
1. پیوند اصیل خانوادگی، انسجام اجتماعی، حفظ
بافت و انسجام خانوادگی؛
2. عضویت در گروه های دینی، ملی، نژادی و سیاسی
داخلی؛
3. ازدواج و اشتغال و وجود شغل مناسب با حرفه فرد
در داخل؛
4. آموزش متناسب با نیازها در کشور مبدأ و
استفاده از مهارت فنی و دانش و تخصص افراد؛
5. ثبات و تعادل ساختاری، امنیت سیاسی، اجتماعی و
اقتصادی و فقدان ناامنی های اجتماعی؛
6. فضای باز سیاسی اجتماعی، فرهنگی و امکان
مشارکت اجتماعی و ثبات اقتصادی و... .
علل فرار مغزها
در این که پدیده فرار مغزها در بسیاری از کشورها به عنوان یک معضل بزرگ
اجتماعی مطرح است، هیچ تردیدی وجود ندارد. نگاهی گذرا به این امر، مؤیّد همین نکته
است. اما اجمالاً دو عامل عمده داخلی و خارجی را می توان از جمله عوامل فرار مغزها
نام برد:
الف. عوامل خارجی
یکی از عوامل پدیده "فرار مغزها" توسعه فناوری در حوزه ها و
عرصه های گوناگون، به ویژه صنعت و فراهم بودن وسایل و ابزار تحقیق و پژوهش در برخی
کشورهاست که موجب شده افراد متخصص از سراسر جهان سوم و کشورهای در حال توسعه، به
سوی این کشورها سرازیر شوند و از نظر نیروی انسانی نوعی عدم تعادل میان این کشورها
برقرار شود، به گونه ای که هزینه آموزش را کشورهای مبدأ می پردازند و بهره وری از
نیروهای مستعد و خلّاق انسانی را کشورهای مقصد بر عهده دارند. بنابراین، بخشی از
هزینه های آموزشی و تربیت نخبگان را کشورهای مقصد به عنوان دستمزد و هزینه تحقیق به
نخبگان سایر کشورها می پردازند؛ همین شکاف و فاصله درآمدها از جمله عوامل مهم جذب
نخبگان از سایر کشورهاست. علاوه بر سطح بالای دستمزدها، که عامل مهم جذب به شمار می رود،
کیفیت و سطح زندگی از لحاظ امکانات رفاهی، که معمولاً تفاوت فاحشی میان کشورهای
پیشرفته و در حال توسعه دارد، از جمله عوامل جذب است. اساسا تسهیلات ویژه ای برای محققان
و متخصصان و نیروهای نخبه علمی در کشورهای پیشرفته در نظر گرفته شده است که
متأسفانه در جهان سوم و کشورهای در حال توسعه، یک محقق و نخبه علمی سالیان دراز
باید توان و وقت خود را صرف تهیه مسکن و مایحتاج زندگی خود کند.
بنابراین، اجمالاً یکی از عوامل مهم خارجی در فرار و جذب نخبگان کشورهای
در حال توسعه و جهان سوم به کشورهای توسعه یافته، موقعیت برتر کشورهای صنعتی
می باشد.
ب. عوامل داخلی
عوامل اصلی پدیده "فرار مغزها" عمدتا به عوامل داخلی
برمی گردد. این عوامل را می توان به چند دسته تقسیم نمود:
الف)مسائل و مشکلات فرهنگی و آموزشی؛
ب) فقدان توسعه سیاسی؛
ج) فقدان توسعه اقتصادی؛
د) فساد اداری و سوء مدیریت
الف) مسائل و مشکلات فرهنگی و آموزشی: عوامل متعددی را می توان برای
سنجش کمّی و کیفی نظام آموزشی و به طور کلی، فرهنگ یک کشور برشمرد: تعداد
کتاب خانه ها و کتاب های موجود در آن ها، تعداد مقالات علمی، تعداد نشریات علمی
ادواری موجود، بودجه تحقیقاتی، تعداد دانشجو، تعداد استادان، تعداد همایش ها و گردهمایی های علمی،تعدادمقالات چاپ
شده از استادان داخلی در نشریات معتبر بین المللی، تعداد جایزه های علمی اعطایی به
نخبگان کشور، تعداد نشان ها در المپیادهای علمی، تعداد نهادها و مؤسسات تحقیقاتی درکشور،تعدادناشران
علمی وتعداداختراعات وابتکارات به ثبت رسیده و... از جمله این عوامل هستند.
متأسفانه براساس آمارهای منتشرشده، سهم کشور ما در هر یک از عوامل
مذکور، بسیار ناچیز است. هرچند عوامل کمّی همچون تعداد دانشجو و کتاب، سهم نسبتا
خوبی دارد، اما درصد عوامل کیفی بسیار پایین است.(12) و این
آمارها بسیار نگران کننده و حاکی از عقب ماندگی کشور در زمینه علوم و فناوری ودانش علمی
است.در عین حال، به طور مشخص، عواملی چند موجب عقب ماندگی کشور در عرصه فرهنگ و به
ویژه نظام آموزشی، شده است که به اجمال به آن ها اشاره می گردد:
1. انعطاف ناپذیری نظام اداری: نظام اداری
دانشگاهی و مراکز پژوهشی و تحقیقاتی ما هیچ تناسبی با یک نظام تحقیقاتی و پژوهشی
پویا و پژوهنده ندارد. تصویب و اجرای آیین نامه ها و مقررّات خشک و انعطاف ناپذیر
اداری، عهده داری صرفا وظیفه نظارت و نه هدایت نظام آموزش عالی از سوی وزارت خانه های
ذی ربط، حاکم بودن رابطه به جای ضابطه و حاکمیت مسائل جناحی و حزبی در تصویب
قوانین و مقررات ازجمله مشکلات نظام اداری است.
2. کمبود سرمایه گذاری: در کشور ما سرمایه گذاری
در کارهای تحقیق بسیار ناچیز است و این به عدم اعتقاد جدّی مسؤولان در این زمینه
برمی گردد. به دلیل عدم اهتمام مسؤولان در این زمینه، بخش خصوصی نیز اقبال به سرمایه گذاری
نشان نمی دهند. کل سرمایه گذاری دولت در طول برنامه های پنج ساله اول، دوم و سوم
در مقایسه با سایر کشورها در این زمینه، بسیار ناچیز و غیرقابل ذکر است. برای
نمونه، دانشگاه صنعتی شریف با بیش از 5 هزار دانشجوی دوره کارشناسی و چند صد دانشجوی
کارشناسی ارشد و بیست دانشجوی دکتری و با ده دانشکده و پنج مرکز تحقیقاتی باید به
بودجه ای قریب 15
میلیون تومان قناعت کند؛ یعنی در هر سال برای 150 مدّرس،
سهم هر یک از اعضای هیئت علمی حدود 000/100 تومان برای تحقیق است!(13) نتیجه طبیعی این امر در نظام آموزشی ما، دفع استعدادها از ایران و جذب
آنان توسط کشورهایی است که اهتمام جدّی به این امر دارند.
3. ضعف مدیریت علمی: پویایی و شادابی و توسعه یک
کشور، مرهون وجود نظام آموزشی کارامد، با نشاط و پر جاذبه است. خروجی و برون داد و
نیز ضعف و افت و یا بالندگی یک نهاد و مدیریت علمی و پژوهشی و به طور کلی، نظام
آموزشی یک کشور در بلند مدت امکان پذیر است. یک نهاد آموزشی یا یک مؤسسه پژوهشی،
بر خلاف یک نهاد یا مؤسسه اقتصادی، که در کوتاه مدت به زودی قابل ارزیابی است، به
سرعت قابل ارزیابی نیست.
متأسفانه کل فلسفه وجودی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در
کشور ما متمرکز بر نظارت و نه هدایت و برنامه ریزی بلند مدت و ارزیابی می باشد.
وجود بخش نامه ها و آیین نامه های دست و پاگیر، تغییر برنامه ها و اهداف با تغییر مدیران
سطح بالای وزارت خانه، عدم توجه کافی به محتوای علمی و کتاب های مورد تدریس، عدم برنامه ریزی
بلند مدت برای رفع مشکلات موجود آموزشی و علی رغم اذعان به ضعف کارایی نظام آموزشی
عدم برنامه ریزی درست برای رفع مشکلات موجود، حاکمیت روابط و منافع گروهی و جناحی
به جای حاکمیت ضوابط و مقررات شایسته سالاری، حاکمیت شدید دیوان سالاری، مقررات سخت
اداری، گزینش داخلی برای فارغ التحصیلان خارجی و ده ها عامل دیگر از جمله عواملی
است که ضعف و ناکارامدی نظام آموزشی و ساختار فرهنگی جامعه را در بلند مدت موجب می شود
و زمینه مناسبی برای فرار مغزها و نخبگان کشور فراهم می آورد.
4. ضعف ارتباطات و تبادل علمی: نظام
اطلاع رسانی قوی و تبادل اطلاعات و استاد و دانشجو و کتاب های معتبر علمی از دیگر
عوامل کارایی و پویایی یک نظام آموزشی تلّقی می شود. متأسفانه به دلیل عدم
تبادل علمی و فرهنگی، بسیاری از تحقیقات و پژوهش ها در جامعه ما تکراری و فاقد اعتبار
علمی است. دریافت کتاب ها و نشریات خارجی، دعوت از پژوهشگران و محققان و استادان
خارجی برای تدریس در داخل و شرکت در همایش ها و مجامع علمی، استفاده از یافته های علمی
سایر کشورهای پیشرفته و به طور کلی، انزوای علمی جامعه ما زمینه ای برای فرار
مغزها و نخبگان جامعه اسلامی به کشورهای توسعه یافته است. علاوه بر این، ضعف نظام
اطلاع رسانی موجبات انجام کارهای تکراری، تاریخ مصرف گذشته و غیر ضرور را فراهم می کند؛
ممکن است به دلیل عدم اطلاع رسانی درست و به روز نبودن دانش فنی، یک مرکز پژوهشی
هزینه های هنگفتی صرف پژوهش ها و تحقیقات کند که قبلاً در جاهای دیگر و یا حتی
کشورهای دیگر بطلان آن ها به اثبات رسیده است!
5. مشکل رفاه؛ اشتغال و گزینش استادان: از جمله
مسائل و مشکلات نظام آموزشی ما، که بستر مناسبی برای فرار نخبگان است، حقوق و
دستمزد کم و مشکل اشتغال آنان می باشد. متأسفانه براساس آمارهای منتشر شده رسمی دولتی،
قریب 400 هزار پزشک در کشور فاقد شغل و بی کار هستند. علاوه بر این، درآمد متخصصان
با تورّم اقتصادی تناسب ندارد؛ زیرا هزینه تحصیل در مقاطع و سطوح عالی بسیار
بالاست و امکان تحصیل دانشجویان عملاً از طریق غیر بورس نهادها و مراکز علمی و پژوهشی
ممکن نیست. از این رو، دانشجویان فارغ التحصیل چون نسبت به مراکز دولتی تعهد خدمت
دارند، مجبورند سالیان سال ها با دستمزد و حقوق ناچیز دولتی گذران زندگی کنند و همین
امر موجب می شود که نخبگان برای تحصیل و یا اشتغال به خارج از کشور روی کنند.
همچنین الگوی کلی مهاجرت با پی روی از این نظریه است که تمایل به مهاجرت
از یک نقطه به نقطه دیگر، تابعی از میانگین دستمزدها، سطوح میانگین تعلیم و تربیت
و فاصله و میزان مهاجرت قبلی است.(14) و چون دستمزدها در کشور
ما نسبتا پایین است، این امر زمینه ای برای فرار مغزها گردیده، به عبارت دیگر،
هرچند فرار مغزها دارای علل و عواملی است که مهم ترین علت را می توان در عدم توسعه
اقتصادی کشورهای جهان سوم دانست، اما اختلاف فاحش زندگی و اختلاف سطح دستمزدها از
جمله عوامل وزمینه های جذب نخبگان به کشورهای صنعتی است.
ب. فقدان توسعه سیاسی: کشورهای توسعه یافته معمولاً به کشورهایی اطلاق
می شود که در بخش های صنعت، کشاورزی و خدمات و نیز همه مجموعه ها و نهادهای خود،
توسعه یافته و از رشد چشم گیری برخوردار باشند. به عبارت دیگر، شاید ملاک توسعه و
عدم توسعه یک کشور در امکان جذب و عدم جذب نخبگان، امکانات و به فعلیت رساندن
امکانات بالقوّه آن کشور باشد، و کشورهایی که امکان جذب و به کارگیری نیروهای ماهر
خود و نیز سایر امکانات بالقوّه خود را ندارند و این امکانات و نیروها جذب بازار
کار سایر کشورها می شوند، "کشورهای توسعه نیافته" و کشورهایی که این
استعداد و توان را دارند "کشورهای توسعه یافته" تلقی شوند. از همین
روست که کشورهایی که از لحاظ سیاسی نیز توسعه یافته نیستند، کشورهای عقب مانده
محسوب می شوند. اجمالاً شاخص های ذیل را می توان به عنوان عوامل سیاسی برای پدیده
"فرار مغزها"
در نظر گرفت: کاهش انگیزه و تعهد برای خدمت به مردم،
احساس بی ثباتی و ناامنی سیاسی، ایجاد تغییرات فرهنگی در روحیات متخصصان، ناهمگونی
فرهنگی و سیاسی برخی متخصصان با اعتقادات و ارزش های حاکم بر جامعه، فقدان امنیت
شغلی، فقدان فضای باز سیاسی، فقدان حقوق مدنی، فقدان توسعه یافتگی سیاسی، سرکوب
مخالفان، فساد و ناکارامدی نخبگان سیاسی، تنفر از نظام سیاسی، عدم استقلال کاری و
پیشرفت شغلی، عدم مشارکت سیاسی، سرکوب روشن فکران و فقدان آزادی. مجموعه این عوامل
کشور را ناکارامد و نخبگان را وارد بازار کار سایر کشورها می کند.
ج. فقدان توسعه اقتصادی: توسعه و پیشرفت فناوری در حوزه های صنعت، خدمات
و کشاورزی از جمله ملاک ها و شاخص های مهم توسعه یک کشور به شمار می رود. عمدتا سه
محور عمده و اصلی در هر سطحی از توسعه وجود دارد که به موجب آن ها، کشوری توسعه
یافته و یا عقب مانده تلقی می شود: داشتن یک زندگی طولانی همراه با تن درستی؛ دست رسی
به اطلاعات و دانش مورد نیاز در زندگی روزمرّه و در اختیار داشتن منابع لازم برای
برخورداری از امکانات زندگی در سطحی مطلوب. هر یک از شاخص های مزبور، نیازمند
امکانات، برنامه ریزی و استفاده بهینه از امکانات در راستای رسیدن به زندگی مطلوب است.
کشوری که از امکانات مزبور خود استفاده بهینه نکند و یا با برنامه ریزی درست از
این امکانات برای رفع مشکلات خود بهره نگیرد، توسعه نیافته است.
اجمالاً می توان توسعه نیافتگی اقتصادی را یکی از زمینه ها و عوامل فرار
مغزها به شمار آورد و بی ثباتی اقتصادی، وجود نرخ بالای مالیاتی، وجود توّرم و
رکود اقتصادی، سطح پایین درآمدها، وجود نرخ بالای بی کاری و عدم اشتغال، فرصت های
شغلی کم، عدم تناسب درامدها با امکانات و شرایط زندگی، فقدان بازار کار مناسب با حرفه
افراد، افزایش جاذبه های مادی خارج از کشور و شکاف و فاصله آن با زندگی داخلی، عدم
انطباق تخصص و توان علمی و فنی فارغ التحصیلان با نیازهای کشور، فقدان امنیت
اقتصادی و امنیت برای سرمایه گذاری، فقدان فناوری و یا فناوری پیشرفته، تبعیض و بی عدالتی
اقتصادی، رانت خواری اقتصادی، حقوق و دستمزد کم، وجود صنایع وابسته از جمله عواملی
است که زمینه را برای فرار نخبگان و مغزهای کشور فراهم می کند. در واقع، به دلیل این
مشکلات، نخبگان کشور جذب بازارهای بین المللی می شوند.
پیامدهای فرار
مغزها
از جمله عوامل فرار مغزها در کشور این است که ما به مسائل مادی (در
مقایسه با سایر عوامل) بیش تر توجه می کنیم و انسان ها و افراد را فراموش می کنیم؛
می پنداریم که هر کس ماشین و ابزار آلات فناوری در اختیار داشت، خوش بخت است، در
حالی که به عکس، هرچه کشور پیشرفته تر باشد، باید نقش عوامل انسانی در آن مهم تر،
برجسته تر و بیش تر باشد؛ مثلاً نقش انسان ها در کشور ژاپن 80 درصد است. به همین دلیل
که عوامل انسانی در کشور ما کم رنگ است، بیش ترین دغدغه کشور ما خارج نکردن ارز از
کشور می باشد، در حالی که ما هیچ توجهی به فرار مغزها نداریم. به نظر می رسد همین
تغییر نگرش نسبت به افراد انسانی و توسعه انسانی در فرایند توسعه، عامل مهمی در کاهش
پدیده فرار مغزهاست.
با نگاهی اجمالی به آمار و ارقام مربوط به پدیده "فرار
مغزها"، پیامدهای بسیار ناگوار آن غیرقابل تصوّر می نماید: در
یک سو، کشورهای صنعتی و به اصطلاح مقصد قرار دارند که عاملی مهم در جذب نخبگان
کشورها به شمار می روند و منبع مهمی برای جذب نخبگان، دین راسک وزیر خارجه امریکا،
معتقد است که مهاجرت برای امریکا یعنی یک منبع بزرگ نیروی علمی ومغزی که بسیار
گران بهاست.(15)
از سوی دیگر، کشورهای مبدأ و جهان سوم قرار دارند که همه
سرمایه و هستی خود را تقدیم بیگانگان می کنند. با نگاهی به آمار و ارقام، این معضل
بیش تر آشکار می گردد:
در حال حاضر، بیش از 000/150 نفر مهندس و پزشک ایرانی در امریکا زندگی
می کنند. تمام ورودی های با رتبه دو رقمی (99 1) کنکور سراسری دانشگاه های کشور،
هر سال از بهترین دانشگاه های دنیا دعوت نامه دریافت می کنند. قریب نود نفر از 135
دانش آموزانی که در سه سال گذشته در المپیادهای علمی صاحب مقام شده اند، در یکی از
بهترین دانشگاه های امریکا به تحصیل مشغول شده اند.(16)
براساس
سرشماری 1990 امریکا، قریب 220 هزار نفر خود را ایرانی تبار معرفی کرده اند و قریب
77 درصد آنان دارای تحصیلات دانشگاهی هستند.(17)
براساس
آمار ارائه شده، تنها 1826 ایرانی عضو هیأت علمی تمام وقت و رسمی در دانشگاه های
امریکا و کانادا به تدریس مشغولند که با احتساب استادان نیمه وقت، به حدود 5000
نفر می رسند. در حالی که، تا پایان سال 1372
تعداد استادان و دانشیاران شاغل در ایران، 1500 نفر بوده که در سال 1375 به 2200
نفر رسیده و تعداد استادیاران نیز 6000 نفر بوده است.(18)
زیان کشور ما از صادرات مغز، بالغ به 38 میلیارد دلار برآورد
شده، در حالی که درامدسالانه کشور از محل صادرات نفت قریب12میلیارددلاراعلام گردیده است.(19)
بر
اساس اظهارنظر مسؤولان رسمی کشور، آمار مهاجران کشور بسیار شگفت انگیز است؛ در یک
اظهارنظر رسمی آمده است: هرچند آمار مهاجران ایرانی از 2 تا 7 میلیون نفر ذکر
می شود، اما براساس آمار رسمی حاصل آمده از تجربه کاری، می توان گفت: قریب 3 میلیون
نفر از ایرانیان به صورت مهاجر در 20 کشور مهم جهان پراکنده اند که به ترتیب، در
امریکا 2/1 میلیون نفر، کانادا 200 هزار نفر، انگلستان
180 هزار نفر، آلمان 110 هزار نفر، فرانسه 100 هزار نفر، سوئد 90 هزار نفر،
استرالیا 70 هزار نفر، اتریش و ایتالیا، هر یک 30 هزار نفر، یونان 10 هزار نفر و
بلژیک، نروژ و اسپانیا، هر یک 5 هزار نفر زندگی می کنند.(20)
همچنین
در خصوص وضعیت اقتصادی مهاجران خارجی، به ویژه ایرانیان مقیم امریکا، آمده است:
آخرین آماری که اداره آمار ایالات متحده امریکا در سرشماری 10 سال پیش ارائه کرده،
نشان می دهد که 46 درصد مهاجران ایرانی دارای مدرک لیسانس و بالاترند و 42 درصد
در رده های بالای علمی و حرفه ای و 22 درصد صاحبان شرکت های بزرگ تجاری،
کارخانه های صنعتی بیمارستان و ورزشگاه می باشند و میانگین درآمد مهاجران ایران،
55 هزار دلار و میانگین درآمد شهروندان امریکایی 35 هزار دلار می باشد.(21)
در یک
برآورد شگفت انگیز، خسارت ناشی از فرار مغزها در ایران، رقمی بالغ بر
000/000/000/400/30 تومان اعلام شده است.(22)
هرچند
که صحت این برآورد، مورد تردید جدّی است.
هرچند این خسارت اختصاص به ایران ندارد و پدیده ای است عام و فراگیر،
ولی باید اهتمام جدّی در رفع آن مبذول داشت. در ذیل، آمارهای دیگری در این زمینه
در چند کشور بیان می شود.
در سال 1995، 450 هزار نفر از تحصیل کردگان مصری در امریکا، 6 هزار نفر
در کانادا، 150 هزار نفر در استرالیا و 155 هزار نفر در اروپا به سر می بردند. در
سال 1993، 130 هزار نفر از فارغ التحصیلان روسی به اروپا و امریکا مهاجرت کردند.
در سال 1989، 22900
متخصص، کشور شوروی (سابق) را ترک کردند. در
سال 1990، 410 هزار نفر از متخصصان هندی به خارج رفتند که 30 درصد در امریکا و 23 درصد
در آسیای غربی و 11 درصد در اروپا مقیم شدند. درآمد امریکا در سال 1995 از
تحصیل دانشجویان خارجی یک میلیارد دلار بوده است.(23)
در
ایران نیز این آمار بسیار تکان دهنده است. چندی پیش وزیر علوم، تحقیقات و فناوری
کشورمان اعلام کرد که در سال 1379، 220 هزار نخبه علمی، مدیریتی و صاحب سرمایه به
یکی از کشورهای غربی مهاجرت کردند. این رقم در سال پیش از آن، قریب 90 هزار نفر
بود!(24) همچنین آمده است که
از 175 نفر دارنده مدال های المپیاد کشورمان در دو دهه اخیر قریب 92 درصد آنان به
خارج رفته اند!(25)
راه های جلوگیری از
فرار مغزها
برای جلوگیری از فرار مغزها و جبران خسارت های ناشی از آن، باید
اقدامات جدّی در این زمینه صورت گیرد؛ برخی اقدامات کوتاه مدت و برخی نیز نیازمند برنامه های
زیربنایی و بلند مدت است:
راه حل اساسی و مؤثر برای جلوگیری از پدیده "فرار مغزها"
ایجاد شرایط مناسب کار، تحقیق و پژوهش و دستمزد کافی و از بین بردن بی عدالتی و تبعیض
است که خود موجب جلب نخبگان می شود.
از دیگر راه های جلوگیری از پدیده "فرار مغزها"،
برنامه ریزی بلندمدت و حساب شده برای استفاده از نیروهای انسانی است و این امر
باید مبتنی بر این اصل باشد که تربیت متخصصان باید بر اساس نیازها و متناسب با
ظرفیت های داخلی و به قدر نیاز باشد، تا کمکی اساسی به تحکیم زیربنای اقتصادی کشور
باشد.
از دیگر شیوه های جذب نخبگان در داخل کشور، که در کنار آموزش های فنی
و زیربنایی و به روز نخبگان قرار دارد، این است که صندوقی بدین منظور در نظر گرفته
شود تا فارغ التحصیلان دانشگاهی، به محض فراغت از تحصیل و تا زمانی که موفق به
پیدا کردن شغل و کاری مناسب نشده اند، از این صندوق وام های اشتغال، حق بیمه
بی کاری و مانند آن دریافت دارند.
نظارت بر فارغ التحصیلانی که به خارج عزیمت می کنند و ارتباط عاطفی باآنان ازدیگرراه کارهای جذب نخبگان است.
نظارت بر رشته های علمی موردنیاز بدین صورت که دولت بر اساس
نیازهایی که دارد اقدام به آموزش و تربیت کادر مجرّب و موردنیاز خود نماید و در
مقابل، تعهد کند که به فارغ التحصیلان و نخبگان تربیت یافته کاری مناسب واگذار
نماید از دیگر اقدامات مؤثر است. بدین صورت علاوه بر آن که از هدر رفتن نیروهای
نخبه و ذخایر انسانی جلوگیری می شود، شاهد پویایی و بالندگی و توسعه همه جانبه کشور
خواهیم بود.
تأسیس مرکز کاریابی برای فارغ التحصیلان و نخبگان دانشگاهی از جمله
اقدامات بایسته است تا دانشجو پیش از فراغت از تحصیل بتواند براساس علاقه و نیاز،
شغل آینده خود را انتخاب کند و به محض فراغت از تحصیل در مراکز مورد نیاز، به خدمت
گمارده شود.
ارتباط صنعت و دانشگاه از جمله عوامل مهمی است که موجب جلوگیری از
فرار مغزها می شود. عدم ارتباط بین دو نهاد و عدم تناسب آموزش های نظری با فعالیت های
عملی از جمله عوامل مهم پدیده "فرار مغزها"ست؛ یعنی در دانشگاه به مباحث
صرفا نظری پرداخته می شود و در صنعت، که محل کار و عمل و میدان است، این مباحث
کارایی لازم را ندارد. ارتباط این دو مرکز مهم از جمله عوامل قطع وابستگی و
علاقه مند ساختن دانشجو و جذب سرمایه ها و اشتغال زایی در صنایع است.(26)
باید به این معضل بزرگ به عنوان یک پدیده ملی نگاه شود. دولت و مجلس و رسانه های
همگانی نسبت به حل آن عزم ملی از خود نشان دهند.
وجود ثبات و آرامش سیاسی و همدلی، همکاری و وحدت نیروهای خودی و
احزاب سیاسی و مسؤولان زمینه ساز ثبات و آرامش روحی افراد خواهد بود و این خود
زمینه ساز حل بسیاری از مشکلات.
احترام و توجه بیش تر به علم، دانش، خلّاقیت و تحصیل ضروری است. نخبگان
و تحصیل کردگان جامعه باید در صدر توجه مسؤولان فرهنگی و رسانه های همگانی قرار
گیرند. علاوه بر این، باید ستادهای ویژه ای تشکیل گردد و مشکلات مادی و معنوی فارغ التحصیلان
و نخبگان کشور را خارج از برنامه و به صورت ضربتی حل نمایند.
تأسیس شهرک هایی برای محققان و تأمین همه نیازهای علمی، تحقیقاتی،
مادی و معنوی آنان در این مجموعه، به گونه ای که آنان بتوانند با خیالی آسوده به
حل معضلات علمی و فرهنگی جامعه همت گمارند، مطلوب است. روشن است که برای هر مجموعه
علمی همسویی، می توان چنین اقدامی به عمل آورد؛ بخش صنعت، بخش کشاورزی، بخش خدمات،
علوم انسانی، علوم پایه و... .
تجدیدنظر جدّی در وضع دانشگاه ها و بودجه های تحقیقاتی آنان و تخصص
اعتبارات و امکانات ویژه ای برای آنان در راستای تحقیق و پژوهش باید مورد توجه
باشد.
تغییر ساختار نظام آموزشی، تغییر نظام حاکم بر مؤسسات آموزش عالی، گماردن
افرادی شایسته و فارغ از گرایش های سیاسی، حزبی و جناحی بر صدارت آن ها، از جمله
عوامل مؤثر در جلوگیری از پدیده "فرار مغزها" است.
و سرانجام آنچه از همه مهم تر است اصلاح مفاسد اداری و حاکمیت روابط شخصی
و فامیلی و گروهی و حزبی و جناحی است.
··· پی نوشت ها
1ر.ک:حسن وقوفی،فرارمغزها، تهران، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی زاهد،
ص 9
2 ر. ک: پریدخت وحیدی، مهاجرت بین الملل و
پیامدهای آن، سازمان برنامه و بودجه، ص 1364
3محمدمعین،فرهنگ معین،ج4،واژه مهاجرت
4 ر.ک: جورج ریتزر، نظریه های جامعه شناسی دوران
معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، فصل پنجم
5 رحیم زاده اسکویی، کندوکاوی مقدماتی در زمینه
تکنولوژی، تهران، وزارت امور اقتصادی و دارایی، ص 4
6الی 10 در این زمینه ر. ک: حسین شهیدزاده،
"فرار مغزها، مشکل بزرگ جهان سوم"، / اطلاعات سیاسی، اقتصادی، ش
45،46،ص4/همان / ص 6
11 عسگری و دیگران، فرار مغزها؛ انتقال معکوس
تکنولوژی، ترجمه مجید محمدی، تهران، آفتاب، 1376، ص 7
12و13 ر. ک.به: رضا منصوری، «نگرشی بر وضعیت
تحقیقات در ایران»، فصلنامه سیاست علمی و پژوهشی، ش اول، 1370، ص 16 / ص 18
14 وای، شیاتوهانگ، «تحلیلی تجربی از فرار مغزها
و دانشجویان خارجی به امریکا»، ترجمه گروه فرهنگی، مجله راهبرد، ش 2، سال 2
(1372)، ص 150
15و16 به نقل از: حسن وقوفی، پیشین، ص 50 /
احسان نراقی، جامعه، جوانان، دانشگاه، ص 227 / ص 54
17 ماهنامه گزارش، ش 56
18و19حسن وقوفی،پیشین،ص81/ص86
20و21 روزنامه جام جم ،15/10/80، ص7 مصاحبه با
مشاوران سازمان فرهنگ و ارتباطات
22 روزنامه همشهری، ش 2543، 4/8/80
23 عسکری و دیگران، پیشین ،ص 6
24و25 روزنامه انتخاب، 12/2/80
26 ر. ک: حسین شهیدزاده،پیشین،ص 11