سلسله موسوعات فقه السلف - موسوعة فقه ابراهیم النخعی

نگارش موسوعه ها و دائرة المعارفها در این قرن، بویژه در دهه های اخیر رایج شده است.

نگارش موسوعه ها و دائرة المعارفها در این قرن، بویژه در دهه های اخیر رایج شده است.

موسوعه، به مجموعه هایی گفته می شود که به موضوع شخصی و زمینه علمی خاص می پردازد. موسوعه، بیش تر گردآوری است و البته پژوهش را نیز به همراه دارد. برخلاف دائرة المعارف که نگاه آن، بیش تر نگاه پژوهشگرانه و نگارش و سامان دهی مطالب به روز است.

از جمله موسوعه هایی که بخشی از آن به بازار اندیشه عرضه شده سلسله موسوعات فقه السلف است که به خامه دکتر محمد رواس قلعه جی (1) نگاشته شده و یا زیر نظر و اشراف وی نشر یافته است. تاکنون، دیدگاههای فقهی نه تن از صحابه و تابعین نگارش شده و در دسترس فرهیختگان قرار گرفته است:

1. موسوعه فقه ابی بکر در 242 صفحه.

2. موسوعه فقه عمربن خطاب در 750 صفحه.

3 . موسوعه فقه عثمان.

4. موسوعه فقه علی بن ابی طالب در 650 صفحه.

5. موسوعه فقه عبدالله بن مسعود.

6. موسوعه فقه عبدالله بن عباس در دو جلد.

7. موسوعه فقه ابراهیم نخعی در دو جلد 1200 صفحه.

8. موسوعه فقه عبدالله بن عمر.

9. موسوعه فقه ام المؤمنین عائشه که زیر نظر دکتر محمد رواس قلعه جی، نشر یافته است.

دکتر قلعه جی، اکنون موسوعه فقه عطاءبن ابی رباح و حسن بصری را در دست نگارش دارد.

در این مقال پس از اشاره به انگیزه و روش نگارش آقای قلعه جی در این موسوعه های مفید و کارای فقهی نگاهی گذرا می افکنیم به موسوعه فقه علی بن ابی طالب و آن گاه با معرفی موسوعه فقه ابراهیم نخعی، به نقد پاره ای از دیدگاههای مطرح شده در مقدمه این موسوعه درباره شیعه، می پردازیم.

نقد دیدگاههای قلعه جی در مقدمه موسوعه فقه نخعی، به معنای بی اهمیت جلوه دادن کار شایسته ایشان نیست. روشن است که گردآوری دیدگاههای یک فرد از منابع گوناگون، کوشش بسیاری را در پی داشته است و دستیابی به فقه پیشین، ما را با مسائل مطرح شده صدر اسلام آشنا می سازد و توان علمی و استدلال صحابه و تابعین را نشان می دهد و منبع مناسبی برای پژوهشهای فقهی است.

انگیزه نگارش فقه پیشینیان

انگیزه نگارش این مجموعه، دگرگونی است که اینک در جامعه های اسلامی رخ داده است. روشنفکران مسلمان بر این باورند: شناخت اسلام را نمی توان در گروه و مذهبی ویژه ساخت و هر اندیشه ای را بدون دلیل و برهان پذیرفت. امروز حصارها شکسته شده است و افراد در پی منطق و استدلالند. بنابراین، هر دیدگاه و عقیده ای که همراه دلیل باشد پذیرفتنی است و اگر برهانی بر آن اقامه نشود، پذیرفتنی نیست. نویسنده درباره اهمیت و انگیزه کار خویش می نویسد:

«دورانی که مردم خود را در حصار احکام مذهبی ویژه و شناخته شده درآورند و حق را تنها در آن ببینند و جز آن را، بدون این که دقتی در دلیل آن داشته باشند، باطل بینگارند سپری شده است. اکنون زمانی فرا رسیده که مردم دیدگان خود را بر نور دین الهی باز کرده اند و این نور را در هر مذهبی یافته اند; زیرا تمام مذهبها و آیینها از پیامبر(ص) گرفته شده است، بلکه فرهیختگان از این امت می پذیرند و سؤال می کنند از فتوایی که همراه دلیل باشد، گرچه از غیر مذاهب چهارگانه باشد.» (2)

از این سخن استفاده می شود: فرهیختگان جامعه اسلامی از این که در چهارچوب مذهب ویژه ای قرار گیرند، سرباز می زنند و اینان خواهان دلیل و برهانند. دین حق در مذهبی ویژه جلوه گر نیست، بلکه همه مذهبها و آیینهای اسلامی، بهره ای از این نور دارند و چنانچه دلیلها و برهانهای قوی داشته باشند، دیدگاه مذهبی آنان مورد پذیرش جامعه اسلامی واقع می شود.

قلعه جی، با این دید به تدوین دیدگاهها و آرای فقهی بزرگان اسلام می پردازد.

روش نگارش

هر یک از این موسوعه ها، برابر معجم فقهی سامان یافته و پس از بیان معنای واژه، احکام و مسائل مربوط به آن، آورده شده و دیدگاه هر یک از صاحب نظران، با استفاده از کتابهای فقهی و روایی اهل سنت، در موسوعه مربوط گردآمده است.

این موسوعه ها از سامان مندی الفبایی خوبی برخوردارند، در مثل، در آغاز موسوعه فقه نخعی، این عناوین آمده است: آجر، آفاقی، آمه، آمین، آیسه و اب و سپس پاره ای از گزاره ها که با عنوان کلی در پیوندند، شرح داده شده، و یا با ارجاع به عنوانهای دیگر کامل گردیده اند: از باب نمونه، عنوان قرآن را یادآور می شویم:

«قرآن، سخن معجزه آمیز خداست که بر محمد(ص) نازل و در مصحف نگاشته شده و در سینه ها حفظ گردیده و به تواتر به ما رسیده است.»

بحث درباره قرآن را در سه محور قرار داده و نکته هایی را درباره هر یک یاد کرده است:

1. مکانت قرآن

2 . عنایت به قرآن

3. هدف قرآن

درباره هدف قرآن می نویسد:

«هدف قرآن، هدایت و ارشاد است و برای همین قرآن بر پیامبر(ص) نازل شده و هر کاری که انحراف از این هدف باشد، به منزله جلوگیری از نقش قرآن است.»

از قول نخعی مواردی را به عنوان انحراف از این هدف بر می شمارد:

کسب با قرآن.

سخن گفتن با قرآن.

حرز قرار دادن قرآن.

زینت با قرآن.

آویزان کردن قرآن بر دیوار.

آن گاه سه مورد از دیگر احکام قرآن را به عنوان و سرفصل: صلات، لباس مصلی و سجده، ارائه ارجاع داده است. (3)

در مواردی که رای فردی بر خلاف قول مشهور باشد، در درستی نسبت آن، تردید روا می دارد و بر آن استدلال می کند. در مثل درباره ارث بری مسلم و کافر از یکدیگر، دو قول از نخعی نقل می کند:

1. نه مسلمان از نصرانی ارث می برد و نه نصرانی از مسلمان.

2. مسلمان از کافر ارث می برد اما کافر از مسلمان ارث نمی برد.

دیدگاه نخست را می پذیرد و در نسبت دیدگاه دوم به نخعی تردید روا می دارد و نخستین معتقد به آن را معاویه می شمارد که بر آن دو دلیل آورده است. (4)

موسوعه فقه علی بن ابی طالب

موسوعه فقه امام علی(ع) را با استفاده از منابع اهل سنت و پاره ای منابع زیدیه و شرح لمعه از منابع شیعی، نگاشته و در این مهم، از منابع روایی شیعه استفاه نکرده است.

دکتر قلعه جی، مقدمه ای کوتاه درباره موقعیت علمی علی(ع) دارد و بر این باور است: در بین صحابه، عمربن خطاب، علی بن ابی طالب، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن مسعود و عایشه از دیدگاههای فقهی و فتوایی بیش تری برخوردارند و در بین آنان، علی(ع) از نظر علمی بر دیگران برتری دارد. این برتری به گواهی رسول خداست; زیرا در مسند احمدبن حنبل آمده: رسول خدا به دخترش فاطمه فرمود:

«آیا خشنود نیستی که تو را به ازدواج باسابقه ترین مسلمان امت درآورم و کسی که علم او از همه بیش تر و حلمش زیادتر است.» (5)

صحابه جایگاه والای علی(ع) را می شناختند و کارهای مهم را بدون رایزنی با وی انجام نمی دادند. حال چرا دیدگاههای فقهی وی از دیدگاههای فقهی عمربن خطاب و عبدالله بن عباس کم تر است، با این که از آنان داناتر و آشناتر به فقه بوده است؟

قلعه جی، سه نکته را در طرح نشدن دیدگاههای فقهی علی(ع) یادآور می شود:

1. علی(ع) در دوران خلفای سه گانه، مشاور آنان بوده و این، در دورانی بوده که ساختار و دستگاه دولت اسلامی در حال شکل گیری بوده و سرخط برنامه ها و آیینهای اصلی آن ترسیم می شده است; از این رو، بیش تر اجتهادهای فقهی علی(ع) در برنامه ها، آیینها و احکامی که از دولت صادر می شده تبلور یافته و علی بن ابی طالب به منزله سرباز گمنامی بوده که سهم بزرگی در سامان دهی مسائل دولت اسلامی داشته است و زمانی که حکومت به خود او رسید، امور حکومتی کامل شده بود و نیازی بیش از دگرگونی احکام و ساختار اجتماعی سازوار با وضع اجتماعی جدید نبود.

2. چون علی(ع) به خلافت رسید، حکومت وی به درازا نکشید و در گیریهای داخلی او را از تجدید نظر در امور و اصلاح ساختار حکومت و اشکالها و کژیها بازداشت و می فرمود:

«من اختلاف را دوست ندارم.»

3. علی(ع) در معرض دوستیها و دشمنیها بود، مانند تمام انسانها، جز این که دوستان و دشمنان علی(ع) در مرز اعتدال نایستادند و از آن گذشتند; از این روی، دستبرد به دیدگاههای وی، به سود و یا زیان بسیار است. و این، سبب شده که عالمان از آن بپرهیزند، به گونه ای که شماری، به خاطر سالم ماندن از لغزش کم تر از وی نقل می کنند. (6)

آنچه دکتر قلعه جی در بیان انگیزه ها و سببهای مطرح نشدن دیدگاههای فقهی علی(ع) یاد کرده، صحیح به نظر می رسد; اما راجع به نکته سوم، یادآوری می شود: جلوگیری دشمنان از طرح دیدگاههای فقهی علی(ع) بیش تر بوده، تا لغزش دوستان وی; زیرا لغزش دوستان، بیش تر در حوزه مسائل اعتقادی بوده و این نمی تواند سبب جلوه گر نشدن اندیشه های فقهی امام بشود. اما دشمنان، کینه توزانه در هر زمانی از جلوه گر شدن اندیشه فقهی علی(ع) جلو می گرفتند. معاویه اجازه نمی داد نام علی(ع) برده شود و دستور داد: در تمام شهرهای اسلامی، از علی(ع) به بدی نام ببرند. در چنین حال و روزی، کسی از دیدگاههای فقهی و علمی او استفاده نمی کند. چنان عرصه را تنگ کرده بودند که راویان و دوستداران اگر حدیثی از امام(ع) نقل می کردند، با نام: «ابوزینب » (7) از او یاد می کردند.

بسی دریغ، اکنون که این بازدارنده ها برداشته شده، بسیاری از روایات علی(ع) که از اهل بیت و شیعه امامیه نقل شده، مورد بی مهری اهل سنت قرار گرفته است و افرادی مانند آقای دکتر قلعه جی، از منابع شیعه کم تر استفاده می کنند. متاسفانه بی توجهی به دیدگاههای فقهی علی(ع) منحصر به گذشته نیست، بلکه ناشر موسوعه فقه سلف دکتر قلعه جی، که چاپ دوم این مجموعه را به عهده گرفته، آن گاه که به معرفی این سلسله در کتاب فقه عبدالله بن عمر می پردازد، شمار چهار سلسله فقه سلف را که اندیشه های فقهی علی(ع) را در بر دارد، نام نمی برد و به معرفی شماره پنجم آن که فقه عبدالله بن مسعود است، می پردازد و دور نیست که دارالنفائس به آسانی حاضر شده باشد، کتاب فقه علی بن ابی طالب را چاپ کند. البته در نامه ای که قلعه جی نگاشته و در پایان جلد دوم موسوعه نخعی چاپ شده، آمده است: این مجموعه به هفتاد جزء می رسد و تاکنون نه جزء آن منتشر شده است و نام آنها را به ترتیب یاد می کند.

موسوعه فقه ابراهیم نخعی

دکتر قلعه جی، بر هر یک از موسوعه های فقه سلف، مقدمه کوتاهی نگاشته، ولی بر فقه نخعی، مقدمه وی به درازا کشیده و سیصد و بیست صفحه از جلد اول کتاب را در برگرفته است. وی پس از مقدمه، کتاب را به چهار بخش تقسیم می کند:

کتاب اول: عصر نخعی، در چهار باب: حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فکری عصر نخعی.

کتاب دوم: شرح حال ابراهیم نخعی در دو باب: نسب و زندگی نخعی و شخصیت نخعی.

شیوه ای که در شرح حال نخعی برگزیده، شیوه خوب و کارایی به نظر می رسد; زیرا در آغاز، ترسیمی دارد از چگونگیهای اقتصادی و سیاسی شهر کوفه، پیش از تولد نخعی، آن گاه به شرح حال وی می پردازد. در این نگاشته بر آن بوده میزان اثرگذاری محیط اجتماعی و اندیشه های گوناگون را در اندیشه های فقهی نخعی بنمایاند.

کتاب سوم: در این بخش، دیدگاههای فقهی نخعی به ترتیب الفبا و با استفاده از منابع گوناگون ذکر می شود. در پایان کتاب، دیدگاههای شاذ و مخالف نخعی، به گونه مستقل مورد نقد و ارزیابی قرار می گیرد. البته در مواردی که نخعی بر نظر خود استدلال کرده، استدلال ارائه می گردد.

کتاب چهارم: به مصادر فقه نزد نخعی اختصاص دارد که مقوله های کوتاهی درباره: قرآن، سنت، دیدگاههای صحابه، اجماع، قیاس، استصحاب و عرف را در بر دارد.

در پایان، دو پیوست به کتاب افزوه شده که در پیوست نخست، شرح حال کوتاهی از نامبردگان در کتاب آمده و در پیوست دوم، فهرستی از منابع مورد استفاده خود را که به یکصدوشصت و هفت منبع می رسد، شناسانده است.

چاپ اول این کتاب، در سال 1399ه. 1979م. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، توسط دانشگاه ام القرای مکه منتشر شده است که دور نیست انگیزه نگارش مقدمه طولانی و گزارشی درباره تاریخچه شیعه و تکرار سخنان بی اساس درباره پیدایش شیعه، برخاسته از این رویداد مهم تاریخی باشد.

چاپ دوم آن، که مورد استفاده ما واقع شده، به سال 1406 در بیروت منتشر شده است. در مقدمه سخنان ناروا و بهتانهایی علیه شیعه آمده که ما به نقل و نقد پاره ای از این سخنان ناروا می پردازیم، تا گوشه ای از بی انصافیها و ک ژرفتاریها و حق پوشیهای مخالفان شیعه نمایانده شود:

حیات سیاسی کوفه

در باب اول که درباره رخدادهای سیاسی کوفه سخن می رود، دو فصل سامان یافته: فصل اول با مهم ترین رخدادهای سیاسی کوفه در عصر نخعی آغاز می شودکه با ورود علی(ع) به کوفه و جریان جنگ جمل آغاز و بانقش حجاج بن یوسف در عراق به پایان می رسد. نکته درخور درنگ در این فصل، گزارشی است که از کتاب الامامة والسیاسة ابن قتیبه درباره مقدمات جنگ جمل، ارائه می شود: علی(ع) در آغاز خلافت خویش بر آن بود که با معاویه بستیزد، ولی خبر توطئه ناکثین سبب شد که با آنان بجنگد. (8)

نویسنده در این گزارش، علی(ع) را آغازگر جنگ با معاویه معرفی می کند (9) ; اما همو آن گاه که به بیان جنگ صفین می پردازد، بر این نظر است که معاویه خود جنگ را برگزید.

فصل دوم: درباره انقلابهای عراق است و آن را به چهار دسته تقسیم می کند:

الف. انقلابهای پیروان علی(ع):

1. انقلاب حجربن عدی در سال 51ه.ق.

2. انقلاب حسین بن علی(ع) در سال 61ه.ق.

3. انقلاب توابین در سال 65 ه.ق.

ب. انقلابها و شورشهای خوارج:

1. شورش فروة بن نوفل اشجعی، سال 41 ه.ق.

2 . شورش مستورد خارجی، سال 43 ه.ق.

3. شورش قریب و زحاب در بصره.

4. شورش حبان بن ظبیان، سال 58ه.ق.

5. شورش مرداس بن اودیه، سال 61ه.ق.

6. شورش ازارقه.

7. شورش شبیب خارجی.

ج. انقلابهای شخصی:

قیام مختار که در سال 66 پایان یافت.

د. قیام منطقه ای:

شورش عبدالرحمن بن محمدبن اشعث که در سال 81ه. پایان پذیرفت. (10)

وی درباره هر یک از این قیامها، شرح کوتاهی ارائه می دهد. به نظر می رسد که دکتر قلعه جی در بیان قیامهای عراق، از کتاب «العراق فی العصر الاموی » نوشته اسماعیل الراوی، اثر پذیرفته باشد; زیرا این تقسیمها در آن جا آمده است، گرچه نویسنده به منابع دیگر ارجاع داده و در مباحث دیگر مطالب خود را به این کتاب مستند کرده است.

قیام حجربن عدی

نخستین قیامی را که بررسی می کند قیام حجربن عدی است. گزارش می دهد: حجر در برابر بدگویی از علی(ع) به لعن معاویه پرداخت; از این روی، زیادبن ابیه حاکم کوفه او را همراه با شش نفر دیگر دستگیر و نزد معاویه فرستاد. این گروه، به دستور معاویه در «مرج عذراء»، نزدیک دمشق گردن زده شدند.

این جنایت معاویه در میان مسلمانان بازتاب یافت و بسیاری را علیه معاویه برانگیخت.

دکتر قلعه جی در اهمیت این قیام می نگارد:

«این قیام، با این که مسلحانه نبود، نخستین اندیشه شیعی بود که علیه نظام حاکم به مخالفت پرداخت و با این که قربانیان آن اندک بودند و شش تن بیش تر نبودند; اما یک اعتراض عمومی را در پی داشت، به گونه ای که عایشه در نظر داشت کسی را برای شفاعت نزد معاویه بفرستد.» (11)

از مهم ترین نتیجه های آن صف بندی شیعه و همراهی شماری از آنان با حسین بن علی(ع) بود.

قیام حجر به مردم این هشدار را می داد: باید زبانها گنگ شوند و هیچ سخنی، بالاتر از سخن حکمرانان نیست:

«کشتن حجر آغاز باز شدن جراحتی بود که خوب نشد و خون برای همیشه از آن جاری بود. »

او، پس از طرح قیام توابین سخن را به صادق بودن مردم کوفه در تشیع می برد و بر این باور است که مردم کوفه، شیعه بودند; اما حس سیاسی آنان در مواردی اقتضا می کرد، عافیت را بر ایثار مقدم بدارند. (12)

قیام مختار

وی قیام مختار را خیزشی شخصی می داند که به نام محمدبن حنفیه علیه ملحدان و به خونخواهی اهل بیت و دفاع از ستم دیدگان و ضعیف نگهداشته شدگان شکل گرفته بود. وی چنین می انگارد که مختار ادعای نبوت داشته و مدعی بوده که بر او وحی نازل می شده است! (13)

به نظر می رسد، هنوز تحلیل درستی از قیام مختار در جامعه های اسلامی ارائه نشده و از آن جا که قیام علیه دستگاه خلافت بنی امیه و مزدوران آنان بوده و با درگیری و مبارزه با توسعه طلبی عبدالله بن زبیر به پایان رسیده و موالی (ایرانیان) در آن نقش داشته اند، سعی شده که چهره آن نازیبا جلوه داده شود. زمانی که دستگاه خلافت بنی امیه بتواند چنان بنمایاند که علی(ع) نماز نمی گزارده می تواند بنمایاند که مختار، مدعی نبوت بوده است. در حقیقت مختار هدف مقدسی داشته و دخالت محمدبن حنفیه در این جریان، بنا به مصلحت اندیشی و دستور امام سجاد(ع) بوده است. آن حضرت در دیدار با محمدبن حنفیه و گروهی از یاران مختار فرمود:

«ای عمو! اگر برده سیاه زنگی برای ما خاندان تعصب بورزد، بر مردم واجب است به حمایت از او برخیزند و به او یاری رسانند و من زمام این کار [امور مربوط به مختار] را به دست تو سپردم. پس هرگونه که می خواهی عمل کن.» (14)

و روایاتی از امام باقر(ع) در ستایش از مختار و بزرگداشت وی نقل شده است. (15)

حیات اجتماعی کوفه: این باب، در سه فصل سامان می یابد: فصل اول: ساکنان عراق: عرب، موالی، بردگان و اهل ذمه. فصل دوم: خانواده در عراق. فصل سوم: مجلسها، محفلها و گردهماییهای مردم عراق.

حیات اقتصادی کوفه: دکتر محمد رواس در این باب، از مقوله های زیر سخن می گوید: زراعت، صنعت و تجارت، برابرسازی نظام اسلامی در معاملات، عطاء، ارزاق و زکات.

«رزق » جمع آن ارزاق، به خوراکیهایی گفته می شده که حکومت ماهیانه در اختیار مردم می گذاشته است، مانند: گندم، سرکه و روغن.

«عطاء» مالی بوده که سالیانه دولت اسلامی به مردم می داده است و درآمد نقدی بیت المال، به عنوان عطاء، بین مجاهدان و خانواده و فرزندان آنان تقسیم می شده است. (16)

وی آن گاه که از زندگی شخصی ابراهیم نخعی سخن می گوید، درآمد وی را از چهار راه می داند:

1. عطاء 2. رزق 3. جوائز سلطان 4.زراعت. (17)

تقسیم عطاء: دکتر قلعه جی، متاسفانه در تاریخچه تقسیم بیت المال، راه درستی را نپیموده است و می نویسد:

«ومن المعروف ان عمربن الخطاب هو اول من فرض العطاء سنة 20ه. وکان یفرض للمولود عند ولادته عشرة دراهم وقد ساوی فیه بین العرب والموالی. فلما کانت خلافة علی بن ابی طالب فضل الموالی علی العرب فی العطاء ولما کانت خلافة معاویة منع العطاء عن المولود حتی یفطم وفضل اهل الشام علی اهل العراق ولما کانت خلافة عبدالملک بن مروان قطع عطاء الذریة الا عمن شاء....» (18)

معروف است: عمربن خطاب، بخشش را در جامعه اسلامی برای نخستین بار، به سال 20ه. وضع کرد و برای هر مولودی درهنگام ولادت، ده درهم قرارداد و در آن، بین عرب و موالی [ایرانیان] برابری برقرار کرد; اما چون خلافت به علی رسید، موالی [ایرانیان، بردگان آزاد شده] را بر عرب در بخشش، پیش داشت و چون خلافت به معاویه رسید، بخشش را از مولود تا پایان شیرخوارگی گرفت و مردم شام را بر مردم عراق، برتری داد و چون خلافت به عبدالملک مروان رسید، بخشش کودکان را قطع کرد، مگر به افرادی که خود می خواست.

قلعه جی در این گزارش بخش مربوط به خلیفه دوم را که به کودکان از بیت المال سهم می داد و فرقی بین عرب و موالی قائل نبود، از فتوح البلدان و بخش مربوط به علی(ع) را از الامامة والسیاسة ابن قتیبه و آنچه درباره روش معاویه است، از کتاب العراق فی العصر الاموی، نقل می کند.

آنچه مهم می نماید، نسبت ناروایی است که به علی(ع) می دهد. گویا از روی عمد چنین خلاف گویی در حق آن حضرت روا داشته; زیرا وی، به خوبی با سیره علی(ع) آشناست.

آنچه عمدی بودن کار قلعه جی را تایید می کند، گزارش او درباره روش عمربن خطاب و حاکمان پس از او، در بخشش از بیت المال به نوزادان است. با این که تمام این گزارش را از فتوح البلدان نقل کرده و بلاذری در همان جا از علی(ع) نیز سخن می گوید و از بخشش او به نوزادان گزارش می دهد، آقای قلعه جی، گزارش بلاذری را درباره دیگر خلیفگان می آورد; اما درباره حضرت امیر نمی آورد و در این باره، از ابن قتیبه دینوری درباره آن حضرت مطلبی را نقل می کند که درست نیست.

قلعه جی با بریدن مطلب و گزارش نادرست از سیره علی(ع)، حقیقت را دگرگون می کند. او خلیفه دوم را طرفدار برابری و علی بن ابی طالب را مخالف آن قلمداد کرده است! جالب است بدانیم مطلبی که قلعه جی از فتوح البلدان آورده، پس از گزارشهای بلاذری درباره پدید آمدن دیوان عطاء در زمان خلیفه دوم و بیان برتری دادنهای ناروای وی، شماری را بر شماری در تقسیم بیت المال، نقل شده است و مشهور است که خلیفه دوم، برخلاف خلیفه اول و رسول خدا(ص) برتری دادنهای ناروای شماری را بر شماری دیگر در تقسیم بیت المال، رسم کرد. (19)

البته بلاذری گزارشهایی دارد که عمر دستور داد: تازه مسلمانها را در لیست هم پیمانهای عرب در تقسیم بخشش بگنجانند (20) ; اما سخنی از برابری و یا برتری دادن نوزادان عرب بر موالی نقل نکرده است وی درباره سهم نوزادان از بیت المال می نویسد:

«کان عمربن الخطاب یفرض للمولود اذا ولد فی عشرة فاذا بلغ ان یفرض له الحق بالفریضة فلما کان معاویة فرض ذلک للفطیم، فلما کان عبدالملک بن مروان قطع ذلک کله الا عمن شاء.» (21)

عمر برای نوزاد در هنگام تولد، ده درهم قرار می داد. پس هنگامی که می رسید به سنی که باید سهم داشته باشد، برای او سهم قرار می داد. چون معاویه به خلافت رسید ده درهم را برای بچه از شیر گرفته قرار داد وعبدالملک آن را قطع کرد، جز برای آن که می پسندید.

دکتر قلعه جی این گزارش را وارد نکرده و نوشته: عمر به همسانی و برابری همه مسلمان باور داشت و علی، موالی را بر عرب برتری می داد!

اگر منظور وی این است که، حضرت همه موالی را بر عرب برتری می داد و روش وی این بود، سخنی است ناروا و باطل و اگر می خواهد بگوید درباره نوزادان چنین رفتاری داشت، باز بی راهه رفته و با تاسف، از روی عمد به دو نقل بعد از این اشاره نمی کند که بلاذری می نویسد:

«علی(ع)، برای مولود و نوزاد صد درهم قرار می داد.» (22) بلکه گزارش می دهد: علی(ع) موالی را بر عرب برتری داد! شنیدن این سخن برای کسی که علی(ع) را می شناسد، سخت دشوار است; چرا که علی(ع) قربانی عدالت و برابری شد که به آن عمل می کرد. آن گونه که عثمان قربانی بی عدالتی شد که به راه انداخت. البته دکتر قلعه جی! با زیرکی از کنار گزارشی از شیوه تقسیم عطاء توسط خلیفه سوم گذشته و از بی عدالتیهای وی سخن به میان نیاورده است.

اما آنچه از الامامة والسیاسة ابن قتیبه درباره بخشش از بیت المال دردوران زمامداری علی(ع) نقل کرده، درست نیست.

نگارنده: چهار چاپ گوناگون این کتاب را از نظر گذراندم و چنین مطلبی نیافتم. متاسفانه نویسنده محترم نیز، ویژگیهای کتاب الامامة والسیاسه را در فهرست منابع خویش ذکر نکرده است. تنها چیزی که شاید سبب شده دکتر قلعه جی برداشت نادرستی از سیره علی(ع) داشته باشد، گزارشی است که ابن قتیبه و دیگران آورده اند: یاران حضرت، به وی پیشنهاد کردند:

در دادن عطاء، اشراف و عربها را بر موالی مقدم بدارد و علی(ع) آن را نپذیرفت; زیرا فرقی میان عرب و غیرعرب در سهم بیت المال قائل نبود:

«ثم قام رجال من اصحاب علی فقالوا: یا امیرالمؤمنین اعط هؤلاء هذه الاموال و فضل هؤلاء الاشراف من العرب و قریش من الموالی ممن یتخوف خلافه علی الناس و فراقه وانما قالوا له: هذا الذی کان معاویه یصنعه بمن اتاه وانما عامة الناس همهم الدنیا ولها یسعون وفیها یکدحون فاعط هؤلاء الاشراف فاذا استقام لک ماترید عدت الی احسن ما کنت علیه من القسم فقال علی: «اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه من الاسلام؟ فوالله لا افعل ذلک مالاح فی السماء نجم والله لو کان لهم مال لسویت بینهم فکیف وانما هی اموالکم....» (23)

پس مردانی از یاران علی(ع) برخاستند و گفتند: ای امیر المؤمنین! به این مردم از این اموال بده و اشراف عرب و قریش را بر موالی مقدم بدار. کسانی را که می ترسی با تو از در ناسازگاری درآیند و جدا شوند، بر دیگران پیش بدار. بدین جهت این را گفتند که معاویه، با کسانی که نزد او می رفتند، این گونه عمل می کرد همانا همت مردم، دنیاست و برای آن تلاش می ورزند پس به این اشراف [از بیت المال بیش تر] بده، آن گاه که کارت به انجام رسید، بر می گردی به شیوه بهتری که در تقسیم بیت المال داشتی.

علی(ع) در پاسخ فرمود: آیا مرا فرمان می دهید که یاری و حمایت را به جور و ستم بخواهم، نسبت به افرادی که برای اسلام بر آنان حکومت داده شده ام؟ به خدا سوگند هیچ گاه این کار را انجام نمی دهم، تا زمانی که ستاره ای در آسمان بدرخشد. به خدا سوگند اگر برای آنان مالی بود، آن را به طور برابر تقسیم می کردم و حال آن که این مال مال شماست.

این خطبه در نهج البلاغه، فروع کافی و الغارات (24) نیز آمده است.

ممکن است برداشت نادرست قلعه جی برگرفته از مفهوم این جملات باشد.

«به این مردم از این اموال بده و اشراف عرب و قریش را بر موالی مقدم بدار.»

بدین گونه: چون علی(ع) موالی را بر عرب مقدم می داشته به وی پیشنهاد کردند: عرب را بر موالی مقدم بدار و او نپذیرفت!

این برداشت ناروا، شاید برای شماری ناآگاه رخ دهد، اما برای دکتر قلعه جی که فقه علی بن ابی طالب را نگاشته، دور به نظر می رسد. بویژه که خواست آنها برتری دادن به اشراف عرب و قریش بوده، نه تمام عرب و پاسخ علی(ع) خیلی روشن است:

«من در تقسیم بیت المال برابری را در نظر می گیرم و برای همیشه این کار را ادامه خواهم داد.»

روشن است که آنان درخواست امتیاز برای اشراف داشتند و علی(ع) نپذیرفت. این سخنان علی(ع) نشان می دهد که او پای بند عدالت و برابری در تقسیم بیت المال بوده است. بنابراین، اگر افرادی مانند معاویه و مغیرة بن شعبه، علی را متهم کنند: که وی موالی را بر عرب مقدم می داشته، سخنی به گزافه گفته اند و برخاسته از روحیه نژادپرستی آنان است که عرب را بر دیگران برتری می دادند و مردمی نژادپرست بودند. آنان مردم عراق را که بیش تر آنان تازه مسلمان بودند، از حقوق شرعی و طبیعی محروم می ساختند و کارهای سخت و مشکل را به آنها وا می نهادند. (25)

به هر حال، دکتر قلعه جی در این گزارش، از راه انصاف به در رفته و حقایق تاریخی را دگرگون ساخته است. وی، عمر را که به برتری شماری بر شماری، در تقسیم بیت المال باور داشت و بدان نیز عمل می کرد، طرفدار تساوی معرفی کرده است و علی را که پای بند عدالت و برابری بود، طرفدار برتری موالی بر عرب شناسانده است و این ستمی است بزرگ در حق علی(ع).

علی(ع) پس از به دست گرفتن حکومت، سیاست خویش را در تقسیم عادلانه بیت المال بیان کرد و اعلام داشت:

«الا وایما رجل من المهاجرین والانصار من اصحاب رسول الله صلی الله علیه، یری ان الفضل له علی من سواه لصحبته، فان الفضل النیر غدا عندالله وثوابه واجره علی الله... واذا کان غدا ان شاء الله فاغدوا علینا; فان عندنا مالا نقسمه فیکم ولایتخلفن احد منکم عربی ولاعجمی، کان من اهل العطاء او لم یکن، الا حضر، اذا کان مسلما حرا.» (26)

آگاه باشید، هر مرد از مهاجر و انصار که افتخار هم سخنی و هم نشینی با پیامبر(ص) را مایه برتری خود بر دیگران می داند، باید بداند: فضیلت، رخشنده فردا در پیشگاه خداوند است و مزد و پاداش آن بر عهده خدا....

چون به خواست خدا، فردا فرا رسید، صبح زود پیش ما آیید که نزد ما اموالی است که باید میان شما تقسیم کنیم و نباید هیچ کس از شما، چه عرب و چه عجم، از آمدن خودداری ورزد، چه از کسانی باشد که مقرری می گیرند و چه نمی گیرند، همین قدر که مسلمان آزاد باشد، حاضر شود....

ابن ابی الحدید می نویسد:

«این سخنان علی(ع)، نخستین چیزی بود که آن را خوش نداشتند و سبب کینه توزی آنان به او شد و از چگونگی تقسیم کردن بیت المال، به گونه برابر، ناراحت شدند. چون فردا فرا رسید، علی(ع) صبح زود آمد و مردم هم برای گرفتن اموال آمدند.

علی به کاتب خود، عبیدالله بن ابی رافع فرمود: نخست از مهاجران شروع کن و آنان را بخواه و به هر مردی که حاضر شد، سه دینار بده و سپس از انصار شروع کن و با آنان هم، همان گونه رفتار کن و به هر یک از مردم که حاضر شود، چه سرخ و چه سیاه، همین گونه پرداخت کن.

سهیل بن حنیف گفت: ای امیرالمؤمنین! این مرد، دیروز، غلام من بود و امروز او را آزاد کرده ام.

فرمود: به او هم، همان مقدار که به تو می دهیم، می پردازیم.

و به هر یک از دو، سه دینار داد. و هیچ کس را بر دیگری برتری نداد.

در آن روز، طلحه و زبیر و عبدالله بن عمر و سعیدبن عاص و مروان بن حکم و تنی چند از قریش و دیگران به هنگام پخش اموال، حاضر نشدند.» (27)

اکنون در مقدمه موسوعه فقه نخعی، می بینیم که آقای دکتر قعله جی، این روش بسیار پسندیده و برگرفته از اسلام علی(ع) را وارونه جلوه می دهد و وی را به ناروا در ردیف کسانی قرار می دهد که در سهم دهی از بیت المال، گروهی را بر گروهی برتری داده است! در حالی که خود ایشان در موسوعة فقه علی بن ابی طالب. در دو مورد بیان می کند: علی(ع) در تقسیم بیت المال، با همگان، به گونه برابر رفتار می کرد و این سیره بر خلاف سیره عمر بود که به گروهی در سهم بیت المال، برتری می داد:

1. آقای دکتر قلعه جی، در واژه «امارة » زیر عنوان پنجم: «مخالفت وی با امیر قبلی »، می نویسد:

«فقد کان ابوبکر یسوی بین الناس فی العطاء واعطی العبید ولما ولی عمر فاضل بین الناس فی العطاء ولما ولی علی سوی بین الناس فی العطاء وحرم العبید، دون ان ینقص ما فعله من قبله.»

ابوبکر سهم همگان را از بیت المال، برابر می داد و به بندگان نیز می داد. چون حکومت به عمر رسید، گروهی را بر دیگران برتری داد و هنگامی که علی(ع) به حکومت رسید، در سهم بری از بیت المال میان مردم مساوات برقرار کرد و بندگان را محروم کرد، بدون این که بر آنچه دیگران در قبل انجام می دادند، خرده بگیرد.

2. در واژه فئ، در بخش چهارم، زیر عنوان: «توزیع فئ » می نویسد:

«کان ابوبکر الصدیق یسوی بین الناس فی العطاء حین یتساوون فی النسب... فلما ولی عمر فاضل بین الناس فی العطاء علی قدر السبق فی الاسلام وتابع عثمان بن عفان عمربن الخطاب فیما رسمه فی الفئ ولما ولی علی بن ابی طالب سوی بین الناس فی قسمة الفئ، فلم یفضل المهاجرین علی غیرهم ولاعربیا علی مولی....»

ابوبکر، میان مردم در بخشش از بیت المال تساوی برقرار کرد، آن گاه که در نسب مساوی بودند.... زمانی که عمر به خلافت رسید، افرادی را بر دیگران، به اندازه سابقه ای که در اسلام داشتند، برتری می داد. عثمان نیز، برابر روش عمر در تقسیم فئ عمل کرد. چون حکومت به علی(ع) رسید، در تقسیم «فئ » برابری را در نظر گرفت و مهاجران را بر دیگران برتری نداد و نه عرب را بر موالی.

آن گاه نقل می کند: دو زن نزد علی آمدند، یکی عرب و دیگری غیر عرب و از وی درخواست کردند. علی دستور داد: به هر یک از آن دو، مقداری طعام و چهل درهم بدهند.

زن غیرعرب سهم خود را گرفت و رفت; اما زن عرب گفت: ای امیرالمؤمنین! به من هم به اندازه این زن می دهی؟ با این که من عرب و او غیر عرب است؟

علی(ع) به او فرمود:

«انی نظرت فی کتاب الله فلم ار فیه فضلا لولد اسماعیل علی ولد اسحق.»

من درکتاب خدا دقت کردم در آن برتری برای فرزندان اسماعیل [عرب] بر فرزندان اسحق [غیرعرب] ندیدم.

این گزارش سیره درست علی(ع) را بیان می کند و نشان می دهد که قلعه جی در آنچه در موسوعه فقه ابراهیم نخعی نقل کرد، ره حقیقت نپوییده است. جالب است که در بخش «فئ » عنوانی راجع به «عطاء اولاد» دارد و روایاتی را که آوردیم، می آورد: علی(ع) برای نوزادان صد درهم سهم قرار داده بود.

حیات فکری کوفه:

این باب در شش فصل سامان یافته است: مکانت علمی عراق، فقه در عصر نخعی، اصول فقه در عصر نخعی، علوم قرآن در عصر نخعی و عقائد در عصر نخعی.

در هر یک از این فصلها، نکته های درخور درنگی را مطرح می سازد.

وی، علی بن ابی طالب و عبدالله بن مسعود را بزرگ ترین فقیهان کوفه می داند که فقیهان بسیاری نزد آنان شاگردی کرده و به درجات علمی بالایی رسیده اند، مانند: علقمة بن قیس نخعی، اسودبن یزید نخعی، عمروبن شرحبیل همدانی، مسروق بن اجدع همدانی، عبیده سلمانی، شریح بن حارث، سلیمان بن ربیعه باهلی، زیدبن صوحان، سویدبن غفله، حارث بن قیس جعفی، عبدالرحمن بن یزید نخعی، عبدالله بن عتبة بن مسعود، خیثمة بن عبدالرحمن، سلمة بن صهیب، عبدالله بن سنجرة، زربن حبیش، خلاس بن عمرو، عمروبن میمون اودی، همام بن حارث، حارث بن سوید، یزیدبن معاویه نخعی، ربیع، عتبة بن فرقد، صلة بن زفر، شریک بن حنبل، ابو وائل، شقیق بن سلمة، عبیدبن نضلة، ابوعبیده و عبدالرحمن فرزندان عبدالله بن مسعود، عبدالرحمن بن ابی لیلی و میسره. سپس شاگردان آنان را بر می شمارد، از آن جمله نام می برد از: ابراهیم نخعی و عامر شعبی. (28)

در باب ششم، که به بررسی عقائد در عصر نخعی ویژه شده، گروههای عقیدتی را به چهار دسته تقسیم می کند:

1 . شیعه.

2. خوارج.

3. مرجئه.

4. اهل سنت و جماعت.

درباره هر گروه سخن می گوید و چکیده دیدگاههای عقیدتی آنها را یادآور می شود. آنچه درخور درنگ و نیاز به نقد دارد، مطالبی است که درباره شیعه و عقائد آن یادآور می شود.

پیدایش شیعه

به نظر قلعه جی، در برهه ای در عراق گرایشهای عقیدتی گوناگونی بروز می کند و این از اختلافهای سیاسی ناشی می شود و مردم در چهارگروه قرار می گیرند:

1. علی(ع) را خلیفه شرعی می دانستند و معاویه را قبول نداشتند و اینان شیعه نامیده می شوند.

2. گروهی، معاویه بن ابی سفیان را خلیفه شرعی می دانستند نه علی را.

3. گروهی نه علی(ع) را قبول داشتند و نه معاویه را و علیه هر دو، سر به شورش برداشتند که خوارج نامیده شدند.

4. گروهی نیز خود را از درگیریهای سیاسی کنار کشیدند و گفتند: امید و رجای ما به خدا است. اینان مرجئه نامیده شدند.

و بر این اساس، چهار گروه عقیدتی در زمان نخعی، عرصه داری می کرده اند: شیعه، خوارج، مرجئه، اهل السنة والجماعة. (29)

متاسفانه در این تحلیل، نویسنده روشن نکرده است که اهل سنت و جماعت با چه گروهی بودند؟ آیا آنان معاویه را خلیفه شرعی می دانستند، یا علی را؟ اگر آنان علی(ع) را خلیفه شرعی می دانستند چه فرقی با شیعه داشتند؟ و اگر آن گونه که بعد می نویسد: علی، عثمان، اصحاب جمل و حکمین مورد رضایت آنان بودند، پس خلیفه شرعی چه کسی بود؟

آیا علی(ع) کفر آشکاری انجام داده بود که شماری علیه وی سر به شورش برداشتند، و یا به عنوان وظیفه عمل کردند؟

اگر چنین نیست، چرا شورشیان علیه علی(ع) باید مورد قبول باشند؟

افزون بر این، آیا شیعه به کسانی گفته می شد که در برابر معاویه، علی را به حق می دانستند و یا شیعه به کسانی گفته می شود که پس از رحلت پیامبر(ص) بر گرد شمع علی(ع) حلقه می زدند، همان گونه که به آن اعتراف می کند.

دکتر قلعه جی، در بیان عقائد شیعه و پیدایش آن به دو حدیث اشاره می کند و یادآور می شود: این دو حدیث سبب شد، بنی هاشم علی(ع) را شایسته خلافت بدانند:

1. وصیت پیامبر درباره عترت خود که اثر مهم و ژرفی بر مسلمانان، بویژه بنی هاشم داشت; از این روی بعد از درگذشت پیامبر(ص) بنی هاشم، علی(ع) را کاندیدای خلافت کردند، منظور وی از وصیت پیامبر، حدیث ثقلین است که آن را از سنن ترمذی در حاشیه کتاب خود نقل کرده به اضافه اظهارنظر وی: «این حدیث، حدیث نیکو و غریبی است »:

«عن زیدبن ارقم قال: قال رسول الله، صلی الله علیه وسلم: «انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی ولن یتفرقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما.» (30)

زیدبن ارقم گوید: پیامبر فرمود: «من چیزی در میان شما به یادگار گذاشته ام که اگر به آن تمسک بجویید، پس از من گمراه نشوید، یکی بزرگ تر از دیگری است: کتاب خدا که ریسمان آویخته از آسمان به زمین است و عترت من، اهل بیتم. این دو هرگز از هم جدا نشوند، تا این که بر حوض [کوثر] بر من وارد شوند. پس بنگرید که چگونه پس از من با آنان رفتار می کنید.

2. و سخن پیامبر(ص) که درباره علی فرمود:

«اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی، غیر انه لانبی بعدی.» (31)

[ای علی] آیا خشنود نیستی که نسبت به من بمانند هارون نسبت به موسی باشی، جز این که پیامبری پس از من نیست.

ولی مردم، پس از درگذشت پیامبر(ص) ابوبکر، سپس عمر و بعد از وی عثمان را برگزیدند و در راه نشر اسلام و تحقق کلمه توحید کوشیدند و علی بن ابی طالب نیز، مانند دیگر صحابه با آنان همکاری می کرد و زمینه ای برای ظهور تشیع و شیعه نبود; زیرا علی(ع) همراه خلفا بود و از تایید و خیرخواهی آنان کوتاهی نمی کرد و اسلام بر راه استوار خود جریان داشت، تا این که عثمان کشته شد و مردم با علی(ع) دست بیعت دادند و معاویه از بیعت با علی(ع) سرباز زد. این جا بود که جهان اسلام به دو دسته تقسیم شدند: گروهی علوی و گروهی اموی و شماری بر کنار از هر دو گروه.

برابر آنچه ذکر شد، قلعه جی در صدد القای این مطلب است: این دو حدیث سبب شد که تنها بنی هاشم علی را کاندیدای خلافت کنند که مورد قبول مردم واقع نشد و شیعه تنها در هنگام خلافت علی(ع) بروز و ظهور داشته و ویژگی آنان این بود: علی را امام می دانستند، نه معاویه را! و در ادامه می نویسد:

«و لم یکن الشیعة آنذاک یختلفون عن بقیة المسلمین فی الفکر الا القول بامامة علی دون معاویة والا ما اظهره عبدالله بن سبا من فکر غریب عن الاسلام من القول بالوهیة سیدنا علی، مما اظهر علیا لایقاع اشد انواع العذاب باتباع ابن سباء و نفی ابن سبا الی ساباط المدائن بناء علی نصیحة عبدالله بن عباس.» (32)

در آن زمان شیعه، در اندیشه با دیگر مسلمانان فرقی نداشت، جز این که به امامت علی(ع)، اعتقاد داشت و نه معاویه و جز آنچه عبدالله بن سبا ظاهر ساخت. او، اندیشه غریبی را به عنوان اسلام عرضه کرد: اعتقاد به الوهیت آقای ما علی داشت. علی، ناگزیر شد پیروان ابن سبا را به شدیدترین نوع شکنجه، شکنجه بدهد و ابن سبا را بنابه سفارش عبدالله بن عباس، به ساباط مداین تبعید کند.

آن گاه وی، عقاید سبئیه را که به پندار واهی وی شیعه از آن سرچشمه گرفته، در سه نظر خلاصه می کند:

«1. الوصیة: ای ان لکل نبی وصی وعلی وصی محمد ولما کان محمد خاتم النبیین فعلی خاتم الاوصیاء.

2. الرجعة: ولما قتل علی قال ابن سباء: لم یکن المقتول علیا، انما کان شیطانا تصور للناس فی صورة علی و ان علیا صعد الی السماء کما صعد الیها عیسی بن مریم و انه سینزل الی الدنیا وسینتقم من اعدائه وانه هو المهدی المنتظر دون غیره.

3. الوهیة علی بن ابی طالب: وهو الاعتقاد بان جزء الهیا فی علی بن ابی طالب واذا کان فیه جزء من الاله فهو اله ولذلک فقد نقل عن ابن سبا انه قال لعلی «انت انت.» یعنی انت الاله.» (33)

1. وصیت: یعنی برای هر پیامبری جانشینی وجود دارد و جانشینی محمد(ص) را علی بر عهده دارد و چون محمد خاتم پیامبران است، علی نیز، خاتم جانشینان است.

2. رجعت: هنگامی که علی کشته شد، ابن سبا گفت: مرد کشته شده علی نیست، وی، شیطانی است که مردم او را بمانند علی(ع) انگاشته اند. علی به آسمان رفته، آن گونه که عیسی بن مریم رفته است و به زودی به دنیا فرود می آید و از دشمنان خدا انتقام می گیرد و او تنها مهدی منتظر است، نه دیگری.

3. خدایی علی بن ابی طالب: اعتقاد به این که جزئی از خدا در علی بن ابی طالب است.

پس زمانی که جزئی از خدا در او باشد، او خداست; از این روی، از ابن سبا نقل شده که به علی می گفت: «تو، تویی »; یعنی تو خدایی.

وی، پس از اشاره به این مطلب که عبدالله بن سبا، یهودی بوده و مسلمان شده است، می نویسد:

«اسلام وی، برای به تباهی کشاندن عقاید مسلمانان بوده است.»

پس از این سخن، به فرقه کیسانیه اشاره می کند و از باورها و عقایدی که در بین این گروه جریان داشته این گونه گزارش می دهد:

باور به امامت محمدبن حنفیه، جایز بودن بداء بر خدا، تناسخ و علم به باطن، ویژه امام. آن گاه به فرقه ها و گروههای گوناگون شیعه می پردازد: امامیه و زیدیه و... و می نویسد:

«امامیه، امامت را از آن علی، حسن، حسین، علی بن الحسین و محمد باقر در زمان نخعی می دانسته اند و در زمان نخعی چکیده عقاید و باور این گروه چنین بوده است:

1. امام علی، شایسته ترین و سزاوارترین فرد برای خلافت.

2. وصیت.

3. باور به خداوندگاری علی بن ابی طالب.

4. باور به بازگشت دوباره علی به زمین.

5. جایز بودن بداء بر خداوند.

6. تناسخ.

7. هر چیزی ظاهر و باطنی دارد و علم باطن ویژه امام است.» (34)

دکتر قلعه جی درگاه بررسی شخصیت سیاسی نخعی می نویسد:

«وی، ترتیب خلفا را پذیرفته; اما علی را بیش تر از عثمان دوست می داشته و او از دوستداران آن پیامبر(ص) است و بر این باور بوده: خلیفه شرعی، علی بن ابی طالب است و معاویه بدون اختیار امت به خلافت رسیده است.

از این روی، ابن قتیبه در کتاب معارف، نخعی را شیعه دانسته است. و اگر تشیع، دوستی اهل بیت باشد، او شیعه است، بلکه بسیاری از معاصران نخعی، از علمای اهل سنت، بر این نظر بودند، ولی شیعه، اندیشه هایی پیدا کرد، که هماهنگی با آموزه های اسلام ندارد، مانند قول به عصمت و رجعت و آنچه پیش از این یادآور شدیم.» (35)

نقد و بررسی

دیدگاه دکتر قلعه جی را درباره عقاید و باورهای شیعه یادآور شدیم، اکنون به نقد و بررسی دیدگاه وی می پردازیم:

1. عقیده شیعه بر شایستگی علی(ع) برای خلافت، تنها به دلیل حدیث ثقلین و حدیث منزلت که دکتر قلعه جی به آنها اشاره کرده، نیست، بلکه مهم ترین دلیل بر این عقیده، رخداد بزرگ غدیر خم است این رخداد مهم، چیزی نیست که آقای دکتر قلعه جی از آن بی خبر باشد و نداند شیعه آن را از مهم ترین دلایل خود بر امامت امام علی(ع) می داند.

آقای دکتر قلعه جی خوب می داند، حدیث غدیر، چه جایگاهی دارد و خوب می داند در منابع روایی اهل سنت، رخداد غدیر، بسان خورشیدی در نیم روز می درخشد.

از آن جا که ایشان انسان پژوهش گری است، دور می نماد که «الغدیر» نوشته علامه امینی را نخوانده و ندیده باشد که ایشان حدیث غدیر را از یکصد و ده صحابی، هشت تن تابعی و سیصد وشصت تن از علمای اهل سنت نقل می کند. (36)

افزون بر حدیث غدیر، آقای دکتر قلعه جی بعید است که در کتابهای روایی و تاریخی ندیده و نخوانده باشند که پیامبر(ص) در هنگام انذار عشیره خود، پس از آن که علی(ع) در جمع خویشاوندان پیامبر(ص) اظهار ایمان می کند، می فرماید:

«ان هذا اخی ووصیی و خلیفتی.» (37)

احمد امین در فجرالاسلام، می نویسد: جانشینی علی(ع) بین مسلمانان شهرت داشته است و اشعاری را در این باره نقل می کند که در آنها علی(ع) جانشین پیامبر معرفی شده است. (38)

پس آقای دکتر قلعه جی و همفکران او اگر نمی دانند که بعید است، بدانند سزاواری و شایستگی علی برای خلافت، براساس واقعه غدیر خم و احادیث گوناگون پیامبر(ص) بوده است.

2. این که آقای دکتر قلعه جی یادآور شد: شیعه در هنگام خلافت علی(ع) بروز کرده و پیشینه ندارد، سخنی است ناروا و ناسازگار با متون خدشه ناپذیر تاریخ.

افزون بر این، بسیاری از نویسندگان معاصر اهل سنت، از جمله احمدامین و دکتر احمد شلبی، بر این باورند: شماری از صحابه علی را پس از پیامبر(ص) بر صحابه برتری می دادند. احمدامین، از جمله این صحابه از عمار، ابوذر، سلمان فارسی، جابربن عبدالله، عباس و فرزندانش، ابی بن کعب، حذیفه و... نام می برد. (39)

از این روی، وی، آغاز تشیع را پیش از مسلمان شدن فارسیان می داند. و به گفته وی، افرادی بر این باور بودند: علی از دو جهت شایسته تر برای خلافت است:

1. از جهت توانایی شخصی.

2. خویشاوندی با پیامبر. (40)

گرچه احمد امین برتر دانستن علی را دلیل بر خلافت وی نمی شمارد، اما از گفته های وی این نکته استفاده می شود که ریشه تشیع به پس از رحلت پیامبر(ص) بر می گردد، نه به زمان معاویه که دکتر قعله جی، مدعی آن است.

دکتر احمد شلبی که بسان احمد امین از مخالفان شیعه است، درباره شیعه می نویسد:

«شیعه، کسانی هستند که از علی پیروی می کنند و برای علی، از هنگام رحلت پیامبر(ص) پیروانی بوده است، مانند: جابربن عبدالله، حذیفة بن یمان، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و....» (41)

دکتر قلعه جی در کتاب فقه ابراهیم نخعی، فقه علی بن ابی طالب و فقه عبدالله بن عباس (42) برتری علمی و فکری علی(ع) را پذیرفته است.

3. از آنچه یاد شد به خوبی استفاده می شود: تنها بنی هاشم خواهان خلافت علی(ع) نبودند، بلکه شمار زیادی از صحابه مشهور و بزرگوار، در شایستگی علی(ع) برای خلافت با آنان همراه بودند.

4. همراهی علی(ع) با خلفا، شش ماه پس از خلافت ابوبکر بوده است; یعنی علی(ع) از آن جا که خود را شایسته تر از دیگران بر حکومت می دانست، تا آن زمان، از بیعت سر باز زد و بر حق خویش اصرار ورزید (43) ، پس از آن که دید شماری مرتد شده و شماری بر ضد اسلام، دست به کار شده اند، برای حفظ اسلام با دستگاه خلافت همکاری کرد. (44)

5 . ابن سبا، وجود خارجی ندارد و دشمنان شیعه و حکومت گران ناشایست و ستمگر، برای نابودن کردن شیعیان که همیشه در برابر زورگوییهای آنان قد بر می افراشتند، این شخص را ساختند و داستانی برای او پرداختند و سخنان ضد اسلام و واهی از زبان او نشر دادند، تا سوژه ای باشد برای قتل و غارت شیعیان.

آقای دکتر قلعه جی، با اندک درنگ می توانست ساختگی بودن این داستان را بفهمد و یا دست کم اگر به کتاب: «فتنه الکبری » (45) مراجعه می کرد، پی می برد که عبدالله بن سبا، مرد افسانه ای است و وجود خارجی ندارد.

6. شیعه، بویژه شیعه امامیه و آنان که طرفدار علی(ع) در کوفه بودند، هرگز علی بن ابی طالب را خدا نمی دانستند، تا بتوان این را عقیده ای رایج در زمان زندگی ابراهیم نخعی دانست. در این زمینه می توان، شرح حال حارث اعور، اصبغ بن نباته، صعصعة بن صوحان و... را مطالعه کرد.

7. آنچه قلعه جی راجع به رجعت یادآور شده، با آنچه شیعه باور دارد، فرق می کند. او می نویسد:

«باورمندان به رجعت، بر این باور بودند: علی نمرده و زنده است و بعدها به عنوان مهدی قیام می کند.» (46)

این سخنی است دور از واقع و بهتان بسیار بسیار زشت به شیعه. شیعه، مرگ علی(ع) را باور دارد. از این روی، هر ساله شیعیان درسالگرد شهادت او مویه می کنند و اشک می ریزند و مزار او در نجف زیارتگاه عاشقان اوست.

شیعه هیچ گاه بر این عقیده نیست که علی(ع) همان مهدی است که بعدها قیام می کند، بلکه بر این باور است: مهدی از فرزندان علی(ع) است و هرگاه خدا بخواهد ظهور می کند و عدل و داد بر جهان می گستراند.

رجعت در قاموس شیعه، زنده شدن گروهی از مردگان و حضور آنان در دنیاست (47) ; اما درباره این که چه کسانی زنده می شوند و چگونه، اختلاف بسیار وجود دارد.

8. شیعه به هیچ روی، باور به تناسخ ندارد و عالمان بزرگ شیعه، کتابهایی در رد تناسخ نگاشته اند. (48)

9. تفسیری که شیعه از بداء دارد، با علم ازلی خداوند، ناسازگاری ندارد (49) و همچنین آگاهی امام از علم باطن.

10. در باب عصمت نیز، شیعه دلیلهای فراوانی اقامه کرده است که می توان برای آگاهی بیش تر، به کتابهایی که در این باب نگاشته شده مراجعه کرد. (50)

نویسنده، همان گونه که عقاید شیعه، خوارج و مرجئه را وا می رسد، به عقاید اهل سنت و جماعت نیزمی پردازد که اشاره به آنها می تواند مفید باشد:

«در برابر آرایی که از شیعه، خوارج و مرجئه نقل کردیم، دیدگاههای دیگری وجود دارد که اهل سنت و جماعت به آنها باور دارند و آنان بیش تر فقیهان و محدثان بودند که فهم قرآن و حدیث را از صحابه دریافتند و خلاصه آن چنین است:

1. علی بن ابی طالب، شایسته تر به خلافت از ابوبکر، عمروعثمان نیست، بلکه او از صحابه گرامی و عشره مبشره است.

او، به چیزی از علوم و اسرار، جدای از خلفا اختصاص نیافته است. او، انسانی است بسان دیگر انسانها که شهید و زیر خاک دفن شده و نه او و نه دیگران، به این دنیا بر نمی گردند، جز عیسی بن مریم که خبر صحیح بر بازگشت وی وارد شده است.

2. امور و آیات و مفاهیم بر ظاهرش حمل می شود و آنچه علی و دیگران از اهل بیت رسول می فهمند، همان درک لغوی و برابر عقل سلیم است.

3. تناسخ ارواح، خرافی است و جایز نیست باور به آن.

4. علم خدا ازلی است و بداء بر خدا محال.

5. علی بن ابی طالب، عثمان بن عفان، اصحاب جمل و اصحاب حکمین (معاویه و علی) و کسی که راضی به آن شده، مؤمن هستند.

6. مرتکب گناه کبیره و اصرار ورزنده برآن، مؤمن فاسق است، نه کافر و نه مشرک.

7. قیام علیه سلطان جائر، جایز نیست، جز این که کفر روشنی (الکفر البواح) مرتکب شود و حدود الهی را بدون اجتهاد ترک و تعطیل کند.

8. در امام مسلمانان شرط است که از قریش و برگزیده مردم باشد.

9. عصمت برای پیامبر را پیش از بعثت (با اختلافی که در آن وجود دارد) از گناهان کبیره و صغیره ای که در آن پستی هست ثابت می دانند و بعد از بعثت، از گناهان کبیره و تمام گناهان صغیره.

10 خون و مال مسلمانان و جان و مال اهل ذمه و کسانی که در پناه اسلام به سر می برند، نگهداری شده است و اباحه آنها جایز نیست.

11. ایمان، عقیده به قلب، اظهار به زبان و عمل به جوارح است. (51)

وی، بر این باور است: تمام این عقائد در عصر نخعی بوده است! (52)

با درنگ کوتاه در تاریخ درمی یابیم که سخنان آقای دکتر قلعه جی و آنچه را به عنوان عقاید سنت و جماعت آورده با واقعیت سازگاری ندارد; زیرا بسیاری از این عقائد، بعدها مطرح شده و در زمان نخعی نبوده است. قیام علیه حکومت فاسد، امری رایج در جامعه اسلامی بوده و قیامهایی که در کوفه رخ داده و نخعی نیز در آنها شرکت داشته، دلیل بر این مطلب است و....

شخصیت نخعی

کتاب دوم به شخصیت ابراهیم نخعی ویژه شده و در دو باب، سامان یافته است.

باب اول، نسب و زندگی شخصی نخعی:

پدر: یزیدبن اسودبن عمروبن ربیعه نخعی.

مادر: ملیکه دختر یزید و خواهر اسودبن یزیدبن قیس بن عبدالله نخعی.

سال و مکان تولد: 46 هجری، کوفه.

کنیه: ابوعمران.

فرزندان: دو دختر و دو پسر به نامهای غیاث و ابان.

سال مرگ: در این باره دو نظر است: شماری مرگ وی را در زمان حجاج بن یوسف ثقفی قبل از رمضان 95 به گونه ای پنهانی می دانند و گروهی دیگر بر این باورند: وی سه یا چهار ماه پس از مرگ حجاج (25 یا 27 رمضان 95) در گذشته است.

قلعه جی در این باب، سخنی درباره فضائل قبیله نخعی دارد و از مالک اشتر نخعی به عنوان یکی از شجاعان بنام این قبیله، یاد می کند و حفص بن غیاث بن طلق (قاضی کوفه در سال 195) را از شخصیتهای ممتاز این قوم می شمارد.

باب دوم کتاب دوم را به شخصیت نخعی ویژه ساخته و درباره ابعاد سیاسی، اجتماعی، علمی و بویژه فقهی ابراهیم نخعی سخن می گوید.

شیوه ای که نویسنده در شناسایی نخعی و بیان اوضاع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و عقیدتی کوفه دارد، درخور ستایش و کاری است بسیار ارزنده.

پی نوشتها:

1. در پایان موسوعه عبدالله بن عمر، شرح حال دکتر قلعه جی این گونه آمده است:

محمدبن محمد رواس قلعه جی در شهر حلب، دیده به جهان گشود و از دانشگاه دمشق فارغ التحصیل شد و دکترای خود را در فقه مقارن، از دانشگاه الازهر دریافت کرد. در آموزشگاههای دینی سوریه، مدرس تربیت اسلامی بود در موسوعه فقه اسلامی کویت به تحقیق پرداخت. سپس استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه نفت و معادن ظهران شد. او از پرکارترین نویسندگان معاصر است که بیش از 54 کتاب و بیش از یکصدوپنجاه مقاله علمی نگاشته که بیش تر آنها درباره فقه اسلامی در سطح دائرة المعارف است و در هر سالی اثر جدیدی از وی منتشر می شود.»

آقای قلعه جی، معجم الفقها را با همکاری فرد دیگری منتشر ساخته که همراه با شرح آن، معادل انگلیسی واژه های فقهی را آورده است.

2. «موسوعة فقه ابراهیم النخعی عصره وحیاته »، دکتر محمد رواس قلعه جی، ج 1/5، دارالنفائس، بیروت.

3. همان مدرک، ج 2/784.

4. همان مدرک، ج 1/259.

5. «موسوعة فقه علی بن ابی طالب »، دکتر محمد رواس قلعه جی 5/، دارالفکر، دمشق.

6. همان مدرک/6.

7. «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید»، ج 4/73، دار احیاء التراث العربی.

8. «موسوعة فقه ابراهیم النخعی »، ج 1/18.

9. همان مدرک/19.

10. همان مدرک/28.

11. همان مدرک/29.

12. همان مدرک/30.

13. همان مدرک/36.

14. «بحارالانوار»، علامه مجلسی، ج 45/365، مؤسسة الوفاء، بیروت.

15. همان مدرک/343، ح 7، 9، 10، 11.

16. «موسوعة فقه ابراهیم النخعی »، ج 1/64.

17. همان مدرک/126.

18. همان مدرک/6.

19. «فتوح البلدان »، بلاذری، تحقیق، رضوان محمد رضوان/435، دارالکتب العلمیة، بیروت.

20. همان مدرک/444.

21. همان مدرک/445.

22. همان مدرک/446.

23. «الامامة والسیاسه »، ابن قتیبه، تحقیق علی شیری، ج 1/173، 174، منشورات رضی، قم.

24. «سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمومنین(ع)»، ج 1/17.

25. «العراق فی العصر الاموی »، ثابت اسماعیل الراوی/161، مکتب الاندلس، بغداد.

26. «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید»، ج 7/38; «بحارالانوار»، ج 32/17.

27. «شرح نهج البلاغه »، ج 7/38; «الاختصاص »، شیخ مفید/152، مؤسسة النشر الاسلامی، قم.

28. «موسوعة فقه ابراهیم النخعی »، ج 1/85، 86.

29. همان مدرک/102.

30 . «موسوعة فقه ابراهیم النخعی »، ج 1/103.

31 . همان مدرک، به نقل از صحیح بخاری، مسلم و ترمذی در باب فضائل علی.

32. همان مدرک/103.

33. همان مدرک/104.

34. همان مدرک،ج 1/105،106.

35. هما ن مدرک/142، 143.

36. «الغدیر فی الکتاب والسنة والادب »، عبدالحسین امینی، ج 1/14- 1 15، دارالکتاب العربی، بیروت.

37. «تاریخ طبری »، محمدبن جریر طبری، ج 2/63، مؤسسه اعلمی، بیروت.

38. «فجرالاسلام، احمد امین/267، دارالکتاب العربی، بیروت، وی می نویسد:

«علی ملقب به وصی است. منظور آنان این است که: پیامبر برای علی درباره خلافت پس از خود، وصیت کرده است. پس او وصی رسول خدا(ص) است. بنابراین، علی امام از راه انتخاب نیست، بلکه امام است از طریق نص پیامبر(ص) و علی نیز، برای پس از خود وصیت کرده و همین طور... و واژه وصی در میان شیعه پخش شده و آن را به کار می برند.

ابوالهیثم، از اصحاب بدر بوده در اشعاری گوید:

کنا شعار نبینا و دثاره

یغدیه منا الروح والابصار

ان الوصی امامنا وولینا

برح الخفاء و باحت الاسرار

روایت می کنند: نوجوانی در جنگ جمل، از سپاه عایشه خارج شد و می گفت:

نحن بنو ضبة اعداء علی

ذاک الذی یعرف قدما بالوصی

وفارس الخیل علی عهد النبی

ما انا عن فضل علی بالعمی

لکننی انعی ابن عفان، التقی

ان الولی طالب ثار الولی

البته وی می افزاید: ما در نسبت این اشعار به گویندگان آن شک داریم.

39. همان مدرک/267.

40. همان مدرک/276.

«والذی اری کما یدلنا التاریخ ان التشیع لعلی بدء قبل دخول الفرس فی الاسلام ولکن بمعنی ساذج وهو ان علیا اولی من غیره من وجهتین، کفایته الشخصیه و قرابته للنبی....»

41. «موسوعة التاریخ الاسلامی »، دکتر احمد شلبی، ج 2/180، مصر.

42. «موسوعة فقه عبدالله بن عباس »، ج 1/21.

«اجماع الصحابة علی تقدم علی بن ابی طالب فی الفکر والعلم ولذلک اتخذه الخلفاءمستشارا لم یقطعوا فی مهمة من المهمات قبل استشارته فیها فقد استشاره ابوبکر واستشاره عمر و استشاره عثمان بن عفان.»

43. «سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین »، ج 2/251.

44. «نهج البلاغه »، صبحی صالح، نامه 62/451.

«فامسکت یدی حتی رایت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد صلی الله علیه وآله وسلم فخشیت ان لم انصر الاسلام واهله ان اری فیه ثلما او هدماتکون المصیبة به علی اعظم من فوت ولایتکم....»

45. «هویة التشیع »، دکتر شیخ احمد وائلی/137، مؤسسة اهل بیت، بیروت، چاپ دوم، ما در مجله «حوزه » شماره 88/81 تحت عنوان «تهاجم، با شبهه کهنه علیه تشیع، افسانه ابن سبا» به انگیزه جعل این افسانه ، زمان جعل آن پرداخته ایم.

46. این تفسیر از رجعت را، احمد امین در فجرالاسلام/267، نقل کرده است و می افزاید:

«این عقیده را ابن سبا از یهود گرفته، چون آنان بر این باورند: الیاس پیامبر، به آسمان رفته و به زودی بر می گردد.»

این سخن، بهتانی است بر شیعه، شیعه، هیچ گاه چنین عقیده ای درباره حضرت امیر(ع) ندارد.

47. سید مرتضی از علمای بزرگ شیعه درباره رجعت می نویسد:

«اعلم ان الذی تذهب الشیعة الامامیه الیه ان الله تعالی یعید عند ظهور امام الزمان المهدی علیه السلام قوما ممن کان قد تقدم موته من شیعته، لیفوزوا بثواب نصرته و معونته و مشاهدة دولته. و یعید ایضا قوما من اعدائه لینتقم منهم....»

رسائل الشریف المرتضی، ج 1/125، بحارالانوار، ج 53/137.

48. شیخ صدوق درباره تناسخ می نویسد:

«والقول بالتناسخ باطل ومن دان بالتناسخ فهو کافر لان فی التناسخ ابطال الجنة والنار.»

الاعتقادات/63

49. «تصحیح الاعتقاد»/67، چاپ شده در: «مصنفات الشیخ المفید»، ج 5، کنگره شیخ مفید.

50. «هویة التشیع »، احمد وائلی/145.

51 . «موسوعة فقه ابراهیم النخعی »، ج 1/109، 110.

52.همان مدرک/113-220.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر