در آموزه های دینی، آدابی برای بهره گرفتن از قراءت و مطالعه قرآن بیان شده است. نگهداشت این آداب، در حقیقت، نوعی بزرگداشت آموزه های وحی و حفظ و نگهداشت متن اصلی دین دانسته می شود.
در مجموعه های روایی، مانند: اصول کافی، آن آداب به شرح آمده است. شماری از آن آداب جنبه فقهی پیدا کرده و به کتابها، نوشته ها و گفت وگوهای فقهی راه یافته است، مانند: جایز نبودن آلودن قرآن، روایی و ناروایی فروش قرآن به کافران و مشرکان، ناروا بودن غلطنگاری واژگان قرآن و از جمله بسودن واژگان قرآن، موضوع بحث قرار گرفته که آیا چنین کاری بدون وضو، رواست، یا ناروا؟
محقق خوانساری، برای پاسخ به آن، به بررسی نه چندان گسترده; اما استوار و درخور پرداخته است.
این پرسش، چندها پرسش دیگر را نیز به دنبال آورده است، از جمله:
حکم بساویدن آیه ها و واژگان قرآن در لابه لای کتابها و نگاشته ها چیست؟
دست زدن به واژه «الله » و نامهای پیامبران(ص) و امامان(ع) چه حکمی دارد؟
کودکان نابالغ در این باره، تکلیفی دارند یا خیر؟ اولیای ایشان چطور؟
درباره این پرسشها، پاسخ استدلالی و اجتهادی محقق خوانساری در مشارق الشموس، کانون بحث خواهد بود. با این وصف خواهیم کوشید تا دیدگاههای دیگر را نیز بازشناسیم; چه، هندسه فکری محقق خوانساری، وقتی به درستی نموده خواهد شد که زوایای این موضوع در ساحت فقه و آرای فقیهان نیز نگریسته شود.
پیش از ورود به بحث دو نکته را یادآور می شویم:
1. انقلاب اسلامی سبب گشت، قرآن، آیه های قرآن و واژه های مقدس، نامهای خدا، پیامبران و امامان(ع)، در مجله ها، روزنامه ها، اطلاعیه ها، آرمها و ... به گونه گسترده در سطح جامعه و میان مردمان نشر یابد. این کار، اگرچه به منظور آشنایی بیش تر مردمان خداجوی، با قرآن و حقایق قرآنی و اسلامی انجام گرفته و می گیرد، اما این مساله را در ذهنها پدید آورد که در دسترس قرار گرفتن آیه های قرآن و واژگان مقدس و دست زدن افراد به آنها، بدون وضو، در شریعت اسلام امری ناروا و حرام است، چه باید کرد؟ آیا باید از درج و نگارش آنها دست برداشت، یا باید به بررسی دوباره و دقیق و موشکافانه این مساله در فقه پرداخت و روایات را دید و دیدگاهها را وارسید و به نتیجه درخور رسیده چه بسا در این وارسیها و دقتها و باریک اندیشیها، نظریه روایی بسودن خط قرآن را استوار و شایسته دید و برگزید و دست به کار شد و فضای ذهنی جامعه را ساخت و با ژرف بخشی و عقیده به تقدس و جایگاه بلند قرآن و گسترش احترام خردمندانه و عاقلانه به قرآن، روایی بساویدن و دست زدن به واژگان قرآن را اعلام کرد.
در این نوشتار، این مقوله را پی می گیریم و آن را از زوایای گوناگون می نمایانیم. البته ارائه حکم اجتهادی و صدور فتوا مرتبه ای بالاتر از بحث و تحقیق تئوریک درباره موضوع است. پس روشن است که در عمل، هر شخص پیرو حکم و رای مرجع خود خواهد بود. هدف ما بررسی زمینه های فتوایی و روشن گری و نمایاندن استنباطها و قراءتهای ممکن در این مساله است. در واقع دیدگاه محقق خوانساری را به عنوان راهی روشن و راهگشا، می کاویم.
2. در این جا، از این مقوله سخن به میان خواهد آمد که آیا برای بسودن واژگان قرآن، وضو واجب است، به گونه ای که اگر شخص بدون وضو، به آیه ها و واژگان قرآن ست بزند، حکمی را فرو نهاده و کار حرامی را انجام داده است، یا در متون اسلامی، دلیل و مستندی برای چنان الزام و تکلیفی یافت نمی شود؟
آنان که بسودن واژگان را حرام دانسته اند، با استناد به دلیلهایی، می خواهند دیدگاه و نظر خود را به کرسی بنشانند اما برابر نظریه محقق خوانساری آن دلیلها از اثبات و تاسیس چنین حکمی ناتوانند. ناتمام دانستن دلیلها به معنای آن است که شریعت در این مورد حکم و تکلیف الزام آور ندارد; اما ادب و احترام قرآن اقتضادارد که شخص مؤمن، با وضو بر واژگان آن دست نهد، جای هیچ سخنی نیست. بنابراین، پسندیده بودن تعهد بر وضو به عنوان یک ارزش، نه به عنوان یک حکم، به دید و نظر هیچ یک از فقیهان، نه تنها رد نمی شود که همواره مورد سفارش بوده و هست; اما در این جا سخن از حکم فقهی است که دینداران، ناگزیر از اجرای آنند.
مقام فقهی بحث
فقیهان در دو مقام این مساله را مطرح کرده اند:
نخست در باب «وضو»، آن گاه که خواسته اند احکام و یا انگیزه ها و سببهای وضو را بیان کنند; در چه هنگام وضو واجب و در چه هنگام مستحب است.
دیگر در باب احکام غسل، که تماس بدن شخص جنب و حائض با خط قرآن را یکی از کارهای حرام برشمرده اند.
اگرچه بحث در این دو مقام پیوند تنگاتنگ دارد، ولی در همه انگاره ها، حکم آن دو یکسان و برابر نیست; در مثل شماری بسودن واژگان قرآن توسط شخص جنب و حائض را از کارهای حرام شمرده اند، اما وضو گرفتن را واجب ندانسته اند. بحث ما در مقام نخست است; یعنی کسی که محدث به حدث اصغر می باشد، آیا برای او جایز است به واژگان قرآن دست بزند یا جایز نیست. اگر جایز نباشد، حرام است یا مکروه؟ گروهی آن را حرام و گروهی مکروه و گروهی جایز دانسته اند.
محقق خوانساری، در شمار دسته سوم قرار دارد; اما پیروی از مشهور را نیکو می شمارد:
«وجوبه لمس خط المصحف الواجب بنذر او شبهه او لاصلاح غلط لایمکن بدونه بناء علی وجوب الاصلاح فهو مبنی علی تحریم المس علی المحدث بالحدث الاصغر و فیه خلاف.» (1)
اگر به نذر، یا همانند آن و یا برای اصلاح و اشتباه گیری واژگان، بسودن قرآن واجب شده باشد. وضو نیز واجب خواهد بود. این حکم بستگی به آن دارد که بسودن قرآن را بدون وضو حرام بدانیم; اما این موضوع مورد اختلاف است.
همان گونه که می بینید محور و اساس حکم در این بحث بر آن نهاده می شود که آیا بسودن خط قرآن، بدون وضو حرام هست یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت باشد آن گاه وضو گرفتن برای دست زدن به نبشته قرآن، واجب شمرده خواهد شد. از نظر محقق خوانساری، دلیلهایی که در سخنان فقیهان ارائه شده است، تمام و کافی نیستند و نمی توان آنها را مستند حکم قرار داد. اکنون شرح سخن:
مشهور فقیهان، دست نهادن بر نبشته قرآن را بدون وضو، حرام دانسته و بر این نظر، دلیلهایی اقامه کرده اند که از لابه لای سخنان آنان می شود فهمید:
1. شیخ صدوق می نویسد.
«من کان جنبا او علی غیر وضوء فلا یمس القرآن و جازله ان یمس الورق.» (2)
شخصی که جنب یا بدون وضوست، به قرآن دست نزند، و اما دست زدن به برگه های قرآن اشکالی ندارد.
شیخ صدوق، این عبارت را از سخن امام(ع) در فقه الرضا، برگرفته است که می فرماید:
«و لا تمس القرآن اذ کنت جنبا او کنت علی غیر وضوء، و مس الاوراق.» (3)
پس در حقیقت شیخ صدوق، برابر روایت فتوا داده است، چنانکه شیوه اوست. در کتابهای و هدایة (5) بسودن خط قرآن را بدون وضو، جایز ندانسته است.
2. شیخ طوسی با آن که در استبصار (6) و مبسوط (7) قائل به کراهت شده است، ولی در خلاف، می نویسد:
«لایجوز للجنب و الحائض و المحدث ان یمسوا المکتوب من القرآن، و لاباس بان یمسوا اطراف اوراق المصحف، و التنزه عنه افضل... ما یدل علی ان نفس الکتابة لایجوز مسها قوله تعالی: «لایمسه الا المطهرون.» (8)
برای شخص جنب و حائض و بی وضو، بساویدن قرآن جایز نیست; اما بسودن حاشیه برگه ها اشکال ندارد، اگرچه بهتر است که از آن نیز پرهیز شود... و بر آن دلالت دارد آیه شریفه: ...جز دست پاکان به آن نرسد.
او برای ثابت کردن این نظر، به دو حدیث و اجماع نیز استناد جسته است.
3. راوندی در فقه القرآن، از آیه: «لایمسه الا المطهرون » چنین برداشت کرده است.
«حظر الله مس القرآن مع ارتفاع الطهارة. فان قیل: هذا یلزمکم ان لاتجوزوا علی من لیس علی الطهارة الصغری ایضا ان یمس القرآن.
قلنا: و کذلک نقول، و انما یجوز ان یمس حواشی المصحف و اما نفس المکتوب فلا یجوز.» (9)
[در این آیه] خدا انسان را از بسودن قرآن بدون طهارت، پرهیز داده است. اگر گفته شود: از این برداشت استفاده می شود که شخص بدون وضو نیز، به واژگان قرآن دست نزند. می گوییم: آری چنین است. شخص بی وضو، تنها می تواند به حاشیه قرآن دست بزند; اما واژگان را خیر.
پس، از نظر راوندی باید جایز نبودن بسودن واژگان قرآن را بدون وضو، مدلول التزامی آیه دانست.
4. علامه حلی، رای شیخ طوسی (جایز نبودن بسودن واژگان قرآن) را نقل می کند و آن را می پذیرد و به آیه شریفه «لا یمسه الا المطهرون » (10) ، استناد می جوید. و افزودن بر آیه شریفه، به چهار حدیث نیز استناد می جوید.
او در تذکره نیز، یکی از احکام شخص بی وضو را پرهیز از بسودن واژگان و نبشته قرآن برشمرده و به آیه شریفه بالا استناد کرده است. (11)
5. شهید اول می نویسد:
«یجب الوضوء...و لمس کتابة القرآن ان وجب بنذر و شبهه علی الاقرب للآیة، و لقول الصادق(ع).» (12)
برای بسودن خط قرآن، باید وضو گرفت. در صورتی که دست زدن به خط قرآن به سبب نذر یا مانند آن واجب شده باشد.
6. صاحب حدائق، دست زدن به نبشته قرآن را بر شخص بی وضو حرام دانسته و برای این رای به آیه: «لایمسه الا المطهرون » و نیز احادیث تمسک جسته است. (13)
7. صاحب جواهر، رای به حرام بودن را قوی دانسته است. ادعای اجماع را ازشیخ طوسی نقل می کند و آیه: «لا یمسه الا المطهرون » و پاره ای روایات را مورد استناد قرار می دهد. مناقشه در دلالت آیه و سند روایات را با وجود شهرت و اجماع کنار می نهد و سرانجام حرام بودن دست زدن به خط قرآن را بدون وضو، سازوار با بزرگداشت و احترام قرآن می داند.
«و بذلک کله مع المناسبة لتعظیم الکتاب ینقطع الاصل المتمسک به لنفی الحرمة.» (14)
با وجود دلیل بر حرام بودن دست بی وضو به واژگان قرآن زدن، که با بزرگداشت قرآن سازواری دارد، آن اصل [اباحة] که برای حرام نبودن این کار، بدان تمسک می شود، از میان می رود.
8. فقیهان اهل سنت نیز، در این مقوله دو رای دارند: مشهور از ایشان حرام دانسته و برخی به جایز بودن بساویدن قرآن، بدون وضو، فتوا داده اند.
ابن رشد قرطبی، می نویسد:
«هل هذه الطهارة [وضوء] شرط فی مس المصحف ام لا؟ فذهب مالک و ابوحنیفه والشافعی الی انها شرط فی مس المصحف، و ذهب اهل الظاهر الی انها لیست بشرط فی ذلک. و السبب فی اختلافهم تردد مفهوم قوله تعالی: لایمسه الا المطهرون.» (15)
ابن قدامه در المغنی، رای تردد جایز بودن دست زدن به واژگان قرآن را از داود دانسته و عقیده دارد که داود برای این رای به مضمون حدیثی از پیامبر(ص)، استناد جسته است اما قدامه در دلالت آن بر جواز، مناقشه می کند. (16)
تفاوت میان فقیهان شیعه و اهل سنت در آن است که در فقه شیعه، خط و واژگان قرآن موضوع حکم است، ولی در فقه اهل سنت، قرآن به عنوان کتاب، دست زدن به آن حرام یا جایز دانسته می شود.
همان گونه که می بینید سخنان کسانی که به حرام بودن دست بی وضو به قرآن زدن باور دارند، نشان می دهد که مهم ترین دلیل ایشان آیه: «لا یمسه الا المطهرون » است و نیز احادیثی که در ذیل آیه و یا در باب احکام آمده است. البته برخی ادعای اجماع کرده و از بزرگداشت قرآن، به عنوان مستند حرمت یاد کرده اند.
ارزیابی دلیلها
محقق خوانساری، با دیده انتقادی به دلالت آیه و احادیث نگریسته است و برداشت و استنباط چنان حکمی را از آن دو، برداشت و استنباطی نادرست می داند که در این جا هم درباره استناد به قرآن و هم درباره استناد به احادیث از دید ایشان سخن خواهیم گفت:
1. استناد به آیه شریفه:
«انه لقرآن کریم. فی کتاب مکنون. لا یمسه الا المطهرون. تنزیل من رب العالمین.» (17)
آن قرآنی گرانمایه است. اندر دیوانی پوشیده که جز دست پاکان بدان نرسد. فرو فرستاده شده از پیشگاه پروردگار جهانیان است.
این آیه در صورتی بر حرام بودن بسودن واژگان قرآن، بدون وضو، دلالت خواهد داشت که ابتدا سه امر ثابت شود:
1.ضمیر در «لایمسه » به قرآن بازگردد.
2. مراد از «المطهرون » طهارت فقهی باشد نه طهارت لغوی.
3. «لایمسه » جمله خبریه به معنای نهی باشد.
در هیچ یک از این سه مقام، صاحب نظران رای یکسان ندارند. شیخ طوسی از ابن عباس و مجاهد و برخی دیگر نقل می کند که گفته اند:
«لا یمس الکتاب الذی فی السماء الا المطهرون من الذنوب و هم الملائکة.» (18)
قرآن آسمانی را جز کسانی که از گناه پاکند، دسترسی ندارند و آنان فرشتگانند.
برابر این نقل، ضمیر به «کتاب مکنون » بازمی گردد، نه به قرآن و مراد از «مطهرون » ملائکه است و جمله خبریه هم، بر ظاهر خودش باقی می ماند.
سپس او، نظر کسانی را یادآور می شود که برای حرام بودن دست بی وضو به قرآن زدن، به این آیه استدلال کرده اند و آن گاه رای خود را بیان می کند. اعتقاد دارد ضمیر به قرآن بازمی گردد; چرا که در آیه بعد یعنی: «تنزیل من رب العالمین »، قرآن وصف شده است، پس در آیه: «لایمسه الا المطهرون » نیز باید ضمیر به قرآن باز گردد. از همین جا همرایی او با کسانی که نظر به حرام بودن دست بی وضو به قرآن زدن دارند، دانسته می شود.
محقق خوانساری، گویا در اشاره به همین سخن و رای طوسی است که در تقریر آن می نویسد:
«ان قوله تعالی بعد هذه الآیه متصلا بها «تنزیل من رب العالمین » صفة للقرآن... و قوله سبحانه «کریم » و «فی کتاب مکنون » ایضا صفة له فینبغی ان یکون «لایمسه » ایضا صفة له والا لم یحسن التوسیط.» (19)
از آن جا که در آیه پس از «لایمسه...» و دو آیه پس از آن، سخن از وصف قرآن هست، پس سزاوار است که آیه «لایمسه...» نیز وصف قرآن باشد وگرنه میان سیاق آیه ها از جهت مضمون فاصله می افتد و این نیکو نیست.
محقق خوانساری، دو پاسخ برای این سخن یاد می کند: پاسخی از دیگران، ولی آن را درخور نمی داند و پاسخی از خود می دهد.
او می گوید: درست است که اگر ضمیر «لایمسه » به قرآن بازنگردد، از جهت مضمون فاصله و واسطه میان آیه ها پدید می آید، ولی واسطه نامناسب و نابجا نیست که به زیبایی کلام و بلاغت قرآن خلل رساند; چه وقتی ضمیر به کتاب باز گردد، در این صورت «لایمسه » وابسته ای برای صفت «مکنون » خواهد بود و به عنوان تمام کننده ای که چگونگی صفت «مکنون » را توصیف می کند. در حقیقت، مجموع «مکنون » و «لایمسه...» به صورت یک وصف یگانه برای «قرآن » دانسته خواهد شد. پس مفهوم آیه چنین می شود:
«حقیقت قرآن بر کسانی که دل و فکرشان آلوده و ناپاک است، پوشیده می ماند.»
«مکنون » بودن قرآن، تنها از همین جهت است وگرنه پوشیدگی دیگری ندارد.
این سخن و تفسیر محقق خوانساری، با آنچه در پاره ای کتابهای تفسیر یاد شده که مراد از «مطهرون » ملائکه است، کمال وفاق را دارد.
ابن کثیر از مفسران بزرگ دوره صحابیان و دوره تابعین نقل می کند که «مطهرون » را فرشتگان دانسته اند. اشاره به فرشتگان مطهری است که از قرآن آگاهی دارند و واسطه وحی بر قلب پیامبر(ص) بوده اند. در برابر سخن مشرکان که می گفتند: این سخنان را شیاطین بر او نازل می کنند، خداوند پاسخ می گوید: نسخه اصلی قرآن در کتاب فرو بسته و پوشیده ای جای دارد که جز فرشتگان کسی دیگر از آن آگاهی و به آن دسترسی ندارد، چنانکه در آیات دیگر نیز به همین مطلب اشاره شده است:
«فی صحف مکرمة، مرفوعة مطهرة » (20)
این قرآن در نوشته های گرانمایه، به دور از دسترس نامحرمان و پاک از آلودگی ناپاکان است.
علامه طباطبایی، «لایمسه » را صفت برای «کتاب مکنون » می داند و اعتقاد دارد که حتی اگر آن را پس از: «کریم » و «مکنون » وصف سوم قرآن بدانیم، باز منظور قرآنی است که در کتاب مکنون ثبت شده، بسان مضمون این آیه که می گوید: قرآن در متن کتاب تکوین نزد خداست:
«انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون. وانه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم » (21)
ما این قرآن را به زبان عرب درآوردیم تا شما بیندیشید. این قرآن در متن کتاب تکوین که نزد ما محفوظ هست، والا و کاردان است.
ایشان معتقد است: مراد از «مطهرون » کسانی هستند که خداوند نفوس آنان را از پلیدی گناه پاک داشته است و یا بالاتر، کسانی که در سویدای دلشان هیچ آویزه ای به غیر خدا وجود ندارد، (22) مانند فرشتگان و انسانهای پاک شده که در این آیه ذکر شده اند:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (23)
در حدیثی از ابن عباس از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود:
««انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون » قال: عند الله فی صحف مطهرة. «لایمسه الا المطهرون » قال: المقربون.» (24)
مراد از: «قرآن کریم در کتابی پوشیده » قرآنی است که در نوشته های پاک نزد خدا ثبت است و مراد از: «جز پاکان آن را مس نمی کند» نزدیکان و باریافتگان دستگاه ربوبی است.
روشن است که «مطهرون » اختصاص به ملائکه ندارد، بلکه شخص پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نیز، نمونه روشن پاکان و نزدیکانند و حقایق قرآن را خالص و ناب احساس و درک می کنند; از این روی، تفسیرکننده و روشن گر قرآن شمرده می شوند.
محقق خوانساری با درنگ بخردانه در مفهوم و مضمون آیه و با استناد به بعضی روایات می نویسد:
«یجوز ان یکون المراد، والله اعلم، انه لایعلم حقائقه و دقائقه و اسراره الا المطهرون من الذنوب و هم اصحاب العصمة، سلام الله علیهم اجمعین.» (25)
رواست که مراد آیه این باشد که حقایق و دقایق و اسرار قرآن را درک نمی کنند جز، پاکان که همانا معصومانند.
از سوی دیگر، محقق خوانساری نمی پذیرد که در زمان نزول قرآن، واژه «طهارت » از معنای لغوی خود، یعنی پاک، برگردانده شده و در معنای وضو حقیقت شده باشد. به تعبیر فقهی نمی توان ادعا کرد که واژه «طهارت » حقیقت شرعیه برای وضوست تا گفته شود که «مطهرون »، در این آیه، منظور کسانی است که وضو دارند. بر فرض «طهارت » حقیقت شرعیه باشد، ولی ایشان نمی پذیرد که فقط در طهارت حدثی(وضو و غسل) حقیقت بوده باشد، بلکه می توان برای طهارت خبثی(نجاست) نیز آن را حقیقت دانست. بنابراین، مراد از «مطهرون » کسانی خواهد بود که از هر نوع حدث و خبث، پاک و به دور باشند و چنین طهارتی برای فرشتگان ثابت است.
افزون آن که واژه «مطهرون » غیر از واژه «متطهرون » است. «مطهر» کسی است که خدا او را از لغزش و خطا و گناه پاک و پاکیزه گردانیده باشد و «متطهر» کسی است که از آلودگی و پلیدی کوچک و یا بزرگ پاک شده باشد. در قرآن و احادیث، هیچ گاه، واژه «مطهر» بر شخص با وضو و غسل اطلاق نشده است، پس چگونه می توان «مطهرون » در این آیه را به معنای کسانی دانست که با وضو و یا غسل هستند! اگر آیه چنین می بود: «لایمسه الا المتطهرون » در این صورت ممکن بود گفته شود: مراد، پاکان از آلودگی و پلیدی کوچک و بزرگ است، ولی در آیه واژه «مطهرون » آمده که معنای آن، پاکان از گناه است.
باری، در نظر محقق خوانساری، مراد از «مطهرون » کسانی هستند که از آلودگی و پلیدی بزرگ، پاکند و دیگر آن که:
«ثم لو سلم ان المراد الطهارة من الحدث الاصغر او جمیع الاحداث فلا نسلم ان النهی هیهنا للتحریم.» (26)
گیریم بپذیریم که مراد از طهارت، پاک بودن از پلیدی و آلودگی کوچک و تمامی آلودگیهاست; اما نمی پذیریم که نهی در این آیه برای تحریم باشد.
ایشان بر آن است که ظهور اولی نهی برای تحریم نیست و دیگر آن که گیریم چنین باشد، در جایی است که به روشنی صیغه نهی به کار رفته باشد، ولی در این جا صیغه نفی آمده است، نه صیغه نهی. پس از آیه، حرمت استفاده نمی شود.
همان گونه که در آغاز بحث گفته شد، کسانی که می خواهند حرام بودن دست زدن به قرآن را بدون وضو، استفاده کنند، باید چند امر را ثابت کنند: صیغه نفی «لایمسه » به معنای نهی باشد، ضمیر به «قرآن » بازگردد، نه به «کتاب » با آن که کتاب نزدیک تر به ضمیر است تا قرآن و مهم تر آن که ثابت کنند «مطهرون » به معنای لغوی خود نیست، بلکه به معنای طهارت مصطلح در فقه است. ولی همان گونه که گذشت، محقق خوانساری هیچ کدام از این سه امر را درخور اثبات ندانست. از همین روی، برخی فقیهان که خواسته اند به این آیه تمسک جویند با تردید روبه رو بوده اند:
فاضل هندی در کشف اللثام، استنباط نظریه حرام بودن دست بی وضو زدن به قرآن را، از آیه این گونه به تردید می نگرد:
«و فیه احتمال العود علی «کتاب مکنون » و التطهیر من الکفر.» (27)
در استناد به آیه اشکال هست; زیرا احتمال می رود ضمیر به «کتاب مکنون » بازگردد و مراد از تطهیر، پاک بودن از کفر باشد.
صاحب مدارک، استدلال مشهور فقها به آیه را چنین یاد کرده است:
«و هو انما یتم اذا قلنا ان الضمیر عائد الی القرآن، و ان الجملة الخبریة فی معنی النهی، و حمل المطهر علی من حصل منه الطهارة الرافعة للحدث، و فی جمیع هذه المقدمات نظر.» (28)
استدلال به آیه، وقتی تمام خواهد بود که از پیش اثبات شود: ضمیر به «قرآن » بازمی گردد، و جمله خبریه: «لایمسه » به معنای نهی است و واژه طهارت به معنای وضو به کار رفته; ولی اثبات تمام این امور، مورد تامل و نظر است.
صاحب جواهر پس از ذکر آیه می نویسد:
« وهی وان کانت لیست صریحة فی المطلوب، لاحتمال رجوع الضمیر الی الکتاب ویکون المراد بالمطهرین الملائکة، لکنها ظاهرة فیه.» (29)
این آیه اگرچه به روشنی حرام بودن را نمی رساند; زیرا ممکن است ضمیر به «کتاب » بازگردد و نیز مراد از «مطهرون » ملائکه باشد، اما به ظاهر آن می توان استناد کرد.
از دیدگاه محقق خوانساری، ظاهر آیه نیز درخور استناد نیست; زیرا به گونه استدلالی دانسته می شود که ضمیر به «کتاب » باز می گردد و مراد از «مطهرون » پاکان از شرک و کفر و نفاق و گناه است که معنای لغوی آن باشد و «لایمسه » ظهور در حرمت ندارد; چرا که در همه جا ظاهر نهی حرمت نیست، بویژه در این آیه که صیغه نهی هم به کار نرفته است.
آقای خویی، که به گونه استدلالی در این موضوع بحث کرده است، به روشنی می نویسد: این آیه بر حرمت دلالت ندارد: (30)
«[هذه الآیه] بنفسها لاتدل علی ذلک لانه من المحتمل بل الظاهر من «مطهرون » هو من طهرهم الله سبحانه کما فی قوله تعالی «ویطهرکم تطهیرا.» (31) و المراد بالمس فهم الکتاب و درک حقایقه دون المس الظاهری لکتابته.» (32)
این آیه به تنهایی بر حرام بودن دست زدن به قرآن، بدون وضو، دلالت نمی کند; زیرا احتمال دارد، بلکه ظاهر واژه «مطهرون » چنین اقتضا دارد کسانی باشند که خدا آنان را پاک خواسته; یعنی افراد منظور در این آیه: «ویطهرکم تطهیرا.» و چه بسا مراد از واژه مس دریافتن حقایق قرآن باشد، نه مس ظاهری خط قرآن.
بنابراین، در نظر محقق خوانساری و نیز شماری از فقیهان و مفسران، نمی توان قرآن را منبع استناط برای نظریه حرمت دانست; چرا که برداشت چنین حکمی از آیه با اشکالهایی جدی همراه است.
2. استناد به احادیث: مهم ترین روایتی که باورمندان به حرمت بر آن تکیه دارند، روایتی است که امام(ع) برای بازداشتن از دست زدن بدون وضو به آیه: «لایمسه الا المطهرون » استناد کرده است. از همین روی، فقیهان باوردار به نظریه حرمت، این روایت را مفسر آیه دانسته اند و به پیروی از آن، آیه را نیز برابر با نظریه خود تفسیر کرده اند:
«علی بن الحسن بن فضال عن جعفر بن محمد بن حکیم و جعفر بن محمد بن ابی الصباح جمیعا عن ابراهیم بن عبدالحمید عن ابی الحسن(ع) قال:
المصحف لاتمسه علی غیر طهر ولاجنبا ولاتمس خطه ولاتعلقه ان الله تعالی یقول: لایمسه الا المطهرون.» (33)
امام رضا(ع) فرمود: بی وضو به قرآن دست نزن و نه در حال جنابت و نیز به خط آن دست نزن و آن را بر گردن نیاویز زیرا خدا می فرماید: «لایمسه الا المطهرون.»
در بعضی از نسخه های «تهذیب الاحکام » به جای «خطه »، «خیطه » ذکر شده است. (34) درباره تمسک به این روایت، محقق خوانساری می نویسد:
«هذا بالحقیقة استدلالان، احدهما من حیث دلالة الروایة فی نفسها علی المطلوب، و الآخر من حیث دلالتها علی ان المراد من الآیة الکریمة هذا المعنی فیتم الاستدلال بها» (35)
تمسک به این روایت، در حقیقت دو نوع استدلال است: یکی استدلال به مضمون خود روایت که در آن از مس خط قرآن بازداشته شده و دیگر از آن جهت که معنای آیه را برابر نظریه حرام بودن مس بیان می کند. پس استدلال به آن تمام است.
اما در نظر ایشان، این روایت از دو جهت خدشه پذیر است:
1. از جهت سند: هیچ کدام از راویانی که در سلسله سند هستند، درخور اعتماد نیستند. همان گونه که پیش از این یادآوری شد، این روایت، با چهار راوی از امام رضا(ع) نقل شده است:
راوی نخست، ابراهیم بن عبدالحمید، شیخ طوسی او را واقفی دانسته است. (36)
راوی دوم، جعفر بن محمد بن ابی الصباح، در علم رجال شخصی مجهول و ناشناخته است. (37)
راوی سوم، جعفر بن حکیم، در میان رجالیان مدح و توثیق نشده است. (38)
چهارمین راوی، حسن بن فضال فطحی است. (39)
آقای خویی نیز، سند این روایت را ضعیف دانسته است. (40)
2. از جهت دلالت و مضمون: «لاتمس خطه » در این روایت ممکن است نفی باشد نه نهی. در این صورت، چه بسا به معنای کراهت باشد. بر فرض، نهی باشد و نیز بپذیریم که صیغه نهی ظهور در حرمت دارد، با این حال نمی توان گفت نهی در این روایت، به معنای حرام بودن است; زیرا جست و جوی در احادیث و سخنان امامان(ع) نشان می دهد که کاربری صیغه نهی برای کراهت، امری مرسوم و جاری است.
از این روی، خوانساری اعتقاد دارد که: در روایات، صیغه نهی برای راهت بسیار به کار رفته است. به همین جهت، وقتی صیغه نهی به طور مطلق و بدون قرینه باشد، به معنای حرام بودن نخواهد بود. علاوه بر این، در همین روایت شواهدی وجود دارد که نشان می دهد نهی به معنای کراهت به کار رفته است. زیرا در آن، از آویختن قرآن به بدن شخص بی وضو و آلوده و نیز از بسودن ظاهر قرآن بازداشته شده، در حالی که تمام فقیهان، اتفاق دارند آویختن قرآن و بسودن ظاهر قرآن (جلد و کاغذ) برای شخص بی وضو و آلوده حرام نیست، بلکه مکروه است. این خود گواهی می دهد «لاتمس خطه » به معنای کراهت است، تا سیاق روایت در این فراز نیز حفظ شود.
شیخ طوسی نیز، خود در استبصار، نهی در این روایت را حمل بر کراهت کرده است:
«فالوجه فی هذا الخبر ان نحمله علی ضرب من الکراهیة دون الحظر.» (41)
بهتر این است که نهی در این خبر را بر کراهت حمل کنیم، نه حرمت.
وقتی روشن شد نهی در این روایت، به معنای کراهت است، روشن می شود که نهی در آیه برای کراهت باید باشد; زیرا امام(ع) خواسته است برای بیان مکروه بودن دست بدون وضو به قرآن زدن، به این آیه استشهاد کند و این وقتی درست خواهد بود که نهی در آیه برای کراهت باشد. بنابراین، فقیهانی که خواسته اند به این روایت تمسک جویند و بدین وسیله دلالت مضمون آیه را بر حرام بودن بسودن قرآن، بدون وضو، مقتضای تفسیر و دریافت روایی بدانند، نه تنها تمسک آنان نادرست که برخلاف خواسته آنان خواهد بود; چرا که این روایت، خود قرینه و گواهی بر دلالت نداشتن آیه بر حرام بودن بسودن قرآن است. از این روی، گروهی از فقیهان، بساویدن قرآن را، بدون وضو، مکروه دانسته اند، از جمله:
1. ابن جنید می نویسد:
«یکره للجنب و الحائض مس الکتابة من المصحف او الدراهم علیها القرآن او اسم (اسماء) الله تعالی.» (42)
برای جنب و حائض، بسودن خط قرآن و یا درهمهایی که آیه قرآن یا نام الله بر روی آنها نقش بسته، مکروه است.
2. شیخ طوسی در استبصار (43) و مبسوط، رای به کراهت داده است:
«یکره للمحدث مس کتابة المصحف » (44)
برای شخص بی وضو و آلوده، بسودن خط قرآن مکروه است.
3.صاحب وسائل باب را چنین عنوان می زند: «باب استحباب الوضوء لمس کتابة القرآن.» (45) یادآور می شویم عنوان باب در این کتاب، به منزله فتوای صاحب وسائل است.
4. صاحب مدارک پس از نقد و بررسی روایات، می نویسد:
«فالروایات کلها قاصرة و الآیة الشریفه محتملة لغیر ذلک المعنی و من ثم ذهب الشیخ فی المبسوط و ابن براج و ابن ادریس الی الکراهة، وهو متجه، غیر ان المنع احوط و انسب بالتعظیم.» (46)
تمام این روایات از اثبات کوتاهند و برای آیه معنایی غیر از بسودن ظاهری احتمال می رود و به همین خاطر، شیخ طوسی و ابن براج و ابن ادریس به کراهت رای داده اند و آن رایی نیکوست جز آن که بازداشتن از بساویدن به احتیاط نزدیک تر و با بزرگداشت قرآن سازوارتر است.
همو در باب جنابت نیز رای به کراهت از سوی شیخ طوسی و ابن جنید را نیکو دانسته و آن را تایید کرده است. (47)
به جز روایتی که به عنوان تفسیر آیه یاد شد و همان گونه که دیدیم دلالتی بر حرمت ندارد، چهار روایت دیگر مورد استناد باورمندان به حرمت قرار گرفته است، ولی در نظر محقق خوانساری هیچ یک از آنها درخور استناد نیستند; زیرا یا از جهت سند و یا از جهت دلالت مورد خدشه اند; از این روی، با تمسک به آنها نیز، حرام بودن بسودن قرآن، بدون وضو، ثابت نمی شود.
صاحب مدارک نیز در توجیه رای خود: کراهت بساویدن قرآن، می نویسد:
«لان الاخبار التی استدل بها علی المنع لاتخلو من ضعف فی سند او قصور فی دلالة، والآیة الشریفه محتملة لمعان متعددة.» (48)
حرام بودن ثابت نمی شود; زیرا روایاتی که به آنها برای حرام بودن استدلال شده، یا از نظر سندشناسی با اشکال روبه رویند، و یا دلالت آنها بر حرام بودن ناتمام است و آیه معنای واحد و مورد اتفاق ندارد.
آقای خویی از میان روایات این باب، تنها روایت زیر را درخور استناد دانسته است:
«عن ابی بصیر قال: سئلت ابا عبدالله(ع) عمن قرء فی المصحف وهو علی غیر وضوء قال: لاباس و لایمس الکتابة.» (49)
ابوبصیر می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم درباره کسی که بدون وضو قرآن می خواند.
امام(ع) فرمود: اشکال ندارد و به نبشته قرآن دست ننهد.
آقای خویی سند این روایت را موثق می داند و درباره دلالت آن می نویسد:
«فان دلالتها علی ماذهب الیه المشهور من حرمة مس کتابة القرآن علی غیر المتطهر غیر قابلة للمناقشة.» (50)
دلالت این روایت بر حرام بودن بسودن خط قرآن، بدون وضو، که مشهور بر آنند، قابل مناقشه نیست.
ولی از نظر محقق خوانساری، این روایت نیز، همانند دیگر روایات این باب از دو جهت مورد مناقشه است:
«اما اولا: فبالطعن فی السند، لان فیه الحسین بن المختار وهو وان نقل ابن عقدة عن الحسن بن الفضال توثیقه لکن قیل انه واقفی، وابوبصیر ایضا فیه کلام وسنفصل القول فیه انشاء الله تعالی فیما بعد.
و اما ثانیا: فبعدم صراحتها فی التحریم لانه یمکن ان یکون نفیا، وعلی تقدیر کونه نهیا ایضا لاظهور له فی التحریم و قدمر مرارا.» (51)
1. سند اشکال دارد; زیرا درباره حسین بن مختار، اگرچه ابن عقده از حسن بن فضال وثاقت او را نقل کرده، ولی گفته شده که او واقفی است، و درباره ابوبصیر نیز سخنی هست که پس از این شرح خواهد شد.
2. این روایت به روشنی دلالت در حرمت ندارد; زیرا احتمال می رود «لایمس الکتابه » صیغه نفی باشد و بر فرض صیغه نهی باشد، ظهور برای حرمت ندارد، چنانکه پیش تر بارها آن از سخن گفته شد.
شماری از فقیهان، به خاطر نبودن دلیل شرعی که شایسته استناد باشد، بسودن خط قرآن را، بدون وضو، جایز شمرده اند، مانند:
1. ابن براج می نویسد:
«والوضوء علی قسمین: واجب و مندوب... و اما المندوب فهو ما یقصد به مس المصحف او کتابته.» (52)
وضو بر دو گونه است: واجب و مستحب... وضوی مستحب در جایی است که شخص بخواهد قرآن یا خط آن را بساود.
ابن براج وضو گرفتن برای بساویدن خط قرآن را یک امر مستحب می داند، پس از دیدگاه او بسودن قرآن، بدون وضو جایز است.
2.ابن ادریس وضو را تنها برای دو کار واجب دانسته است: نماز و طواف واجب. (53) فقیهانی که وضو را برای بسودن خط قرآن واجب می دانند، به طور معمول روش آنان چنین بوده و هست که هنگام برشمردن وضوهای واجب، وضو برای «مس کتابة المصحف » را یاد می کنند، ولی ابن ادریس در این مقام، تنها از نماز و طواف یاد کرده است، در حالی که همان جا غسلهای واجب را برشمرده و وجوب غسل را برای «مس کتابة المصحف » یاد کرده است. از این که در غسل تصریح کرده به واجب بودن غسل برای دست زدن به خط قرآن، ولی در وضو از آن یاد نکرده، به روشنی، به دست می آید که وضو را برای دست زدن خط قرآن واجب نمی دانسته است.
3.محقق اردبیلی می نویسد:
«واما دلیل وجوبه للمس الواجب بالنذر و شبهه غیر واضح لعدم نص صحیح صریح من الکتاب و السنه و الاجماع فیه، و قال بعض بالکراهة... فلا بد من الدلیل لذلک، فلایعلم الوجوب لمس اسماء الله تعالی و الانبیاء والائمة وفاطمه(ع) بطریق اولی، ولکن الاحتیاط یقتضی العدم فلایترک.» (54)
اگر بسودن خط قرآن، به خاطر نذر یا مانند آن واجب شده باشد، دلیل روشنی بر واجب بودن وضو نیست; زیرا دلیل صحیح و روشنی از قرآن و احادیث و اجماع برای آن یافت نمی شود. و بعضی قائل به کراهت شده اند... به هر روی، ناگزیر از دلیل هستیم. پس وضو برای بسودن نامهای مقدس خدا و پیامبران و امامان و فاطمه(ع) به طریق اولی واجب نخواهد بود، لکن احتیاط در ترک چنین کاری است.
محقق خوانساری نیز، پس از نقد و بررسی استناد و استدلال آیه و روایات چنین نتیجه می گیرد:
«هذا ماوجدنا مما یمکن ان یستدل به علی التحریم و لم نقف علی دلیل اخر، قدعرفت حال جمیعها من عدم صلاحیتها لتحصیل الظن الصالح المعول علیه، والاصل برائة الذمه حتی یثبت شغلها بدلیل صالح، فاذن الحکم بالحرمة مشکل.» (55)
تمام آنچه که می توانست دلیل حرام بودن بساویدن واژگان قرآن باشد، بررسی شد و جز آنها دلیل دیگری در دست نیست. در این بررسی، روشن شد که هیچ یک از آن دلیلها حتی برای ظن درست و درخور پیروی شایستگی ندارند، بدین جهت، اصل، مبرا بودن از تکلیف است، تا وقتی که دلیلی صالح تکلیف را ثابت کند. پس حکم کردن به حرام بودن بساویدن واژگان قرآن کار مشکلی است.
ایشان معتقد است: اگر به روایات این باب، نگاهی جانبدارانه و خوش بینانه داشته باشیم، نهایت چیزی که می توان از آنها استنباط کرد این است:
«لما تکاثرت و تظافرت الاخبار و لم یوجد معارض قوی، یوجب حملها علی الکراهة او شی ء آخر غیر الحرمة.» (56)
چون روایاتی که بر حرام بودن بساویدن واژگان دلالت می کنند، بسیارند و تاکیدکننده یکدیگر. از طرف دیگر، روایات قوی که بتواند با آنها معارضه کند، یافت نمی شود، این امر سبب می شود که آن روایات را بر کراهت یا حکمی دیگر غیر از حرمت حمل کنیم.
همان گونه که می بینید محقق خوانساری، دلیلهای حرام بودن بساویدن واژگان قرآن را نه تنها علم آور نمی داند که معتقد است، با آنها حتی ظن معتبر هم بر حرام بودن به دست نمی آید. پس چون دلیلی در کار نیست، وظیفه فقیه در مقام استنباط، رجوع به اصل براءت است. به مقتضای این اصل، بساویدن خط قرآن، بدون وضو، بر جواز اولیه و اباحه طبیعی خود باقی خواهد بود.
بنابراین، محقق خوانساری در مقام اجتهاد و ارائه نظریه فقهی و رای استدلالی و فقاهتی خود، بسودن خط قرآن را، بدون وضو، جایز می داند و حکم به کراهت را درخور پذیرش; ولی از آن جا که ایشان، در فقه، گویا پیروی از نظریه مشهور را بر خود لازم می داند، البته بی آن که بخواهد آن را به مانند دلیلی فقهی بینگارد. در این مساله نیز، به خاطر همرایی با فقیهان و نگاهداشت حریم علمی ایشان، پیروی از رای مشهور را برابر احتیاط دانسته است:
«واشتهر ایضا بین الاصحاب الحکم بالوجوب،فالاولی والاحوط ان لایترک العمل بما حکم به الاصحاب.» (57)
واجب بودن وضو برای دست زدن به نبشته قرآن، میان فقیهان مشهور است. پس برای نگهداشت احتیاط، سزاوار است در عمل به رای مشهور بی توجهی نشود.
از این سخن، به خوبی دانسته می شود که محقق خوانساری، در مقام دریافت نظریه اجتهادی و فقهی، پیرو نتیجه ای است که از نقد و بررسی دلیلها برمی آید. ولی در مقام عمل، به پیروی از رای مشهور سفارش می کند! چه بسا این سفارش بدان جهت باشد که مبادا رخنه و تزلزل در انگاره ها و انگاشتهای دینی دینداران پدید آید و از پای بندی به مقدسات و شعائر رسم شده و جای یافته در ذهنها و جامعه چیزی کاسته شود. این خود نکته ای است که در سخنان همه فقیهان معتقد به جواز و یا کراهت، دیده می شود; چرا که ایشان در پایان و یا در گاه نقد و بررسی، به طور معمول، به احتیاط و شایسته بودن پرهیز از بسودن خط قرآن، بدون وضو، در مقام عمل سفارش کرده اند. بیش ترین ایشان، این احتیاط و سفارش را برای بزرگداشت و احترام به کتاب خدا بیان کرده اند و حتی شماری واجب بودن وضو هنگام دست زدن به قرآن را از آن روی پذیرفته اند که این حکم با احترام به قرآن و بزرگداشت آن مناسب تر است و ارج و بزرگی قرآن بهتر نگاهداشته می شود. برای نمونه:
1. صاحب مدارک می نویسد:
«ان المنع احوط وانسب بالتعظیم » (58)
بازداشتن از دست زدن به قرآن، بدون وضو، با احتیاط و با بزرگداشت قرآن سازگارتر و مناسب تر است.
2. صاحب حدائق می نویسد:
«وینبغی حمل ذلک علی الکراهة لمناسبة التعظیم » (59)
سزاوار است بسودن ظاهر قرآن، مکروه دانسته شود; زیرا با بزرگداشت قرآن مناسبت دارد.
3. صاحب جواهر می نویسد:
«وبذلک کله مع المناسبة لتعظیم الکتاب ینقطع الاصل المتمسک به لنفی الحرمة.» (60)
چون آنچه برای حرام بودن بسودن واژگان قرآن یاد شد، با بزرگداشت قرآن مناسبت دارد، اصل براءت که فقیهان برای نفی حرمت بدان تمسک می جویند، از میان می رود.
در این سخنان، اگرچه بزرگداشت قرآن به عنوان دلیلی کامل کننده، مورد استناد قرار گرفته، ولی به واقع در نقد و بررسی و استنباط حکم نیز، اثرگذار بوده است. در این باره دو پرسش به ذهن می آید:
1. آیا بزرگ داشت و ارج گذاری قرآن به عنوان یک اصل می تواند دلیل واقع شود و حکم به احتیاط و یا حتی حکم به حرمت از آن زاده شود یا خیر؟
2.آیا پرهیز دادن مسلمانان از بسودن قرآن، بدون وضو، به منظور حفظ قداست قرآن، به خودی خود، می تواند امری سودمند باشد و برای دین خواهی و دینداری مفید، که در نتیجه به مقتضای آن حکم کرد؟
درباره پرسش نخست باید گفت: بزرگداشت قرآن در صورتی می تواند به عنوان یک اصل و قاعده رخ نماید و مستند حکم قرار گیرد که در بررسیهای فقهی فقیهان از چنین قاعده ای سخن به میان آمده باشد. به دیگر سخن، ابتدا، اصل و قاعده بودن آن اثبات گردد و نیز به سان دیگر اصول و قواعد فقهی، فقیهان درباره مفهوم و مفاد آن در شکل یک قاعده سخن بگویند، تا تمسک به آن دارای قاعده و معیار باشد; در مثل چه بسا بتوان گفت: واجب بودن بزرگداشت قرآن در این حد، از مضمون همین آیه و روایات که در آنها از بسودن بدون طهارت بازداشته شده، فهم و کشف می شود، حال آن که پیش تر دانسته شد از آیه و روایات چیزی برای این منظور دانسته و اثبات نمی شود. در اساس، به باور شماری از صاحب نظران، مانند: علامه مجلسی (61) دلیلی بر واجب بودن بزرگداشت قرآن به این معنی نداریم. این سخن را صاحب جواهر چنین تحلیل می کند:
«واما ماذکره من عدم وجوب التعظیم، فهو مسلم ان ارید به زیادة التعظیم، وکذا یمکن تسلیمه فی التعظیم الذی لایکون ترکه تحقیرا، واما التعظیم الذی یکون ترکه تحقیرا فلاینبغی الاشکال فی وجوبه... نعم اقصی مایسلم من عدم وجوبه انما هو زیادة التعظیم کوضع القرآن مثلا فی اعلی الاماکن و ارفعها و نحو ذلک.» (62)
این که شماری گفته اند: بزرگداشت قرآن واجب نیست، اگر مرادشان احترام و ارج گذاری زیاد باشد، درست است و نیز در مورد بزرگداشتی که ترک آن بی احترامی و ناچیز شمردن قرآن محسوب نشود، پذیرفته است; ولی بزرگداشتی که ترک آن بی احترامی و ناچیز شماری قرآن به شمار آید، پس بدون هیچ اشکالی واجب خواهد بود.... بله، نهایت چیزی که مسلم است این که زیاد احترام کردن قرآن واجب نیست، مانند گذاشتن قرآن در بهترین و بالاترین مکان و مانند آن.
سخن صاحب جواهر هم از جهت کبروی و نظری و هم از جهت صغروی و برابرسازی، جای درنگ دارد. ایشان معیار واجب بودن و نبودن بزرگداشت قرآن را به ناچیزشماری و ناچیز نشماری قرآن بازگردانده است، ولی این چیزی را روشن نمی کند; زیرا باز سخن از معیار ناچیزشماری و ناچیزنشماری قرآن به میان می آید. چه معیاری برای آن وجود دارد؟ آیا باز شناخت آن به نظر عقل است یا به نظر عرف؟ اگر عرف معیار را بازمی شناساند، کدام عرف؟ عرف عام یا عرف خاص؟ بنابراین، در این سخن، بزرگداشت واجب از بزرگداشت غیر واجب جدا نگشته و همچنان مبهم است. دیگر آن که از کجا می توان فهمید و کدام دلیل ثابت می کند که بدون وضو بسودن قرآن، کوچک شمردن قرآن است؟ پس بر فرض بزرگداشت قرآن واجب باشد، برابرسازی آن بر خط قرآن مشکل است. بزرگداشت قرآن مراتبی دارد که بی گمان همه مراتب آن واجب نیست. چگونه می توان دانست که وضو گرفتن برای دست زدن به واژگان قرآن، در مرتبه ای قرار دارد که در آن مرتبه بزرگداشت قرآن واجب است، ولی در مثل قراءت قرآن در آن مرتبه نیست. حال آن که خواندن قرآن نیز، نوعی بزرگ شمردن قرآن است و چه بسا ترک آن کوچک شمردن قرآن به شمار آید.
افزون بر این، قرآن خود به روشنی به خواندن قرآن، (63) به چگونگی آن، (64) به گوش فرادادن به آن (65) و ...دستور داده است و همین گونه در روایات. (66) حال چطور می توان گفت خواندن قرآن با این همه تاکید در مرتبه واجب نیست و ترک کردن آن چیزی به شمار نمی آید، ولی وضو داشتن هنگام بسودن، با آن که هیچ دلیل شرعی قطعی بر آن یافت نمی شود، بزرگداشت قرآن و آن هم در مرتبه واجب است و ترک آن حرام!
بنابراین، اگر بخواهیم واجب بودن وضو برای بسودن خط قرآن را به مقتضای احترام به قرآن ثابت کنیم، بسیاری از امور دیگر که انجام آنها بزرگداشت و ترک آنها بی احترامی به قرآن شمرده می شود، واجب می باشد، مانند: پشت سر قرار ندادن قرآن، بی وضو دست نزدن به ظاهر قرآن (جلد و کاغذ) و... در حالی که هیچ فقیهی آن را نگفته است.
بله، انجام هر کاری که خوار شمردن قرآن و بی احترامی به آن باشد، حرام است و بساویدن خط قرآن، بدون وضو، اگر مصداق چنین عنوانی باشد، بی گمان حکم نیز جاری خواهد بود ولی «هتک » و «تعظیم » مفهومی گسترده دارند و بالاتر آن که در عرفها و زمانها و مکانها دگرگونی پذیرند. چه بسا در مکان و زمان و عرف خاصی، بساویدن خط قرآن، بدون وضو، بی احترامی و خوارشمردن قرآن به شمار نیاید و در مکان و زمان و عرف دیگر، چنین نباشد; در مثل، گذاشتن قرآن روی فرش مسجد یا خانه در عرف اهل سنت، بی احترامی به قرآن به شمار می آید و حرام، ولی در عرف شیعیان ایران چنین نیست. از طرف دیگر درگاه قراءت، یا در دست داشتن قرآن، پا را دراز کردن، در عرف جامعه ما ناپسند و کوچک شمردن قرآن دانسته می شود، ولی در عرف سنیان چنین نیست. به هر روی، عنوان «تعظیم قرآن » چون مفهوم و مفاد روشن و تعریف شده ای در فقه ندارد، نمی تواند معیار حکم قرار گیرد.
و اما درباره پرسش دوم که آیا حکم کردن به پرهیز از دست زدن به قرآن، بدون وضو، در مجموع می تواند یک حکم مصلحتی و در جهت ژرفا بخشیدن به دینداری باشد یا خیر؟
به نظر می رسد پاسخ منفی باشد; زیرا وقتی قرآن در هاله ای از قداست قرار گیرد که برای هرگونه بهره گرفتن و استفاده کردن از آن، بسان نماز، واجب باشد شخص وضو بسازد، بی گمان قرآن مهجور می شود و از دسترس به دور و مردمان از آن بی بهره. این روشن است که وقتی افراد به خاطر دغدغه پرهیز از حرام، قراءت و مطالعه قرآن را با تکلیف دیگری; یعنی واجب بودن وضو همراه می بینند، چه بسا از اساس منصرف می شوند واین امر خواه ناخواه سبب می شود به همین اندازه قرآن به حاشیه برود.
بله، آداب و ترتیب قائل شدن برای قرآن، نوعی ارج نهادن و ارزش به شمار می آید; اما این کار در شکل حکم فقهی، در صورتی پسندیده است که دلیلی از شریعت برای آن باشد وگرنه، تمام مسائل ارزشی و اخلاقی را می توان در شکل باید و نباید فقهی در آورد و جامه واجب و حرام بر تن آنها پوشاند، ولی این کار را هرگز منظور و مقصود شارع و شریعت نمی توان دانست. نقشی که رفتارهای انتخاب شده اخلاقی در سازندگی و تکامل روحی افراد دارد، بسیار بیش تر از نقش باید و نباید و تکلیفهای فقهی است که به اکراه یا از سر عادت انجام شود. از همین روی، «ایمان » که نخستین امر در دینداری است، در مقوله فقه و گزاره های فقهی جای ندارد، هرچند آثار فقهی بر آن بار می شود. ترک و انجام شعائر و رفتارهای فقهی و عبادی در اوج و فرود ایمان اثرگذار است; اما ایمان به خودی خود یک حالت روحی است که در اساس، از حوزه باید و نباید بیرون است. در متون دینی نیز، سفارش شده که مؤمنان کارهای ارزشی و امور معنوی را از سر شوق و میل و از روی انگیزه انجام دهند و آنها را در همه حال بسان امور فقهی بر خود واجب و حرام نگردانند:
علی(ع) می فرماید:
«ان للقلوب اقبالا و ادبارا فاذا اقبلت فاحملوها علی النوافل، و اذا ادبرت فاقتصروا بها علی الفرائض.» (67)
دلها را روی آوردن و روی برگرداندنی است، اگر دل روی آرد آن را به مستحبات وادارید و اگر روی برگرداند، بر انجام واجبها بسنده دارید.
بازشناختن مرز حرامها و واجبها و جدا ساختن آنها از امور ارزشی و معنوی، یک نتیجه و ثمره مهم آن این است که مؤمنان اگر بخواهند در کارهای دینی خود به کم ترین بسنده کنند، وظیفه و تکلیف الزامی خود را به گونه روشن بشناسند و نیز اگر بخواهند به ارزشها و فضائل روی آورند و به اموری بپردازند که از سرشار بودن حس دینی و ایمانی برمی آید، آن امور بر ایشان معلوم باشد. بی گمان جدا کردن مسائل فقهی و الزامی از مسائل معنوی و اختیاری، سبب می شود دینداران تعهد دینی خود را در برابر امور فقهی و اخلاقی به درستی از یکدیگر بازشناسند و نسبت به اموری از دین که در انجام و ترک آنها حق گزینش دارند، بی آن که دین از آنها الزامی خواسته باشد، خود را پای بند به انجام یا ترک ندانند.
علی(ع) می فرماید:
«ان الله افترض علیکم الفرائض فلاتضیعوها، و حد لکم حدودا فلاتعتدوها، و نهاکم عن اشیاء فلاتنتهکوها، و سکت لکم عن اشیاء ولم یدعها نسیانا فلاتتکلفوها.» (68)
همانا خدا، بر عهده شما واجبهایی نهاده، آن را ضایع مکنید! و حدودی برایتان نهاده از آن مگذرید! و از چیزهایی شما را بازداشته حرمت آن را مشکنید و چیزهایی را برای شما نگفته و آن را از روی فراموشی وانگذارده، پس خود را درباره آن به رنج میفکنید.
وضو گرفتن برای بسودن خط قران، اگر از شریعت دلیلی بر وجوب آن باشد، بی گمان، امری پذیرفته است; اما سخن آن است که ارزشی دانستن و سازوار بودن وضو با ارج و بزرگداشت قرآن، نمی تواند تکلیف و الزام دینی بیاورد، بلکه می توان آن را به احساس دینی و پای بندی دینداران به ارزشها و معنویتها واگذاشت، ضمن آن که در جهت بالا رفتن و تقویت حس دینی و ایمانی ایشان کوشا بود.
تا این جا نقد و بررسی دو دلیل: قرآن و سنت از دیدگاه محقق خوانساری ارائه شد. در سخنان فقیهان برای اثبات حرام بودن دست زدن به واژگان قرآن، بدون وضو، به اجماع نیز استناد شده، ولی در نظر ایشان این دلیل نیز، پایه استواری ندارد; زیرا اجماع منقول است و چنانکه دیدیم در میان پیشینیان رای مخالف وجود داشت. بر فرض اجماع باشد، مدرکی است برآمده از همین روایات که نقد و بررسی آنها گذشت.
در پایان، نظر محقق خوانساری درباره پاره ای مسائل فرعی مترتب بر این بحث، با توجه به مورد نیاز بودن آنها، نموده می شود:
1. بسودن آیه های قرآن در لابه لای نوشته ها: آیا آیه های قرآن در لابه لای کتابها و نگارشها، همان حکم داخل قرآن را دارد؟
در این باره دو تلقی وجود دارد:
الف. منظور از خط قرآن، آیه هایی است که یک به یک در قرآن نگاشته شده، نه مجموع قرآن. پس هر جا «آیه » صدق کند، چه در قرآن باشد و چه در جای دیگر، خط قرآن دانسته می شود. بر اساس این تلقی، هر حکمی که برای بسودن خط قرآن ثابت شود (حرمت، کراهت و جواز) برای بسودن نبشته قرآن در لابه لای کتابها و نوشته ها ثابت خواهد بود.
ب. مراد از خط قرآن، خطهایی است که بر مجموع آنها «قرآن »صدق کند. حرام بودن ست بی وضو زدن، پیرو صدق عنوان «قرآن » است، نه پیرو صدق عنوان «آیه »; زیرا مجموع آیه ها و واژگان وحی، وقتی در یک کتاب با عنوان «قرآن » گرد آید، احترام و قداستی پیدا می کند که در صورت جدا بودن آیه ها از یکدیگر و از میان رفتن عنوان قرآن، دیگر آن مرتبه از حرمت و قداست وجود ندارد. در این بینش بر فرض بسودن خط قرآن، بدون وضو، حرام شمرده شود، بسودن خط آیه های قرآن در غیر قرآن، حرام نخواهد بود; یعنی دلیل حرمت شامل این جا نخواهد شد.
محقق خوانساری، روشن نمی کند که کدام تلقی را می پذیرد; چرا که بر مبنای ایشان تفاوتی ندارد که کدام تلقی درست باشد. در هر صورت، بسودن واژگان و خط قرآن را حرام نمی داند و حتی معتقد است که برای جواز بسودن خط آیه های قرآن در غیر قرآن، به این روایت نیز می توان استناد کرد:
«محمد بن مسلم عن ابی جعفر(ع) قال: سئلته هل یمس الرجل الدراهم الابیض وهو جنب؟ قال: ای انی والله لاوتی بالدرهم فآخذه و انی جنب.» (69)
محمد بن مسلم از امام باقر(ع) می پرسد: آیا کسی که جنب است می تواند درهمهای سفید را مس کند؟
امام(ع) فرمود: بلی. سوگند به خدا در حال جنابت آن درهم به من داده می شود، آن را می گیرم.
در ادامه روایت، سخنانی از راوی آمده که نشان می دهد، بر درهمهای سفید در آن روزگار، آیه های قرآن نقش بسته بوده است. حال وقتی دست زدن به آیه قرآن که روی درهم حک شده برای شخص جنب جایز باشد، با ملاک اولویت می فهمیم که برای شخص بی وضو جایز خواهد بود، چنانکه شماری از فقیهان، مانند محقق حلی (70) و شهید اول، برابر مفاد این حدیث، فتوا به جواز داده اند.
شهید اول می نویسد:
«لایمنع من مس کتب الحدیث، ولاالدراهم الخالیة من القرآن او المکتوب علیها القرآن.» (71)
برای بسودن کتابهای حدیث و درهمهای خالی از آیه قرآن، یا منقوش به آیه قرآن منعی وجود ندارد.
شهید برای این رای به حدیث بالا استناد می کند. یک وجه آن را این می داند که آیه های قرآن در میان کتابها و نوشته ها، «قرآن » نامیده نمی شود. وجه دیگر آن که اگر در این موارد، پرهیز از دست زدن واجب باشد، حرج لازم می آید.
در گذشته با آن که آیه های قرآن در لابه لای کتابهایی مانند: فقه و حدیث و تفسیر صورت می گرفته است و به طور معمول این نوع کتابها در دسترس همگان نبوده و به علاوه، کتابخوانی هم بسان امروز همگانی نبوده، شهید، پرهیز از دست زدن را کاری حرجی شمرده و حکم حرمت را به دلیل حرجی بودن رد کرده; اما امروزه، نگارش آیه های قرآن در کتابها و نوشته های گونه گون، امری بسیار رایج است و همه روز میلیونها روزنامه، مجله، کتاب، اطلاعیه و ... چاپ و نشر می شود که در آنها آیه های قرآن درج شده و به طور گسترده در دسترس همگان قرار می گیرد و چه بسا بیش از درهمهای سفید که در گذشته در دسترس بوده است. بنابراین، دلیل «لاحرج » در این شرایط نیز، بی گمان، جاری خواهد بود.
شماری از فقیهان اهل سنت، جایز بودن دست زدن به آیه های قرآن را بدون وضو، در کتابها و نوشته ها، چنین تعلیل کرده اند:
«ان النبی(ص) کتب الی قیصر کتابا فیه آیة.» (72)
پیامبر(ص) نامه ای به قیصر روم نوشت که در آن آیه قرآن بود.
ایشان چنین استفاده کرده اند که پیامبر(ص)، می دانست آن نامه به دست غیر مسلمان می رسد و دست بدون وضو آن را مس می کند، با این حال، در آن نامه، آیه قرآن نگاشت. اگر دست زدن به آیه جایز نبود، بی گمان، پیامبر(ص) چنین نمی کرد.
2. بسودن نامهای مقدس: آیا نامهای مقدس، مانند «الله » و اسم پیامبران و امامان(ع) را می توان بدون وضو بسود، یا خیر؟
محقق خوانساری آن را جایز می داند می نویسد:
«مس اسم الله تعالی و الانبیاء و الائمه(ع) فی دینار او غیره و کذا مس کتب التفاسیر و الاحادیث و الفقه هل حکمه ذلک ام لا؟ الظاهر العدم. لعدم دلیل علی حرمته و الاصل برائت الذمه حتی یثبت شغلها.» (73)
بسودن اسم «الله » و پیامبران و امامان(ع) نوشته شده بر روی دینار و غیر آن،و نیز بسودن کتابهای: تفسیر و احادیث و فقه بدون وضو حرام است یا خیر؟ ظاهر آن است که حرام نیست; زیرا دلیلی بر حرام بودن آن وجود ندارد و اصل، برائت از تکلیف است، مگر آن که دلیلی آن را ثابت کند.
ایشان به دو روایت استناد کرده است:
1.«عن اسحاق بن عمار عن ابی ابراهیم(ع) قال: سالته عن الجنب والطامث یمسان ایدیهما الدراهم البیض؟ قال: لاباس.» (74)
اسحاق بن عمار از موسی بن جعفر(ع) می پرسد: شخص جنب و حائض می توانند درهمهایی که بر روی آنها نامهای مقدس نقش بسته، دست بزند؟
امام(ع) فرمود: اشکال ندارد.
محقق خوانساری و دیگران (75) این روایت را موثق دانسته اند.
2.«عن ابی عبدالله(ع) فی الجنب یمس الدراهم و فیها اسم الله و اسم رسوله؟ قال: لاباس به ربما فعلت ذلک.» (76)
امام صادق(ع) درباره شخص جنب که به درهمهایی دست می زند که در آنها اسم خدا و پیامبر(ص) نقش بسته است، فرمود: این کار اشکال ندارد، خودم گاهی این کار را می کنم.
این روایت را محقق حلی از کتاب حسن بن محبوب نقل کرده و از جهت سند مورد و محقق اردبیلی (80) نیز به استناد این روایات، دست زدن به نامهای مقدس را بدون وضو جایز دانسته اند. برداشت محقق خوانساری از این دو روایت آن است که وقتی دست زدن به نامهای مقدس برای شخص جنب حرام نباشد، دست زدن آنها بدون وضو به طریق اولی حرام نخواهد بود. وی درپایان می نویسد:
«لکن لاباس بالکراهة للتعظیم.» (81)
برای بزرگداشت نامها، اشکالی ندارد که مکروه دانسته شود.
شماری از فقیهان، مانند صاحب جواهر که خواسته اند برای حرام بودن بسودن نامهای مقدس بدون وضو، استدلال کنند دلیل رای خود را واجب بودن بزرگداشت نسبت به این نامها بیان کرده اند (82) و نیز به یک روایت که در آن از دست بی وضو به قرآن زدن بازداشته شده، استناد کرده اند. (83) درباره واجب بودن بزرگداشت قرآن، که آیا می تواند دلیل و پایه حکم قرار گیرد یا خیر، پیش تر سخن رفت. روایت نیر از جهت سند ضعیف است و بر فرض که پذیرفته باشد، با آن دو روایت یاد شده، ناسازگار است و کنار نهاده می شود.
گذشته از دو دلیل: (اصل براءت و حدیث) که از محقق خوانساری در جایز بودن بسودن نامهای مقدس یادشد، به دلیل «لاحرج » نیز می توان تمسک کرد. پیش تر از شهید اول نقل کردیم که او برای رد حرام بودن دست زدن به آیه های قرآن در کتابها و روی سکه ها، به دلیل «لاحرج » استناد کرده است. درگیر بودن مسلمانان امروز با بسودن نامهای مقدس در نشریات و نوشته های در دسترس، بسیار بسیار بیش تر از درگیر بودن مردم زمان ایشان با آیه های قرآن است. بی گمان اگر بسودن آنها بدون وضو حرام دانسته شود، پرهیز از آن برای مسلمانان با نوعی دشواری و حرج همراه هست; از این روی، دلیل «لاحرج » را می توان به عنوان سومین دلیل بر جایز بودن بسودن نامهای مقدس در کنار آن دو دلیل آورد.
3. دست زدن کودکان به نبشته قرآن: کودکانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده اند، آیا می توانند به خط قرآن و نامهای مقدس دست بزنند، یا خیر؟ بیش تر فقیهان، جایز دانسته اند; زیرا احکام شریعت ویژه کسانی است که به سن تکلیف رسیده اند. کودکان از دایره تکلیف و باید و نباید فقهی خارجند. از همین روی، برخی وضو و طهارت کودکان را کاری تمرینی شمرده اند نه رفتاری شرعی. (84) مراد ایشان آن است که بر فرض کودکان وضو بگیرند، از نظر شرعی درست نیست و آثاری بر آن بار نمی شود، پس فرق نمی کند که با وضو باشند یا بدون وضو.
چون کودکان از دایره این تکلیفهای شرعی بیرونند، سخن از این رفته است که آیا اولیای ایشان نیز وظیفه ای ندارند؟ شماری از فقیهان، (85) بی آن که دلیل بیاورند و استدلالی بکنند، این کار را بر اولیا واجب شمرده اند. شاید مستند ایشان بزرگداشت مقدسات باشد; چرا که هیچ دلیلی از شریعت برای آن یافت نمی شود. (86)
درباره جایز بودن تماس کودکان با خط قرآن و نیز تکلیف نداشتن اولیای ایشان، محقق خوانساری می نویسد:
«لما کان الوجوب و الحرمة فرع التکلیف فلم یکن مس الصبیان مما یمکن ان یقال انه حرام و هل یجب علی الولی منعهم الظاهر انه لایجب لعدم الدلیل، وعدم المدرک مدرک العدم.» (87)
حکم واجب و حرام، بستگی به مکلف بودن شخص دارد; از این روی ممکن نیست گفته شود دست زدن کودک حرام است و بر اولیا نیز واجب نیست آنان را بازدارند; زیرا دلیلی برای بازداشتن وجود ندارد و نبودن دلیل خود گواه نبود حکم است.
چنانکه دیدیم محقق خوانساری درباره اصل موضوع و نیز فرعهای آن کوشید تا نظر اجتهادی و فقاهتی خود را در حد امکان استدلال پذیر سازد. برای این منظور به استواری و دقت تمام، معنی و مضمون آیات و احادیث را کاوید و میزان دلالت آنها را بر موضوع مورد بحث به درستی نقد و بررسی کرد. به حق ایشان را باید مرزبان حریم اجتهاد و فقاهت در عصری دانست که اخباری گری رواج داشت.
پی نوشت ها:
1. «مشارق الشموس فی شرح الدروس »، محقق خوانساری 11/، مؤسسة آل البیت.
2. «من لایحضره الفقیه »، شیخ صدوق، ج 1/48، دارالتعارف، بیروت.
3. «ینابیع الفقهیه »، گردآوری علی اصغر مروارید، ج 1/9، مؤسسة فقه الشیعه، بیروت.
4. همان/35.
5. همان/53.
6. «الاستبصار»، شیخ طوسی، ج 1/114113، دارالتعارف، بیروت.
7. «المبسوط »، شیخ طوسی، ج 1/23، مکتبة المرتضوی.
8. «خلاف »، شیخ طوسی، ج 1/10099، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین.
9. «فقه القرآن »، قطب راوندی، تحقیق سید احمد حسینی، ج 1/50.
10. «مختلف »، علامه حلی، ج 1/139138.
11. «تذکرة الفقهاء»، علامه حلی، ج 1/134، مؤسسة آل البیت.
12. «ذکری الشیعه »، شهید اول، ج 1/193، مؤسسة آل البیت.
13. «حدائق الناظرة »، شیخ یوسف بحرانی، ج 2/124122، انتشارات اسلامی.
14. «جواهر الکلام »، محمدحسن نجفی، ج 2/561; دار احیاء التراث العربی، بیروت.
15. «بدایة المجتهد»، ابن رشد، ج 1/41، بیروت.
16. «المغنی »، ابن قدامة، همراه با «شرح الکبیر»، ج 1/137، بیروت.
17. سوره «واقعه »، آیه 8077.
18. «التبیان فی تفسیر القرآن » شیخ طوسی، ج 9/510.
19. «مشارق الشموس »/12.
20. سوره «عبس »، آیه 1413، در ترجمه، از «ترجمه و تفسیر قرآن »، محمدباقر بهبودی، استفاده شده است.
21. سوره «زخرف »، آیه 43، ترجمه از «ترجمه و تفسیر قرآن.»
22. «المیزان فی تفسیر القرآن »، علامه طباطبایی، ج 19/137، اعلمی، بیروت.
23. سوره «احزاب »، آیه 33.
24. تفسیر «الدر المنثور»، جلال الدین سیوطی، ج 6/162.
25. «مشارق الشموس »/12.
26. همان.
27. «کشف اللثام »، فاضل هندی، ج 1/575، انتشارات اسلامی.
28. «مدارک الاحکام »، موسوی عاملی، ج 1/242، مؤسسة آل البیت.
29. «جواهر الکلام »، ج 2/558.
30. «التنقیح »، آیت الله خویی، ج 5/381، دارالهادی، قم.
31. سوره «احزاب »، آیه 33.
32. «التنقیح »، ج 7/185184.
33. «الاستبصار»، ج 1/114113; «فروع کافی »، ثقة الاسلام کلینی، ج 1/16، دارالتعارف بیروت.
34. «تهذیب الاحکام »، شیخ طوسی، ج 1/127، دارالتعارف، بیروت.
35. «مشارق الشموس »/12.
36. «رجال طوسی »/ 366، رضی، قم.
37. رجالیان از چنین شخصی یاد نکرده اند.
38. «رجال کشی »، تصحیح حسن مصطفوی/ 545، دانشگاه مشهد.
39. «رجال نجاشی »، ج 1/127، بیروت.
40. «التنقیح »، ج 3/520.
41. «الاستبصار»، ج 1/114.
42. «الفتاوی لابن الجنید الاسکافی »، محسنی خرمشهری/28.
43. «الاستبصار»، ج 1/114.
44. «المبسوط »، ج 1/23.
45. «وسائل الشیعه »، شیخ حرعاملی، ج 1/269.
46. «مدارک الاحکام »، ج 1/242241.
47. همان/279.
48. همان.
49. «الاستبصار»، ج 1/113.
50. «التنقیح »، ج 3/520.
51. «مشارق الشموس »/14.
52. «المهذب »، ابن براج، ج 1/32، انتشارات اسلامی.
53. «سرائر»، ابن ادریس، ج 1/57، انتشارات اسلامی.
54. «مجمع الفائدة »، محقق اردبیلی، ج 1/66، انتشارات اسلامی.
55. «مشارق الشموس »/14.
56. همان.
57. همان.
58. «مدارک الاحکام »، ج 1/242.
59. «حدائق الناظره »، ج 3/147.
60. «جواهر الکلام »، ج 2/561.
61. «بحارالانوار»، علامه مجلسی، ج 78/64، مؤسسة الوفاء، بیروت.
62. «جواهر الکلام »، ج 3/8786.
63. سوره «مزمل »، آیه 20; سوره «نمل »، آیه 92.
64. سوره «مزمل »، آیه 4; سوره «نحل »، آیه 98.
65. سوره «اعراف »، آیه 204.
66. «وسائل الشیعه »، ج 4/733.
67. «نهج البلاغه »، صبحی صالح، ترجمه شهیدی 417/418، انتشارات.
68. همان/378; «بحارالانوار»، ج 2/260.
69. «وسائل الشیعه »، ج 1/492.
70. «المعتبر»، محقق حلی، ج 1/188.
71. «ذکری الشیعه »، ج 1/265.
72. «الفقه الاسلامی و ادلته »، دکتر وهبة زحیلی، ج 1/298، دارالفکر، دمشق.
73. «مشارق الشموس »/15.
74. «وسائل الشیعه »، ج 1/492.
75. «جواهر الکلام »، ج 3/85.
76. «وسائل الشیعه »، ج 1/492.
77. «الکافی فی الفقه »، ابوالصلاح حلبی/ 126، کتابخانه امیرامؤمنین، اصفهان.
78. «المعتبر»، ج 1/188.
79. «ذکری الشیعه »، ج 1/266.
80. «مجمع الفائده »، ج 1/66.
81. «مشارق الشموس »/15.
82. «جواهر الکلام »، ج 2/561.
83. «تهذیب الاحکام »، ج 1/31.
84. «جواهر الکلام »، ج 2/563.
85. «المعتبر»، ج 1/176; «منتهی المطلب »، علامه حلی، ج 1/76.
86. «جواهر الکلام »، ج 2/562.
87. «مشارق الشموس »/15.