نگاهی تاریخی و تحلیلی به قواعد فقهی نبوی

قواعد به دو بخش منصوص و اصطیادی تقسیم می شوند. قواعد منصوص به آن دسته از قاعده هایی که در یکی از منابع سه گانه قرآن، سنت نبوی و سنت اهل بیت(ع) وارد شده اند اطلاق می گردد و قواعد اصطیادی قاعده هایی هستند که فقها آن ها را از مجموعه هایی از روایات و یا احکام برگرفته اند.

مقدمه

قواعد به دو بخش منصوص و اصطیادی تقسیم می شوند. قواعد منصوص به آن دسته از قاعده هایی که در یکی از منابع سه گانه قرآن، سنت نبوی و سنت اهل بیت(ع) وارد شده اند اطلاق می گردد و قواعد اصطیادی قاعده هایی هستند که فقها آن ها را از مجموعه هایی از روایات و یا احکام برگرفته اند.

بی گمان قواعد منصوص که از اعتباری بیشتر و وضعیتی اطمینان بخش تر برخوردار هستند نمایانگر این واقعیت هستند که قواعد قدمتی همسان با ظهور اسلام دارند و شکل گیری آن ها همزمان با تشریع احکام فقهی در اوّلین سالهای بعثت، آغاز شده است.

هر چند قواعد در اوّلین دوره پیدایش خود، به همراه احکام جزئی و به صورت ناشناخته برای مردم ارایه می شد؛ ولی در عین حال، حجم گسترده ای از متون منبع و مرجع را به خود اختصاص داد؛ تا آن جا که مهمترین منبع الهام قواعد فقهی، در همین دوران و در چارچوب قواعد فقهی «قرآن مجید» و «قواعد نبوی» به میدان آمد. بنابراین، در اوّلین روزهای ظهور اسلام، حجم گسترده ای از قواعد اما حداقل ناشناخته برای آن زمان تولید شد.

در این نوشته به بررسی قواعد نبوی که بخش مهمی از قواعد منصوص را تشکیل می دهند خواهیم پرداخت. این بررسی بیشتر جنبه ای تاریخی دارد و می کوشد به آنچه در کتابهای شیعه و سنی در این زمینه ارایه شده بپردازد. طبیعی است که پذیرش بسیاری از این قواعد، در گرو بررسی سند و یا تلقی و نوع تعامل اصحاب با آن ها می باشد. بررسی اسناد و یاتلقی اصحاب از رسالت این مقاله بیرون است و آن را به مکان مناسب خود یعنی بحث های استنباطی موکول می نماییم.

توضیح و بررسی قواعد فقهی در سنت نبوی و میزان انعکاس و تطبیق آن نزد اصحاب و اهتمام امامان(ع) به قواعد نبوی را با ذکر چند محور، دنبال می کنیم:

1 قواعد نبوی بیانگر انسجام فقه اسلامی

فقهی که انسجام ذاتی و مجموعه های به هم پیوسته ندارد، نمی تواند منظومه ای از قواعد انبوه را پدید آورد. از این رو، اگر بپذیریم که قرآن، تبیین فقه را از طریق ارایه انبوهی از قاعده ها انجام داده است؛ به ناچار باید این حقیقت را بپذیریم که فقه مورد نظر قرآن، ذاتاً منسجم و به هم پیوسته می باشد. در این صورت، آن چه از پیامبر(ص) انتظار می رود رویکرد قاعده مند در ارایه فقه است. در حقیقت، پیامبر(ص) تبیین فقه را با این رویکرد آغاز نمود و در موارد بسیاری تلاش کرد، به جای بیان احکام جزئی، موارد گوناگونی را که از نظر حکم، متحد هستند؛ با عباراتی گویا بیان کند. امامیه و اهل سنت از پیامبر(ص) روایت کرده اند که فرمود «اعطیت یا اُوتیت جوامع الکلم.»1

با توجه به این که فعالیت های پیامبر را نه می توان و نه باید در فقه خلاصه کرد؛ بلکه حتی بی آنکه تحقیقی گسترده نمود چهره اصلی فعالیت های وی را نمی توان فقهی دانست. از این رو، نباید تصور کرد که مقصود پیامبر(ص) از عنوان «جوامع الکلم» صرفاً قاعده های فقهی بوده است. کلمات پیامبر(ص) در تمام زمینه ها از ویژگی جامعیت و فراگیری برخوردار می باشد. به همین سبب، در روایات فراوان، عبارت هایی پرمعنی و فراگیر از پیامبر(ص) در موضوع اعتقادات، اخلاقیات و... به چشم می خورد.

البته باید پذیرفت که بخش مهمی از تلاش های پیامبر(ص) فقهی بوده است. در نتیجه، قسمتی از «جوامع الکلم» نیز فقهی به شمار می آید. جوامع الکلم فقهی، تعبیر دیگری از احکام فراگیر و کلّی است که موارد مختلف را مورد پوشش قرار می دهد.2

جالب این که جامعیت و فراگیری، حتی در این کلام حضرت اوتیت جوامع الکلم نیز به چشم می خورد. یعنی به صدور کلمه های جامع از پیامبر(ص) در زمینه های فقهی، اخلاقی و... نظر دارد.3

توضیح و بررسی قواعد فقهی در سنت نبوی و میزان انعکاس و تطبیق آن را نزد اصحاب، با ذکر چند محور، دنبال می کنیم:

2 ارتباط قواعد قرآن و قواعد پیامبر(ص)

قواعد قرآنی مرزهایی گسترده و دامنه هایی بزرگ دارند. این گستردگی و بزرگی، ظرفیت هایی تمام نشدنی به قواعد قرآنی بخشیده اند؛ تا با زمان همراه گردند و با ارائه راهبردهای کلان، جامعه ها را اداره نمایند. بدینسان قرآن اصولی بنیادی را ارائه می کند که نه تنها به محدودیت آفرینی در فرایند پویایی اندیشه اسلامی نمی انجامند، که فراتر از آن، زمینه هایی بزرگ را برای نقش آفرینی در دوره های متفاوت فراهم می کند.

با توجه به این نکته می توان رابطه قواعد پیامبر(ص) با قواعد قرآنی را به دست آورد. قواعد نبوی از مجموعه هایی تشکیل شده که شرح و تبیین قواعد قرآن را به عهده دارد.4 نقش شارح بودن برای قواعد قرآنی به دو صورت می باشد:

الف. قابل فهم کردن قواعد قرآنی

گاهی قواعد نبوی پرده از قاعده بودن یک عبارت و یا جمله یا آیه قرآنی بر می دارند. به این صورت که با به نظم در آوردن آن در قالب یک قاعده، نقشی فراتر از آنچه در نگاه نخست به ذهن می آید در فقه ایجاد می کنند. به بیانی دیگر پیامبر(ص) در موارد بسیاری با قراردادن محتواهایی از قرآن در قالب های بیانی باز شده تر، آن ها را به صورت ملموس تری در دسترس قرار می داد.

ب. تفکیک و تجزیه قاعده کلی قرآنی به قواعدی محدودتر

گاهی قواعد نبوی، یک قاعده کلی قرآنی را به قواعدی با قلمروهایی محدودتر تفکیک و تجزیه می نمایند. به تعبیر دیگر گاهی هر مجموعه از قواعدنبوی در دل یک قاعده قرآنی جای می گیرند.

نمونه هایی از ارتباط میان قواعد نبوی و قواعد قرآنی:

قاعده «الصلح جائز بین المسلمین إلاّ صلحاً أحلّ حراماً أو حرّم حلالاً»5 با این جملات قرآنی تناسب دارد:

«فلاجناح علیهما أن یصلحا بینهما صلحاً»6، «والصلح خیر»،7 «أن تبرّوا وتتّقوا و تصلحوا بین الناس»8 و جمله های قرآنی دیگر.

قاعده «الموءمنون عند شروطهم»9

با این جملات قرآنی متناسب است: «والموفون بعهدهم إذا عاهدوا»،10 «وأوفوا بالعهد»11 و «انّ العهد کان مسوءولاً»12

قاعده «لاحرج علی مضطر»13

با این جملات قرآنی تناسب دارد: «فمن اضطرّ غیر باغٍ و لا عادٍ فلا إثم علیه»14، «و ما جعل علیکم فی الدین من حرجٍ»15 و موارد دیگری که به توضیح اصولی پرداخته و در قرآن یافت می شود.16

3 تحلیل رویکرد پیامبر(ص) به ارایه قاعده

در تحلیل رویکرد پیامبر اسلام(ص) به قاعده سازی، حداقل دو دلیل مهم را می توان ذکر کرد:

دلیل نخست: فقه در آن زمان، اوّلین روزهای پیدایش خود را سپری می نمود. مردم با آموزه های آن آشنا نبودند و زمینه ذهنی مناسبی در مورد دستورهای اسلام نداشتند. در این شرایط، پیامبر(ص) قصد داشت به سرعت، قوانین فقه را در میان مردم رواج بدهد. کارکرد قواعد به عنوان جملاتی معمولاً کوتاه و مشخص که حجم فراوانی از مفاهیم را در خود داشت به خوبی از پس حلّ مشکل تازه مسلمانان بر می آمد، و پیامبر(ص) با ارایه قواعد توانست تعالیم فقهی خود را به سرعت در میان آنها رواج دهد. از سوی دیگر، جامعه، شدیداً به حافظه افراد و مهارت های شخصی برای حفظ روش های جدید زندگی در چارچوب اسلام(فقه) وابسته بود.

طبیعی است که پیامبر(ص) ترجیح دهد، به جای بیان بسیاری از احکام جزئی به قاعده سازی روی آورد. قواعد، ضمن آنکه بسیار کم حجم تر از احکام جزئی بودند، زبانی مشخص و راحت نیز داشتند. این ویژگی به تازه مسلمانان، امکان می داد تا به راحتی، وظیفه مهم پاسداری از نخستین میراث های فرهنگ اسلامی را به انجام رسانند؛ خصوصاً، فرصتی را که پیامبر(ص) برای ارایه تمام اجزای دین مانند، اخلاق، فقه، معارف و... در اختیار داشت کم بود، و این به نوبه خود سبب می شد تا شیوه ای بهتر را برای بهره گیری از فرصت ها جهت ارایه دین و از جمله فقه انتخاب کند.

پیامبر(ص) بیش و پیش از هر چیز تلاش کرد تا قواعد فوری و ضروری جامعه آن روز را ارایه دهد و بخشی از اندیشه جدید حقوق اسلامی را جایگزین خصلت های جاهلی نماید؛ خصلت هایی که گاهی جنبه  اجتماعی داشته و در عین حال منحط بودند. به این دلیل، قواعدی که پیامبر(ص ) ارایه می فرمود، عمدتاً به حوزه های زیر مربوط می شد یا کارکردی فعال در این حوزه ها داشت:

الف. حوزه تخاصمات:

از آن جا که جامعه جاهلی، برای تخاصم و درگیری میان مردم و ایجاد تنش در روابط اجتماعی آماده بود از این رو، بخش گسترده ای از قواعد نبوی به ارایه مباحثی اختصاص پیدا کرد که به ایجاد روش های حل مناقشات می پرداخت؛ قواعدی مانند:

«إنّما اقضی بالبینات»،17 «البینة علی المدّعی و الیمین علی المدّعی علیه»18 و امثال این ها که در زمینه کیفیت اثبات جرم و چگونگی حکم میان دو طرف دعوا، وارد شده است.

«الولد للفراش و للعاهر الحجر.»19

«والموءمن حرام کلّه عرضه و ماله و دمه.»20

«الصلح جائز بین المسلمین إلاّ صلحاً أحلّ حراماً أو حرّم حلالاً.»21

«لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام.»22

ب. حوزه مجازات:

یکی دیگر از حوزه های حساس و مهم در نخستین سال های استقرار اسلام، ارایه قواعد و مقررات مجازات بود. پیامبر(ص) بخشی از تلاش های خود را در این زمینه، تمرکز بخشید و جامعه را با الگوهای رفتاری جدیدی در حوزه مجازات آشنا ساخت؛ قواعدی مانند:

«و العمد قود و شبه العمد ما قتل بالعصا و الحجر و فیه مائة بعیر.»23

«لا کفالة فی حد.»24

«لا انکار بعد اقرار.»25

«ادرأوا الحدود بالشبهات.»26

ج. حوزه مالکیت و معاملات:

هنگامی که اسلام جایگزین جاهلیت شد؛ جامعه پراکنده و فاقد قدرت مرکزی حجاز، به دوران تازه ای پاگذاشت. دورانی که به وضوح از شکل گیری رونق سیاسی و اقتصادی خبر می داد؛ به دست آمدن غنایم و تشکیل حکومت در مدینه، نشانگر این برهه جدید است. رسوم و آداب جاهلی به هیچ وجه نمی توانست با مناسبات پیچیده این دوران مقابله کند. بخش مهمی از تلاش های پیامبر(ص) در اوّلین سال های تشکیل حکومت اسلامی صرف تبیین قوانین و قواعد معاملات و مالکیت شد. این بخش از تلاش های پیامبر(ص) در روایات فراوانی به چشم می خورد:

«علی الید ما أخذت حتّی توءدی.»27

«العاریة موءادة.»28

«الزعیم غارم.»29

«الدین مقضی.»30

«و لا یحل لمومن مال أخیه إلاّ عن طیب نفسه منه.»31

«لا وصیة لوارث.»32

«الموءمنون عند شروطهم.»33

«الصلح جائز بین المسلمین إلاّ صلحاً أحلّ حراماً أو حرّم حلالاً.»34

«المغرور یرجع إلی من غرّه.»35

«الناس مسلّطون علی أموالهم.»36

د. حوزه عبادات:

بخشی از اسلام را می توان در آینه مناسک و عبادات دید. این قسمت، مجموعه ای را در کنار قسمت های دیگر دین اسلام تشکیل داده است. به طور طبیعی پیامبر(ص) باید پس از استقرار آیین جدید، به ارایه مناسک و عبادات می پرداخت و به این نیاز علم پاسخ می داد. بخشی از تلاش های پیامبر(ص) در سال های اوّلیه، صرف ارایه قواعد در این حوزه شد.

«لیس علیک خلف الامام سهو.»37

«إنّما الاعمال بالنیات.»38

«من یزد شیئاً فی صلاته فلیسجد سجدتی السهو بعد سلامه و إن کان بنقصان سجد قبل سلامه.»39

ه. حوزه مسائل مربوط به اسلام و کفر:

از آن جا که فقه قاعده مند به صورت گسترده با زندگی و مقتضیات آن ارتباط دارد؛ قواعد نبوی نیز، شرایط روزهای اوّل شکل گیری اسلام را که برخاسته از مناسبات دوران تولد اسلام بود، نشان می دهد. بخشی از این قواعد به شیوه های برخورد با شرایط دوران انتقال از کفر به اسلام و مسائل موجود بین این دو پرداخته است؛ مانند:

«الاسلام یجبّ ما قبله.»40

«الاسلام یزید و لاینقص.»41

«الاسلام یعلو و لایعلی علیه.»42

و برخی دیگر نیز به ایجاد و جایگزینی مسائل حقوقی جدید به جای رسوم جاهلی نظر داشت که در گفتار دیگری به توضیح آن می پردازیم.

به هر حال تلاش های پیامبر(ص) در ارایه فقه، عموماً و ارایه قواعد آن، خصوصاً فضای جدیدی به وجود آورد که کاملاً با شرایط دوران جاهلی تفاوت داشت.

دلیل دوم: علاقه پیامبر اسلام(ص) به قاعده سازی را باید به خاطر مسئولیت حضرت به عنوان آخرین پیامبر(ص) در قبال آیندگان دانست. قواعد، دو گونه کاربرد دارند و در دو سطح تاریخ و زمان صدور خود می توانند نقشی پاسخگو ارایه کنند. گاهی بسیاری از قواعد، در ابتدا بیانگر حکم یک یا دو مورد جزئی در زمان خود بوده اند و در پاسخ به نیاز فوری و اضطراری، ارایه و تبیین شده اند؛ ولی گذشت زمان، مفهوم گسترده تر آنها را ظاهر ساخته است، و پس از گذشت چندین سال، نقش فراگیر آنها در پاسخ به رخدادهای جدید و غنابخشی به فقه، آشکار شده است. در واقع پیامبر(ص) با این رویکرد از یک سو به معضلات عینی عصر خود پاسخ می گفت و از سوی دیگر، راه های جدیدی را به آیندگان نشان می داد. تمسک امامان(ع) به سخنان پیامبر(ص) و ارایه برداشت هایی قاعده مند از روایات نبوی که تا آن زمان تفسیر جزئی از آنها می شد بعدها و در جای مناسب به این تمسک ها اشاره خواهیم کرد شاهد این مدعاست.

با این حال آنچه پیامبر(ص) ارایه فرمود، تمام فقه نبود. بخش مهمی از قواعد فقهی را که بیشتر به آینده مربوط می شد نیز به امام علی(ع) و طبعاً به اهل بیت(ع) سپرد که در جای خود و هنگام بیان تحولات قرن دوم توضیح خواهیم داد.

4 فهرستی از قواعد نبوی

با بررسی روایات نبوی، به قاعده های فقهی بسیاری بر می خوریم. فراوانی این قاعده ها، برداشت ما را از گفتار پیامبر(ص) جوامع الکلم فقهی تأیید می کند.

بیان انبوه قواعد فقهی توسط پیامبر(ص) نشانگر عنایت حضرت به پاسخگویی در موارد جزئی و رفع نیازهای فراگیر فقه از طریق کلّی گویی است. بعضی از این قواعد، عبارتند از:

1 «و لا یحلّ لموءمن مال أخیه إلاّ عن طیب نفسه منه.»43

2 «لاوصیة لوارث.»44

3 «کلّ ذی ناب من السباع و مخلب من الطیر حرام.»45

4 «إنّما الاعمال بالنیات.»46

5 «یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب.»47

6 «کلّ شرط خالف کتاب اللّه فهو ردّ.»48

7 «حکمی علی الواحد حکمی علی الجماعة.»49

8 «کلّ مسکر حرام.»50

9 «کلّ محدثة بدعة و کلّ بدعة ضلالة.»51

10 «مطل الغنی ظلم.»52

11 «هدیة العمّال غلول.»53

12 «رفع القلم عن ثلاثة: عن الصبی حتّی یحتلم و عن النائم حتّی ینتبه و عن المجنون حتّی یفیق.»54

13 «السلطان ولی من لا ولیّ له.»55

14 «الخراج بالضمان.»56

15 «لیس لعرق ظالم حق.»57

16 «من أحیا أرضاً میتاً فهی له.»58

17 «من قاتل لتکون کلمة اللّه هی العلیا فهو فی سبیل اللّه.»59

18 «ذکاة الجنین ذکاة أمّه.»60

19 «الاحسان إلی نسائکم.»61

20 «العجماء جبار.»62

21 «فی الرکاز الخمس.»63

22 «الاسلام یعلو و لایعلی علیه.»

23 الناس مسلّطون علی أموالهم.»

24 «البینة علی المدّعی و الیمین علی المدّعی علیه.»

25 «إدرأوا الحدود بالشبهات.»

26 «الصلح جائز بین المسلمین إلاّ صلحاً أحل حراماً أو حرّم حلالاً.»

27 «الموءمنون عند شروطهم.»

28 «المغرور یرجع إلی من غرّه.»

29 «کلّ مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بائعه.»

30 «لیس علیک خلف الامام سهو.»

31 «لاضرر و لاضرار فی الاسلام.»

32 «الموءمن حرام کلّه عرضه و ماله و دمه.»

33 «لا کفالة فی حد.»

34 «الولد للفراش و للعاهر الحجر.»

35 «علی الید ما اخذت حتّی توءدی.»

36 «العاریة موءادة.»

37 «الزعیم غارم.»

38 «الدّین مقضی.»

39 «الاسلام یجبّ ما قبله.»

40 «العمد قود.»

41 «شبه العمد ما قتل بالعصا و الحجر و فیه مائة بعیر.»

42 «الاسلام یزید و لاینقص.»

43 «إقرار العقلاء علی أنفسهم جائز.»

5. تطبیق قواعد نبوی، توسط اصحاب

در این مرحله قواعد گر چه توسط قرآن و پیامبر(ص) بیان شد، ولی از آنجا که بی نام و نشان در مجموعه احکام به محیط جامعه پا نهاد و ادبیات فنّی، علمی و آموزشی نداشت، اصحاب، قادر به تطبیق آگاهانه آن نبودند. البته، برخی از مردم به خاطر قابلیت های ذهنی خود و بدون آگاهی از کاربردهای قواعد در سطحی محدود، به تطبیق آن اقدام می کردند.

شاید در نخستین نگاه، تصور شود که قواعد ناشناخته، توانایی لازم را در فقه ندارند. ولی حقیقت این است که کلّیت، شمولیت و مصداق پذیر بودن قاعده، سبب شده بود که قواعد در عین ناشناختگی، بخشی از کارکردهای خود را که مستقیماً با آگاهی به قواعد، ارتباط ندارد در نظر مسلمانان آن روز ثابت کند. زیرا تطبیق پذیر بودن قاعده، چنان اثر دارد که با آگاهی ابتدایی نیز می توان کارکردهای قاعده و حوزه نفوذ آن را دریافت. از این رو، بررسی ذهنیت فقهی اصحاب پیامبر(ص) در تاریخ قواعد، اهمیت دارد.

نمونه هایی وجود دارد که از تطبیق بعضی قواعد در زندگی مسلمانان آن روز حکایت می کند. بی تردید اگر ارائه قواعد، با رشد دانش در جامعه صدر اسلام همراه می شد، نقش قواعد در زندگی مسلمانان، افزون می گشت و عملاً با زندگی فقهی مسلمانان پیوند می خورد. به چند نمونه از تطبیق قواعد نبوی، توسط اصحاب اشاره می کنیم:

الف ام سلمه در داستانی که در کتب معتبر روایی نقل شده، نمونه ای از تطبیق پذیری قواعد را انجام داده است:

در جریان فتح مکه عبداللّه ابی امیّه(برادر امّ سلمه) نزد پیامبر(ص) آمد و به حضرت سلام کرد. پیامبر(ص) پاسخش را نداد و از او روی برگرداند. عبداللّه نزد خواهرش امّ سلمه رفت و گفت: رسول خدا(ص) اسلام همه مردم را قبول می کند اما اسلام من را نمی پذیرد. هنگامی که رسول خدا(ص) نزد ام سلمه آمد، وی به حضرت گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا، همه مردم قریش و عرب به واسطه شما سعادتمند شدند به جز برادرم. شما اسلام او را نپذیرفتید. حضرت فرمود: ای ام سلمه، برادرت، مرا چنان تکذیب کرده که هیچ کس تا به حال انجام نداده است. سپس به آیه ای64 که در مورد تکذیب وی نازل شده اشاره نمود.

امّ سلمه پاسخ داد مگر شما نفرمودید: «الاسلام یجبّ ما قبله». پیامبر(ص) استدلال او را پذیرفت.

ب. عایشه می گوید:

«افلح» می خواست به دیدار من بیاید ولی به او اجازه ندادم. افلح گفت: آیا خودت را از من پنهان می کنی؟ در حالی که من عمویت هستم. به او گفتم: به چه دلیل؟ وی جواب داد: برادرم به تو شیر داده است. گفتم باید از رسول خدا(ص)سوءال کنم. حضرت در پاسخ فرمود: افلح راست می گوید؛ به او اجازه بده.65

ج. ابوالاسود نقل می کند:

وقتی معاذ در یمن بود، مردم نزد او جمع شدند و گفتند: مردی یهودی مرده و برادری مسلمان دارد. معاذ گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «إنّ الاسلام یزید و لاینقص.»

در نتیجه، آن مسلمان، از برادر یهودیش ارث برد.66

خلاصه این که قواعد فقهی، به رغم آن که تحت این عنوان ارایه نمی شدند و تنها به صورت احکامی پراکنده در میان فقه مطرح می شدند؛ با این حال توانستند ویژگی تطبیق پذیری خود را در فرایند فتوا و برخورد با موضوعات بر جای بگذارند. به این معنی، اصحاب بدون آن که بدانند قاعده فقهی چیست و بدون آگاهی از این واقعیت که مجموعه ای از احکام، نسبت به مجموعه دیگر حالت قاعده ای دارند؛ به صورت ناخودآگاه، قواعد را بر رخدادها تطبیق می دادند. این وضعیت، بیش از آن که مهارتهای فقهی اصحاب را ثابت کند، نشانگر ویژگی تطبیق پذیری قواعد است، و این که تطبیق پذیر بودن قاعده حتی در صورت ناآگاهی از کارکرد آن، مصداق دارد.

6. امامان(ع) و ترویج قواعد نبوی

انعکاس قواعد نبوی در کلام امامان(ع) آهنگی جدی و برجسته داشته است.

نگاهی به روایات امامان، بیانگر این است که آنان می کوشیدند قواعد نبوی را بیشتر مطرح نمایند. به نمونه هایی از این روایات توجه فرمایید: امام باقر(ع) فرمود:

إنّ رسول اللّه(ص) قال: و لاضرر و لاضرار.67

امام صادق(ع) فرمود:

قال رسول اللّه: ولا کفالة فی حد.68

امام صادق(ع) فرمود:

قال رسول اللّه: و لاتشفع فی حد.69

از این جا می توان به اهمیت قواعد نبوی در کلمات امامان(ع) پی برد که آنان در موارد بسیاری برای اثبات احکام موضوعات به قواعد حضرت، استناد می کردند. در این رابطه به نمونه های ذیل توجه فرمایید:

تمسک امام(ع) به قاعده «الولد للفراش و للعاهر الحجر» برای اثبات احکامی از قبیل:

الف. لزوم صبر برای مردی که با زنی ازدواج نموده است و آن زن ادعای حمل می کند ولی نسبت به آن، مطمئن نیست.70

ب. فرزند مورد اختلاف میان دو نفر که با جاریه در یک طهر مجامعت داشته اند، به فردی تعلق دارد که جاریه در نزد اوست.71

تمسک امام(ع) به قاعده «الموءمنون عند شروطهم » در زمینه سکنی وعمری.72

تمسک امام(ع) به قاعده «کلّ ذی ناب من السباع و مخلب من الطیر حرام» برای اثبات جایز بودن نماز با لباسی که از پوست سنجاب تهیه شده است.73

و موارد دیگر.

1. من لایحضره الفقیه، ج1، ص241؛ وسائل الشیعة، ج3، ص251 و صحیح مسلم، ج2، ص642.

2. یکی از نویسندگان اهل سنت نیز همین نظر را دارد. او می گوید: «... جوامع الکلم و من هذه الاحادیث احادیث فی الاحکام تعدّ اصولاً و قواعد جامعة...»(تاریخ الفقه اسلامی، ص37)

3. در این روایت، برخی جوامع الکلم را به قرآن و بسیاری نیز به کلمات خود پیامبر(ص) حمل کرده اند. به نظر می آید که دیدگاه دوم، صحیح باشد. زیرا واژه جمع و جامع را که بعدها در بیان تحولات قرن دوم خواهد آمد برخی از امامان(ع) به منظور توصیف کارکرد قواعد به کار برده اند.

4. وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم(نحل: 44)

5. مستدرک الوسائل، ج13، ص443 و سنن ابن ماجه، ج2، ص788.

6. نساء4: 128.

7. همان.

8. بقره2: 224.

9. تهذیب الاحکام، ج7، ص371 و مغنی ابن قدامه، ج4، ص384.

10. بقره2: 177.

11. اسراء17: 34.

12. همان.

13. بحارالانوار، ج21، ص376.

14. بقره 2: 173.

15. حج22: 78.

16. پیامبر(ص) در عین حال که قواعد خود را از آیات قرآن می گرفت و به این دلیل، قواعد نبوی، شرح قرآن به حساب می آید معمولاً آن ها را مستقل از قرآن و بدون استناد به آن بیان می کرد. در توضیح این موضوع باید گفت: از آن جا که پیامبر(ص) بنیانگذار اصلی روش هایی است که دین اسلام بر آنها استوار شده است؛ رفتار او باید فراتر از تأثیر بر اطرافیان و روابط پیرامونی باشد. به عبارتی، پیامبر(ص) چون می دانست که همه رفتارهایش در آینده مورد توجه قرار خواهد گرفت از این روی، رفتارهای حضرت کاملاً دقیق بود. نشانه های این دقت عمل، بسیار روشن است. یکی از این موارد در روش و شیوه استناد به قرآن می باشد. ایشان بر خلاف معصومین(ع) که اغلب به قرآن استناد و از قواعد قرآنی، بسیار استفاده می کردند، معمولاً قواعد خود را مستقل از قرآن بیان می فرمود.

این حقیقت با بررسی مواردی که پیامبر(ص) به ارایه احکام که تبیین قواعد، بخش عظیمی از آن به شمار می رود پرداخته، آشکار می شود. در تحلیل این رفتار باید به شرایطی اشاره کرد که پیامبر(ص) در آن می زیست. پیامبر(ص) علاوه بر معرفی قرآن، وظیفه سنگین تأسیس سنت را نیز بر عهده داشت. سنتی که قرار بود به دنبال قرآن، همیشه در اندیشه اسلامی باقی بماند. در شرایط مذکور، برای تشکیل این نهاد فکری، ارایه بخش هایی که مانند قرآن نبودند، ولی نقش فقهی داشتند از اهمیت برخوردار بود. پیامبر(ص) با این کار، سنت را به عنوان یک منبع تشریع در میان تازه مسلمانان، معرفی و به نهادینه ساختن آن کمک می کرد.

این مطلب را هنگامی می توان بهتر درک کرد که به شرایط صدر اسلام، نگاهی بیندازیم. توصیف هایی که از پیامبر(ص) در دوران شکل گیری اسلام به جای مانده است نوعی همانندی را میان شخصیت فقهی پیامبر(ص) با قرآن نشان می دهد. در واقع، اعراب تازه مسلمان که تحت تأثیر جلوه های ربانی و اعجازآمیز قرآن قرار گرفته بودند، اوّلین ویژگی که از پیامبر(ص) به یاد می آوردند، قرآن بود. اگر چه این نشانگر توان بالای کتاب خداوند در جذب کفار به سمت اسلام می باشد، ولی به تنهایی و در دراز مدت نمی توانست نقش دیگر پیامبر(ص) را که همچون قرآن دارای اهمیتی فوق العاده است برای مردم ظاهر سازد. این نقش، همان سنت سازی و به تعبیر دیگر منشأ سنت بودن پیامبر(ص) محسوب می شود. به عبارتی، سنت در عین حال که با روش های مختلف، وظیفه تبیین قرآن را برعهده داشته است؛ ولی میراث بر جای مانده از سنت نشان می دهد که این نهاد فکری اسلامی، مانند یک مترجم ساده عمل نمی کند، بلکه مستقلاً و بدون قرار گرفتن در حاشیه قرآن، اندیشه هایی را ارایه می کند که گاهی فهمیدن ارتباط آنها با قرآن به سادگی میسر نیست.

بنابراین، پیامبر(ص) باید نقش سنت ساز خود را نیز در میان اعراب تازه مسلمان، باز گو می کرد. برای رسیدن به این هدف مهم، آنچه اهمیت داشت از بین بردن ذهنیتی بود که پیامبر(ص) را وابسته و غیر مستقل از قرآن می دانست. به همین سبب، پیامبر(ص) باید مستقل از قرآن به ارایه گزاره ها و قواعدی می پرداخت که به روشنی، گویای یک دستور دینی بود. این امر می توانست مردم آن زمان را آگاه سازد که علاوه بر قرآن، میراث دیگری نیز به نام «سنت» از پیامبر(ص) بر جای خواهد ماند.

اگر امروزه با میراثی استوار و تردید ناپذیر به نام «سنت» روبه رو هستیم، به لحاظ استواری فعلی آن، نمی توانیم شرایط شکل گیری آن را نیز ترسیم کنیم. سنت استوار فعلی، محصول تلاشی است که پیامبر(ص) به این منظور انجام داد. قرآن نیز به استقلال سنت و نقش پر اهمیت آن اشاره می کند و با قرار دادن اطاعت از رسول(ص) در کنار اطاعت از خداوند، نقش انکار ناپذیر سنت را به تازه مسلمانان، یادآوری می کند.

17. اصول کافی، ج7، ص414.

18. وسائل الشیعه، ج18، ص443، سنن ابن ماجه، ج2، ص778.

19. بجنوردی، القواعد الفقهیّة، ج4، ص21.

20. تحف العقول، ص56

21. مستدرک الوسائل، ج13، ص443، سنن ابن ماجه، ج2، ص778.

22. وسائل الشیعه، ج26، ص14، موّطأ، ج2، ص745.

23. تحف العقول، ص56.

24. تهذیب الاحکام، ج 10، ص142.

25. مستدرک الوسائل، ج16، ص31.

26. وسائل الشیعه، ج18، ص336.

27. سنن ترمذی، ج3، ص566 و مسند احمدبن حنبل، ج5، ص13.

28. عوالی اللئالی، ج3، ص252.

29. سنن ترمذی، ج3، ص565 و عوالی اللئالی، ج1، ص 310.

30. همان، ج 7، ص162.

31. تحف العقول، ص 33.

32. عوالی اللئالی، ج2، ص 115.

33. تهذیب الاحکام، ج7، ص371 و مغنی ابن قدامه، ج4، ص384.

34. مستدرک الوسائل، ج13، ص443 و سنن ابن ماجه، ج2، ص788.

35. نهایه ابن اثیر، ج3، ص 356.

36. سنن دار قطنی، ج3، ص26 و عوالی اللئالی، ج1، ص222.

37. سنن دارقطنی، ج1، ص377.

38.تهذیب الأحکام، ج1، ص83 و صحیح بخاری، ج1، ص3.

39. مبسوط شیخ، ج1، ص125.

40. مسند احمد بن حنبل، ج4، ص199 و مستدرک الوسائل، ج7، ص448.

41. وسائل الشیعه، ج26، ص14.

42. من لایحضره الفقیه، ج4، ص243.

43. تحف العقول، ص33.

44. عوالی اللئالی، ج1، ص310.

45. تهذیب الاحکام، ج9، ص45، من لایحضره الفقیه، ج3، ص322، سنن دارمی، ج2، ص85.

46. تهذیب، ج1، ص83 و صحیح بخاری، ج1، ص3.

47. تهذیب الاحکام، ج 8، ص244.

48. مستدرک الوسائل، ج13، ص300.

49. سنن ترمذی، ج4، ص151 152 و بحار الانوار، ج2، ص272.

50. صحیح مسلم، کتاب الاشربة، ج3، ح1586.

51. سنن ابی داود، کتاب السنة، باب فی لزوم السنة، ج2، ص506.

52. تحف العقول، ص276 و سنن دارمی، ج2، ص261.

53. مبسوط شیخ، ج8، ص163. در روایت دیگری با این لفظ آمده است: هدیة الامراء غلول، وسائل الشیعه، ج18، ص163.

54. خصال صدوق، ص94 و سنن ابی داود، ج4، ص141.

55. وسائل الشیعه، ج14، ص212 و کنز العمال، ج 8، ح4003.

56.جامع الاصول، ج1، ص597 و مستدرک الوسائل، ج13، ص302.

57. صحیح بخاری، ج2، ص823.

58. وسائل الشیعه، ج17، باب 1، ح5.

59. صحیح بخاری، ج1، ح43.

60. تحف العقول، ص420 و عوالی اللئالی، ج1، ص116.

61. مستدرک الوسائل، ج6، ص157.

62. وسائل، ج 29، ص271.

63. همان.

64. لن نوءمن لک حتّی تفجر لنا من الارض ینبوئاً، اسراء 17: 90.

65. صحیح بخاری، ج3، ص148.

66. وسائل الشیعه، ج26، ص14، چاپ آل البیت و المصنّف، ج7، ص384.

67. همان، ج18، ص33.

68. همان، ج28، ص44.

69. همان، ص43.

70. همان، ج21، ص169و174.

71. همان، ج19، ص 218.

72. همان.

73. تهذیب الاحکام، ج2، ص204.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر