سلام بر تو، که وارث نیکان و آبروبخش نیاکانی.
سلام بر تو، که نیازمندان را باب الحوائجی.
سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش صبوری و شکیبایی و بردباری و حلم است.
سلام بر سجاده ای که از اشکهایت خیس می شد.
و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن می نهادی.
و بر آن دستها، که به درگاه خدا می گشودی.
سلام بر آن گوهرهای غلطانی که از آسمان چشمانت بر گونه نورانی ات می چکید.
سلام بر کند و زنجیری که از بوسه بر دست و پایت قداست یافت.
سلام بر مرقد نورافشانت، که آسمان تیره عراق را روشن و جانهای شیعیان مظلوم آن دیار را گلشن ساخته است.
سلام بر تو و بر پدران و فرزندانت، بر شیفتگان و پیروانت.
سلام بر تو، که مایه افتخار اسلامی و شیعه به وجود تو می بالد.
ایران، همراه عشق تو، پیکر فرزندان بسیاری از نسل تو را در آغوش کشیده است.
خراسان، راضی است که «رضا»ی تو را دارد.
شیراز، حمد می کند که «احمد» تو در آنجاست.
قم، «عاصمه » تشیع و فقاهت، «معصومه » تو را در بردارد.
و ... شهرها و روستاهای بسیار، نوادگان تو را چونان گنجی در سینه های خود به امانت نگه می دارند و هر کدام منبع برکتهای فراوانند.
حتی «حوزه علمیه »، درخت پرثمری است که در بوستان حرم دخترت روییده وشکوفه ای است که بر شاخه «حرم اهل بیت » شکفته است.
سلام بر تو و بر اراده و صبوری ات.
سلام بر تو، که حکومت ستم، از نستوهی تو به ستوه می آمد.
زندانبانان، اسیر صفا و عبودیت تو می شدند.
سلام بر تو و بر تن رنجورت که در ژرفای تاریک مطامیر، محبوس و معذب بود، و برجنازه مطهرت که بر «جسر بغداد» نهاده شد.
سلام بر تو ... امام مظلوم و مسموم، زجر دیده زندان جفا، رداپوش محنت در راه خدا، جرعه نوش جام بلا، به عشق مولا مبتلا.
سلام بر تو و بر حرم تو در کاظمین، که قبله اهل ولاست و کعبه عشق است و منزلگه شوق.
سلام بر تو، کاظم آل محمد(ص)!
زندانی بغداد
دور از رهگذرهای بی فکر گوشه شهر مردان خفته در دل سرد زندان بغداد رادمردی خداترس، خفته «موسی کاظم »، آن جان بیدار دور از دیده های سحرخیز می شمارد گذشت زمان را سال و ماه و شب و روز و هفته قلب او روزنی سوی «الله » در دلش عشق ایزد نهفته رهبر و مقتدا هست و الگو در عملها و افکار و گفته مرد ایمان و تقوا و نیکی رهنمایی خبیر و دل آگاه سجده های سپاسش مفصل نام حق بر زبان، گاه و بیگاه کند و زنجیر بر دست و گردن می کند با خدایش مناجات «موسی » و روبه دربار فرعون؟ فکر خامی است، هیهات، هیهات! گشته مغضوب دربار هارون لیکن از اوست راضی خدایش گوش سنگین دربان زندان آشنای دعا و صدایش با تنی خسته، اندام رنجور روزها روزه، شبها عبادت همنوا با صداهای زنجیر می کند متن قرآن تلاوت جرم او چیست؟ آزاده بودن تن به دلخواه هارون ندادن هست فرجام ایمان، «شهادت » یا که در کنج زندان فتادن «موسی جعفر» آن جان بیدار تا ابد، زنده و جاودان است مرقد پرفروغش هماره جلوه ای ماندگار و عیان است
امام خوبی ها
برای حضرت امام کاظم(ع)
از صدای عبور زندانبان سایه های بلند لرزیدند در تاریک بسته شد با خشم سنگهای سیاه ترسیدند باز شمعی غریب تنها ماند در دل ظلمت سکوتی سرد باز عطر نیایشی پیچید باز نیلوفر دعا گل کرد یک فرشته دو بال سبزش را زیر پای امام خود گسترد اشک او را فرشته ای دیگر سبحه (1) ذکرهای پاکش کرد از دریچه دو چشم خشماگین آفتاب صبور را می دید در حصار سیاهی و زنجیر رویش باغ نو را می دید یک صدای غریب در جانش روز و شب مثل درد می پیچید بر خود از سوز بادهای شک چون درختان زرد می پیچید: رسم رفتار با امام این نیست با امام، این امام خوبی ها آسمان بلند مهر و عشق ساحل بی کران خوبی ها ناگهان دستهای زندانبان از نگاه امام لرزیدند در دلش نور توبه جاری شد چشمهایش به گریه خندیدند
مهدی الماسی