ریشه ی هیأت ها
سابقه ی تاریخی این هیأت ها در کجاست؟ ریشه ی آن قرآنی است. مسأله ی وِلایت و وَلایت در قرآن. وقتی انسان خوب در بحر آن فرو می رود و دقت می کند احساس می کند قرآن یک تشکّل را در پوشش کلمه ی «ولایت» مطرح می کند. آخرین آیه ی سوره ی مجادله می فرماید: «و من یتول الله و رسولَه فانّ حزب الله هم الغالبون».
هر کسی که ولایت خدا و رسول را پذیرد.(1) او «حزب الله» است.
حزب الله در فرهنگ قرآن، یک تشکّل معمولی مانند سایر تشکّل ها نیست. در فرهنگ قرآنی، حزب الله یعنی گروهی خدایی و الهی؛ «اولئک حزب الله» حذف شده است. تمامی آنهایی که درد دین و دغدغه ی دین دارند، «فانَّ حزب الله هم الغالبون». بدانید که آخر و عاقبت مال خدایی هاست؛ چون حق ماندگار است.
نگاهی به تاریخ 70ساله ی اخیر بیندازید. هیأتی ها! این را خوب توجه کنید! صدها حزب و گروه در این کشور آمد و رفت. در این بیست و پنج ساله ی انقلاب هم، دهها حزب و گروه شکل گرفت؛ آمدند و رفتند و نماندند. ولی هیأت ها ماندند - علیرغم مبارزاتی که رضاخان قلدر با اینها کرد - امّا رضا خان رفت، هیأت ها ماندند. روحانیت - با این که یک تشکل نیستند و چقدر هم مورد سرکوب، واقع می شوند که چرا شما تشکل نیستید - مانده اند. این تصدیق فرمایش کلام خداست. «فان حزب الله هم الغالبون».
آنهایی که انگیزه های خالص مذهبی دارند می مانند. آخر و عاقبت مال آنهاست. هیأت ها مانده اند و خواهند ماند. ریشه ی این هیأت ها را باید برگرداند به این مضمون قرآنی و سپس باید به سراغ اهل بیت آمد. اهل بیت بسیار دوست داشتند جمع هایی را، که دور هم بنشینند و از خدا و دین بگویند. امام صادق(ع) به فضیل فرمودند: «تجلسون و تُحدِّثون؛ جلسه دارید و در این جلسه حدیث می خوانید، من این مجالس را دوست دارم. خدا مشمول لطف اش قرار دهد آن را که مکتب ما را زنده نگه دارد.»
سابقه ی تاریخی شما به قرآن و روایات اهل بیت برمی گردد.
هیأت ها باید خدامحور باشند
تشکل ها معمولاً دو نوعند:
الف: تشکل خدامحور.
ب: تشکل شرک محور.
هیأت های ما جزو گروه اول اند. یعنی تشکل خدامحور باید باشند. یعنی ذره ای «من» در هیچ یک از لایه های هیأت نباید باشد. تعبیر لایه های هیأت را به کار بردم، چون معتقدم هیأت ها جزو تشکّل های بسیار منسجم اند. «سردسته» در هیأت، مانند فرمانده کل قوا عمل می کند. دستور می دهد او بیاید، او نیاید. این رفتار، خود از یک تشکّل حکایت می کند. از لایه ی بالایی که سردسته و مسؤول هیأت است تا پایین ترین کس - که مثلاً در هیأت چای می ریزد - باید خدا محور باشد. یک ذره «من» برای آنها مطرح نباشد. یعنی همّت ها همه این باشد که در ایام عاشورا، بیرق سیّدالشهداء بالا رود. همت همه این باشد که روز عاشورا و تاسوعا، سراسر کوچه ها و خیابان های ما یکپارچه بگوید: یا حسین. این که علم هیأت ما، شماره ی اول بود یا نه، اگر دعوا روی این مسائل کنیم، والله این «شرک» است.
رقابت های شیطانی با عشق به اهل بیت سازگار نیست!
حدود 10سال پیش یک هیأت، سماور بزرگی درست کرده بود که با تشریفات به هیأت آورده شد. خطیب برجسته فرمود که به اندازه ی کافی سماور دارید این دیگر چیست؟ این رقابت های شیطانی را کنار بگذارید! چون آن هیأت، سماور این چنینی گرفته، اگر ما نداشته باشیم این نقص و عار است...؟! به زور تا آخر دهه، او را تحمل کردند و دیگر سراغ او نیامدند!
رقابت های شیطانی با عزاداری و عشق به اهل بیت سازگار نیست. آنچه باید برای ما مهم باشد، این است که عزاداری سیّدالشهدا گرم باشد. بیرق عزای سیّدالشهدا و اهل بیت، بلند باشد؛ حالا چه ما باشیم چه دیگران؛ این خدا محوری است.
باید هیأت ها کانون سازندگی باشد
کانون سازندگی بودن دو محور دارد. یک محور آن افرادند. باید افراد مهذّب در جای جای هیأت باشند نه رئیس تنها، نه مدّاح تنها، نه منبری تنها. این ها که طبیعی است، باید مهذّب باشند. دیگر افراد هم باید اینگونه باشند که وقتی مردم آنها را می بینند به یاد دعای کمیل، به یاد اشک بر فاطمه(س) بیفتند. به یاد اشک بر سیّدالشهدا(ع) بیفتند؛ آدم هایی که پیشینه ی درخشان داشته باشند.
تلاش کنید آدم هایی را که بد نامند و - به هر دلیلی - مردم آنها را به خوش نامی نمی شناسند در کادر هیأت نیاورید. اگر آنها در هیأت، شرکت می کنند مانع نشوید. خانه ی سیّدالشهدا و عزای سیّد الشهدا برای همه آزاد است. امّا مواظب باشید، آدم های بدنام و بدسابقه در کادر هیأت نیایند که کل هیأت را بدسابقه کنند.
محور دوم، این است که همه ی ما - بی استثناء، عالِمُنا و جاهِلُنا - نیاز به اخلاق و توصیه های اخلاقی داریم. سعی کنید آقایی را که برای مردم دعوت می کنید، دانشمند و فرهیخته باشد و حتّی الامکان حوزه دیده ها را دعوت کنید که با سخنرانی های پر محتوایشان، مردم را غنی سازند.
مردم حق دارند از بعضی از منبرها خسته شوند. وقتی جوان، پای منبر می آید، می بیند جز حرف های تکراری - که هزار بار شنیده - چیز دیگری بدست نمی آورد، حق دارد برمد. آن جوان چه زمانی حق ندارد برمد؟ وقتی احساس کند آقایی که بر منبر است، با قرآن و روایات اهل بیت گره ای از کار جوان باز می کند. منبری که مایه ی قرآنی و حدیثی ندارد، دعوت کردنی نیست! باید از عالمان دینی دعوت کرد مدیر هیأت برای آن منبری، جلسه برای عموم بگذارد و یک جلسه برای کادر هیأت. بنشینند بگویند ما را نصیحت کن...
خدا رحمت کند مرحوم شهید رجایی، رئیس جمهورِ به حقْ محبوبِ به دیدار خدا رفته مان را. ایشان حتّی در دوره ی نخست وزیری و ریاست جمهوری اش، آقایانی را دعوت می کرد و می گفت: فقط برای ما درس اخلاق بگوئید. برای خودشان و خانواده و بچه ها.
ما همه به درس اخلاق، نیاز داریم. اینطور نیست که بگوییم چون ما روحانی هستیم؛ سردسته هستیم؛ مدرّس ایم، دیگر نیازی نداریم! پیامبر، عقل کل بود اولین جهان هستی در تمام جهات است و از ملائکه افضل است؛ امّا همین پیامبر، وقتی جبرئیل به محضرش می آید می فرماید: «یا جبرئیل! عظِنی» من پیغمبر را نصیحت کن!
پیامبر با این رفتار، به ما می آموزد: «هر جا هستی و در هر موقعیتی هستی، نیاز به نصیحت داری؛ دل بی نصیحت می میرد. «اَحیِ قلبک بالموعظه».