مورد اول:
خانم س زنی 41 ساله و مدیر یک خواروبار فروشی است.با این که او هر روز زودتر از همه می آید و دیرتر از همه می رود، ولی فروشگاهش یکی از پایین ترین رتبه های بهره وری را دارد. خانم س مرتبا با کارمندان دعوا و مرافعه می کند و در کل بالاترین تعداد تعویض مستخدم را دارد. او مصرانه می خواهد که فروشگاهش به بهترین نحو اداره شود و هیچ کدام از کارمندانش اشتباه نکنند.
او انتظار دارد که کارمندان اجناس را قفسه ها خیلی منظم بچینند و ارقام گزارش شده را دو، سه و حتی چهار بار کنترل می کند، به دلیل همین هم اجناس به موقع ارسال نمی شوند. این کار وقت بسیاری می گیرد و تازه به جای تشکر از همکاران، از آنان انتقاد می کند و باعث ناراحتی آنان می شود. او اغلب حواسش به کارکنان است که مشغول چه کاری هستند.خانم س 15 سال قبل ازدواج کرد، دو فرزند نوجوان دارد و شوهرش کارمند اداره ی پست است. همسرش درباره ی او می گوید که از سال های اولیه ی ازدواج با هم در کشمکش بودند، چون خانم س همواره در پی کنترل او بوده است و برای او برنامه ریزی می کرده است. وی ادامه می دهد که «بدون اجازه ی خانم نمی توانم آب بخورم»، زیرا خانم اصرار دارد که طبق برنامه ی او عمل کنم. از نظر او هیچ چیز نباید بدون برنامه ی قبلی باشد. او معتقد است که همه باید از اوقات خود به نحو احسن استفاده کنند، به همین دلیل او حتی زمانی که در مرخصی به سر می برد نیز کار می کند. بنابراین وقتی اعضای خانواده با او به تعطیلات می روند، به آن ها خوش نمی گذرد، چون بسیاری از کارهای نیمه کاره را با خود می آورد و خود را به انجام دادن آن ها مشغول می کند. خانم س قبول دارد که فردی کمال گراست. او والدین سخت گیر و انتقادگری داشته و هیچ وقت نتوانسته است با تمام تلاشی که از خود نشان می داده، رضایت آن ها را فراهم کند. والدینش در دوره ی تحیل هیچ نمره ای را جز 20 قبول نداشتند و اگر روزی نمره ی 18 یا 19 می گرفت، مادرش از او می پرسید، پس 1 نمره یا 2 نمره ی دیگر کجاست؟ همان طور که ملاحظه می کنید مورد س فردی است که هم به اختلال شخصیت وسواسی و هم به بیماری وسواس مبتلاست.
مورد دوم:
مریم دانشجوی ترم آخر رشته ی کامپیوتر است. او باید تا پایان این ترم پایان نامه ی دوره ی تحصیلی اش را به دانشگاه تحویل دهد، ولی از وقتی موضوع پایان نامه اش را انتخاب کرده است، به شدت احساس عجز و ناتوانی می کند. افکار او این است: «من نمی توانم تمام اطلاعات مورد نیاز را برای پروژه جمع آوری کنم.»، «من نمی توانم همه ی مقالات و کتاب های موجود را بخوانم.»، اگر نتوانم کارم را آن طور که دلم می خواهد انجام دهم، انگار هیچ کاری نکرده ام و در آن صورت این پروژه ارزشی نخواهد داشت.»، «تازه اگر پروژه ی خیلی خوبی از آب درآید نیز از پروژه ی همکارانم پایین تر خواهد بود.»، «من حتما باید نمره ی 20 بگیرم، وگرنه کارم بی ارزش خواهد بود.»
او هم چنین انتظار دارد که هم زمان با انجام پروژه، خود را برای امتحان کارشناسی ارشد نیز آماده کند و به خود می گوید: «من حتما باید امسال قبول شوم.»، «اگر پروژه ی خوبی ارائه ندهم و امتحان کارشناسی ارشد را قبول نشوم، یک بازنده ی تمام عیار هستم.»، «تازه الان هم خیلی عقب هستم.»، «باید براساس برنامه ریزی قبلی سه کتاب اصلی را مطالعه می کردم، انتظار دارم تا هفته ی بعد کتاب چهارم را شروع کنم.»، «کاش یک شبانه روز به جای 24 ساعت 26 یا 27 ساعت بود. باید از خودم خجالت بکشم که نمی توانم طبق برنامه پیش بروم.»
بچه های دانشگاه هفته ی پیش به یک اردوی 3 روزه رفتند، اما او ترجیح داد به اردو نرود و مطالعه کند، زیرا به نظرش از بقیه خیلی عقب بود. برخی دوستانش از او دلخورند که چرا دیر به آن ها زنگ می زند، آن ها نمی دانند که او کلی کار دارد و در حال حاضر قبولی در کنکور کارشناسی ارشد و تحویل یک پایان نامه ی عالی و بی نقص مهم ترین هدف او در زندگی است. او می گوید: «نمی خواهم خود را درگیر مسائل عاطفی و روابط دوستانه کنم، من آدم مقرراتی ای هستم و انتظار دارم طبق قواعد و استانداردهایم رفتار کنم.»
مورد سوم:
مهین 32 ساله، پزشک عمومی بسیار دقیق، با وجدان و وقت شناس است. او مسئول یک درمانگاه دولتی در جنوب شهر تهران است. چیزی که او را ناراحت می کند این است که کارکنان به موقع سر کارشان حاضر نشوند، به علاوه با مشاهده ی کوچک ترین اشتباهی کارکنان را به باد ملامت می گیرد. او مایل است در آزمون داخلی شرکت کند ولی از بس تحت فشار محیط کار است، برای مطالعه وقت چندانی ندارد.
مورد چهارم:
داوود 55 ساله، کارمند بازنشسته ی ارتش، بسیار تمیز، مرتب، دقیق و وقت شناس است. با این که در حال حاضر بازنشسته شده است، ولی هم چنان مثل قبل، صبح ها زود از خواب بیدار می شود و بیش تر اوقات خود را در منزل می گذراند و به دلیل خیلی چیزها از جمله بی نظمی، ریخت و پاش بودن منزل و آشپزی به همسرش ایراد می گیرد و دایماً با او مشاجره می کند. یکی از مشکلات عمده ی او و همسرش این است که داوود از دور ریختن لوازم غیرقابل استفاده مانند خودکار مستعمل، قوطی نوشابه، ظرف ماست و کارتن های بیسکویت اجتناب می کند و همه ی آن ها را در انباری ذخیره می کند.
منبع مقاله: قهاری، شهربانو؛ (1390)، اختلال شخصیت وسواسی- جبری (راهنمای بیمار و خانواده)، تهران: نشرقطره، چاپ اول