یکی از شیوه های هدایتی امامان شیعه، مناظره و احتجاج با مخالفان بوده است؛ از اینرو تک تک امامان معصوم علیهم السلام این شیوه را داشته اند.
در این مقاله، نکته هایی از شیوه مناظره حضرت رضا علیه السلام و برخوردهای ایشان با مخالفان و مکتبها و مذهبهای مختلف، مطرح خواهد شد، به این امید که راهگشای مبلّغان گرامی در مناظرات باشد.
الف. میدان دادن به طرف مقابل
در جلسه مهمی که تمام سران ادیان و مذاهب حضور داشتند، یکی از مسائلی که کاملاً حضرت رضا علیه السلام رعایت کرد، میدان دادن به طرفهای مقابل بود. هرگز حضرت در مناظره، حالت تهاجمی نگرفت و شروع به پرسش نکرد؛ بلکه با حوصله فراوان به مخالفان میدان داد تا اگر خواستند، پیشقدم شوند. به این سبب، به رأس الجالوت، پیشوای بزرگ یهودیان فرمود: «تَسْأَلُنی اَوْ اَسْأَلُکَ؟ فَقالَ بَلْ اَسأُلُکَ وَ لَسْتُ اَقْبَلُ مِنْکَ حَجّةً اِلاّ مِنَ التَّوْراةِ اَوْ مِنَ الْاِنْجیلِ اَو مِن زَبُورِ داوُدَ اَوْ مافِی صُحُفِ اِبْراهیمَ وَ مُوسی؛ از من می پرسی و یا من از تو بپرسم؟ رأس الجالوت گفت: من از تو می پرسم؛ ولی هیچ دلیلی را از تو نمی پذیرم؛ مگر اینکه در تورات یا انجیل یا زبور داوود یا صحف ابراهیم و موسی باشد.»
حضرت با اینکه از اوّل به او میدان داد، در مرحله بعدی نیز از پیشنهاد او کاملاً استقبال کرد و در واقع، میدان را بر او بازتر کرد؛ بر عکس، خصم عرصه را بر حضرت ضیق تر کرد و گفت که فقط از منابع مورد قبول خودش حجت می پذیرد با این حال، حضرت به گرمی پذیرفت و فرمود: «لَا تَقْبَلْ مِنِّی حُجَّةً إِلَّا بِمَا تَنْطِقُ بِهِ التَّوْرَاةُ عَلَی لِسَانِ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ علیهماالسلام وَ الْإِنْجِیلُ عَلَی لِسَانِ عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ علیهاالسلام وَ الزَّبُورُ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ علیه السلام ؛ دلیلی از من نپذیر؛ مگر آنچه از تورات که بر زبان موسی بن عمران و آنچه از انجیل که بر زبان عیسی بن مریم و آنچه از زبور که بر زبان داوود آمده است.»
ب. اعطای آزادی کامل به مخالفان
ممکن است به افراد در آغاز مباحثه میدان داده شود؛ ولی در پرسشها محدودیت ایجاد شود و به آنها اجازه پرسش در حیطه خاص داده نشود؛ اما حضرت ثامن الحجج علیه السلام کاملاً به مخالف خود آزادی داد و به او اعلام کرد که هر چه می خواهد بپرسد. اکنون به یک نمونه در این باره توجّه شود:
آن حضرت به جاثلیق، پیشوای بزرگ مسیحیان فرمود: «یا جاثَلیقُ! سَلْ عَمَّا بَدَا لَک؛ ای جاثلیق! از آنچه برایت ظاهر می شود (و آنچه می خواهی) بپرس.»
البته این گونه آزادی قائل شدن برای رقیب، از هر کسی بر نمی آید. انسانهای آگاه چون امامان معصوم و آنها که به علم بی نهایت الهی وصل اند، می توانند چنین مطلبی را شجاعانه اعلام کنند؛ اما دیگرانی که مناظره می کنند دست کم در حیطه بحث مورد نظر باید آگاهی و تسلّط کامل داشته باشند و گرنه نباید به مناظره و احتجاج تن دهند.
ج. انصاف
در مناظره و احتجاج باید طرفین از مرز انصاف و عدالت خارج نشوند و تنها به فکر غلبه و پیروزی از هر راهی نباشند.
حضرت رضا علیه السلام سخت بر این مسئله تکیه داشت و تلاش می کرد، هم طرف مقابل و هم خود از حَدّ انصاف خارج نشود.
عمران صابی بعد از اینکه امام هشتم علیه السلام اعلان کرد هر کس هر پرسشی دارد بپرسد، برخاست و گفت: «ای عالم مردم! اگر شما [مردم را[ دعوت به پرسش نکرده بودی، من اقدام به پرسش نمی کردم.» حضرت فرمود: «اگر در بین جمعیت، عمران صابی باشد، تو همانی؟»
عرض کرد: «آری، من همانم.» آن گاه حضرت، یکی از مهم ترین شرایط مناظره را بیان کرد و فرمود: «سَلْ یا عُمْرانُ وَ عَلَیْکَ بِالنِّعْمَةِ وَ اِیّاکَ وَالْخَطَلَ وَالْجَوْرَ؛ ای عمران! بپرس و بر تو لازم است که انصاف به خرج دهی و از مغالطه کاری و ستمگری پرهیز کنی.»
محمد بن عبدالله خراسانی خادم حضرت علیه السلام می گوید: مردی از زنادقه بر امام رضا علیه السلام وارد شد؛ در حالی که گروهی نزد حضرت بودند. حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود: «آیا این گونه نمی بینی اگر سخن، سخن شما باشد (و خدا و قیامتی در کار نباشد) ـ در حالی که او (خدا) چنان که شما می گویید نیست ـ آیا این گونه نیست که ما و شما از نظر راه یکسان هستیم و روزه گرفتن و نماز خواندن به ما ضرر نمی رساند.» پس او ساکت شد. آن گاه حضرت ادامه داد و فرمود: «اگر سخن، سخن ما باشد - و او همان گونه باشد که ما می گوییم، آیا شما هلاک نشده اید و ما نجات نیافته ایم؟»
د. با حوصله برخورد کردن
در مناظرات، ممکن است گاهی خصم از مرز ادب خارج شود؛ از اینرو لازم است مدافعان اسلام با صبر و حوصله، طرف مقابل را رام کنند. ثامن الحجج علیه السلام در مناظره خویش از این ویژگی نیز به خوبی استفاده کرده و هرگز برخورد نامناسب طرف مقابل، باعث نشده است که از مرز حق و اعتدال خارج شود؛ بلکه با حوصله تمام و با منطق قوی، طرف را به تسلیم واداشته است.
ابن ابی نجران و صفوان هر دو نقل کرده اند که «حسین بن قِیاما» از رؤسای واقفیه (و هفت امامیها) از ما درخواست کرد که اجازه بگیریم خدمت امام رضا علیه السلام برسد. ما هم اجازه گرفتیم. وقتی نزد امام رسید، بی ادبانه گفت: «تو امامی؟» حضرت فرمود: «آری.» گفت: «به راستی من خدا را شاهد می گیرم که تو امام نیستی.»
حضرت بدون آنکه ناراحت شود، مدتی طولانی به زمین خیره شد؛ آن گاه به حسین رو کرد و فرمود: «چه کسی به تو تعلیم داده و گفته است که من امام نیستم.» گفت: «از امام صادق علیه السلام روایت شده است که امام عقیم نیست؛ ولی تو به این سن (بالا) رسیده ای و هنوز فرزندی نداری.» راوی می گوید: «حضرت رضا علیه السلام باز سر به زیر انداخت و بیش تر از قبل به زمین خیره شد.» آن گاه سربرداشت و فرمود: «اِنّی اُشْهِدُ اللّه َ اَنَّهُ لایَمْضیِ الاَْیّامُ وَ اللَّیالی حَتّی یَرْزُقَنِی اللّه ُ وَلَدا مِنّی؛ خدا را شاهد می گیرم که شب و روزهای [زیادی] نخواهد گذشت؛ مگر آنکه خداوند، فرزندی را روزی من می کند.» عبدالرحمان بن ابی نجران می گوید: «از روزی که حضرت آن سخن را گفت، شماره کردم. کم تر از یکسال گذشت، سپس خداوند، ابوجعفر «جواد علیه السلام » را به او عنایت فرمود.»
راستی دقت در این برخورد و مناظره به خوبی نشان می دهد که تا چه حد امام رضا علیه السلام در برخوردها حوصله به خرج می داد و هرگز بی ادبی طرف، باعث نمی شد که حضرت نیز تند برخورد کند.
ه . استفاده از مقبولات خصم
باید در مناظره با هر گروهی، علاوه بر براهین عقلی از دلایلی استفاده شود که مورد قبول و پذیرش طرف است. حضرت رضا علیه السلام این اصل را به شایستگی مراعات کرد؛ با مسیحیان از طریق تورات و انجیل، با یهودیان از طریق تورات و... استدلال کرد. اکنون نمونه های ذیل را در این باره مرور می کنیم:
1. حسن بن محمد نوفلی می گوید: به حضرت خبر دادم، مأمون، اصحاب ادیان و مذاهب را جمع کرده و از شما دعوت نموده است که با آنان مناظره کنی. حضرت فرمود: «می دانی که مأمون چه زمانی از این عملش پشیمان می شود؟ زمانی که احتجاجهای من را با اهل تورات، با توراتشان و با اهل انجیل با انجیلشان، و با اهل زبور با زبورشان و بر صابئین با عبرانیشان و بر طرفداران هربذه با فارستیشان و... بشنود.»
این جملات نشان می دهد که حضرت با هر گروه با دلایلی استدلال و استناد کرده که صد در صد مورد قبول و پذیرش آنان بوده است.
2. مأمون به جاثلیق گفت: «این، پسر عمویم علی، فرزند موسی بن جعفر از فرزندان فاطمه، دختر پیغمبر و فرزند ابی طالب است. دوست دارم با او احتجاج کنی و سخن بگویی و انصاف دهی.»
جاثلیق گفت: «ای امیرمؤمنان! چگونه بامردی احتجاج کنم که او با من احتجاج می کند با کتابی که من منکر آن هستم و با پیامبری که من به او ایمان ندارم.»
حضرت رضا علیه السلام فرمود: «ای مسیحی! اگر من با انجیلت با تو احتجاج کنم، آیا اقرار می کنی؟»
گفت: «آیا من توان دارم آنچه را انجیل به آن نطق کرده انکار کنم؟! آری، به خدا بر خلاف میلم، اقرار می کنم.» آن گاه حضرت از افرادی که در آنجا بودند خواست بخشهایی از انجیل را بخوانند که بر نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله دلالت دارد.
رأس الجالوت، قسمتی از سفر سوم را خواند که به نام محمد صلی الله علیه و آله تصریح داشت. حضرت به جاثلیق فرمود: «ای مسیحی! تو را به حق عیسی و مادرش سوگندت می دهم آیا متوجه شدی که من به انجیل آگاهم؟» گفت: «بله.»
همین طور امام هشتم علیه السلام در برخورد با رأس الجالوت بخشهایی از تورات را خواند؛ به گونه ای که رأس الجالوت از تلاوت، بیان و فصاحت او تعجب کردتا به نام محمد صلی الله علیه و آله رسید، رأس الجالوت گفت: «آری. این احمد و ایلیا و دختر احمد و شُبَّر و شُبَیْر هستند که تفسیرش به عربی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین می شود.»
جاثلیق و رأس الجالوت، وقتی از آگاهی حضرت رضا علیه السلام به تورات و انجیل آگاه شدند، گفتند: «به خدا قسم، چیزی برای ما آوردی (و دلیلی اقامه کردی) که توان رد آن را نداریم؛ مگر اینکه تورات و انجیل و زبور را انکار کنیم.»
و. احتجاج با زبان خصم
هر زبان، ظرفیتها و لطافتهایی دارد که فقط اهل آن، متوجه می شود. در مناظره ها خوب است کسانی وارد عرصه شوند که با زبان مقابل، کاملاً آشنایی داشته باشند و وجود مترجم و واسطه، خیلی مثمرثمر نیست.
یکی از شیوه های امام هشتم علیه السلام این بود که با هر کسی مناظره می کرد با زبان خود او سخن می گفت. شاهد این ادعا، مطلبی است که نقل می کنیم:
در سفری که حضرت به بصره داشت، عمرو بن هدّاب به امام هشتم علیه السلام رو کرد و گفت: «محمد بن فضل هاشمی چیزهایی از شما گفته است که دلها زیر بار آن نمی رود.» حضرت فرمود: «چه گفته است؟» عمرو گفت: «به ما خبر داده است که به تمامی آن چیزی که خدا نازل فرموده است، آگاهی داری و با تمامی زبانها و لغات آشنا هستی.» حضرت فرمود: «محمد راست گفته است و من به او خبر دادم. پس بیایید سؤال کنید.» عمرو گفت: «من، قبل از همه با زبانها و لغات امتحان می کنم. این رومی است و این هندی و این فارسی است و این ترکی. پس آنها رااحضار کرد.» حضرت فرمود: «فَلْیَتَکلَّمُوا بِما اَحَبُّوا اَجِبُ کُلَّ واحِدٍ مِنْهُمْ بِلِسانِهِ اِنْ شاءَ اللّه ؛ پس سخن بگویند آنچه دوست دارند تا هر کدام را با زبان خودشان جواب دهم ان شاء اللّه .» هر یک از آنها مسئله ای با زبان خویش پرسیدند. پس حضرت با زبان خود آنها و لغاتشان جواب داد. مردم متحیر شدند و با تعجب، اقرار کردند که آن حضرت، نسبت به لغات و زبان آنها فصیح تر است.
ز. استفاده از شیوه جدل
گاه خصم، مطالبی را در باطن قبول دارد؛ ولی حاضر نیست به آن اعتراف کند و لازم است مناظره کنند. در این مورد باید از اصل غافلگیری بهره برداری کرد و خصم را به اعتراف وادار نمود.
حضرت رضا علیه السلام در مواردی از این اصل در مناظره استفاده کرده است؛ از جمله اینکه آن حضرت به جاثلیق فرمود: «یا نَصْرانِیُّ! وَاللّه ِ اِنّا لَنُؤمِنُ بَعیسَی الَّذی آمَنَ بِمُحَمَّدٍ وَ ما نَنْقِمُ بِعیساکِمُ شَیْئا اِلاَّ ضَعْفَهُ وَ قِلَّةَ صِیامِهِ وَ صَلاتِهِ؛ ای مسیحی! به خدا قسم ما ایمان به عیسایی داریم که به محمد صلی الله علیه و آله ایمان آورد و ما ایرادی بر عیسای شما نداریم؛ جز ضعف و کمی روزه گرفتن و نماز خواندن او.» جاثلیق گفت: «به خدا سوگند! علمت را فاسد و امرت را ناتوان کردی. من گمان داشتم که تو داناترین مسلمان هستی.»
حضرت فرمود: «چگونه؟» وی پاسخ داد: «گفتی عیسی ضعیف و کم روزه و کم نماز بود؛ حال آنکه عیسی یک روز هم افطار نکرد و شب هرگز نخوابید و همیشه روزه دار و شبها [در حال نماز] بیدار بود.»
حضرت فرمود: «فَلِمَنْ کانَ یَصُومُ وَ یُصَلّی؟؛ [اگر عیسی خداست] پس برای چه کسی روزه می گرفت و نماز می خواند؟»
جاثلیق لال و منطقش قطع شد.
این کار در واقع، استفاده از غفلت جاثلیق بود و از زبان خود او اقرار گرفت که عیسی بنده خدا بوده است، نه خدا. علما و بزرگان ما نیز گاهی از این اصل بهره برده اند. در این باره به این داستان توجه کنید:
روزی سلطان الجایتو بر اثر خشم، یکی از همسرانش را سه طلاقه کرد و بعد پشیمان شد؛ ولی طبق مذاهب چهارگانه اهل سنت، زن بر او حرام شده بود و دیگر حق رجوع نداشت و باید زن با مردی به عنوان محلّل ازدواج می کرد و بعد از طلاق، می توانست با او ازدواج کند.
شاه از این حکم به شدّت ناراحت شد. یکی از وزرا گفت: «عالمی است در حلّه عراق به نام علاّمه حلّی که این طلاق، طبق نظر او باطل است.» سلطان، نامه ای نوشت و او را به مقر حکومت احضار کرد؛ ولی با اعتراض علمای اهل سنت رو به رو شد. آنها گفتند: «مذهب علاّمه، باطل است؛ چون رافضی است و عقل ندارد.»
علاّمه، همراه نامه و قاصدان به سلطانیه رفت و هنگام ورود، کفش خود را به دست گرفت. بعد از سلام، کنار شاه نشست. علمای حاضر گفتند: «نگفتیم که این عالم شیعه، ضعف عقل دارد؟» شاه گفت: «علت رفتار او را از خودش بپرسید.» علما گفتند: «چرا هنگام ورود در برابر شاه خم نشدی و آداب مجلس را مراعات نکردی؟» علاّمه پاسخ داد: «پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله عالی ترین مقام حکومت را داشت. مردم فقط به او سلام می کردند؛ نه اینکه بر او سجده کنند. قرآن در آیه 61 سوره نور می فرماید: «هر گاه بخواهید به خانه ای وارد شوید، سلام کنید که این تحیّت و سلام، برکتی نیکو از جانب خداست» و همه علما اتفاق دارند که سجده برای غیر خدا جایز نیست.» گفتند: «چرا ادب را رعایت نکردی و مستقیم، نزد شاه رفتی و کنار وی نشستی؟» جواب داد: «در مجلس جز در کنار شاه، جای خالی نبود.»
گفتند: «چرا کفشهای خود را همراه آوردی؟» علاّمه گفت: «ترسیدم پیروان مذهب حنفی آن را بدزدند؛ چنان که ابوحنیفه کفش رسول خدا صلی الله علیه و آله را دزدید.» علمای حنفی گفتند: «این تهمت است. در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله هنوز ابوحنیفه متولد نشده بود.»
علاّمه گفت: «مرا ببخشید. شافعی، این دزدی را انجام داده بود.» علمای شافعی با عصبانیت بانگ برآوردند: «تهمت نزن. شافعی، سالها پس از رحلت پیامبر به دنیا آمد.» علاّمه گفت: «پس احمد حنبل یا مالک این عمل را انجام داده است.» علمای مالکی و حنبلی پاسخ مشابهی دادند.
در این هنگام، علاّمه به سلطان رو کرد و گفت: «دانستی که به اعتراف خود علمای اهل سنّت، هیچ یک از رؤسای چهار مذهب، در زمان پیامبر نبوده اند و این بدعتی است که ساخته اند و اگر مجتهدی اعلم از آن چهار نفر باشد؛ ولی فتوایش خلاف آنها باشد، به فتوایش عمل نمی کنند.»
شاه پرسید: «آیا به راستی هیچ کدام از پیشوایان مذاهب چهارگانه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده اند؟» آنها گفتند: «آری، ای سلطان!» علاّمه ادامه داد: «شیعیان پیرو امیرمؤمنان علی علیه السلام هستند که جان پیامبر و پسر عمو و برادر و وصی [و در زمان] او بوده است.»
سلطان گفت: «از این حرفها بگذر. من شما را برای این احضار کرده ام که مسئله سه طلاقه بودن همسرم را حل کنی» آیا سه طلاقه کردن زن در یک مجلس روا است؟»
علاّمه گفت: «آیا دو مرد عادل، شاهد طلاق شما بوده اند؟» شاه جواب داد: «نه.» علاّمه ادامه داد: «بنابراین، یکی از شروط طلاق، محقق نشده و همسرتان بر شما حلال است.»
شاه خدابنده پس از مجاب شدن علمای اهل سنّت و رسیدن به آرزوی خویش در همان مجلس، مذهب تشیع اثنی عشری را پذیرفت و آن رااعلام کرد. از آن پس علاّمه، سخت مورد علاقه سلطان محمد خدابنده قرار گرفت و از امکانات حکومت به نفع اسلام و توسعه تشیع بهره برد.
ح. مشخص کردن طرف مقابل
گاه انسان با جمعی رو به رو می شود که همه مخالف اند. در این موارد، شیوه مناظره، می طلبد که از آنان خواسته شود، فردی را به عنوان نماینده خویش انتخاب کنند تا با او مناظره شود. در غیر این صورت، به نتیجه نمی رسد؛ چون از جمع، هر کسی سخنی می گوید.
حضرت رضا علیه السلام این شیوه را نیز به کار برده است؛ از جمله روزی مأمون، گروهی از فقها و متکلمان را جمع کرد تا با امام هشتم علیه السلام مناظره کنند.
آن بزرگوار فرمود: «اِقْتَصِرُوا عَلی واحِدٍ مِنْکُمْ یَلْزِمُکُمْ ما یَلْزِمُهُ؛ شما یک نفر از بین خود انتخاب کنید و هر چه او پذیرفت، شما ملتزم شوید.» همه رضایت دادند که یحیی بن ضحاک سمرقندی ـ که مانند او در خراسان نبود ـ انتخاب شود.»
ط. اقناع مخالف
مناظره گر باید آن چنان در مناظره قوی باشد که تمام راهها را بر مخالف ببندد و کاملا او را با ادله محکم و قابل قبول قانع کند.
حضرت رضا علیه السلام در مناظرات خود از چنین شیوه ای برخوردار بود. بدین سبب، مخالفان کاملاً قانع می شدند و برخی از آنها نیز هدایت می یافتند؛ چون زمینه هدایت در آنان بود.
1. عمران صابی، مناظره ای طولانی با حضرت رضا علیه السلام دارد. نوفلی می گوید که سؤال و جواب بین امام رضا علیه السلام و عمران صابی طولانی شد و حضرت او را در اکثر مسائل، مجاب کرد تا رسید به آنجا که گفت: «ای آقای من! شهادت می دهم تو چنان هستی که وصف کردی؛ ولی یک مسئله باقی مانده است.»
مسئله بعدی و آخرین مسئله را پرسید و حضرت به خوبی پاسخ داد. آن گاه گفت: «آقای من! فهمیدم و شهادت می دهم که خدا چنان است که شما وصف، و به یگانگی توصیفش کردی و اینکه محمد بنده ای برانگیخته بر هدایت و دین حق است.» آن گاه رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد. وقتی متکلمان، حالت عمران را دیدند ـ که هیچ گاه در جدل مغلوب نشده بود ـ به امام رضا علیه السلام نزدیک نشدند.»
2. رأس الجالوت، پیشوای یهودیان وقتی کاملاً قانع شد، گفت: «به خدا قسم! ای پسر محمد! اگر ریاست عامّه ام بر تمام یهودیان نبود، به احمد ایمان می آوردم و فرمان تو را اطاعت می کردم.»
در مناظرات، ممکن است گاهی خصم از مرز ادب خارج شود؛ از اینرو لازم است مدافعان اسلام با صبر و حوصله، طرف مقابل را رام کنند
معلوم می شود رأس الجالوت از نظر ادله کاملاً قانع شده و حقانیت دین محمد صلی الله علیه و آله برای او روشن شده بود؛ ولی ریاست طلبی و دنیا دوستی به او اجازه نداد که به حضرت ایمان آورد و مسلمان شود.
3. ابویعقوب بغدادی می گوید که ابن سکّیت، پرسشهایی درباره راز اختلاف معجزات پیامبران پرسید و حضرت، جواب کامل و قانع کننده ای داد. ابن سکّیت مرتب می گفت: «وَاللّه ِ ما رَأَیْتُ مِثْلَکَ قَطُّ؛ به خدا قسم هرگز مانند تو ندیدم.»
ی. کادر سازی
یکی از امور مورد اهتمام حضرت در مناظره ها، کادر سازی بود. خوب است آنها که در فن مناظره تخصص دارند، این فن را به دیگران تعلیم دهند تا در نبود آنان، دیگران ادامه دهنده راهشان باشند.
حضرت رضا علیه السلام پس از آنکه عمران صابی مسلمان شد، روی او سرمایه گذاری و او را برای مناظره با مخالفان آماده کرد.
حضرت ثامن الحجج علیه السلام غلامش را به دنبال عمران صابی فرستاد و او را احضار کرد. حضرت به وی مرحبا گفت و لباس و خلعتی بر او پوشاند و ده هزار دینار نیز به وی صله داد.
راوی می گوید: «بعد ازاین قضیه، کار عمران این بود که متکلمان، نزد او جمع می شدند. پس او دلایل آنان را ابطال می کرد.»
بدین طریق، شاگردان، فن مناظره را می آموختند و کادر سازی صورت می گرفت.