ماهان شبکه ایرانیان

تحلیل مفهوم آزادی سیاسی

حجة الاسلام و المسلمین آقای منصور میراحمدی عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (ع) و دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران.

حجة الاسلام و المسلمین آقای منصور میراحمدی عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (ع) و دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران.

آزادی سیاسی به عنوان یکی از مهم ترین اقسام آزادی، تا کنون موضوع پژوهش های گوناگون و مباحث مختلفی قرار گرفته است.تعاریف متعددی از این واژه صورت گرفته، اقسام و مصادیق آن بیان گردیده است.با این وجود، یکی از مباحث مهمی که تا کنون مورد توجه چندانی قرار نگرفته، تحلیل مفهوم آزادی سیاسی است.بیشتر نوشته ها و آثاری که به آزادی سیاسی پرداخته اند، به ارائه تعریف و بیان اقسام و مصادیق آن بسنده کرده اند و کمتر به تحلیل مفهوم آن روی آورده اند. بی تردید فهم دقیق مفهوم آزادی سیاسی و اقسام آن، بدون توجه به عناصر تشکیل دهنده مفهوم آزادی سیاسی امکان پذیر نبوده، در نتیجه ضرورت انجام دادن این تحلیل مفهومی آشکار می گردد.در این نوشتار، برآنیم با تجزیه و تحلیل عناصر و مؤلفه های تشکیل دهنده مفهوم آزادی سیاسی، تحلیل مختصری از مفهوم آن ارائه کنیم.قبل از این، برخی از مهم ترین تعاریف ارائه شده از آزادی سیاسی را مرور می کنیم:

1.منظور از آزادی سیاسی، به طور ساده عبارت از آزادی انجام دادن انواع کارهای مختلفی است که حکومت مردمی اقتضا می کند.این کارها اصولا شامل آزادی استفاده از ابزارهایی است که از طریق آنها، شهروند بتواند صدای خود را به گوش دیگران برساند و در حکومت تاثیر عملی داشته باشد. (1)

در این تعریف بیشتر به فراهم بودن زمینه مشارکت مردمی در جامعه تاکید شده است; از این رو آزادی سیاسی در این تعریف، آزادی استفاده از ابزارهایی است که از طریق آنها مردم بتوانند در زندگی سیاسی خود تاثیر عملی داشته باشند; بنابراین تعریف به بیان مصادیق آزادی سیاسی ختم می شود.

2.آزادی های سیاسی، مجموعه امتیازاتی است که اهالی کشور برای مشارکت در حیات سیاسی جامعه بدان نیاز دارند.این امتیازات به صورت حقوق مدنی (حق رای، حق داوطلبی و حق عضویت در احزاب سیاسی) و حقوق سیاسی (آزادی رقابت اندیشه ها، آزادی انتخابات و آزادی تعیین زمامدارن) متظاهر می شود. (2)

در این تعریف نیز همان طوری که ملاحظه می شود، بر عنصر مشارکت سیاسی تاکید شده است. آزادی سیاسی مجموعه امتیازاتی است که برای تحقق مشارکت سیاسی به آنها نیاز هست; از این رو در این تعریف نیز بیشتر به مصادیق آزادی سیاسی توجه شده است.

3.آزادی سیاسی، قسمتی از حقوق افراد است که به موجب آن، می توانند حق حاکمیت داشته باشند، خواه به طور مستقیم وخواه از طریق انتخاب نمایندگان. (3)

در این تعریف از آزادی سیاسی بر حق انتخاب و رای مردم بر اساس حق حاکمیت آنان تاکید شده است; بنابراین در این جا نیز توجه به یکی از مصادیق آزادی سیاسی دیده می شود.

4.آزادی سیاسی، یعنی این که فرد بتواند در زندگی سیاسی و اجتماعی کشور خود از راه انتخاب زمامداران و مقامات سیاسی شرکت جوید و به تصدی مشاغل عمومی و سیاسی و اجتماعی کشور نایل آمده و یا در مجامع، آزادانه، عقاید و افکار خود را به نحو مقتضی ابراز کند. (4)

این تعریف از آزادی سیاسی که جامع تر از تعاریف دیگر است و مصادیق بیشتری از آزادی سیاسی را در بر می گیرد، اما همانند تعاریف دیگر، ناظر به مصادیق آزادی سیاسی بوده و تحلیل مفهوم آن را با توجه به عناصر و مؤلفه های آزادی سیاسی مد نظر نداشته است.

5.آزادی سیاسی، آزادی فرد در صحنه سیاست و به بیان دیگر فقدان فشار سیاسی است. (5)

این تعریف مختصر از آزادی سیاسی بر خلاف تعاریف گذشته، تا حدودی به عناصر آزادی سیاسی اشاره دارد و از این رو به تحلیل مفهوم آزادی سیاسی نزدیک می شود، اما کاستی هایی نیز دارد که توضیح بیشتر در این باره خواهد آمد.

با توجه به این که بیشتر تعاریف ارائه شده از آزادی سیاسی به عنوان یک حالت و وضعیت سخن نمی گویند و بیشتر به مصادیق آن توجه دارند، در این فصل به تحلیل مفهوم آزادی سیاسی با توجه به عناصر و مؤلفه های آن می پردازیم.قبل از آن که به این تحلیل مفهومی بپردازیم، به توضیح و بررسی یکی از دیدگاه هایی می پردازیم که تلاش کرده است به گونه ای عناصر سازنده مفهوم آزادی را بیان کند، و سپس تحلیل مفهومی خود را از آزادی سیاسی به دست خواهیم داد.

فرانتس نویمان در کتاب خود آزادی و قدرت و قانون تلاش می کند عناصر سازنده مفهوم آزادی سیاسی را بیان کند.وی بر این باور است که آزادی سیاسی دارای سه عنصر اساسی که بر اساس هر یک از آنها مفهوم خاصی از آزادی سیاسی شکل می گیرد.

عنصر اول از دیدگاه وی، «قانون » است که مفهوم آزادی قانونی را رقم می زند.وی معتقد است:

آزادی در مرتبه اول و قبل از هر چیز، فقدان منع و جلوگیری است.شک نیست که این برداشت، پایه و مایه نظریه لیبرال درباره آزادی است و مفهوم اساسی آنچه از حقوق اساسی اراده می شود و از جهت فهم معنای آزادی قانونی به ویژه در سنت فکری انگلستان و آمریکا، اهمیت بنیادی دارد.این همان صورتی است که هابز ولاک و منتسکیو و کانت به مساله داده اند.وقتی آزادی این گونه فهمیده شود، می توان آن را آزادی منفی یا حقوقی تعریف کرد....جنبه منفی آزادی هنگامی که به عرصه سیاست منتقل می شود، ضرورتا به ضابطه ای می انجامد که فرد را در برابر دولت قرار می دهد. (6)

بنابراین رکن اول مفهوم آزادی سیاسی، قانون تلقی می شود که از فرد در برابر دولت دفاع می کند.پیش فرض اساسی این دیدگاه - همان گونه که نویمان توضیح می دهد- فردگرایی فلسفی است، یعنی «عقیده به این که انسان موجودی است مستقل از نظام سیاسی که در آن به سر می برد». (7) از نظر وی، نظریه های سیاسی که بر فلسفه اصالت فرد بنا شده باشند، ضرورتا باید این مفهوم را بپذیرند.این نظریه به پیدایش حقوق فردی و رسمیت شناختن این حقوق در برابر دولت می انجامد و بنابراین « اگر فرض بر وجود حقوق فردی باشد، منطقا لازم می آید که هیچ رفتاری مستوجب کیفر نباشد مگر آن که صریحا در قانون ممنوع شده باشد این قضیه عموما بنیاد آزادی قانونی شناخته شده است ». (8) از آن جا که این برداشت از آزادی سیاسی، محتوای قوانین را در نظر نمی گیرد و احتمال سرکوبگرایانه بودن قانون را مد نظر قرار نمی دهد و همچنین از توجه به گریزگاه هایی که ممکن است چیرگی قدرت سیاسی بر حقوق فردی را به دنبال آورد غافل می ماند، (9) این برداشت از آزادی سیاسی به نظر فرانتس نویمان دارای کاستی ها و کمبودهایی است که ضرورت توجه به رکن و عنصر دیگر آزادی سیاسی را آشکار می سازد.

رکن و عنصر دوم آزادی سیاسی به نظر نویمان، «رکن شناختی » آزادی است.شکل گیری این رکن آزادی، همراه با گام های اساسی است که از زمان اپیکوروس تا هگل و مارکس برداشته شده است.از نظر فرانتس نویمان سه گام اساسی در این زمینه برداشته شده که وی این سه گام را این گونه بیان کرده است:

از زمان اپیکوروس تاکنون رشد و پیشرفت علوم طبیعی جایگاهی تعیین کننده در آزادی انسان داشته است.فهم طبیعت برونی نه تنها آدمی را از قید ترس آزاد می کند، بلکه باز همان گونه که اپیکوروس می گفت، امکان می دهد که از فرایندهای طبیعی برای بهکرد زندگی مادی انسان استفاده کنیم.دومین گام مهم با روان شناسی اسپینوزا برداشته شد...اسپینوزا می گفت هیچ کس جز کسی که مطابق احکام عقل زندگی می کند آزاد نیست...گام سومی نیز ضروری است و آن فهم فرایند تاریخ است...از ویکو و منتسکیو جاده به هگل و مارکس می رسد که هر دو این ضابطه اپیکوری - اسپینوزایی را قبول داشتند که آزادی چیزی جز کسب بینش نسبت به ضرورت نیست و کسی که بفهمد چه روی می دهد و چرا روی می دهد به یمن این فهم، آزاد می شود. (10)

بنابراین پیشرفت علوم طبیعی، شکل گیری روان شناسی اسپینوزایی و جبرگرایی و کل گرایی تاریخی هگلی، سه قدم اساسی است که ضرورت توجه به رکن شناختی آزادی را آشکار ساخته اند.هر یک از این سه قدم اساسی به گونه ای بر آزادی شناختی تاکید داشتند: کسب بینش درباره عمل طبیعت برونی به آدمی امکان سیادت یافتن به طبیعت را می دهد; شناخت گسترده تر از روان انسان، امکان درک فرایندهای روانی باعث اضطراب را فراهم می آورد; اضطراب، آدمی را از آزادی محروم می کند و به اسارت رهبران قدرت مدار و توتالیتر در می آورد; فهم موقعیت تاریخی، امکان سازگار شدن چارچوب نهادها را با شناخت بیشتر آدمی از طبیعت و انسان ایجاد می کند. (11) اما به نظر نویمان، رکن شناختی آزادی نیز همانند رکن قانونی آن به تنهایی نمی تواند جامع و مانع تلقی گردد و با کاستی هایی روبه روست.آزادی شناختی، اراده اساسی انسان را برای رسیدن به آزادی نادیده می گیرد و از این رو به رکن دیگری نیاز است که رکن «ارادی » نام دارد:

نه رکن قانونی آزادی به راستی جامع و مانع است و نه رکن شناختی آن.قانون، قدرت سیاسی را محصور می کند، شناخت، راه منتهی به آزادی را به ما نشان می دهد; اما آدمی جز با کوشش خویش به آزادی نمی رسد، نه خداوند به او آزادی عطا می کند و نه تاریخ. (12)

از نظر نویمان، این نظریه که دموکراسی مهم ترین نظام سیاسی است که آزادی سیاسی را به حداکثر می رساند، از این برداشت از آزادی نشات گرفته است:

نظریه ای که می گوید دموکراسی آن چنان نظامی در سیاست است که آزادی سیاسی را به حداکثر می رساند از همین بینش سرچشمه می گیرد.رکن ارادی یا کنش خواهانه آزادی همان قدر از جهت قوام آزادی سیاسی واجب است که دو رکن قانونی و شناختی...در نظام دموکراتیک به هر سه رکن مفهوم آزادی سیاسی فرصت عرض اندام داده می شود. (13)

بر این اساس، وی نتیجه می گیرد که «ثبات نظام دموکراتیک به این سه رکن بستگی دارد: نخست، عملکرد مؤثر حکومت قانون ; دوم، وجود انعطاف و نرمی لازم برای رویارویی و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات تازه و سوم، تربیت شهروندان ». (14) این سه رکن، باعث شکل گیری سه رکن قانونی، شناختی و ارادی آزادی سیاسی می گردد و جمع این سه رکن در یک نظام سیاسی باعث ثبات آن نظام می گردد.

نکته اساسی که در بررسی این دیدگاه می توان گفت، این است که این دیدگاه بیش و پیش از آن که تحلیلی بر عناصر مفهومی آزادی سیاسی باشد، بیانگر سیر تحول و تطور مفهومی است که در آزادی سیاسی صورت گرفته است.از این دیدگاه، از آزادی سیاسی نخست برداشتی حقوقی - قانونی صورت گرفته بود و لذا در تعریف آزادی سیاسی نیز چنین برداشتی ارائه می گردید.دغدغه اصلی طرفداران این برداشت حفاظت از حقوق شهروندان در برابر دولت و حکومت بوده و از آن جا که «قانون » ضمانت مطمئنی برای این حفاظت محسوب می شده، از آزادی سیاسی به آزادی قانونی تعبیر می شده است. برداشت دیگر از آزادی سیاسی در مرحله دوم، متضمن نگرش معرفتی - شناختی است که در نتیجه آن آزادی در فهم ضرورت تاریخ تعبیر شده است.این برداشت در واقع محصول تلاش فکری است که از روسو آغاز شده و به هگل و مارکس ختم شده است.دغدغه اصلی طرفداران این برداشت « رابطه فرد و جامعه » و یا «فرد و دولت » بوده است.روسو آغازگر راهی است که به جمع این رابطه و حل این مشکل با طرح مقوله اساسی «اراده عمومی » خود می پردازد و هگل ختم کننده این راه است که با جمع عین و ذهن و از بین بردن ثنویت مذکور براساس روش دیالکتیک فرد، آزادی را در قالب دولت و در درون آن معنا می کند.بنابراین از آزادی سیاسی در این دوران برداشتی دیگر شکل می گیرد، و در نهایت برداشت سومی از آزادی سیاسی شکل می گیرد که در آن اراده انسانی و نقش آن در شکل گیری آزادی سیاسی برجسته می گردد.این برداشت از آزادی سیاسی در عکس العمل به دیدگاه دوم و در نقد آن که به رغم طرفداران برداشت سوم، دیدگاه دوم به توتالیتریسم ختم شده، شکل گرفته است.

بنابراین آنچه که این دیدگاه بیان می کند، در واقع تعدد برداشت هایی است که از آزادی سیاسی دوره های مختلف صورت گرفته است; اما این که این آزادی سیاسی دارای چه مفهومی است و مؤلفه ها و عناصر سازنده آن چیست، از این دیدگاه به دست نمی آید.در نتیجه می توان گفت که سه رکن ذکر شده در واقع در اثر توجه خاصی است که هر یک از این سه برداشت به آن رکن داشته اند.

اکنون با توجه به تعاریف ذکر شده و نارسایی آنها در تبیین عناصر و مؤلفه های تشکیل دهنده آزادی سیاسی و نیز عنایت به ناکافی بودن تحلیل مفهومی فرانتس نویمان، در ادامه به ارائه تحلیل مختصری از مؤلفه های آزادی سیاسی می پردازیم.

عناصر و مؤلفه های آزادی سیاسی

آزادی سیاسی نیز همچون آزادی، دارای مفهوم واحدی بوده که در برگیرنده عناصر و مؤلفه هایی است و تاکید بر این مؤلفه ها باعث شکل گیری برداشت های مختلفی از آن شده است.از این دیدگاه، همان گونه که آزادی دارای سه مؤلفه فاعل (عامل) ، مانع (رادع) و هدف (غایت) است، آزادی سیاسی نیز این سه مؤلفه را داراست.مک کالوم Macallum در تبیین مفهوم آزادی با ایجاد تمایز میان «مفهوم » Concept و «برداشت »، Conception بر این باور است که آزادی دارای مفهوم واحد و برداشت های متعدد است و این گونه بیان می کند:

X is free from Y to do or be Z

«رهایی و آزادی چیزی و یا کسی از چیزی یا مانعی بر انجام دادن چیزی و یا برخورداری از آن چیز». (15) بر اساس این دیدگاه، برداشت های متفاوت از آزادی در واقع نتیجه تفاوت و تعدد برداشت ها از سه متغیر X (فاعل، عامل) ، Y (مانع، رادع) و Z (هدف، غایت) در این مدل است.

جان رالز نیز به تبع مک کالوم در این باره می نویسد:

آزادی را می توان همواره با ارجاع به سه مؤلفه توضیح داد: فاعلین (عاملین) ، که آزاد هستند، موانع یا محدودیت هایی که آن فاعلین نسبت به آنها آزادند و آنچه که آن فاعلین در انجام دادن یا ندادن آنها آزاد هستند.تبیین های کامل از آزادی اطلاعات متناسبی را درباره این سه مؤلفه ارائه می کنند. (16)

وی با بسط الگوی مک کالوم و توضیح آن، معتقد است توصیف کلی آزادی، شکل زیر را دارا خواهد بود:

این یا آن شخص (یااشخاص) آزاد هست (یا آزاد نیست) از این یا آن مانع (یا مجموعه ای از موانع) برای انجام دادن (یا انجام ندادن) چنین و چنان. (17)

البته همان طوری که ملاحظه می شود، جان رالز به بخشی از الگوی مک کالوم توجه است.در عنصر z علاوه بر انجام دادن عمل، برخورداری از یک چیز نیز وجود دارد; بنابر این شخص آزاد است از مانع در انجام دادن یا برخوردار بودن از چیزی.در این مقاله در تحلیل مفهوم آزادی سیاسی از این الگو بهره خواهیم گرفت.بر اساس این الگو برآنیم با تعمیم آن از بحث مفهوم آزادی به بحث مفهوم آزادی سیاسی، به تحلیل مفهوم آزادی سیاسی بپردازیم.گمان نگارنده بر آن است که می توان به چنین تعمیمی خطر کرد.بر این اساس، مؤلفه ها و عناصر مفهوم آزادی سیاسی عبارتند از:

الف) فاعل (عامل) Agant

اولین عنصر و مؤلفه اساسی آزادی سیاسی، فاعل یا عاملی است که در عرصه سیاست و اجتماع زندگی می کند.تا این عنصر وجود نداشته باشد نمی توان آزادی سیاسی را تصور کرد.این متغیر همان عامل X در الگوی مک کالوم است که دارنده وصف آزادی یا فاقد آن است.آزادی سیاسی نیز وصف و حالتی است که وجود یا عدم آن را می توان به این عامل (فاعل) نسبت داد.این عنصر خود می تواند در زندگی سیاسی به سه دسته تقسیم شود: 1.اشخاص یا شخص; person(s) 2. مؤسسات و تشکل های سیاسی; Political 3. دولت ها. States گاهی اوقات شخص یا اشخاص در صدد انجام عمل و رفتار سیاسی در جامعه سیاسی بر می آیند که در این صورت فاعل و عنصر X ،اشخاص می باشند.گاهی اوقات مؤسسات و تشکل ها به دنبال انجام عمل یا رفتار سیاسی در آن جامعه اند که در این صورت فاعل و عنصر X را باید این مؤسسات دانست و بالاخره گاهی اوقات دولت ها هستند که به انجام عمل و رفتار سیاسی می پردازند که در این صورت فاعل و عنصر X را باید دولت ها تلقی کرد.

حال سؤالی که مطرح می شود این است که آیا آزادی سیاسی وصف و حالتی است که در مورد تمامی این سه دسته فاعل (عامل) به کار می رود؟ به عبارت دیگر، آیا می توان گفت که دولت ها و مؤسسات سیاسی نیز همانند اشخاص می توانند از، آزادی سیاسی برخوردار باشند؟ به نظر می رسد که نتوان چنین تعمیمی را در مفهوم آزادی سیاسی پذیرفت.آزادی سیاسی در یک جامعه در نسبت فرد با دولت و جامعه سیاسی شکل می گیرد و دارنده یا فاقد این وصف در هر صورت فرد است نه دولت.توان انجام دادن عمل و رفتار سیاسی برای دولت نشات گرفته از قدرت و اقتدار بر آمده از مشروعیت سیاسی اوست نه آزادی سیاسی ; اما در مورد مؤسسات و تشکل های سیاسی واقعیت به گونه ای دیگر است.آزادی سیاسی را می توان به نوعی برای مؤسسات و تشکل های سیاسی به کار برد.مؤسسات و تشکل ها در یک جامعه سیاسی ممکن است از آزادی سیاسی در انجام دادن فعالیت های سیاسی خود برخوردار باشند و ممکن است دارای آزادی سیاسی نباشند; به عبارت دیگر، در واقع تشکل ها نیز تشکیل شده از گروهی از افراد هستند که با تشکل خود به شخصیتی حقوقی تبدیل شده اند ; بنابراین می توان گفت که فاعل در این الگو، در برگیرنده اشخاص و تشکل ها، شخصیت های حقیقی و شخصیت های حقوقی است.در نتیجه از سه دسته مذکور، دو دسته را می توان به عنوان عامل (فاعل) در جای عنصر X قرار داد.

ب) مانع (رادع) Constraint

عنصر دوم مفهوم آزادی سیاسی، مانع و رادعی است که ممکن است عنصر اول (فاعل، عامل) را از انجام دادن یک عمل سیاسی منع کند.بی شک این عنصر نیز که همان عنصر Y در الگوی مک کالوم است، از مهم ترین عناصر مفهوم آزادی سیاسی محسوب می شود; به عبارت دیگر، رکن دیگر مفهوم آزادی سیاسی در کنار رکن اول آن، تکمیل کننده «رابطه فرد و دولت » به عنوان مهم ترین مؤلفه آزادی سیاسی است.بر این اساس، مانع و رادع نیز باید در تحلیل مفهوم آزادی سیاسی مورد توجه قرار گیرد.

عنصر مانع و رادع را نیز می توان به سه دسته تقسیم کرد:

1.اشخاص یا شخص;

2.مؤسسات و تشکل های سیاسی;

3.دولت ها.

در این جا نیز پرسش مذکور مطرح می شود: آیا قرار گرفتن هر یک از این سه دسته در جایگاه عنصر Y (مانع، رادع) ، قوام بخش مفهوم آزادی سیاسی خواهد بود؟ به عبارت دیگر، آیا می توان عنصر دوم مفهوم آزادی سیاسی را هر یک از این سه دسته دانست؟ به عبارت سوم، آیا رابطه اشخاص یا مؤسسات به عنوان عنصر اول، با هر یک از این سه دسته عنصر دوم باعث شکل گیری مفهوم آزادی سیاسی می گردد؟

در این جا نیز به نظر می رسد که نتوان چنین تعمیمی را پذیرفت.اگر عنصر مانع را اشخاص بدانیم، در آن صورت می توان از وجود یا فقدان آزادی فرد سخن گفت; اما این آزادی، آزادی سیاسی نخواهد بود.اگر شخص یا اشخاص مانع انجام دادن فعالیت و رفتار سیاسی شخص یا اشخاص دیگر شوند، در صورتی که آن شخص (مانع) هیچ گونه انتسابی به قدرت سیاسی و دولت در جامعه نداشته باشند، نمی توان این حالت را فقدان آزادی سیاسی ذکر کرد، در عین حال که می توان آن را فقدان آزادی فردی نام نهاد.به همین سان نمی توان آزادی سیاسی را آزادی شخص یا اشخاص یا تشکل ها در برابر اشخاص دانست به گونه ای که اگر اشخاصی مانع فعالیت و عمل سیاسی اشخاص دیگر نشوند بتوان گفت که آزادی سیاسی وجود دارد; بنابراین، دسته اول از زمره عناصر مفهوم آزادی سیاسی خارج می شوند.دسته دوم (تشکل ها) نیز از آن جا که به حوزه عمومی و نه دولت تعلق دارند و حد فاصل میان فرد و دولت به منزله بخشی از جامعه مدنی عمل می کنند، خارج از این عنصر خواهند بود; اما از آن جا که این تشکل ها نیز می توانند همچون دولت ها مانع انجام گرفتن رفتارهای سیاسی افراد گردند، می توان آنها را نیز در زمره عنصر دوم قرار داد و به این لحاظ نقش افراد نیز در شکل گیری این عنصر قابل ذکر است; اما چون دولت ها فرد غالب در عنصر دوم محسوب می شوند، در ایجاد نوشتار بر دولت ها به عنوان عنصر دوم تاکید می شود.البته ایجاد مانع توسط دولت خود با استفاده از ابزارهای مختلف و در نتیجه به گونه های مختلفی خواهد بود.دولت ها از مکانیزم های خاصی برای ایجاد مانع و یا محدودیت استفاده می کنند که در یک تقسیم بندی کلی می توان این مکانیزم ها را به دو دسته کلی تقسیم کرد:

1.مکانیزم های مشروع

اعمال حاکمیت توسط حکومت با مکانیزم های گوناگونی صورت می گیرد که از آن جا که اعمال حاکمیت حق حکومت و مشروع بوده، این مکانیزم ها نیز مشروعیت می یابند.یکی از مهم ترین مکانیزم های مشروع، قانون است.حکومت ها با وضع قانون و اجرای آن می توانند در برابر اشخاص و تشکل ها ممنوعیت و محدودیت هایی را ایجاد کنند.علاوه بر وضع قانون و اجرای آن، یکی دیگر از شیوه های اعمال حاکمیت، در فعالیت های قضایی حکومت تحقق می یابد.بنابراین حکومت ها از سه شیوه رایج قانون گذاری، اجرای قانون و قضاوت، برای اعمال حاکمیت خود بهره می گیرند و با تکیه بر آنها به کنترل آزادی سیاسی شهروندان و تشکل ها می پردازند; بنابراین هر چند که در ظاهر این مکانیزها مانع و رادع محسوب می شوند; اما از آن جا که حکومت ها قانون گذار، مجری قانون و داورند، می توان مانع و رادع را در واقع خود دولت ها دانست.

2.مکانیزم های نامشروع

گاهی اوقات حکومت ها علاوه بر به کارگیری مکانیزم های مشروع، از مکانیزم های نامشروع نیز در اعمال حاکمیت بهره می گیرند.مهم ترین مکانیزم نامشروع به کارگیری زور و خشونت در جامعه است.حکومت ها با استفاده از نیروی زور و خشونت، به عنوان مانعی اساسی در برابر شهروندان و تشکل های سیاسی قرار می گیرند و آزادی سیاسی آنها را محدود می کنند.هر چند که به کارگیری زور و خشونت و ایجاد مانع با ابزارهای خشونت آمیز، امروزه به لحاظ تئوریک از مشروعیت و مقبولیتی فراگیر بر خوردار نیست، اما واقعیت نظام های سیاسی جدید گویای به کارگیری زیاد این ابزار برای محدود ساختن آزادی سیاسی است; از این رو زور و اجبار نیز نمی تواند به عنوان مانع در این الگو در نظر گرفته شود، اما روشن است که اجبار و زور نیز ابزاری است در دست دولت ها و حکومت ها و در نتیجه مانع و رادع را باید دولت دانست.

نکته دیگری که تذکر آن لازم به نظر می رسد، این است که علاوه بر «دولت » به عنوان مهم ترین مصداق عنصر دوم (مانع/ Y )،مصادیق دیگری نیز می توان ذکر کرد.گاهی اوقات فرد در برابر موانعی همچون فشارهای ناشی از موقعیت خاص سیاسی - اجتماعی خود و نابرابری های موجود در جامعه و یا فراهم نبودن فرصت های لازم و یا سنت ها و آداب و رسوم موجود در جامعه قرار می گیرد; آزادی سیاسی زمانی تحقق می یابد که فرد از موانع مذکور نیز آزاد و رها باشد.هر چند که این موانع نسبت به مانع دولت از اهمیت زیادی برخوردار نیست، اما در بحث آزادی سیاسی به ویژه مفهوم مثبت آن - بر طبق دیدگاه آیزیابرلین - قابل طرح است; از این رو علاوه بر دولت ها، موانع مذکور را نیز می توان در زمره مصادیق عنصر دوم (مانع/ Y )قرار داد، اما از آن جا که فرد غالب این مصادیق دولت است، در نوشتار حاضر بیشتر بر آن تاکید می شود.

ج) هدف غایت Aim - Goal

عنصر سوم مفهوم آزادی در الگوی مک کالوم عبارت بود از هدف و غایتی که فرد و یا برخوردی از آن to be Z است.به همین میزان، می توان عنصر سوم مفهوم آزادی سیاسی را نیز هدف و غایتی دانست که فاعل (عامل) در صدد انجام دادن آن است.اهداف و غایات در جامعه سیاسی متعدد می باشد و افعال گوناگونی را در بر می گیرد.شاید بتوان افعال و رفتارهای اشخاص را در جامعه در یک تقسیم بندی کلی به دو دسته تقسیم کرد:

1.رفتارهای فردی; Indiudual behaiviours

2. رفتارهای اجتماعی - سیاسی. Social / Political behaiviours

رفتارهای فردی، رفتارهایی محسوب می شوند که فرد با انجام دادن آنها در صدد مشارکت و مداخله در امور اجتماعی - سیاسی را ندارد.رفتارهای فردی بر اساس نیازهای فردی شکل می گیرد و ربطی به نیازهای سیاسی ندارد; بنابراین منظور از هدف و غایت در این الگو را نمی توان رفتارهای فردی دانست، بلکه رفتارهای اجتماعی - سیاسی، تشکیل دهنده عنصر سوم مفهوم آزادی سیاسی محسوب می شوند.اشخاص و تشکل ها زمانی که در صدد انجام دادن رفتارهای سیاسی برآیند، با وجود و یا فقدان آزادی سیاسی رو به رو می گردند.هدف و غایت آنان از حضور در عرصه سیاست و اجتماع، انسجام دادن رفتارهای سیاسی خاصی بر اساس نیازهای خاص سیاسی خود است; بنابراین روشن می شود که یکی از مصادیق عنصر سوم مفهوم آزادی سیاسی را می توان «رفتارهای اجتماعی - سیاسی » دانست.اشخاص یا تشکل ها در صورتی که برای انجام دادن رفتارهای سیاسی خود از دخالت و محدودیت های دولت رها می باشند، دارای آزادی سیاسی خواهند بود.

علاوه بر این، گاهی اوقات افراد و تشکل ها در صدد انجام دادن اعمال و رفتارهای سیاسی نبوده، صرفا خواهان وضعیت و حالتی هستند که دولت ها در امور آنها دخالت نکرده و اجازه دهند که افراد و تشکل ها در وضعیتی آزاد به سر برده، از حقوق اساسی خود برخوردار باشند; برای مثال حق انتخاب شدن را دارا هستند; از این رو، اگر دولت ها شرایط لازم برای استیفای این حق را فراهم سازند، آن وقت می توان گفت که افراد دارای آزادی سیاسی هستند.در نتیجه می توان گفت که براساس این الگو، عنصر عامل می تواند از عنصر مانع رها و آزاد باشد در این که بتواند عنصر غایت و هدف را دارا باشد.مثال دیگر در این باره، آزادی از تفتیش عقاید است.فرد خواهان آن است که عقاید و باورهایش مورد تفتیش قرار نگیرد هرچند که هیچ گونه رفتار خاصی را از خود بروز نمی دهد.بنابراین عنصر غایت و هدف می تواند هم شامل رفتارهای سیاسی افراد و تشکل ها شود و هم دارا بودن و بر خورداری از حقوق اساسی و وضعیت و حالت خاص آزادی.

با توجه به آنچه که به اختصار گذشت، الگوی مفهوم آزادی سیاسی بر اساس الگوی مفهوم آزادی پیش گفته عبارت است از:

شخص (اشخاص) یا تشکل ها آزاد هستند (یا آزاد نیستند) از دخالت و ممانعت دولت ها (با به کارگیری قوانین و ابزارهای خشونت) برای انجام دادن (یا انجام ندادن) رفتارهای سیاسی خود یا برخورداری (یا عدم برخورداری) از حقوق خود.

نمودار این الگو نیز چنین ترسیم می شود:

اشخاص دولت ها - تشکل ها <> آزادی سیاسی یا فقدان آن

بر اساس این الگو، شخص و تشکل ها عنصر X (عامل، فاعل) و دولت ها عنصر Y (مانع، رادع) و انجام دادن رفتارهای سیاسی و برخورداری از حقوق اساسی عنصر Z (هدف، غایت) محسوب می شوند; از این رو با توجه به این تحلیل مفهومی می توان آزادی سیاسی را این گونه تعریف کرد:

فقدان دخالت و ممانعت دولت ها [به طور غالب] در برابر اشخاص یا تشکل های سیاسی در جامعه به منظور انجام رفتارهای سیاسی خاص خود و یا برخورداری از حقوق اساسی.

همان طوری که روشن است، این تعریف از آزادی سیاسی بر اساس تحلیل مفهومی عناصر و مؤلفه های آزادی سیاسی بوده و تنها به ذکر مصادیق آن اکتفا نکرده است.

با توجه به این تعریف و عناصر آن، مهم ترین مصادیق آزادی سیاسی را نیز بیان کرد.این اقسام قبل از هر چیز بر اساس نوع خاصی از رفتار سیاسی و حق اساسی است که به عنوان هدف و غایت توسط اشخاص و تشکل ها شکل گرفته و خواهان برخورداری از آن هستند.بدین سان معیار اصلی در تقسیم آزادی سیاسی به گونه ها و اشکال مختلف، نوع رفتار سیاسی اشخاص و تشکل های سیاسی و حق اساسی مطلوب افراد و تشکل هاست.

آزادی سیاسی را می توان از جهات گوناگون تقسیم کرد که از آن جمله است:

1.تقسیم آزادی سیاسی بر اساس نوع رفتارهای سیاسی

رفتارهای سیاسی در جامعه متفاوت است و بر اساس آن آزادی های سیاسی شکل گرفته نیز متفاوت خواهد بود.در این جا برای روشن تر شدن مصادیق آزادی سیاسی و نحوه شکل گیری آنها، اقسام رفتارهای سیاسی را ذکر کرده و نوع آزادی سیاسی شکل گرفته را بیان می کنیم:

1) انتخاب حاکم و زمامدار:

انتخاب حاکم و زمامدار مهم ترین رفتار سیاسی است که مردم در یک جامعه انجام می دهند.بر این اساس، آزادی و حق انتخاب به عنوان یکی از مهم ترین مصادیق آزادی سیاسی شکل می گیرد.اشخاص در انتخاب حاکم (رفتار سیاسی) اگر با مانعی رو به رو نباشند، دارای آزادی سیاسی خواهند بود; بنابراین از آن جا که انتخاب حاکم یکی از رفتارهای سیاسی است و رفتار سیاسی عنصر سوم مفهوم آزادی است، در نتیجه یک قسم از آزادی سیاسی بدین سان شکل می گیرد.

2) تعیین سرنوشت و مشارکت در فرایند تصمیم گیری:

یکی دیگر از رفتارهای سیاسی، مشارکت مردم در فرایند تصمیم گیری سیاسی است. مردم در یک جامعه به منظور تعیین سرنوشت خود به مشارکت در امر تصمیم گیری و سیاست گذاری می پردازند.این رفتار سیاسی موجب شکل گیری نوع خاصی از آزادی سیاسی می شود که از آن به «آزادی رای » نیز تعبیر می شود; بنابراین آزادی رای از مصادیق دیگر آزادی سیاسی است که بر اساس رفتار سیاسی خاصی شکل می گیرد; البته می توان آزادی رای را با آزادی به عنوان حق انتخاب جمع کرد و هر دو را ذیل رفتار سیاسی خاصی قرار داد; اما به دلیل اهمیت این دو ما در این جا به تفکیک آنها پرداختیم.

3) تاثیر گذاری بر تصمیمات و عملکردهای دولت و دولتمردان:

مردم در یک جامعه در برابر تصمیمات و عملکردهای دولت و دولتمردان عکس العمل هایی از خود نشان می دهند.این عکس العمل ها که به طور کلی یا از نوع حمایتی هستند و یا از نوع اعتراضی، همگرایی یا واگرایی بین مردم و دولت را سبب می شوند که از جمله مهم ترین رفتارهای سیاسی مردم در جامعه محسوب می شوند.همان گونه که سیاست ها و رفتارهای دولت و دولتمردان بر رفتارهای سیاسی مردم تاثیر می گذارد، رفتارهای مردم نیز در این سیاست ها و رفتارهای دولت اثر گذار است.مردم از راه ها و شیوه های گوناگونی به این تاثیرگذاری می پردازند که یکی از مهم ترین این راه ها، اظهار دیدگاه های خود در این باره است; بنابراین اظهار دیدگاه ها و نظرها توسط مردم نیز یکی از رفتارهای سیاسی آنها محسوب می شوند که در نتیجه باعث شکل گیری نوعی دیگر از اقسام آزادی سیاسی می شود که از آن به آزادی بیان و قلم تعبیر می شود.حق انتشار دیدگاه ها در کلام «آزادی بیان » و در نوشتار «آزادی قلم و مطبوعات » نام می گیرد.

4) رقابت سیاسی:

رقابت سیاسی نیز یکی از رفتارهای سیاسی رایج در یک جامعه محسوب می شود.مردم در یک جامعه برای رسیدن به قدرت و نیل به مناصب سیاسی - اجتماعی، با همنوعان خود به رقابت می پردازند.رقابت سیاسی به شیوه های گوناگون و از مجاری مختلف ممکن است شکل گیرد.یکی از مهم ترین مجاری این رقابت ها که تاثیر زیادی داشته و در رسیدن به اهداف موفقیت زیادی دارد، تشکیل اجتماعات و انجمن هاست.مردم با تشکیل چنین اجتماعاتی آسان تر می توانند به اهداف خود نایل آیند; البته تشکیل این اجتماعات صرفا به منظور رقابت سیاسی نمی باشد، بلکه مهم ترین رفتار سیاسی در درون این اجتماعات را می توان رقابت سیاسی برای نیل به اهداف و همچنین رسیدن به قدرت دانست.زمانی که این تشکل ها به طور منسجم تر و قدرتمندتری شکل گیرد، شاهد شکل گیری احزاب در آن جامعه خواهیم بود و در نتیجه رقابت سیاسی در درون احزاب نیز از انسجام و قدرت و توان بیشتری برخوردار خواهد بود.بدین سان نوع دیگری از آزادی سیاسی شکل می گیرد که از آن به آزادی احزاب، انجمن ها و تشکیل اجتماعات یاد می شود.آزادی سیاسی مذکور در صورتی تحقق می یابد که دولت ها مانع تشکیل مردم نشده، ثانیا اجازه فعالیت سیاسی به تشکل ها را بدهند.

بنابراین همان طوری که ملاحظه می شود، می توان شکل گیری انواع و مصادیق آزادی سیاسی را بر اساس نوع رفتار سیاسی به عنوان عنصر سوم مفهوم آزادی سیاسی، تبیین کرد.

2.تقسیم آزادی سیاسی بر اساس حقوق اساسی اشخاص و تشکل ها

انسان ها دارای حقوق اساسی متعددی هستند که برخورداری از آنها هدف اساسی آنان در زندگی سیاسی خود است.بر اساس نوع حق سیاسی، آزادی سیاسی نیز تقسیم می شود که در این جا به برخی از مصادیق آن اشاره می کنیم:

1) آزادی و حق انتخاب شدن:

یک فرد در جامعه از این حق اساسی برخوردار است که بتواند خود را در معرض انتخاب مردم گذاشته و انتخاب شود.بر این اساس، باید شرایط و وضعیت سیاسی اجتماعی به گونه ای باشد که فرد بتواند از این حق اساسی خود بر خوردار گردد. همان طوری که ملاحظه می شود، در این جا فرد، لزوما رفتار سیاسی خاصی را انجام نمی دهد، اما باید از دخالت دولت در این زمینه نیز آزاد باشد.

2) آزادی از تفتیش عقاید:

فرد ممکن است هیچ گونه رفتار خاص سیاسی هم انجام ندهد، اما از حقوق اساسی وی داشتن عقاید و باورهای خاص خود است و بنابراین باید شرایط برای اتخاذ عقاید و دیدگاه های خاص وجود داشته و دولت در مورد وی تفتیش عقاید را اعمال نکند.

مطلب دیگری که باید به آن اشاره کرد بررسی چگونگی تاثیر تعدد برداشت ها از مؤلفه های سه گانه آزادی سیاسی در شکل گیری برداشت های متعدد از آزادی سیاسی است. در بررسی دیدگاه فرانتس نویمان گفته شد که آزادی قانونی، شناختی و ارادی بیانگر برداشت های خاصی از آزادی سیاسی هستند نه عناصر مفهومی آن.عناصر مفهومی آزادی در این برداشت ها نیز همین سه عنصر فاعل (عامل) ، مانع (رادع) و هدف (غایت) است که بیان گردید; از این رو به نظر می رسد که شکل گیری برداشت های سه گانه مذکور به دلیل توجه خاصی است که به هر یک از این عناصر صورت گرفته است; به عبارت دیگر، تعدد برداشت ها از عناصر مذکور موجب پیدایی تعدد برداشت ها از مفهوم آزادی سیاسی شده است.برای روشن شدن این نکته اساسی، به توضیح مختصری درباره نحوه تاثیر گذاری تعدد برداشت ها از مؤلفه ها بر تعدد برداشت ها از آزادی سیاسی می پردازیم.

«آزادی قانونی » نخستین برداشتی بود که به اعتقاد نویمان براساس رکن قانونی شکل گرفته است.اگر در این برداشت خاص به دقت بنگریم، خواهیم دید که طرفداران آن بر این باورند که فرد به عنوان مهم ترین مصداق مؤلفه عامل (فاعل) برای انجام دادن رفتارهای سیاسی به عنوان مهم ترین مصداق مؤلفه غایت (هدف) با مانعی مهم به نام دولت (مؤلفه سوم) رو به روست; از این رو حفاظت از حقوق اساسی فرد در برابر دولت نیازمند تدوین قانون است.قانون از حقوق فرد در برابر دولت دفاع می کند و بدین سان آزادی سیاسی در مفهوم حقوقی و قانونی اش شکل می گیرد; بنابراین روشن می شود که نحوه تعبیر طرفداران این برداشت از مؤلفه های آزادی سیاسی و نحوه ارتباط این مؤلفه ها به یکدیگر موجب شکل گیری این گونه از آزادی سیاسی شده است.

این مطلب درباره برداشت دوم نیز صدق می کند.«آزادی شناختی » دومین گونه ای است که به نظر نویمان بر اساس رکن شناختی آزادی شکل گرفته است.در این گونه نیز اگر دقت کنیم، تاثیر گذاری مذکور را مشاهده خواهیم کرد.در این برداشت نیز مفهوم آزادی سیاسی تشکیل شده از سه عنصر فاعل (عامل) ، مانع (رادع) و هدف (غایت) است. منتها باید به این نکته توجه کرد که بر اساس برداشت طرفداران این دیدگاه، «دولت » مانع اصلی شناخته نمی شود، بلکه دولت خود یاری رساننده فرد در رسیدن به آزادی سیاسی است.در عوض، از این دیدگاه ما «جهل به ضرورت تاریخ » مانع اساسی شکل گیری آزادی سیاسی برای فرد است.به همین دلیل، فرد با آگاهی یافتن از این ضرورت تاریخی است که در دورن دولت به آزادی واقعی خود یعنی آزادی شناختی نایل می گردد; بنابراین در این دیدگاه دیگر دولت مانع قلمداد نمی گردد، بلکه جهل انسان به این فرایند تاریخی مانع اساسی محسوب می شود.از سوی دیگر، هدف از این آزادی نیز نه انجام دادن رفتارهای سیاسی بلکه حصول شناخت، معرفت و آگاهی به وظایف است. درنتیجه در این برداشت نیز می توان گفت که برداشت خاصی که از این سه مؤلفه شکل گرفته، باعث شکل گیری این برداشت از آزادی سیاسی یعنی آزادی شناختی شده است; بنابراین تاثیر گذاری تعدد برداشت ها از این مؤلفه ها بر تعدد برداشت ها از آزادی سیاسی برای باری دیگر در این قرائت نیز آشکار می شود.

دقت در گونه سوم یعنی «آزادی ارادی » نیز مدعای ما را ثابت می کند.در این نوع از آزادی سیاسی نیز می توان تاثیر گذاری مذکور را مشاهده کرد.در این برداشت از آزادی سیاسی مؤلفه دوم یعنی مانع، همان دولت شناخته می شود و مؤلفه سوم نیز انجام دادن آزادانه رفتارهای سیاسی مورد نظر; اما تفاوت میان آنها در برداشت آنان از مؤلفه اول است.از این دیدگاه مؤلفه عامل (فاعل) فرد یا افراد دانسته می شود، اما تفاوتی که با برداشت اول دارد، این است که در این برداشت فرد، صاحب اراده و عقل شناخته می شود و چنین فردی تشکیل دهنده رکن و مؤلفه اول آزادی در نظر گرفته می شود.فرد هر چند که با موانعی در انجام دادن آزادانه رفتارهای مطلوب خود رو به روست; اما با اراده خود و بهره گیری از عقل خود می توان بر موانع فایق آید و آزادی سیاسی زمانی شکل می گیرد که فرد با اراده خود این آزادی را فراهم کند.در نتیجه آزادی ارادی به عنوان برداشتی دیگر از آزادی سیاسی محصول ارادی دانستن انسان و فرد به عنوان مهم ترین مؤلفه آزادی سیاسی است.بدین ترتیب روشن می شود که این گونه از آزادی سیاسی نیز برداشتی است از آزادی سیاسی که با توجه به برداشت خاصی از مؤلفه های آزادی سیاسی شکل گرفته است.

با توجه به آنچه که گذشت، روشن شد که بر حسب تعدد برداشت ها از مؤلفه های آزادی سیاسی، برداشت های متعددی از آزادی سیاسی شکل می گیرد و این مطلب دقیقا در راستای تقویت ایده اصلی این نوشتار است که آزادی سیاسی نیز دارای مؤلفه های اساسی است که بر اساس الگوی مک کالوم از آزادی، سه مؤلفه را می توان برای آن ذکر کرد.

جمع بندی

آنچه گذشت، تلاش و کوشش مختصری برای تحلیل مفهوم آزادی سیاسی بود.با اشاره ای گذرا به برخی از تعاریف ارائه شده از آزادی سیاسی، روشن شد که در این تعاریف به جای تبیین عناصر و مؤلفه های مفهومی آزادی سیاسی، به ذکر و بیان مصادیق آن پرداخته شده است.سپس دیدگاه فرانتس نویمان درباره عناصر سه گانه آزادی سیاسی را بررسی کرده و نارسایی تحلیل وی را نیز نمایان ساختیم.وی نیز در واقع به جای تحلیل مفهوم آزادی سیاسی به برداشت های مختلف از آزادی سیاسی در دوره های مختلف پرداخته بود.آزادی قانونی، آزادی شناختی و آزادی ارادی، سه برداشتی هستند که از آزادی سیاسی صورت گرفته است.در تبیین علت و چگونگی شکل گیری این برداشت، گفته شد که تفاوت و تعدد برداشت ها از مؤلفه های سه گانه آزادی سیاسی باعث شکل گیری این سه برداشت شده است.در نهایت تلاش کردیم با استفاده از الگوی نظری مک کالوم که در صفحات آغازین مقاله به تفصیل بیان شد، به ارائه الگویی درباره آزادی سیاسی پرداخته، مؤلفه های سه گانه آن را بیان کنیم.در این تحلیل، «اشخاص و تشکل های سیاسی » به عنوان مهم ترین مؤلفه های اول (عامل، فاعل) و «دولت ها» به عنوان مهم ترین مؤلفه دوم (مانع، رادع) و «انجام دادن رفتارهای سیاسی » و «برخورداری از حقوق اساسی » به عنوان مهم ترین مؤلفه سوم (هدف، غایت) تلقی شدند.بر اساس این الگو، آزادی سیاسی زمانی شکل می گیرد که اشخاص و تشکل های سیاسی در انجام رفتارهای سیاسی مطلوب خود و برخورداری از حقوق اساسی خود از محدودیت ها و موانعی که دولت ها ممکن است در برابر آنها ایجاد کنند، رها و آزاد باشند. (18)

پی نوشت ها:

1.کارل کوهن، دموکراسی، ترجمه فریبرز مجیدی (تهران: انتشارات خوارزمی) ص 184.

2.سید محمد هاشمی، حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران (تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1374) ج 1، ص 169.

3.محمد جعفر جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق (تهران: بنیاد راستاد، 1363) ص 31.

4.منوچهر طباطبایی مؤتمنی، آزادی های عمومی و حقوق بشر (تهران: دانشگاه تهران، 1370) ص 96.

5.مهدی منتظر قائم، «آزادی سیاسی » ، فصلنامه حکومت اسلامی، سال دوم، شماره اول، ص 100.

6.فرانتس نویمان، آزادی و قدرت و قانون، ترجمه عزت الله فولادوند، ص 68 - 69.

7.همان، ص 69.

8.همان، ص 75.

9.همان، ص 98.

10.همان، ص 100 - 102.

11.همان.

12.همان.

13.همان.

14.همان.

15. Mac Callum,G.C,Negative and positive Freedom (in Philosophical Review,1967) Vol.76.

نیز:

Tim Gray, Freedom, Humanities Press International In C. Atlantic. Highlands N.J.1991. P.P. 11 - 14.

نگارنده به طور مفصل الگوی نظری وی و نیز دیدگاه های دیگر را در این باره بررسی کرده است.برای توضیح بیشتر در این باره بنگرید به: منصور میر احمدی، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، پژوهشکده اندیشه سیاسی مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی (پژوهشگاه) ، در دست نشر.

16. JOHN RAWLS, A theory of Justice (Oxford University Press,1922) P.202.

17. This or that person(or persons) is Free(or not to do)so and so (Ibid). or not Free) From this or that constaint (or set of constraints)to do

18.این مقاله، فصل مجزایی از پژوهشی است با عنوان «آزادی در فلسفه سیاسی اسلام » که نگارنده در پژوهشکده اندیشه سیاسی مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی (پژوهشگاه) به انجام رسانده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان