بشکفد گل های بستانی که من می خواستم(1)
آید آن صبح درخشانی که من می خواستم |
روشنی بخش دل و جانی که من می خواستم |
از نسیم جانفزای گلشن آل رسول |
مقدمه
1 ـ اعتقاد به اصل «نصب امام»
براساس اعتقاد شیعیان، معرفی امام معصوم تنها از سوی خداوند متعال امکان تحقق دارد؛ زیرا فقط اوست که به صلاحیت و شایستگی های ظاهری و باطنی اشخاص جهت مدیریت این منصب آگاه است و می تواند اشخاصی را برگزیند که بر قله های کمالات انسانی قرار دارند و البته اعلام عمومی نام این اشخاص را بر عهده ی رسول امین اش گذاشته است تا مردم را نسبت به امامان بعد از خود آگاه سازد و حتی اصل، نسب، ویژگی ها و تعدادشان را نیز توضیح دهد. دلیل این اعتقاد را در روایت سعد بن عبدالله جست و جو می کنیم. وی وقتی به محضر امام زمان (عج) مشرف شد پرسید:
اخبرنی یا مولای عن العلة التی تمنع القوم من اختیار الامام لأنفسهم؛ مولای من، مرا از علت این که قوم (مردم) از برگزیدن امام برای خود منع شده اند، آگاه کنید.
امام فرمود: [منظورت] امام مصلح و اصلاحگر است یا امام مفسد؟
سعد پاسخ داد: امام اصلاحگر.
امام فرمود: آیا امکان دارد مردم در انتخاب اشتباه کنند یا نه؟
سعد گفت: بله، امکان چنین اشتباهی هست.
امام فرمود: علت این که مردم نمی توانند برای خود امام انتخاب کنند، همین است... .(2)
2 ـ خبرهای پیامبر از نصب دوازده امام
بر پایه ی همین اصل است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از اراده ی الهی برای انتخاب دوازده امام بعد از پایان دوره ی نبوت، بارها پرده برمی دارد و به حدی به اظهار و تبلیغ آن می پردازد که با وجود مخالفت های حکام و خلفای جور، اینک با انبوهی از روایات و سخنان پیامبر در این مورد رو به رو هستیم.(3)
(4)
علی و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین مطهر و معصوم هستیم.(5)
(6)
ولایت آن ها را بپذیرد، من برای او بر بهشت ضامنم.
3 ـ روایت های ائمه
ائمه علیهم السلام نیز طبق وظیفه ای که داشتند هر یک خصوصیات امام بعد از خود را به طور علنی برای مردم بازگو می کردند که در مورد امام زمان (عج) می توان به طیف گسترده ای از روایات (از امام علی تا امام عسکری علیهم السلام ). اشاره کرد. از جمله اصبغ بن نباته می گوید: نزد امیرمؤمنان علی علیه السلام آمدم و دیدم امام غرق در فکر و اندیشه است و بر زمین خط می کشد، پرسیدم: ای امیرمؤمنان چرا تو را این گونه در فکر می بینم؟ آیا به (رهبری) در زمین تمایل یافته ای؟ امام فرمود: نه به خدا سوگند! هرگز حتی یک روز هم من شیفته ی دنیا نشدم. بلکه درباره ی مولودی که یازدهمین فرزند من است فکر می کردم. درباره ی همان مهدی که سراسر زمین را همان گونه که پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد می کند. برای او غیبت و سرگردانی وجود دارد... .»(7)
4 ـ نتیجه ی اخبار و بشارت ها در جامعه ی اسلامی
مجموعه ی این بشارت های هماهنگ با نظام هدایتی خداوند، چنان تأثیری در جامعه ی اسلامی گذاشت که اجماع و اتفاق پیرامون تولد، امامت و غیبت و ظهور آخرین نور محمدی را در پی داشت و به همین خاطر است که تاکنون کسی مدعیان مهدویت را به عنوان «انکار اصل ظهور» رد نکرده بلکه به دلیل واجد نبودن نشانه های مهدی واقعی، آنان را طرد کرده اند. از این رو «سدیدی» می نویسد: «الذی اتفق علیه العلما ان المهدی هو القائم فی آخر الوقت و انه یملاءُ الارض عدلاً والاحادیث فیه و فی ظهوره کثیره»(8)؛ آنچه علما بر آن اتفاق دارند این است که مهدی همان قائم در آخرالزمان است و اوست که زمین را از عدل پر می کند و احادیث درباره ی او و ظهورش زیاد است.
ابن ابی الحدید نیز می نویسد: «قد وقع اتفاق الفریقین من المسلمین اجمعین علی ان الدنیا و التکلیف لاینقضی الا علیه»(9)؛ بین دو گروه مسلمانان اتفاق است که دنیا و تکلیف تمام نخواهد شد مگر بر آن حضرت.
نگاهی به عصر تولد امام زمان (عج)
امام حسن عسکری علیه السلام پدر بزرگوار امام زمان (عج) با سه خلیفه ی عباسی (معتز، مهتدی و معتمد) هم عصر بود و هر یک از این سه نفر فشارهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی شدیدی علیه امام تحمیل کردند. معتز دستور قتل امام را به سعید حاجب داد(10) که با دعای امام، خلیفه نابود شد.
(11)(12)
خواهد شد.
بعد از او نیز (256 ه . ق) نوبت به معتمد رسید، وی بدتر از دو خلیفه ی قبل با امام رفتار کرد و حضرت را به دست یحیی بن قتیبه (که امام را در مقابل شیرها انداخت) سپرد.(13)
(6 سال) را پشت سرگذاشت.
تاریخ نشان می دهد که اطلاع و آگاهی خلفا از ظهور دوازدهمین نور محمدی از صلب امام حسن عسکری عمده ترین دلیل آزار و ستم هایی بود که بر حضرت وارد می کردند و خود امام نیز به این واقعیت تصریح می کرد. از جمله فرمود: ستمگران گمان بردند مرا می کشند تا این نسل را قطع کنند.(14) آری آنان به سان فرعون حتی همسر و کنیزهای حضرت را نیز تحت کنترل می گرفتند تا مبادا آن شمع محمدی پای به عرصه ی وجود گذارد؛ اما در مقابل اراده ی الهی چه می توانستند بکنند.
«یریدون ان یُطفؤوا نور الله بأفواههم و یأبی الله الا ان یُتّم نوره»؛(15)
خود را به انتها برساند.
بانویی از نسل شمعون
نرجس مادر امام عصر، بانویی از نسل حواریون حضرت عیسی علیه السلام بود که قدرت الهی و تقدیر حق او را برای همسری امام عسکری علیه السلام از روم به سامرا راهی کرد تا گوهر تابناک مهدویت در دامن او پرورش یابد.
اما این که نرجس چگونه به سامرا رسید، خود حکایتی شگفت انگیز است که در کتب بسیاری به شرح آن پرداخته اند مانند: فاضل قندوزی از علمای اهل سنت،(16) شیخ طوسی، صدوق و ... ما به اختصار به این رویداد شگفت اشاره می کنیم.
بشر بن سلیمان از فرزندان ابو ایوب انصاری می گفت: روزی «کافور» یکی از خدمتگزاران امام هادی علیه السلام به نزدم آمد و گفت: امام تو را می خواهد. من به خدمت امام رسیدم، حضرت فرمود: «ای بشر! تو از اولاد انصار هستی که در زمان ورود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به یاری آن جناب شتافتند و دوستی شما برای ما مسلم است. بنابراین من به شما اطمینان زیادی دارم و می خواهم افتخاری به تو بدهم. رازی را با تو می گویم که نزدت محفوظ بماند.» حضرت نامه ای به خط رومی نگاشت و مهر زد و کیسه ی زردی بیرون آورد و هر دو را به من داد و فرمود: به بغداد عازم شو، صبح فلان روز سر پل فرات برو و متوجه عمر بن زید باش که نزدش کنیزی است که دو لباس حریر پوشیده و خود را از دسترس مشتریان حفظ می کند ... نزد فروشنده برو و بگو: من نامه ای دارم که یکی از بزرگان به خطّ رومی نوشته است، نامه را به کنیزک نشان بده تا درباره ی نویسنده اش بیندیشد، اگر به او تمایل پیدا کرد و شما هم راضی شدی، من به وکالت او را می خرم.
بشر می گوید: من به فرموده ی حضرت عمل کردم. چون او نگاهش به نامه افتاد، به شدت گریست و به عمر بن زید نگاه کرد و گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش ... و به این ترتیب با هم راهی شدیم. او نامه را روی چشمانش می گذاشت و می بوسید. گفتم: خیلی جای تعجب دارد که نامه ای را می بوسی که نویسنده اش را نمی شناسی!
گفت: آنچه می گویم، بشنو تا علت این علاقه مرا دریابی. آن گاه به شرح زندگی خود پرداخت وگفت: من ملیکه، دختر یشوعا، پسر قیصر هستم. مادرم از فرزندان حواریین است و نسبم به حضرت عیسی علیه السلام می رسد. پدر بزرگم می خواست مرا به ازدواج برادرزاده اش در آورد، اما در مراسم عروسی ناگهان صلیب ها از بلندی روی زمین ریختند و پایه های تخت شکست. بار دیگر همه چیز را مرتب کردند تا دوباره عقد بخوانند ولی همان حادثه روی داد و همه ی حضار پراکنده شدند. آن شب من در خواب دیدم که حضرت عیسی و شمعون وصی او و گروهی از حواریون در قصر اجتماع کرده اند، طولی نکشید که محمد صلی الله علیه و آله پیغمبر خاتم و داماد و جانشین او و عدّه ای از فرزندانش وارد شدند. حضرت عیسی علیه السلام به استقبال شتافت. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا روح الله! من به خواستگاری دختر وصی شما شمعون برای فرزندم آمده ام. و در این حال به امام عسکری علیه السلام اشاره کرد ... و آن گاه که حضرت عیسی و شمعون قبول کردند، پیامبر بالای منبر رفت و خطبه خواند، سپس حضرت عیسی و حواریون را گواه گرفت. وقتی از خواب بیدار شدم از ترس جان خود، خواب را برای پدر و جدّم نقل نکردم و پیوسته آن را در صندوقچه ی قلبم نهفته می داشتم و روز به روز ضعیف تر می شدم ... تا این که چهارده شب گذشت و در خواب حضرت فاطمه علیهاالسلام را همراه با حضرت مریم دیدم، من فوری دامن مبارک حضرت فاطمه را گرفتم و بسیار گریستم و از این که امام حسن عسکری به دیدنم نمی آید شکوه کردم. او فرمود: چون تو در مذهب نصارا هستی، او به دیدنت نمی آید. من به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم شهادت دادم و از آن شب به بعد امام را در خواب ملاقات می کردم تا این که یک شب امام در خواب به من فرمود: قیصر لشکری به جنگ مسلمانان می فرستد، به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران به آن ها محلق شو. من چنان کردم و به اسارت مسلمانان در آمدم تا این که چنین به اینجا رسیدم.
بشر می گوید: من او را به سرّ من رأی بردم و خدمت حضرت امام هادی علیه السلام رساندم ... حضرت به او خطاب کرد: می خواهم تو را گرامی بدارم، کدام یک بهتر است، ده هزار اشرفی یا بشارت به شرافت ابدی؟!
گفت: بشارت به شرف ابدی می خواهم. حضرت فرمود: بشارت باد تو را به فرزندی که پادشاه مشرق و مغرب عالم خواهد شد و زمین را از عدل پر خواهد کرد بعد از آن که از ظلم پر شود.
او پرسید: این فرزند از چه کسی به عمل خواهد آمد. امام فرمود: از آن کسی که حضرت پیامبر تو را برایش خواستگاری کرد... آن گاه امام «کافور» را خواست و فرمود: از خواهرم حکیمه بخواه بیاید.
وقتی حکیمه آمد، فرمود: این همان دخترکی است که می گفتم. حکیمه او را در آغوش کشید و نوازش کرد. امام فرمود: ای دختر رسول خدا او را به خانه ببر و واجبات و سنت ها را به وی بیاموز. او همسر حسن و مادر صاحب الامر است.(17)
که ... .
گل نرگس
بعد از شهادت امام هادی علیه السلام امر امامت بر عهده ی امام عسکری علیه السلام قرار گرفت و در این دوره است که گل نرگس می شکفد. حکیمه خاتون علیهاالسلام می گوید: آن روز نیز مثل هر روز به خانه ی امام عسکری علیه السلام رفتم. همسرش نرگس پیش آمد و گفت: ای خاتون اجازه دهید کفشتان را بیاورم. گفتم: خاتون و صاحب من تو هستی، هرگز نمی گذارم تو کفش از پای من درآوری و به من خدمت کنی، بلکه من به شما خدمت می کنم. امام حسن علیه السلام که این سخنان را می شنید، فرمود: عمه جان! خدا جزای خیر به تو دهد.
تا غروب آن جا بودم، وقتی خواستم به خانه ی خود برگردم از خدمتکار خانه خواستم لباس های مرا بیاورد، امام تا صدای مرا شنید، فرمود: ای عمه! امشب مرو و بمان، چون امشب فرزند ارجمندی متولد می شود که حق تعالی به او زمین را به علم و ایمان و هدایت زنده می گرداند بعد از آن که مرده باشد به شیوع کفر و ضلالت ... من با شگفتی پرسیدم: من که در نرجس اثر حملی نمی بینم ... برخاستم و نزد نرگس رفتم ولی اثری نیافتم لذا برگشتم و گفتم که اثری از حمل نیست. حضرت لبخندی زد و فرمود: وقتی صبح بدمد، اثر حمل ظاهر می شود و مثل او مثل مادر موسی علیه السلام است که هنگام ولادت هیچ اثری بر او ظاهر نشد و احدی بر حالش مطلع نشد. زیرا فرعون شکم زنان حامله را می شکافت تا موسی علیه السلام را بیابد. و حال این فرزند نیز در این امر شبیه به حضرت موسی است.
حکیمه می گوید: نزد نرجس برگشتم و او را نیز مطلع کردم. گفت: ای خاتون من که هیچ اثری نمی بینم. در هر صورت شب را در آن جا ماندم و افطار کردم و نزدیک نرجس خوابیدم. من هر لحظه حواسم به او بود و او خوابیده بود. آن شب بیشتر از شب های قبل به نماز و تهجد برخاستم و نماز شب خواندم. چون به نماز وتر رسیدم، نرجس از خواب برخاست، وضو گرفت و نماز شب خواند. صبح کاذب دمیده بود و در دل گویی لحظه ای به شک افتادم. اما همان لحظه امام ندا داد که: شک نکن که وقتش نزدیک شده است. در این زمان اضطرابی در سیمای نرجس مشاهده کردم، او را در بر گرفتم و نام الهی را بر او خواندم. امام ندا داد که سوره ی انا انزلناه فی لیلة القدر را بخوان. آن گاه من از حال نرجس پرسیدم، گفت: اثر آنچه مولایم فرموده بود، ظاهر شده است.
وقایع خیره کننده
شیوه ی تولد امام همانند شیوه ی حمل او توسط مادرش شگفت آور بود.
وقایع شگفت انگیز دیگری نیز در زمان تولد آن حضرت رخ داد که به بعضی از آن ها اشاره می شود.
1 ـ سخن گفتن قبل از تولد
حکیمه خاتون می گوید: سوره ی انا انزلناه را می خواندم که شنیدم کودک در دل مادر با من همراهی کرد و او نیز سوره ی انا انزلناه ... را خواند و سپس به من سلام کرد. من ترسیدم، حضرت صدا زد و فرمود: از قدرت الهی تعجب نکن که خداوند کودکان ما را به حکمت گویا می کند و ما را در بزرگی حجت خود در زمین می گرداند.(18)
2 ـ ادای شهادت بعد از تولد
[بعد از تولد] وقتی وارد شدم، نوزادی را دیدم که دو زانو رو به قبله نشسته و دست های مبارکش را به آسمان بلند کرده بود و می گفت: «اشهد ان لا اله الاّ الله وحده لاشریک له و انّ جدّی رسول الله صلی الله علیه و آله و انّ ابی امیرالمؤمنین ... اللّهم انجز لی وعدی و اتمم لی امری و ثبّت وَطْأتی واملأالارض بی عدلاً و قسطا»(19)؛
جهان را پر از عدل و داد کن.
3 ـ ساطع شدن نور
از غیاث بن اسد روایت شده که محمد بن عثمان عمری گفت: «لما ولد الخلف المهدی صلوات الله علیه سطع نور من فوق رأسه و هو یقول: اشهد ان لا اله الاّ هو والملائکة و اُولوا العلم قائما بالقسط ...»(20)؛
می کند... .
4 ـ قرائت قرآن
امام در همان لحظات اولیه ی تولد به یگانگی خدا شهادت داد و ... این آیه را تلاوت کرد ««بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نَمُنَّ علی الذین استُضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نُمَکّن لهم فی الارض و نُری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون»(21).
رشد امام
چنین بود که در نیمه ی شعبان سال 255 یا 256 ه . ق امام زمان (عج) چشم به جهان گشود.
آن حضرت بعد از تولد، به سرعت رشد کرد و این امر نه تنها در امور باطنی که از حیث ظاهری نیز به وضوح قابل مشاهده بود. حضرت امام عسکری علیه السلام او را به روح القدس سپرد و فرمود: تو را به کسی سپردم که مادر موسی، فرزندش را به او سپرد. حکیمه می گوید: پرسیدم او که بود که فرزند را به وی سپردید؟ فرمود: روح القدس بود که موکل بر ائمه است، ایشان را از جانب خدا موفق می گرداند و از خطا نگاه می دارد و به علم زینت می دهد. چهل روز بعد وقتی نزد امام رفتم، کودکی را دیدم که در خانه راه می رفت. گفتم: ای آقای من! این طفل دو ساله کیست؟ حضرت لبخندی زد و فرمود: اولاد پیغمبران و اوصیای ایشان هرگاه امام باشند، برخلاف دیگر کودکان رشد می کنند و یک ماهه ی ایشان برابر با یک ساله ی دیگران است.
آن ها در شکم مادر سخن می گویند و قرآن می خوانند و عبادت می کنند و هنگام شیرخوردن، ملائکه از آن ها فرمان می برند و هر صبح و شام نزدشان حاضر می شوند.
حکیمه می گوید: هر چهل روز یک مرتبه به خدمت او می رسیدم، تا آن که چند روز قبل از شهادت امام عسکری علیه السلام نیز به خدمتش حاضر شدم. او را به صورت مرد کامل شناختم، به فرزند برادر گفتم: این مرد که به من می فرمایی نزدش بنشینم کیست؟ فرمود: این فرزند نرجس است و خلیفه ی من بعد از من و زود است که من از میان شما بروم، باید سخن او را قبول کنی و امرش را بپذیری.(22)
امام عسکری و تولد فرزند
1 ـ اعلام به دوستان خاص
به طور طبیعی امام سعی داشت، موضوع تولد فرزند مخفی بماند و اساسا نوع تولد (که اثر حمل در یک شب ظاهر می شود) نیز گویای همین موضوع است و این سخن امام که تولد او مانند تولد موسی علیه السلام است که فرعون در انتظار تولد بود و فرمان دریدن شکم ها صادر کرده بود، اثبات می کند که در این باره نیز همین حساسیت حکومت وجود داشت با این تفاوت که آن ها براساس محاسبات غلط، در زمان شهادت امام عسکری علیه السلام رو به این کار آوردند و حتی کنیزان و ... را تحت کنترل گرفتند تا اگر فرزندی باشد، او را به قتل برسانند و چون از آن هم نتیجه ای نگرفتند، گمان بردند فرزندی در کار نیست. با توجه به این حسیاسیت بود که امام در کنار رعایت سنت ها و حتی اطعام ها (که احیانا به طور مخفی و با عناوین دیگر بوده) یاران با وفا و مورد اطمینان را از این امر آگاه می کرد. حداقل فایده ی این کار، زدودن شبهه ی امام نبودن خود حضرت عسکری علیه السلام به دلیل نداشتن فرزند بود. لذا شاهد هستیم که بعد از اعلام، گروه هایی که از حق برگشته بودند، بار دیگر به محق بودن حضرت امام حسن عسکری علیه السلام اعتراف می کنند.
صدوق از احمد بن حسین قمی روایت می کند که وقتی فرزند امام متولد شد از ناحیه ی امام عسکری علیه السلام نامه ای به جدم احمد بن اسحاق رسید که به دست خط خود آن حضرت بود و نامه هایشان را با همان خط می نوشتند. در آن نامه نوشته شده بود:
«برای ما مولودی ولادت یافت. باید در نزد تو مستور و از مردم پنهان بماند، زیرا آن را بر کسی ظاهر نمی کنیم مگر نزدیکتر را به خاطر نزدیکی اش و دوستدار را به خاطر ولایتش.
اعلام آن را به تو می پسندیم تا خداوند تو را به آن شاد کند، همان طور که ما را شاد کرد.»(23)
که زمین از حجت خدا خالی نمی ماند.(24)
از جور و ستم شد، ظاهر می شود و آن را از عدل و داد پر می کند.(25)
الارض قسطا و عدلاً کما مُلئت جورا و ظلما.(26)
2 ـ مطرح ساختن فرزند
شیوه ی دیگر امام عسکری علیه السلام این بود که در بین اصحاب و یاران ویژه، قدر و منزلت فرزندش را بنمایاند و قلب آنان را نسبت به این واقعیت که کودکی می تواند امام آنان بعد از وی باشد، مطمئن سازد. از این روی امام زمان (عج) نیز با پاسخ گویی به خواسته های پدر و بروز علم و دانش خود، دوستداران اهل بیت را در رسیدن به این یقین یاری می داد. سعد بن عبدالله اشعری یکی از این اشخاص است که با انبوهی از سؤالات همراه احمد بن اسحاق (نماینده ی امام عسکری علیه السلام در قم) به محضر امام حسن عسکری علیه السلام رسید. او می گوید:
وقتی داخل شدیم چشمانمان بر ابی محمد حسن عسکری علیه السلام افتاد که صورتش مانند ماه شب بدر بود و بر روی پایش کودکی دیدیم که در حسن و زیبایی به ستاره ی مشتری می ماند. احمد بن اسحاق سرپوش را باز کرد و کیسه های (پول و ... که مردم داده بودند) را نزد حضرت گذاشت، اما امام رو به فرزندش کرد و فرمود: «فُضّ الخاتم عن هدایا شیعتک و موالیک؛ مهر از هدایای شیعیان و دوستداران خود بردار، کودک فرمود: ای مولای من آیا جایز است که دست پاکیزه به هدایای نجس و اموال پلید دراز کنم. امام عسکری علیه السلام رو به احمد کرد و فرمود: آنچه در سرپوش است خارج کن تا حلال و حرام را جدا کند.
وقتی چنین کرد، کودک فرمود: این کیسه مربوط به فلان شخص از فلان محله ی قم و هفتاد و دو دینار است. چهل و پنج دینار مربوط به فروش خانه است که از پدر به ارث برد و چهارده دینار آن بابت فروش هفت دست لباس و سه دینار آن بابت کرایه مغازه هاست. امام عسکری علیه السلام فرمود: راست می گویی فرزندم! این مرد را در آنچه در این مال حرام است راهنمایی کن. در پی امر امام، او نیز چنین کرد و وضع تمام کیسه ها را به همین روش شرح داد. سعد بن عبدالله می گوید: آن گاه امام به من فرمود: مسائل خود را از نور چشمم بپرس، من نیز آن مسایل را طرح و یک به یک جواب گرفتم.(27)
بعد از پدر
امام حسن عسکری علیه السلام همچون اجداد خود قبل از شهادت، ودایع امامت را به ولی عصر (عج) سپرد و به نقل از احمد بن اسحاق، در سال 259 مادرش را به حج فرستاد و [قبل از رفتن مادر] او را از شهادت خود در سال دیگر و فتنه هایی که بعد از شهادتش واقع خواهد شد، مطلع ساخت. سپس اسماء اعظم الهی و مواریث پیامبران و اسلحه و کتب حضرت رسالت را به حضرت صاحب الامر تسلیم کرد و مادر آن جناب
متوجه مکه شد.(28)
را با طلا روکش کرده اند. وقتی بررسی کردند دیدند همان طور است.
جعفر کذاب به جای آن که از این همه آبرو ریزی شرمنده شود، این بار به نزد خلیفه رفت و او را از آنچه دیده بود آگاه کرد. او نیز خدمتکاران خود را فرستاد. آنان کنیز امام (صیقل) را گرفتند تا کودک را نشان دهد، او انکار کرد و برای رفع ظن آن ها گفت که خود حملی در شکم دارد و به این ترتیب او را به «ابن ابی الشوارب» قاضی سپردند که وقتی فرزند متولد شد، بکشد. بعدها کنیز آزاد شد.(29)
(30)
از زمین محو نشود.
نام ها و القاب حضرت
نام اصلی او (م.ح.م.د) است. پیامبر اکرم در ضمن حدیثی فرمود: اسم او اسم من و کنیه اش (ابا القاسم) کنیه من است. کنیه های امام (اباالقاسم، ابو صالح، ابو عبدالله، ابو ابراهیم، ابو جعفر و ابو الحسین است.(31) اما القاب حضرت عبارتند از:
راهنمایی می کند.(32)
قائم می نامند که پس از فراموش شدن نامش قیام می کند.(33)
دین برگشتند، قیام می کند.(34)
امام زمان است.(35)
خواهند بود و آن ها که تردید دارند انکار خواهند کرد.(36)
(37)
بسیاری از دعاها نیز به همین لقب از حضرت یاد شده است.
حجة الله، خلف صالح، خاتم، موعود، روح القدس، تسلی دهنده، غریم (طلب کار)، مؤمل (منتظر و آرزو برآورده شده)، منتقم، ماء العین (آب طاهر و جاری بر زمین)، ولی الله، صاحب الامر، صاحب الزمان و ... نیز از دیگر القاب حضرت است.(38)
دوران غیبت
در پی شهادت امام حسن عسکری علیه السلام و هجوم خطرها به جان امام زمان (عج) در سال 260 (یا 259) غیبت امام آغاز شد که به دو دوره ی غیبت صغری (از شهادت امام عسکری تا 329) و غیبت کبری تقسیم می شود.(39)