(با تکیه بر یافته هایی از سوره مبارکه هود علیه السلام )
چکیده
این پژوهش کوشیده است مجموعه ای از عوامل جامعه شناختی و روان شناختی دین گریزی را بر اساس مفاد آیات سوره «هود» علیه السلام و با بهره گیری از دیگر آیات قرآن و همچنین به مدد برخی از روایات بررسی کند. در آغاز، عوامل جامعه شناختی دین گریزی با تمرکز بر دو موضوع مهم ذیل بررسی گردیده اند:
1. زمینه سازان دین گریزی که عبارتند از: خانواده، گروه های صمیمی و ملأ؛
2. راه کارهای مورد استفاده زمینه سازان دین گریزی که عبارتند از: تبلیغات، تهدید و تطمیع.
از سوی دیگر، عوامل روان شناختی دین گریزی به عوامل گرایشی و شناختی تقسیم شده اند و آن گاه به صورتی فشرده مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند. سپس، با تکیه بر یافته هایی از سوره «هود»، عوامل دین گریزی در سده اخیر ایران شناسایی و تبیین شده اند. بخش پایانی، تجزیه و تحلیل یافته هایی از سوره مذکور است که به نتایج خاصی همراه با پیشنهادات کاربردی رهنمون شده است.
پیش درآمد
فرار از بندگی خدای سبحان از جمله مسائل مهمی است که بشریت از آغاز آفرینش با آن دست به گریبان بوده است. این مشکل در قرن های اخیر به شیوه های جدیدی سازمان یافته و از شکل سنّتی به صورت مکتب های گوناگون همانند «لیبرالیسم» و «سکولاریسم» در غرب ظهور پیدا کرده است. در دهه های گذشته، دامنه موج دین گریزی به شرق از جمله به کشور ایران نیز سرایت کرد. این پدیده در غرب عوامل خاص خود را دارد. آنچه این نوشتار به دنبال آن است این که چرا در جامعه اسلامی ایران، که سابقه ای طولانی در دین داری دارد با آن که دین موافق فطرت انسان است عده ای فرار از بندگی خدای سبحان را بر اطاعت از او ترجیح می دهند؟
دوستان و دشمنان انقلاب اذعان دارند که انقلاب اسلامی تأثیری عظیم بر حرکت جهانی به سوی دین داری داشته و این چیزی نیست که در همه شرایط و زمان ها ممکن باشد، بلکه این جنبش الهی مرهون زحمات طاقت فرسای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و هدایت و رهبری فرزندان آن حضرت و تلاش همه جانبه عالمان و فقیهان از شیخ مفید رحمه الله تا امام خمینی قدس سره در طول 14 قرن بوده است. مهم ترین رکن این شجره طیّبه ارزش های دینی است که دشمن با حرکتی حساب شده و تهاجم فرهنگی گسترده، در پی نابودی آن است. ترویج سکولاریسم، که نتیجه ای جز دین گریزی ندارد، اولین گام دشمن در شبیخون فرهنگی است. از سوی دیگر، دین گریزی، بخصوص در میان بعضی از دین داران و فرزندان آنان امری نیست که بتوان آن را نادیده انگاشت.
نکته مهمی که در این جا باید اشاره شود آن است که آنچه در این نوشتار با استناد به آیات قرآن مطرح می شود، تنها در حد یک احتمال است؛ زیرا «قرآن کتابی نیست که افرادی همانند ما بتوانند تفسیری جامع از علوم قرآن، آن گونه که سزاوار است، بنویسند. ما یک صورت پرده ای از قرآن را می فهمیم و باقی آن محتاج به تفسیر اهل عصمت است که معلم به تعلیمات رسول الله صلی الله علیه و آله بوده اند.»(1)
مفهوم شناسی واژه های کلیدی
اگرچه در تعریف «دین» بین اندیشمندان اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد، ولی «دین یعنی شیوه رفتار صحیح انسانی، آن گونه که خدا می خواهد.»(2) از منظر قرآنی، کسی دیندار است که اعمال و رفتار او موجب رضایت خدای سبحان شود. به همین دلیل، دین گریزی یعنی عدم اعتقاد، پذیرش و اطاعت نسبت به هر آنچه خدای سبحان توسط انبیا علیهم السلام و ائمّه اطهار علیهم السلام برای جامعه بشری نازل کرده است.
عوامل جامعه شناختی دین گریزی
انسان دارای دو بعد فردی و جمعی است. بُعد فردی انسان در علم روان شناسی و بُعد جمعی زندگی وی در جامعه شناسی مورد بررسی قرار می گیرد.
بر اساس آنچه از «آیات قرآن»(3) به دست می آید، دین گریزی به اشکال گوناگون، در میان همه ملت ها وجود داشته و پدیده ای نوظهور و مختص به قرن های اخیر نیست. به همین دلیل، دین گریزی یک «پدیده اجتماعی»(4) است و مثل دیگر پدیده های اجتماعی، کیفیت پیدایش، تحوّل، نتایج و پیامدهای آن در جامعه شناسی مورد مطالعه قرار می گیرند.
روشن است که در این بین، توجه به یک عامل خاص، ناشی از عدم توجه به ابعاد دیگر این پدیده است. بنابراین، بروز چنین پدیده ای ممکن است عوامل زیادی داشته باشد که می توان با نگرش جامعه شناختی، آن ها را از قرآن استخراج کرد و تحلیل خاص قرآن را در این زمینه به دست آورد.
به دلیل آن که شخصیت انسان در اجتماع شکل می گیرد و ارزش ها، گرایش ها، عقاید، عادات و رفتار، تشکیل دهنده شخصیت او به شمار می آیند، عواملی در تکوین این شخصیت تأثیرگذارند که جامعه شناسان از آن ها به «عوامل مؤثر در اجتماعی شدن انسان» ذکر کرده اند که عبارتند از: خانواده، مدرسه، همسالان، رسانه های جمعی، مسجد، تماس با دوستان و همکاران، گروه های مرجع، گروه های همدرد، صمیمی و ... .(5)
با بررسی آیات سوره هود علیه السلام روشن می شود که معمولاً سه گروه در بروز پدیده دین گریزی در سطح جامعه، نقش مهمی را ایفا می کنند:
الف. خانواده
خانواده شامل طیف وسیعی از نزدیکان نَسَبی (پدر، مادر، برادر، خواهر، پدربزرگ، مادربزرگ، عمّه، عمو، خاله، دایی و...) و سببی (همسر، نزدیکان و اقوام همسر و...) می شود. در میان اعضای خانواده، پدر و مادر چون ارتباط زیادتری با فرزند دارند، نقش بیش تری در شکل گیری شخصیت فرزند ایفا می کنند. به همین دلیل، اولین عامل زمینه ساز گریز از دین، رفتار و منش پدر و مادر می باشد. این مطلب را با استفاده از بعضی از آیات و نیز بعضی از روایات می توان به دست آورد:
هنگامی که نوح علیه السلام از قوم خود ناامید شد، به درگاه خدای سبحان عرضه داشت: «...رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الاَرْضِ مِنَ الکافرین دَیَّارا.»(نوح: 26)؛ ... پروردگارا، هیچ کس از کافران را بر روی زمین مگذار.
در آیه بعد، یکی از علل درخواست نابودی کفار را چنین بیان می فرماید: «... وَلا یَلِدُوا إِلاّ فَاجِرا کَفّارا» (نوح: 27)؛ ... جز پلیدکارِ ناسپاس نزایند.
با توجه به آیه مزبور، این احتمال در ذهن انسان تقویت می شود که پدر و مادر در دین گریزی فرزند نقشی اساسی دارند، به گونه ای که پایه و اساس آن، حتی به پیش از تولد نیز باز می گردد. به عبارت دیگر، پدر و مادر ممکن است به جایی برسند که همانند پدران و مادران قوم حضرت نوح علیه السلام ، همه فرزندانی که از دامن آنان به دنیا می آیند، همگی انسان های پلید و بی دین باشند.
از سوی دیگر، در همین زمینه (گم راهی فرزند) روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است: «کلُّ مولودٍ یُولَد علی الفطرةِ فاَبواهُ یَهوّدانهِ او یُمجّسانه»؛(6) هر انسانی که به دنیا می آید، در ذاتش به خداپرستی گرایش دارد. اما پدر و مادر او را از خالق هستی دور کرده، باعث انحراف وی از دین می شوند.
بنابراین، اگر آیه و روایت مزبور را در کنار آیه پانزدهم از سوره «لقمان» قرار دهیم، این نظر تأیید می شود که گفتار و رفتار پدر و مادر مشرک، تأثیری بسزا در دین گریزی فرزندان دارد. گاه ترویج ابتذال و تضعیف غیرت دینی، استفاده از واژه ها و تعابیر خلاف عفّت عمومی، ترویج روابط نامشروع، موجّه جلوه دادن رقص و موسیقی های مبتذل، ترویج آزادی بی قید و بند، حمله به حجاب اسلامی، تهمت به یگانه بانوی جهان اسلام صدّیقه کبری علیهاالسلام در رابطه با آموزش موسیقی، زیر سؤال بردن فداکاری یاران باوفای سیدالشهدا علیه السلام و حمله به مقدّس ترین و محبوب ترین شخصیت انقلاب اسلامی از جمله هزاران مطالب غم انگیزی هستند که در مطبوعات این کشور اسلامی با مجوّز رسمی منتشر می شوند!
ممکن است والدین پا را از این فراتر گذاشته، انسان را به کفرورزی و شرک فرا خوانند؛ چنان که خدای سبحان می فرماید: «وَ إِنْ جَاهَداکَ علی أنْ تُشْرِکْ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» (لقمان:15)؛(7) اگر پدر و مادرت اصرار ورزیدند چیزی را که به آن علم نداری و یا حقیقت آن را نمی شناسی شریک من بگیری، اطاعتشان مکن و برای من شریکی مگیر.
ب. گروه های صمیمی(8)
با نگاهی گذرا به سرگذشت پر فراز و نشیب قوم بنی اسرائیل، نقش گروه های صمیمی در دین گریزی انسان بیش از پیش آشکار می شود.
قرآن کریم برای نمونه می فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشیدٍ» (هود: 9697)؛(9) خدای سبحان موسی علیه السلام را به سوی فرعون و سران قوم او فرستاد، ولی سران و بزرگان، که همه از دوستان صمیمی و اطرافیان فرعون بودند، از فرمان فرعون پی روی کردند.
با دقت در سیاق آیه، در می یابیم قرار گرفتن لفظ «فرعون» در کنار لفظ «ملأ»، بیانگر وجود هماهنگی و شباهت فکری و روحی و رفتاری بین این دو می باشد؛ زیرا همگونی های روحی، فکری و رفتاری، عامل اساسی در دوستی ها می باشند.
به دلیل آن که آیه مذکور، دو لفظ «فرعون» و «ملأ» را در کنار هم و با اشاره به همسویی آنان آورده است، چه بسا بتوان گفت که میان فرعون و سران و اطرافیان وی علاوه بر رابطه کارگزاری و مسؤولیت اجرایی دربار، رابطه دوستی نیز برقرار بوده است. این ارتباط دوستانه موجب شده تا همه آنان موضع گیری یکسانی در برابر موسی علیه السلام داشته باشند. به نظر می رسد که طمع اطرافیان فرعون به منزلت و ثروت او از یک سو، و نیاز فرعون به اطرافیان برای حفظ حکومت از سوی دیگر، این ارتباط دوستانه را پایدارتر کرد و منجر به تصمیم مشترک آنان در برابر پیامبر خداوند شد.
در همین باره، می توان به روایتی از امام صادق علیه السلام تمسّک جست: «المرءُ علی دینِ خلیله.»(10) به همین دلیل است که گاهی یک فرد فاسق در مدتی کوتاه گروه زیادی را از دین بی زار می کند.
در تأیید مطلب مزبور می توان به برخی از آیات دیگر، که بیانگر شِکوه و شکایت اهل دوزخ از دوستان و اطرافیان خود می باشند، اشاره کرد: «... یَا لَیْتَنی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً یَا وَیْلَتَا لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانا خَلیلاً لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْر بَعْدَ إذْ جَاءَنی» (فرقان: 27و28)(11) این آیه با صراحت تمام، به نقش گروه های صمیمی (دوستان و اطرافیان) فاسد در گم راهی و دین گریزی اشاره می کند.
ج. ملأ
سران حکومت ها، صاحب منصبان، اشراف، بزرگان و صاحبان قدرت های شیطانی، سومین گروهی هستند که بیش ترین نقش را در ایجاد زمینه دین گریزی داشته اند. گروه های مذکور، که در فرهنگ قرآنی، «ملأ» نامیده شده اند، گاه همراه با صفت استکبار در آیات مطرح شده اند.
فرعون، که سرامد «ملأ» زمان خود بود، برای دور کردن مردم از دین الهی و در نتیجه، حفظ قدرتِ خود، از هیچ کاری خودداری نمی کرد. قرآن در این باره می فرماید: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی اْلاَرْضِ وَ جَعَلَ اَهْلَها شِیَعا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ یَذَبِّحُ أَبْنَائَهُم ْوَیَسْتَحْیی نِسَائَهُمْ.» (قصص: 4)(12)
توده مردم، که از قدرت های دنیایی بی بهره هستند و اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، معمولاً تحت تأثیر حرکت های سیاسی و اجتماعی قرار دارند. از دیگر سو، کسانی تأثیرگذاری بیش تری بر این طبقه دارند که از مقام و منزلت ویژه ای در جامعه برخوردار باشند. حق یا باطل بودن موقعیت این افراد، معمولاً تأثیر زیادی بر تصمیم گیری بیش تر مردم ندارد، بلکه مهم آن است که طبقه تأثیرگذار تا چه اندازه از مقام و منزلت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برخوردار باشد؛ زیرا هر اندازه مقام و منزلت بالاتر باشد، توان و میزان تأثیرگذاری بیش تر خواهد بود.
به همین دلیل، اگر طبقه تأثیرگذار مصلح باشد و در راه حق گام بردارد، مردم را به سوی حق هدایت می کند؛ و اگر همانند فرعون مُفِسد باشد، گاهی با توسّل به زور و قلدری، مردم را به سوی باطل می برد و گاهی هم همانند معاویه، مردم را با نیرنگ و فریب از حق و دین الهی گریزان می کند.
کسانی که به هر دلیل در رأس هرم جامعه قرار می گیرند، در حقیقت الگوی مردم در تمام زوایای زندگی می شوند. گفتار و رفتار آنان، چگونه زیستن را برای مردم تعریف می کند، و تفکر و اندیشه آنان جهت گیری اعتقادات و شناخت مردم را مشخص می کند. این افراد به قدری در شکل گیری شخصیت مردم مؤثر هستند که حتی نحوه سخن گفتن آنان و واژه هایی که به کار می برند، در گفتار روزمره مردم نقش می آفریند. این چیزی است که امروزه ما در جامعه خود نیز شاهد آن هستیم و چندان نیازی به اثبات ندارد. زمانی که سردمداران تا این اندازه در روحیات و شکل دهی شخصیتِ مردم نقش آفرینند، تأثیر آنان در دین داری مردم نیز انکارناپذیر است. چه گویاست این کلام حکیمانه که «الناسُ علی دینِ ملوکهم!»(13) رهبران جامعه به هر دینی معتقد باشند، مردم نیز از آنان پی روی می کنند. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این باره می فرماید: «الناسُ بأُمرائهم اَشبهُ مِنهم بِآبائهم»؛"(14) مردم آن اندازه که از رهبران و حاکمان خود پی روی می کنند از هیچ کس دیگری پی روی نمی کنند. بدین روی، گفتار و رفتار مردم بیش تر شبیه حاکمانشان است تا پدرانشان.
آیه دیگری که به نقش همین عامل اشاره می کند آیه ای است که در آن گم راهان، خود به تأثیر ملأ در گم راه سازی ایشان اشاره کرده، می گویند: «... َرَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سَادَتَنا وَ کُبَرائَنا فأَضَلُّونا السَبیلا.» (احزاب: 67)(15)
اگرچه ابتدای آیه بر تمایلات روحی انسان های عادی، مبنی بر پی روی و الگوبرداری از رؤسا و بزرگان و حاکمان جامعه دلالت دارد، ولی آخر آیه بیانگر نقش مؤثر سران و بزرگان بر مردم می باشد؛ زیرا «کسانی که در جامعه منزلت اجتماعی ویژه ای پیدا می کنند، بهتر می توانند در دیگران تأثیر بگذارند.»
(16)
در میان ملأ، ممکن است گروهی باشند که از قدرت مادی برخوردار نباشند، ولی با نفوذ فکری و علمی خود بر دل های مردم، در جهت دهی گرایش ها و انگیزه های مردم تأثیر داشته باشند. این عده همان عالمان و اندیشمندان جامعه هستند. دانش اگر با تهذیب و پیرایش انسان از هواهای نفسانی همراه نگردد، خود حجابی خواهد شد که نه تنها صاحب علم، بلکه جامعه را هم به فساد می کشاند و موجب بی دینی مردم می شود. در طول تاریخ، عالمان فاسد همواره مانع بزرگی در برابر انبیا علیهم السلام و دعوت کنندگان به راه حق بوده اند. گاه کسی همچون سامری(17) بنی اسرائیل را از دین منحرف می کند؛ چنان که حتی تلاش حضرت هارون علیه السلام (18) سودی نبخشید. زمانی هم بلعم باعورا(19) موجب گم راهی عده زیادی از مردم می شود؛ گاهی نیز اندیشمندان اهل کتاب با کتمان حقیقت مردم را از ایمان به رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بازمی دارند؛ زمان دیگر افرادی همانند شُرَحْبیل(20) یا شریح قاضی(21) مردم را به نفع حکومت بنی امیّه بسیج می کنند.
امروز هم روشن فکرمآبان غرب گرا و دگراندیشان سکولار و انسانگرا با بهره گیری از «ایسم»ها و واژه های فریبنده و جوان پسند، جامعه را به فساد عقیده و اندیشه می کشانند. همواره بیش تر روشن فکرنمایان آلت دست ظالمان و مستکبران بوده اند(22) و حُکّام مستبد و ملحد به وسیله این گروه، مردم را به بی دینی تشویق می کرده اند.
این گروه برای رسیدن به مطامع و لذت های زودگذر دنیایی، با تحریف واقعیات دین و تحریک احساسات و عواطف، بسیاری از مردم را از شناخت حقایق بازداشته اند و گاه چنان فضایی علیه دین و دین داری ایجاد می کنند که مردم شجاعت شنیدن سخن عالمان ربّانی را به خود راه نمی دهند، چه رسد به پی روی از آنان! کافی است به حوادث سده اخیر ایران، به ویژه رخدادهای صدر مشروطه، مراجعه شود تا تأثیر عمیق این گروه ها بر گسترش تفکر ضد دینی در ایران آشکار گردد.
این گروه به اصطلاح روشنفکر همچون چراغی در دستِ قدرت های شیطانی هستند که با علم و هنر خود توانستند ارزش ها را ضد ارزش و هنجارها را ناهنجار جلوه دهند و بهتر و گزیده تر به یغمای سرمایه های معنوی مردم بپردازند.
خلاصه آن که گروه ملأ از سویی به خاطر انگیزه ها و گرایش های درونی و روان شناختی از دین گریزان هستند (که به آن اشاره خواهد شد)، و از دیگر سو، برای رسیدن به آمال و آرزوهای دنیایی خود، زمینه دین گریزی را در جامعه فراهم می کنند.
ابزارها و راه کارهای زمینه سازان دین گریزی
1. تبلیغات
مستکبران در هر زمانی با شیوه های گوناگون تبلیغاتی، مردم را از صراط مستقیم منحرف می کنند. اینک به چند نمونه از شیوه های تبلیغی سران کفر اشاره می شود:
الف. شایعه و تهمت: جهان خواران همواره با روش هایی همچون شایعه، تهمت و زدن برچسب هایی مثل مخالف آزادی، ریاست طلب، مرتجع و عقب مانده و یا با ترویج شک و شبهه، ایجاد بحران هویّت، فرهنگ سازی، تحقیر و استهزای باورهای دینی مردم، موجبات دین گریزی را فراهم کرده اند. برای نمونه، هنگامی که شعیب علیه السلام مردم را به ترک بت پرستی و پرهیز از کم فروشی دعوت می کرد، به او می گفتند: این دعوت تو مخالف با آزادی انسان هاست. آزادی انسان حکم می کند هر که را خواست، بپرستد و هرگونه که خواست در اموالش تصرف کند.(23)
با بررسی آیات دیگر قرآن، به خوبی این نکته روشن می شود که همواره سران و متنفّذان جوامع با انواع تهمت و شایعه، به مقابله با انبیا علیهم السلام می پرداخته اند تا شاید نور حق را خاموش سازند و مردم را از توجه به حق باز دارند.
فرعونیان به حضرت موسی علیه السلام و برادرش هارون علیه السلام می گفتند: «... وَ تَکُونَ لَکُمَا الْکِبرِیَاءُ فی الاَرْضِ وَ مَا نحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ» (یونس: 78)؛(24) شما می خواهید بر ما حکومت کنید؛ این نشانه آن است که انسان های قدرت طلبی هستید! آزادی به ما اجازه نمی دهد که تحت سلطه شما بیاییم! نه، هرگز مطیع شما نمی شویم و به شما ایمان نخواهیم آورد.
این نظیر همان تهمتی است که ملأ به نوح علیه السلام نسبت داده، می گفتند: «یُریدُ أَن یَتَفَضلَ عَلَیْکمْ» (مؤمنون: 24)؛(25) رسول اکرم صلی الله علیه و آله را نیز به قدرت طلبی متهم می کردند و می گفتند: «او قصد ریاست و حکومت بر شما را دارد؛ دعوت خود را وسیله رسیدن به ریاست قرار داده است.»(26)
ب. ترویج شک گرایی و شبهه افکنی: ترویج شک گرایی علیه اصول و مبانی دینی یکی دیگر از شیوه هایی است که قدرت های شیطانی برای ادامه حیات سیاسی خود اقدام به گسترش آن توسط ایادی خود در جامعه می کنند. اگر شک و شبهه نسبت به دین و رهبران دینی در جامعه بشری راوج یابد، دیگر هیچ چیز پایدار نمی ماند و به هیچ امری نمی توان اعتماد کرد. برای تبیین بهتر بحث، به نمونه ای از شبهاتی که در زمان های گوناگون زندگی انبیا علیهم السلام مطرح شده است با استفاده از آیات دیگر و نیز روایات اشاره می شود:
اشراف و بزرگان قوم نوح می گفتند: «مَا نَراکَ إلاّ بَشَرَا مِثْلُنا...» (هود: 27)(27) پیام آیه این است که مشرکان می گفتند: ای پیامبر، تو نیز انسانی مثل ما هستی؛ آنچه را که تو درک می کنی ما نیز درک می کنیم، بلکه ما بهتر از تو درک می کنیم! همچنان که ما در فهم مسائل خطا می کنیم، تو هم خطا می کنی و فرقی بین ما و تو نیست. ما برتر از تو هستیم؛ زیرا پیروان تو عده ای از اراذل و فرومایگان هستند.
سران و اشراف مشرک قریش نیز با همین شیوه به مقابله با رسول اکرم صلی الله علیه و آله می پرداختند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظلَمُوا هَلْ هَذَا إِلا بَشرٌ مِّثْلُکمْ.» (انبیاء: 3)(28) یکی از شبهاتی که بر آن متفق شدند، انتشار همان شبهه ای است که اقوام پیشین علیه انبیا علیهم السلام مطرح می کردند و می گفتند: او بشری مثل شماست. اگر او راست می گوید و با عالم غیب رابطه دارد، شما نیز باید بتوانید به عالم غیب متصل شوید. چون شما از غیب بی خبر هستید، پس ادعای او هم دروغی بیش نیست. در حقیقت، با یک قیاس استثنایی اتصالی، از راه نفی تالی، نفی مقدّم را نتیجه می گرفتند، در حالی که بین مقدّم و تالی این قیاس، تلازم برقرار نیست. این قیاس مشرکان مغالطه ای بود که به وسیله آن شبهه خود را حق جلوه می دادند.
سخنان ملأ در همه زمان ها تقریبا شبیه به هم می باشند. فرصت طلبان و مترفان علاوه بر شبهه افکنی، در صدد بودند با ترویج انواع شبهات و با هجوم تبلیغاتی خود، فرصت تأمّل و تفکر را از مردم سلب کنند، به گونه ای که مردم در تصمیم گیری خود دچار شتاب زدگی و سردرگمی شوند. آن ها با این شیوه، ابتدا با ایجاد شبهه، شأن و منزلت پیامبر را پایین می آوردند، سپس با طرح این شبهه که چرا فرشته مأمور رساندن پیام خدا نشده است، انتظارات مردم را افزایش می دادند و سپس بلافاصله شبهه سوم را مطرح کرده، می گفتند: اگر این سخنان راست است، چرا نیاکان ما ایمان نیاوردند. بدین سان، با طرح شبهات پی در پی و با سیاستی گام به گام، قدرت تشخیص صحیح را از مردم سلب می کردند. چنین عملکردی در واقع، همان هجوم و شبیخون فرهنگی است که از سوی «ملأ» و فرصت طلبان به کار گرفته می شود.
ج. تحقیر و استهزا: از دیگر شیوه های تبلیغی، تحقیر و استهزای مؤمنان است که صاحبان قدرت و اعیان و اشراف علیه دین داران به کار می گیرند، چنان که قوم نوح علیه السلام می گفتند: «وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأیِ.» (هود: 27)(29) نکته ای که از این آیه می توان استفاده کرد آن است که سران قوم نوح علیه السلام نه تنها مقام و منزلت آن حضرت را در جامعه ناچیز و پست جلوه می دادند، بلکه کسانی را هم که به سخنان باطل آنان توجه نمی کردند و به رسالت آن حضرت ایمان آورده بودند، تحقیر و مسخره می کردند و آن ها را انسان هایی فرومایه و پست می شمردند.
برخی از مردم در برابر مشکلات و ناملایمات جسمی توان ایستادگی دارند، ولی در برابر تحقیر و تمسخر (زخم زبان) توان مقابله ندارند، به همین دلیل، اعیان و اشراف و سردمداران قوم نوح برای رسیدن به اهداف دنیایی خود، پیروان نوح علیه السلام را تحقیر و استهزا می کردند تا شاید دست از ایمان بردارند و از دین رویگردان شوند.
در این باره، می توان به آیه ای دیگر از سوره «هود» علیه السلام اشاره کرد که می فرماید: «وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ.» (هود: 38)(30) پس از آن که نوح علیه السلام از پذیرش دعوت به یگانه پرستی از سوی قوم خود ناامید گردید، از سوی خدای سبحان مأمور ساختن کشتی شد و کار خود را بر اساس دستور الهی آغاز کرد. ولی هرگاه اشراف و سران کفر از کنار او می گذشتند، او را مسخره می کردند؛ همان گونه که فرعون قوم خود را ذلیل و خوار می شمرد. این مطلب را از چگونگی برخورد فرعون با بنی اسرائیل می توان دریافت. قرآن درباره فرعون می فرماید: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَاَطاعُوه إنَّهُمْ کانُوا قَوْمَا فَاسِقینَ.» (زخرف: 54)(31)
بنابراین، کسانی دین داران را تمسخر و تحقیر می کنند که از موقعیتی اجتماعی در میان مردم برخوردار باشند؛ چرا که اگر تمسخر و استهزا از فردی عادی سر بزند، تأثیر مهمی در دگرگونی فضای فرهنگی و فکری جامعه ایجاد نخواهد کرد. اما رفتار تحقیرکننده و گفتار تمسخرآمیزِ رئیس و صاحب منصبِ یک قوم گرایش عمومی جامعه را دگرگون کرده، در فاصله ای کوتاه عده زیادی را از دین و رهبران دینی رویگردان می کند. در حقیقت، گفتار و رفتار افراد عادی، که مقام و منزلتی در جامعه ندارند، بازتاب اعمال و طرز تفکر کسانی است که افکار عمومی جامعه را جهت می دهند.
بهره گیری از این ابزار تبلیغات برای ایجاد زمینه دین گریزی در هر زمان به صورتی بروز می کند؛ چنان که ترویج و نشر افکارِ مکاتبی همچون سکولاریسم، لیبرالیسم و اومانیسم با استفاده از رسانه های جمعی، به ویژه مطبوعات، از جمله عوامل تبلیغی مهم در فراز و نشیب های سده اخیر در ایران بوده است که به صورت بنیادین، دین را از صحنه اندیشه و زندگی مردم حذف می کند.
به همین دلیل، متأسفانه در عصر حاضر تبلیغات سران کفر و وابستگان آنان در داخل، به ویژه روشن فکران غربگرا، به حدی بوده که عده زیادی، حتی بعضی از منسوبان به شهدای انقلاب، را دچار تردید نسبت به ارزش های دینی و انحراف از آن نموده است.(32) یکی از شیوه های تبلیغی، تکرار فراوان سخن باطل است، به گونه ای که به تدریج به عنوان سخن حق مورد پذیرش افکار عمومی واقع می شود و در نتیجه، مردم عملاً دین را به کناری می نهند، هرچند به ظاهر مسلمان و دیندار باشند؛ چنان که معاویه برای فریب شُرَحْبیل، از اصل تکرار در تبلیغ تا آن جا که ممکن بود، بهره برداری کرد. سرانجام، زاهد ساده لوح شام و غافل از خدعه و نیرنگ حکومت یقین کرد که عثمان مظلوم است و امیرالمؤمنین علیه السلام مجرم!(33)
2. تهدید
از دیگر راه هایی که سران کفر و نفاق با توسّل به آن مردم را از دین گریزان می کنند، استفاده از ابزار «تهدید» است. بخصوص سیاست مدارانی که به ناحق بر کرسی ریاست تکیه می زنند، برای حفظ حکومت خود، بیش تر از این ابزار بهره می جویند. برخی از شیوه های تهدیدآمیز، که در سوره «هود» به آن ها اشاره شده، عبارتند از:
الف. تهدید به برخوردهای فیزیکی و تبعید: قرآن کریم تهدید مستکبران نسبت به حضرت شعیب علیه السلام و مؤمنان را این گونه نقل می کند: «قَالَ الْمَلاُ الَّذِینَ استَکْبرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِ جَنَّک یَاشعَیْب وَالَّذِینَ ءَامَنُوا مَعَک مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنَا قَالَ أوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ.» (اعراف: 88)(34) آنان حضرت شعیب را تهدید به سنگسار نمودند، گفتند:«وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَ مَا اَنْتَ عَلَیْنَا بِعَزیزٍ.»(هود:91)(35)
اشراف و سردمداران کفر برای گسترش دین گریزی در میان مردم، به استفاده از انواع و اقسام تهدیدها روی می آورند تا به این وسیله، ترس و ناامیدی از آینده یک حرکت الهی را در میان پیروان مکتب حیات بخش الهی ایجاد کنند تا سرانجام، به اهداف شیطانی خود دست یابند.
ب. فرهنگ سازی اختناق: زمخشری در تفسیر کشاف، ایجاد فضای رعب و وحشت را از سوی سران قوم هود علیه السلام علیه مؤمنانی همانند مرثدبن سعد چنین بیان می کند: به دلیل آن که قوم هود علیه السلام به سنّت بت پرستی عادت کرده بودند و بت ها در دل هایشان مقدّس و محترم بودند، کسی جرأت نداشت به این سنّت غلط آنان اعتراض کند و چنان فضای رعب آوری بر جامعه حاکم بود که مؤمنان قوم شعیب از ترس مشرکان، ایمان خود را پنهان می داشتند؛ همانند مرثدبن سعد که از طبقه اشراف بود و ایمان به هود آورده بود، ولی از ترس مشرکان ایمان خود را کتمان می کرد.(36)
در میان قوم حضرت موسی علیه السلام نیز سیاستِ حاکمِ بر جامعه همانند قوم هود بود و مؤمنان از ترس فرعون و اطرافیان او، نمی توانستند ایمان خود را آشکار سازند. آنان اقلیّت محدودی بودند که هر لحظه احتمال بروز هرگونه خطری را از سوی فرعون و درباریان او می دادند. خدای سبحان رعب و وحشت در میان مؤمنان قوم موسی علیه السلام را چنین توصیف می نمایند: «فَمَا ءَامَنَ لِمُوسی إِلاّ ذُرِّیَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَ مَلئهِمْ أَن یَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فی الاَرْضِ وَ اِنَّهُ لَمِنَ الْمُسرِفِینَ.» (یوسف: 83)
(37)
نمرود هم به همین دلیل نقشه سوزاندن حضرت ابراهیم علیه السلام را طراحی کرد(38) که کسی به خود اجازه مخالفت با بت پرستی ندهد و اندیشه خداپرستی در ذهن احدی راه نیابد و همه از سرنوشت رئیس خداپرستان عبرت بگیرند.
اگر بخواهیم از تاریخ برای این موضوع نمونه ای ذکر کنیم، بارزترین نمونه رفتار معاویه است. او برای رسیدن به اهداف شیطانی خود، از تهدید نیز استفاده می کرد. از این رو، برای خاموش کردن نور اسلام، به تمامی استانداران خود دستور داد: «خُذُوهُمْ بالتُّهَمَه»(39) هر که را به محبت ابوتراب متهم است، بگیرید و حقوقش را از بیت المال نپردازید. در چنین فضایی، چه کسی است که توانایی ابراز ایمان داشته باشد؟
دین ستیزان با اعمال تهدیدهای سنّتی و فرعونی از قبیل کشتارهای قساوت آمیز، تبعید و زندان چنان فضای رعب و وحشتی ایجاد می کنند که کم تر کسی به دین گرایش پیدا می کند. گاه نیز با روش های مستبدانه نوین، محیط را به گونه ای ناامن می کنند که مؤمنان و مبارزان سکوت را بر فریاد ترجیح می دهند. از سوی دیگر، ذهن و فکر مردم را چنان به اسارت در می آورند که کسی حاضر نشود چیزی از حقایق دین را بشنود.(40)
3. تطمیع
تطمیع انسان ها با پول و مقام چیزی است که در طول تاریخ، سران و بزرگان و صاحب منصبان مستکبر همواره برای فریب دادن و دور نمودن مردم از دین، از آن کمک می گرفته اند. طبع آزمند انسان زمینه مساعدی بوده است تا «تطمیع» در میان جوامع گوناگون و از گذشته های دور تا عصر حاضر، عده زیادی را دچار انحراف و گریز از دین نماید.
برای نمونه، فرعون با وعده هایی همانند دست یابی به پول، ثروت، پست و مقام، ساحران را به مبارزه با حضرت موسی علیه السلام تشویق می کرد. خدای سبحان در این باره می فرماید: «وَ جَاءَ السَّحَرَةُ فِرْعُون قَالُوا إِنَّ لَنَا لأجْرا إِنْ کُنّا نَحْنُ اْلغَالِبِینَ قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ.» (اعراف: 113و114)(41)
کفّار مکّه نیز چنین وعده هایی به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می دادند تا شاید آن حضرت را از انجام رسالت الهی خویش باز دارند. ولی آن حضرت به هیچ یک از سخنان آن ها تن نداد و در پاسخ آن ها فرمود: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند، هرگز به آنان تمایلی نخواهم داشت.
(42) در حقیقت، مشرکان برای دور کردن مردم از دین الهی می خواستند ابتدا پیامبر را تطمیع و از دین خدا دور نمایند تا مردم نیز به دنبال او دست از آیین الهی بردارند.
هنگامی که سران مشرک قریش چنین استقامتی را از رسول بزرگوار اسلام دیدند و از رسیدن به مقصود خود ناامید شدند، از نزد آن حضرت بازگشتند. قرآن کریم سخن آنان را چنین بازگو می کند: «وَ انطلَقَ الْمَلأُ مِنهُمْ أَنِ امْشوا وَ اصبرُوا عَلی ءَالِهَتِکمْ إِنَّ هَذَا لَشیْ ءٌ یُرَادُ.» (ص: 6)(43)
معاویه هم برای رسیدن به اهداف شیطانی خود، راهی غیر از بی دین نمودن مردم نداشت. او شخصی مثل عمروعاص را با تطمیع و وعده حکومت مصر فریب داد و در برابر حضرت امیر علیه السلام به جنگ واداشت.
(44) و یا سَمَرة بن جُنْدب را با وعده پرداخت 400 هزار دینار، از دین رویگردان نمود و کاری کرد که شأن نزول آیات مذّمت درباره منافقان را برای حضرت امیر علیه السلام و شأن نزول آیاتی را که در مدح و عظمت حضرت امیر علیه السلام و نشانه ای بر فضیلت آن حضرت است، برای ابن ملجم بیان نمود.
(45)
پشت کردن به امام علیه السلام ، یعنی حجت خدای سبحان بر روی زمین، یکی از بارزترین پیامدهای تطمیع و روشن ترین نمونه دین گریزی است، بخصوص اگر این عمل در سخت ترین شرایط تاریخی انجام پذیرد؛ همانند تأثیر تطمیع اشعث بن قیس بر نافرمانی او از حضرت امیر در جنگ صفّین، پیوستن عبید الله بن عباس به معاویه در اوایل حکومت امام مجتبی علیه السلام ، و جنایت مردم کوفه در تاریخ کربلا. تطمیع به اندازه ای کاربرد دارد که گاهی افرادی همانند محمد بن اسماعیل، نوه امام صادق علیه السلام ، را به کام خود فرو می برد و سبب می شود همراه با هارون الرشید عباسی در قتل امام هفتم علیه السلام شرکت کند.(46)
بنابراین، تطمیع در تمام زمان ها و مکان ها و برای همه افراد امکان کاربرد دارد و به همین دلیل است که در عصر حاضر، یکی از نمونه های تطمیع و پیامدهای آن در داستان استیضاح وزیر ارشاد وقت مشاهده می شود!(47)
عوامل روان شناختی دین گریزی
گذشته از عوامل جامعه شناختی، با بررسی آیات سوره مبارکه «هود» علیه السلام برخی از عوامل روان شناختی دین گریزی نیز به دست می آیند. این عوامل به دو گروه کلی شناختی و گرایشی تقسیم می شوند. هر یک از این دو عامل، خود دارای زیر مجموعه هایی هستند که راز درونی یا روان شناختی دین گریزی انسان را آشکار می کنند و می توانند در آسیب شناسی دین مداری به ما کمک کنند. آنچه اکنون به آن اشاره می شود، نمونه هایی از تأثیر عوامل روان شناختی است:
1. عوامل شناختی
از جمله عوامل روان شناختی دین گریزی، که در سوره «هود» به آن ها اشاره شده، عوامل «شناختی» است. این عوامل را می توان به صورت ذیل دسته بندی کرد:
الف. جهل: حضرت نوح علیه السلام با صراحت، یکی از عوامل بی ایمانیِ قوم خود را جهل و نادانی آنان دانست. وی در این باره به قوم خود فرمود: «...وَ لکنّی أَراکُمْ قَوْما تجْهَلُونَ» (هود: 29)؛(48) همچنان که هود علیه السلام نیز به همین مطلب اشاره می فرمود.(49) ریشه بدبختی قوم عاد نیز جهل و بی خبری آنان بود، جهلی همراه با لجاجت و کبر و غرور که به آنان اجازه مطالعه دعوت فرستادگان خدا را نمی داد.(50)
روایاتی نیز بر نقش مهم این عامل شناختی بر دین گریزی انسان تأکید می کنند. نقش جهل در دین گریزی انسان به گونه ای است که امیرمؤمنان علیه السلام درباره علت کفر می فرماید: «لو أنّ العباد حین جهلوا وقفوا، لم یکفروا و لم یضلّوا.»
(51)
کسانی که پرده جهالت و نادانی بر عقل و چشم آنان سنگینی کند، همیشه از دین و پذیرش حق گریزان خواهند بود. شیخ طوسی در این باره می فرماید: اشراف و رؤسای قوم شعیب استکبار می ورزیدند و به سبب نادانی که داشتند، از پی روی حق خودداری می کردند.(52)
ب. نابخردی (ناتوانی در خردورزی): برخی از آیات سوره «هود» علیه السلام با صراحت، به این مطلب اشاره دارند؛ گاهی نیز درصدد توبیخ کسانی هستند که قدرت تفکر دارند، ولی برای پی بردن به حقایق همیشه به حدس و گمان روی می آورند؛ چنان که حضرت هود علیه السلام به قوم خود می فرمود: «یَا قَوْمِ لا أَسأَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْرا إِنْ أَجْرِی إِلا عَلی الَّذِی فَطرَنی أَفَلا تَعْقِلُونَ.» (هود: 51)(53)
این نابخردی چنان مشکل آفرین است که از برخی آیات برمی آید راز وجود فساد در میان ملت های گذشته محرومیت از فرزانگان خردورز است. برای مثال، در آیه ای آمده است: «فَلَولا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فی الاَرْضِ إِلا قَلِیلاً مِمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُم...» (هود: 116)(54)
از مفهوم یا منطوق روایات نیز این نکته به دست می آید که نابخردی زمینه ساز انحراف از دین و نابودی جامعه است. رسول بزرگوار می فرماید: «اِنّما یُدْرَکُ الخیر کُلُّه بالعقلِ، وَ لا دینَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَه.»(55) این روایت با صراحت، بی دینی را نتیجه نابخردی (عدم تعقل) می داند. آیات و روایاتی که حاکی از تأثیر عمیق عدم تعقّل و تفکر انسان بر دوری وی از دین می باشند، بسیارند. به دلیل رعایت اختصار به همین مقدار بسنده می شود.
ج. عدم بصیرت (کورفکری یا سطحی نگری): از جمله لغزشگاه های اندیشه و عوامل دخیل در دین گریزی سطحی نگری یا کورفکری است. در قرآن، تعابیر شگفت انگیزی برای کسانی که از بینش عمیق بی بهره اند، وجود دارد. این افراد در حالی که از تمامی امکانات لازم برای شناخت حق برخوردارند، همچنان بر دوری گزیدن از شناخت حق اصرار می ورزند؛ به عبارت دیگر، می توانند اما نمی خواهند بدانند. به همین دلیل، قرآن آنان را «کور» و «کر» می نامد و از حیوانات نیز پست ترشان می داند.
یکی از آیاتی که در این زمینه نازل شده، عبارت است از: «مَثَلُ الْفَریقَیْنِ کَالاَعْمَی وَ وَالاصمِّ وَ البَصیر هَلْ یَسْتَویان مَثلا...»(هود: 24)(56) در این آیه، کسانی که «کور» و «کر» هستند، نکوهش شده اند. واژه های «اَعمی» و «اَصم» در فرهنگ و ادبیات قرآن، به کسانی اطلاق می شود که با آن که چشم و گوش دارند، نمی خواهند آن ها را به کار گرفته، به حقیقتی دست یابند.(57) شاید بتوان گفت: انحراف کسانی که «کور» و «کر» هستند، شدیدتر از انحراف انسان های نادان است؛ زیرا با آن که ابزارهای شناخت و درک حقایق هستی برای آنان فراهم است، از شنیدن سخن حق خودداری می کنند؛ مثلاً، افرادی می توانند سخن حق بگویند، ولی به عمد نمی گویند. قرآن کریم چنین افرادی را شدیدا سرزنش می کند و توبیخ آمیزترین تعبیر را در مورد آنان بیان می کند.(58) این افراد همه چیز را بر اساس ظن و گمان می پذیرند و پی روی کورکورانه از سنّت ها و رسوم غیر الهی را بر همه چیز مقدّم می دارند. قرآن کریم این گونه افراد را، که نام انسان زیبنده آن ها نیست، شبیه حیوانات دانسته، به نام چهارپایان، از آنان یاد می کند.(59)
د. شک: شک و تردید نیز در شمار آن دسته از عوامل شناختی است که زمینه لغزش و تن ندادن به عدم پذیرش دینِ الهی را فراهم می کند؛ چنان که وجود تردید در میان قوم صالح علیه السلام باعث شد آنان از دستورات و هدایت های صالح علیه السلام ، سرپیچی کنند. آنان با صراحت می گفتند: «یا صالحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوَّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَن نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ ءَاباؤُنا وَ إِنَّنا لَفی شکٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ.»(هود: 62)
(60) می گفتند: ای صالح، در آنچه تو ما را بدان فرا می خوانی، تردید داریم.
ناگفته پیداست که اگر شک گذرگاه تحقیق و پُلی برای رسیدن به یقین و کشف حقیقت باشد، امری پسندیده و عامل تکامل انسان خواهد بود؛ ولی اگر انسان در حالت تردید خود باقی بماند و تلاشی در جهت برطرف کردن آن از خود نشان ندهد، چنین شکی ناپسند و موجب سقوط انسان خواهد بود. همان گونه که اقوام پیشین دچار آن بودند و آنچه می توانست عامل رشد و تکامل و سعادت آنان شود، موجب سقوط آنان گردید.
قبلاً یاداور شدیم که گرایش به دین از فطریات انسان است و نیازمند دلیل نیست، اما باید توجه داشت که فطری بودن دین گرایی به معنای آن نیست که اگر مسائلی درباره هستی شناسی و شناخت خالق هستی مطرح شوند، هیچ سؤال و شکی برای انسان پیدا نمی شود، بلکه پیدایش سؤال و تردید درباره یک مسأله علمی در یک محیط علمی، امری طبیعی است. وجود شک برای یک پژوهشگر آگاه نه تنها کاری ناپسند نیست، بلکه اگر سرآغاز تحقیق و رسیدن به حقیقت باشد، امری پسندیده و عامل حرکت به سوی کشف حقیقت خواهد بود. تردید و سرگردانی هنگامی زشت است که انسان را به خود یا باطل سرگرم کند و از رسیدن به حقیقت باز دارد.
بنابراین، شک آن گاه بد، تباه کننده و فسادآور است که به صورت هدف درآید؛ آن چنان که بعضی در تمامی مسائل شک می کنند و از آن لذت می برند و دیگران را نیز به سوی شک سوق می دهند. چنین افرادی شک را هدف نهایی و کمال مطلوب می دانند. روشن است که این کار ناپسند بوده و مقدّمه انکار دین و حقایق هستی خواهد شد و به تعبیر شهید مطهری، «شک گذرگاه خوب و لازمی است، اما توقفگاه و سرمنزل بدی است.»(61)
خلاصه سخن آن که جهل (ناآگاهی)، عدم بصیرت (کورفکری یا سطحی نگری)، نابخردی (ناتوانی در خردورزی) و شک و تردید از جمله عواملی هستند که در سوره هود در شمار عوامل شناختی دین گریزی مطرح شده اند.
2. عوامل گرایشی
در سوره «هود» به تعدادی از عوامل گرایشی دین گریزی نیز اشاره شده است:
الف. انگیزه استکبار و قدرت طلبی: برخی از آیات قرآن به روشنی استکبار و قدرت طلبی را از جمله عوامل دخیل در دین گریزی می دانند؛ مثلاً، کریمه 75 سوره «اعراف» می فرماید: «قَالَ الْملأالَّذِینَ استَکبرُوا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِینَ استُضعِفُوا لِمَنْ ءَامَنَ مِنهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحا مُّرْسلٌ مِّن رَّبِّهِ...»(اعراف: 75)(62) در این آیه، خداوند با صراحت، به روحیه استکبار و خودبزرگ بینی سران قوم صالح علیه السلام با عبارت «الملأالذین استکبروا» اشاره می نماید. خداوند در آیه بعد، لفظ «ملأ» را ذکر نمی کند، بلکه فقط می فرماید: «قَالَ الَّذِینَ استَکبرُوا إِنَّا بِالَّذِی ءَامَنتُم بِه کَافِرُون.» (اعراف: 76)(63) این آیه نیز با صراحت، به صفت «استکبار» در میان آن ها اشاره می کند. به عبارت دیگر، در آیه اول لفظ «ملأ» همراه با لفظ «استکبار» آمده و در آیه بعد، لفظ «ملأ» (موصوف) دیگر تکرار نشده و فقط به بیان صفت «استکبار» اکتفا گردیده است. این گونه چینش، بیانگر تأکید بر صفت «استکبار» و نقش محوری آن در بروز پدیده دین گریزی در میان قوم ثمود است. به عبارت دیگر، با توجه به اصل «تعلیق حکم بر وصف»(64) می توان نتیجه گرفت که علت کافر شدن قوم صالح همان روحیه استکبار در میان آنان بوده است.
روحیه استکبار و خود بزرگ بینی یکی از عوامل دین گریزی در میان قوم موسی علیه السلام نیز بوده است؛(65) زیرا پس از آن که حق برای سران و صاحب منصبان بنی اسرائیل به صورت آشکار بیان شد، امید می رفت که ایمان بیاورند، ولی روحیه استکبار، آنان را به لجاجت و سرکشی سوق داد. این در حالی است که به رسالت آن حضرت یقین داشتند، چنان که می فرماید: «وَ جَحَدُوا بهَا وَ استَیْقَنَتْهَا أَنفُسهُمْ ظلْما وَ عُلُوَّا فَانظرْ کَیْف کانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ.» (نمل: 14)(66)
زمانی هم که حضرت موسی علیه السلام معجزاتش را ارائه کرد، در دل به صداقت آن حضرت یقین پیدا کردند، ولی روحیه خود برتربینی موجب شد رهبری و رسالت فرستاده خدای سبحان را انکار کنند.
به شهادت کلام امیرالمؤمین علیه السلام در خطبه «قاصعه»، مشرکان حجاز نیز به همین دلیل، قرآن را انکار می کردند.(67)
ب. دنیازدگی و ثروت طلبی: این از دیگر گرایش هایی است که انسان را به دین گریزی می کشاند. مروری کوتاه بر برخی از آیات قرآن حاکی از آن است که ملأ قوم نوح، فرعونیان و حتی مشرکان حجاز به دلیل وجود این روحیه، در برابر انبیا علیهم السلام صف آرایی کردند و از دستورات الهی سرپیچی نمودند.
(68)
دنیازدگی و ثروت طلبی پیامدهایی نیز دارد؛ از جمله آن ها احساس بی نیازی در برابر خالق هستی، ارتداد، مشارکت در به خطر انداختن زندگی پیشوایان اسلامی و گسترش دادن فقر در سطح جامعه است. در میان پیامدهای دنیازدگی، «فقر فراگیر» خود نیز عامل مهمّی برای دین گریزی طبقات پایین جامعه می باشد. دلیل بر این مدعا سخن رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که می فرماید: «اگر رحمت پروردگار من شامل فقرای امّتم نبود، بسیاری از امّت من بر اثر فقر کافر می شدند.»(69) این روایت شریف شدت تأثیر فقر بر گرایش های دینی و مذهبی افراد جامعه را بیان می دارد. علاوه بر آن، مسؤولان جامعه اسلامی را متوجه مسؤولیت خطیر خود می سازد.
عوارض زیان بار دنیاطلبی، هنگامی مضاعف می شوند که مسؤولان حکومتی خود به زندگی اشرافی روی آورند و منشأ گسترش آن در جامعه اسلامی گردند؛ زیرا مصداق «الّذین یصدّونَ عن سبیل اللهِ» در کریمه «اَلّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ الله وَ یَبْغُونَها عِوَجا» (هود: 19)(70) تنها کسانی نیستند که راه خانه خدا را می بندند، بلکه این آیه احتمالاً شامل مسؤولان و صاحب منصبان جامعه اسلامی نیز باشد که با گفتارها و رفتارها و مشی اشرافی گری خود، عملاً جامعه را به وادی دین گریزی سوق می دهند.
ج. قوم گرایی و پی روی کورکورانه از نیاکان (تعصبات جاهلانه): از دیگر عوامل گرایشی که در سوره «هود علیه السلام » به آن اشاره شده پی روی کورکورانه از نیاکان است. این عامل به شکل های گوناگون بروز کرده، انسان را به دین گریزی مبتلا می کند.
برای مثال، قوم ثمود یکی از اقوامی بودند که در برابر پیامبرشان، حضرت صالح علیه السلام ایستادند؛ به رسالت او ایمان نمی آوردند و می گفتند: «... أَتَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا یَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا...» (هود:62)(71) همین سخن را در آیه دیگری چنین نقل می فرماید: «... ما یَعْبُدُونَ إِلاّ کَمَا یَعْبُدُ ءَابَاؤُهُمْ...» (هود:109)(72)
این دو آیه به خوبی بیانگر تأثیر روحیه تقلید و پی روی کورکورانه از نیاکان و انسان های مشرک هستند. علاّمه طباطبائی در تفسیر این دو آیه، می فرماید: «پرستش بت در قوم ثمود، سنّتی دایمی بود که از نیاکان آن قوم به ارث رسیده بود؛ همان گونه که مردم مکّه نیز با تقلید از پدرانشان، بت می پرستیدند.»
(73)
د. رفاه طلبی: همچون سایر عوامل گرایشی، رفاه طلبی انگیزه دین گریزی را در انسان تقویت می کند. این روحیه را می توان از این سخن قوم نوح خطاب به پیامبرشان دست آورد که می گفتند: «... یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا...» (هود:32)(74) آنان در برابر دعوت آن حضرت، به جای آن که اندکی درباره آنچه پیامبر الهی می گوید اندیشه کنند، شروع به اعتراض می کردند که خسته شدیم، با ما بیش از حد، جدال و گفت وگو کردی، رهایمان کن! راحت طلبی آنان بدان حد رسیده بود که حتی زحمت اندیشیدن به خود نمی دادند و به راحتی سخن پیامبرشان را که راه سعادت و شقاوت را به آنان نشان می داد، رد می کردند.
اساسا با وجود راحت طلبی، پیامبر الهی نمی تواند رسالت الهی خود را انجام دهد؛ زیرا طریق دین داری خالی از سختی ها نیست. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «الجنّةُ محفوفةٌ بالمکارهِ و النّارُ محفوفةٌ بالشهوات.»(75) نمی شود دیندار بود و هیچ زحمتی را متحمل نشد. سیدالشهدا علیه السلام در همین باره فرمود: «فإذا مُحِّصُوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیانُون»؛(76) به گاه بلا و امتحان، دینداران اندک می گردند.
نقطه مقابل این گروه (راحت طلبان)، عده دیگری هستند که در اوج سختی ها دست از یاری دین الهی برنداشتند و پا به پای رسول الهی گام برمی داشتند؛ همانند مسلمانان صدر اسلام، به ویژه در ماجرای شعب ابی طالبکه به مدت سه سال در محاصره اقتصادی شدید به سر بردند، اما از دین و پیامبر خدا دست نکشیدند.
عوامل دین گریزی در سده اخیر ایران
قرآن با بیان مسائل جامعه شناسی، مسلمانان را تشویق می کند تا به مطالعه در احوال و سرگذشت اقوام پیشین بپردازند و از آن درس و عبرت بگیرند.(77) از این روست که قرآن کریم مردم را به سیر در زمین تشویق می کند تا با تفکر در سرنوشت گذشتگان، به راه نجات دست یابند. خدای سبحان در این باره می فرماید: «أَفَلَمْ یَسیرُوا فی الاَرضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ ءَاذَانٌ یَسْمَعُونَ بِها.») (حج: 46)(78)
باطن و حقیقت دین چیزی جز پذیرش
ولایت الهی نیست و عبادت هرگاه همراه
با آن باشد، ارزش می یابد. مهم ترین
عاملی که موجب سرپیچی شیطان از اطاعت
دستور پروردگار شد،مخالفت با ولایت الهی بود.
به همین دلیل، لازم است با توجه به مبانی به دست آمده از سوره «هود»، عوامل بروز رفتار ناهنجار دین گریزی را در جامعه کنونی مورد مطالعه قرار دهیم تا بر اساس آن، برای درمان این ناهنجاری نیز چاره ای اندیشیده شود.
در این مرحله، به صورت گذرا به عوامل دین گریزی در دوران معاصر ایران نظر می شود. در تمام این دوران، نقش افراد و گروه های خاصی را در تغییرات فرهنگی، فکری و عقیدتی (از جمله دین گریزی) به خوبی مشاهده می کنیم. لازم به ذکر است که هدف این نوشتار تبیین و توضیح مبانی مکاتب و افکار مؤثر در تحولات فرهنگی ایران نیست؛ زیرا پرداختن به آن ها ما را از هدف اصلی پژوهش باز خواهد داشت.
نکته شایان توجه دیگر این که اگرچه عناوین و مصادیق عوامل دین گریزی در سده اخیر با عناوین و مصادیق عوامل دین گریزی در سوره «هود» متفاوتند، ولی یافته های قرآنی به وضوح ما را به نقش، چگونگی و نحوه شکل گیری عوامل و جریان های زمینه ساز دین گریزی همانند آنچه در میان امّت های پیشین رخ داده است، رهنمون می شوند.
در ایران معاصر، عوامل بسیاری در بروز پدیده دین گریزی نقش داشته اند، اما با تکیه بر یافته هایی از قرآن کریم، معلوم می شود عوامل ذیل سهم بیش تری در این زمینه داشته اند:
1. آموزش و پرورش وابسته به غرب
دین گریزی نوعی تحوّل فکری و فرهنگی است که در ساختار فرهنگی یک جامعه به وجود می آید و در رفتار فرد یا جامعه بروز و ظهور می یابد. جامعه شناسان «مدرسه» را یکی از عوامل مؤثر در شکل گیری شخصیت انسان می دانند، به گونه ای که «بسیاری از ارزش ها و هنجارهایی که در خانه بر آن ها تأکید می شود، در مدرسه تحکیم و تقویت می شوند.»(79)
به دلیل آن که آموزش و پرورش و دانشگاه مرکز سعادت و در مقابل، مرکز شقاوت یک ملت است،
(80) به همین دلیل، برای بررسی عوامل مؤثر در پدیده دین گریزی، باید فرایند تحوّلات فرهنگی در مراکز فرهنگی ایران مطالعه شود.
در دهه دوم قرن سیزدهم ه.ش (سال 1215 ش)، اولین مدرسه «میسیونری»(81) در ارومیه با کمک ملک قاسم میرزا، عموی محمد شاه قاجار، تأسیس شد و به مرور زمان، گسترش و توسعه یافت. این مدارس در شهرهایی همانند تبریز، تهران، همدان، کرمانشاه، اصفهان، رشت، مشهد، قزوین، شیراز، یزد، کرمان و حتی در بعضی از روستاهای ایران تأسیس شدند، به گونه ای که «در سال 1274 ش تعداد این گونه مدارس در ایران به 117 باب رسید.»(82)
مدرسه شبانه روزی کشیش امریکایی به نام ساموئل وارد، یکی از این مدارس بود که در سال 1266 ش با 25 شاگرد تأسیس شد و آغاز به کار کرد. دامنه فعالیت و سرعت توسعه این مدرسه به گونه ای بود که بین سال های 1299 ش تا سال 1309 ش به طور متوسط، سالانه یک هزار شاگرد داشت. این در حالی بود که نیمی از محصّلان آن فرزندان مردم مسلمان این آب و خاک بودند.
(83)
این مدارس تحت تأثیر ساختار آموزش و پرورش انگلیس بودند؛ زیرا میسیونرهای مسیحی دقیقا برنامه های خود را با هدایت دولت انگلیس اجرا می کردند. چنین مدارسی بعدها به مرور زمان، با تأثیر پذیرفتن از برنامه های فرهنگی و آموزشی فرانسه، و پس از کودتای 28 مرداد با هدایت و نفوذ امریکا به فعالیت خود ادامه دادند.
روشن است که در مجموعه ای که ساختار آن متأثر از فرهنگ اروپا و امریکا باشد، انسان های مهذّب و الهی تربیت نخواهند شد؛ چرا که فرهنگ و اساس تعلیم و تربیت در اروپا و امریکا بر اساس مکتب وحی و آیین اسلام بنا نهاده نشده است. اگر هم بپذیریم هدف متفکران غربی هدایت انسان به سوی سعادت است، باز هم نمی توان از آنان پی روی کرد؛ زیرا اندیشه آن ها بر اساس تفکر حاکم بر کلیسا و یا مکاتب مادی، همانند «اومانیسم»(84) و «سکولاریسم»(85) شکل گرفته است و اصولاً برنامه های رسمی تعلیم و تربیت در غرب، بر اساس خدامحوری تنظیم نمی شوند، بلکه آن ها در تمام امور آموزشی، خواست و میل انسان را محور برنامه ریزی ها و قوانین خود قرار داده اند.(86)
نظام آموزش و پرورش ایران از سال 1215 ش تا سال 1325 ش، یعنی قریب 110 سال، مستقیما توسط میسیونرهای مسیحی اداره می شد.
(87) به عبارت دیگر، مکتب پروتستان و کاتولیک قریب 100 سال نقش اساسی را در تأسیس و اداره آموزش و پرورش جدید ایران بر عهده داشته است و پس از آن پرورش یافتگان این مدارس با تأسیس مدارسی همانند دبیرستان «البرز» و «ایرانبتیل» (در سال 1318) همان راه را ادامه دادند.
مهم ترین مراکز فرهنگی کشور در سده اخیر، به دست کسانی اداره می شد که با دین سر سازش نداشتند. روشن است که این افراد دانش آموختگان خود را بر اساس اهداف فرهنگی غرب تربیت می کردند. به همین دلیل، هر چه می گذرد حرکت ها و تنش های ضد دینیِ بیش تری در سطح جامعه و مراکز فرهنگی کشور نمود می یابند، تا آن جا که سخن از «پروتستانتیسم اسلامی» به میان می آورند.
از دوران نهضت مشروطه به بعد، در مقاطع گوناگون، حرکت های ضد دینی زیادی از سوی دانش آموختگان غرب زده به وقوع پیوسته اند. یکی از عوامل این امر، تأثیر فرهنگ ضد دینی است که در مراکز فرهنگی روز به روز عمیق تر و پیچیده تر می شود. همه این تحوّلات، ریشه در همان تعالیم غیر الهی دارند که در طول سال ها به تدریج به این مرحله رسیده اند.
در کنار فعالیت های مدارس میسیونرها و ترویج آزادانه فرهنگ دین ستیز غرب، اگر تحمیلِ انواع سختی ها و محدودیت ها را نسبت به آموزش و پرورش سنّتی از سوی رضاخان اضافه کنیم، به خوبی می توان نتیجه گرفت که ظهور حزب «توده» و شیوع افکار مارکسیستی در ایران، چیز دور از انتظاری نبود.
تاریخچه اعزام محصّل به خارج از کشور، مدارس میسیونری، دست پروردگان این مدارس همانند میرزا ملکم خان و امین الدوله، تأثیر کلیسای کاتولیک و پروتستان بر آموزش و پرورش ایران، استبداد رضاخانی و تحمیل انواع محدودیت ها علیه اندیشمندان متعهد، فقها و مراجع عظیم الشأن شیعه، سرانجام گرایش نسل جوان ایران به مادیگری و در پی آن گرایش به التقاط، و تساهل و تسامح، داستان غم انگیزی است که در این مختصر نمی گنجد.(88)
2. شرایط سیاسی حاکم بر جامعه
همان گونه که در میان اقوام و ملت های گذشته همانند قوم حضرت نوح علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام دینداران در شرایط سختی به سر می بردند و محدودیت ها و سخت گیری هایی از سوی حاکمان برای جلوگیری از گرایش مردم به دین انجام می شد، در سده اخیر ایران نیز شاهد نوعی استبداد از سوی دولت ها و سران و صاحب منصبان بوده ایم که با نام «طرف داری از آزادی»، رسیدن به تمدّن و پیشرفت انجام می گرفت.
یکی از نمادهای بارز این استبداد مسأله کشف حجاب در زمان حکومت پهلوی است. رضا خان برای دور کردن مردم از دین و کنار نهادن یکی از ضروریات دین، یعنی «حجاب»، افراد متدین را شدیدا تحت فشار قرار داد، به گونه ای که هیچ کس، حتی کودکان، از تهدید و ارعاب حکومت در امان نبودند. در این زمینه، اسناد معتبری را می توان ارائه کرد که در این جا تنها به یک نمونه از آن ها اشاره می شود:
در یکی از اسناد، به دنبال تصمیم رضا خان مبنی بر ممنوعیت حجاب در سراسر کشور «دستور تعقیب و پیگرد اشخاصی صادر می شود که برای حفظ حجاب فرزندان خود، دست از ادامه تحصیل آنان برداشتند.»(89)
تهدید علیه رهبران دینی، برهم زدن مجالس عزاداری و ممنوعیت فعالیت روحانیت اصیل در رساندن پیام الهی به مردم، زندان، تبعید، شکنجه و به شهادت رساندن مردان الهی همانند شهید مدرّس از دیگر اعمالی است که حکومت مستبد رضاخانی در جهت رسیدن به اهداف خود به کار می گرفت. اگرچه روشن فکرمآبان و دگراندیشان برای رسیدن به اهداف شیطانی خود، اکنون سخت در تلاشند تا حکومت سراسر جنایت و خفقان رضاخان را تحریف کنند، ولی واقعیات تاریخی، که در آن زمان تأثیر فراوانی بر دین گریزی عده زیادی از مردم داشتند، هرگز قابل انکار نیستند.
پسر رضاخان نیز پس از آن که پایه های حکومت خود را محکم دید، با شیوه ای دیگر به تهدید علیه دین و دینداران اقدام کرد. در این زمینه هم می توان به دست گیری افرادی همانند شهید نوّاب صفوی و یارانش در دهه دوم حکومت پسر رضاخان و حبس طولانی او در روزهای اولیه دولت مصدق و سرانجام، شهادت آن روحانی متدیّن و همرزمانش و نیز حوادث پانزدهم خرداد 1342 و پس از آن اشاره کرد.
به هر حال، این اقدامات سرکوبگرانه رضاخان و فرزندش که با تأیید عوامل داخلی و با حمایت قدرت هایی همچون امریکا همراه بود، در نهایت کارگر افتاد و بسیاری از مردم ایران را به همان سویی سوق داد که آن ها می خواستند. مطالعه وضعیت نابهنجار دانشگاه ها و اوضاع اجتماعی پیش از انقلاب بهترین دلیل بر این مدعاست.
3. دگراندیشان و روشنفکران غربگرا
با دقت در تحولات اجتماعی سده اخیر ایران، تأثیر حملات روشن فکرانه علیه دین و علمای دین به خوبی مشهود است. این گروه با استفاده از شگردهای گوناگون تبلیغی، زیان های جبران ناپذیری بر عقاید دینی مردم وارد کرده اند.
روشن فکران غربگرا همیشه به عنوان دست های پنهان و زمینه ساز اهداف کفر جهانی مطرح بوده و در هر برهه، با طرح برنامه ای پیچیده، مقاصد شوم خود را دنبال می کرده اند، چنان که جلال آل احمد در این باره می گوید: «اکثریت خیل روشن فکران، چه در ایران و چه در هر جای دیگر، معمولاً در اختیار طبقه حاکمند.»(90)
به دلیل آن که بدنه و بافت اجتماعی مردم ایران یک بافت مذهبی و اسلامی است، دگراندیشان این نکته را به خوبی دریافته اند که برای رسیدن به اهداف خود، باید از طرحی مناسب با بافت مذهبی جامعه ایران استفاده کنند. با توجه به این مطلب، نفوذ در طیف مذهبی را آغاز نمودند و افکار خود را از زبان تنی چند از منبری های نه چندان خوش نام و یا گروهی از روشن فکرانی که در ظاهر روحانی و تحصیل کرده در حوزه های علمیه بودند، در میان مردم منتشر کردند. بدین سان آن ها کوشیدند آراء و افکار مکتب «سکولاریسم» را با رنگ و بوی مذهبی و ایرانی در ذهن و فکر مردم القا کنند.
در این باره، می توان از تأثیر تحرّکات و افکار سیدجمال واعظ و میرزا ملکم خان ناظم الدوله در صدر مشروطه، کسروی، ارانی، التقاطی ها، طرفداران اسلامِ منهایِ فقاهت و سرانجام، از قایلان به تساهل و تسامح و قرائت های مختلف از دین یاد کرد که نقشی مؤثر در جدایی مردم از دین ایفا نموده اند.
دگراندیشان و روشن فکران بی دین، که با شگردهای گوناگون به تبلیغ علیه رهبران دینی می پرداخته اند، یکی از عوامل مهم و زمینه ساز دین گریزی مردم در سده اخیر بوده اند؛ چنان که شبیه این حرکت از سوی سران و اشراف قبایل با بررسی بعضی از آیات آشکار شد.
4. رسانه های جمعی
مستکبران عالَم برای بهره برداری از منافع مادی و دنیایی، راهی جز در بند کشیدن ملت ها نمی شناسند. این نکته را نیز به خوبی دریافته اند تا ملت ها به یک دین الهی معتقد و به انجام دستورات آن اصرار داشته باشند، امکان سلطه بر هیچ ملتی فراهم نخواهد شد. به همین دلیل تمام امکانات خود را به کار می گیرند تا به هر وسیله ممکن، انسان ها را از مبدأ هستی بیگانه سازند. آنان در قرن های گذشته، برای رسیدن به این هدف، از ابزاری همانند شعرا و خطبا استفاده می کردند، ولی امروز آن ابزار جای خود را به انواع رسانه های خبری از قبیل مطبوعات، رادیو، تلویزیون و اینترنت داده اند.
در میان رسانه های خبری وابسته به مستکبران، مطبوعات نقش مهمی در دور نمودن مردم از دین در سده اخیر ایران ایفا کرده اند. نقش این رسانه در شکل گیری و جهت دهی به افکار عمومی جامعه به اندازه ای است که والتریسین، دانشمند امریکایی، درباره آن می گوید: «عقاید ناشی از تصوراتی است که اشیا و مسائل در ذهن ایجاد کرده اند و مطبوعات یومیّه در قسمت اعظم این تجسّم شرکت دارند.»(91)
روشن فکران غرب زده و دگراندیشان وابسته به مستکبران در صدر مشروطه، روزنامه ویژه الجمال را، که هدف اصلی آن ترویج افکار سکولاریسم در ایران بود، تأسیس کردند و به این وسیله، مبادرت به چاپ مطالب و سخنرانی های سید جمال واعظ نمودند، واعظ روشن فکری که شهید حاج شیخ فضل الله نوری او را «زندیق جهنمی» می نامید.
(92) جالب تر آن که نویسنده ای همچون کسروی در این باره می گوید: «وی علی رغم لباس آخوندی و پیشه واعظی، به دین اسلام و مؤسّس آن اعتقادی نداشت و این را گاهی در مجالس خصوصی نیز مطرح می کرد.»
(93) کسروی معتقد بود که زبان سید جمال واعظ در گسترش حرکت روشن فکری علیه دین بسیار کارساز بوده است.
پس از گذر از حوادث تلخ ابتدای مشروطه، در دهه 1320 ش مطبوعات ضد دینی از سوی گردانندگان حزب «توده» منتشر می شدند. خطیب توانا، آقای فلسفی رحمه الله در یکی از سخنرانی های خود در سال 1324 ش در این باره چنین می گوید: «امروز پاره ای از مطبوعات، حتی به خدا و پیغمبر هم ناسزا می گویند.»(94) سران حزب «توده»، که ایرانیان وابسته به دولت شوروی بودند، با انتشار مطبوعات، همان کاری را با دین و مذهب می کردند که امروز دگراندیشان و گروه های به اصطلاح ملّی مذهبی به وسیله مطبوعات مرتکب آن می شوند.(95)
ترویج ابتذال و تضعیف غیرت دینی، استفاده از واژه ها و تعابیر خلاف عفّت عمومی، ترویج روابط نامشروع (به ویژه ارتباط دختر و پسر)، موجّه جلوه دادن رقص و موسیقی های مبتذل، تکیه بیش از حد بر نوع خاصی از ورزش بانوان (فوتبال و دوچرخه سواری)، ترویج آزادی بی قید وبند، حمله به حجاب اسلامی، تهمت به یگانه بانوی جهان اسلام صدّیقه کبری علیهاالسلام در رابطه با آموزش موسیقی، زیر سؤال بردن فداکاری یاران باوفای سیدالشهدا علیه السلام و حمله به مقدّس ترین و محبوب ترین شخصیت انقلاب اسلامی (امام راحل قدس سره ) از جمله هزاران مطالب غم انگیزی هستند که در مطبوعات این کشور اسلامی با مجوّز رسمی منتشر می شوند!
(96) و آشکارا ترویج دین گریزی می کنند.
چه بسیار از نسل جوان این ملت که با انتشار این گونه مطالب در سال های اخیر، در بدیهی ترین مسائل دینی دچار شک و تردید شدند و در نهایت، از دین رویگردان شدند. شاهد بر این مدعا، وضعیت اخلاقی تأسف باری است که گروهی از نسل جوان امروز به آن مبتلا شده اند.
امروز روشن فکران سکولار، دگراندیشان و گروه های به اصطلاح ملّی مذهبی، که «وابستگی آن ها به استکبار جهانی روشن شده است»(97)، همان سیاست معاویه را برای رسیدن به اهداف شیطانی خود در پیش گرفته اند. «سیاست معاویه این بود که اگر یک حرف غلطی، غلط بودنش مانند آفتاب برای همه هم روشن باشد، زیاد تکرار کنند؛ زیرا به واسطه تکرار، کم کم جا می افتد و مردم قبول می کنند.»(98) آن ها نیز یک مطلب دروغ را آن قدر در محافل و مطبوعات خود تکرار می کنند که پس از چندی، به عنوان یک واقعیت غیرقابل انکار و عقیده ای صحیح در ذهن مردم و نسل جوان جای می گیرد.
آنچه اشاره شد، گوشه ای از فعالیت مطبوعات وابسته به بیگانگان است که با نشر افکار الحادی به وسیله دگراندیشان و روشن فکران غربگرا و با حمایت رسمی برخی از مراکز دولتی، با نام «آزادی اندیشه»، زمینه دین گریزی نسل جوان را فراهم می کنند. در عملکرد این گروه نیز می بینیم که همانند ملأ مترف در زمان انبیا علیهم السلام با حربه آزادی، در پی سلطه بر اندیشه و عقاید مردم هستند.
جمع بندی و دستاوردها
به نظر می رسد در میان عوامل مطرح شده، آنچه به عنوان ریشه سایر عوامل توجه انسان را به خود جلب می کند، روحیه استکبار است که به سبب خودخواهی ها و خودمحوری ها در انسان رشد پیدا می کند و زمینه دین گریزی را در درون و باطن انسان ایجاد می نماید. این، نکته ای است که در سوره «هود» و نیز دیگر سوره های قرآنی به خوبی مشهود است.
«استکبار» از صفاتی است که کم و بیش در همه انسان ها وجود دارد، اما بعضی آن را مهار می کنند و زمام نفس خود را به دست این صفت شیطانی نمی دهند، بلکه بر اساس عقل سلیم در زندگی حرکت می کنند؛ برخی هم که چه بسا در خدمت دین بوده و سال ها در راه دین الهی رنج و زحمت کشیده اند، ولی بر اثر عدم مهار این صفت، تمام زحمات خود را از دست داده و همانند شیطان، امر خدای سبحان را نادیده گرفته اند.
باطن و حقیقت دین چیزی جز پذیرش ولایت الهی نیست و عبادت هرگاه همراه با آن باشد، ارزش می یابد. مهم ترین عاملی که موجب سرپیچی شیطان از اطاعت دستور پروردگار شد، مخالفت با ولایت الهی بود. از این رو، اگرچه شیطان ظاهرا خدای سبحان را عبادت می کرد، ولی تسلیم امر خدای سبحان نبود. او با شش هزار سال عبادت، به شهادت آیات قرآن فردی مستکبر بود.(99)
بشر در طول تاریخ، به هر مکتب و اندیشه ای غیر از اسلام روی آورد، جز آسیب و زیان چیزی به دست نیاورد. به همین دلیل، قدرت تفکر و اندیشه بشر در زمان ظهور حضرت حجت علیه السلام چنان رشد می یابد و به این واقعیت پی می برد که حتی برای تأمین منافع دنیایی هم نباید از مدار ولایت الهی و ولایت منصوب از سوی خالق هستی خارج شود. انسان در آن عصر می یابد که گسترش روحیه استکبار در عالم و سرپیچی از دستورات الهی از سوی هر کس که باشد، بشریت را به نابودی نزدیک می کند.
بنابراین، عصر ظهور عصر ولایت پذیری و بازگشت به ندای فطرت است. با پذیرش ولایت از سوی مردم، نه تنها دنیای مردم تأمین می شود، بلکه دین احیا می گردد.
اهل بیت علیهم السلام که هدایت مردم را به عهده دارند، در این راه تا پای جان از هیچ تلاشی فروگذار نکرده اند. اما از سوی دیگر، چون مستکبران تأمین منافع خود را در خروج مردم از محور توحید و ولایت می دانند، به همین دلیل، تمام سعی آنان در برابر دعوت انبیا علیهم السلام و اولیای خداوند آن بوده است که جامعه بشری را به گریز از ولایت دعوت کنند. اگر مردم از ولایت امام عادل سرپیچی کنند، نشانه آن است که از پذیرش ولایت الهی خودداری کرده اند. پی روی از ولایت الهی یکی از ارکان اصلی دین داری است. این رکن که فرو ریزد، دیانت وجود خارجی نخواهد داشت.
از آن جا که شیطان می داند هیچ گاه نمی تواند مردم را به پذیرش ولایت خود دعوت نماید، برای رسیدن به هدف خود، روحیه استکبار را در انسان بر می انگیزد. تمام هنر او این است که انسان را به خودمحوری، نفس پرستی و انسان مداری دعوت کند و به او چنین القا نماید که آنچه تو می پسندی خوب است؛ تو بهتر از هر کس می فهمی؛ تو باید محور تمام امور باشی؛ چرا زمام اداره حکومت به دست فرزند ابی طالب، علی علیه السلام ، باشد؟ چرا حاکم از قبیله و قوم تو نباشد؟ و سرانجام، چرا فرمان تو حاکم نباشد و امر دیگری حاکم باشد؟ تمام مبارزه شیاطین و مستکبران با انبیا علیهم السلام به خودمحوری و نفی ولایت خداوند منتهی می شود.
به همین دلیل بود که جبهه نفاق در برابر رسول اکرم صلی الله علیه و آله شکل گرفت، تا آن که سرانجام به داستان «سقیفه» منتهی شد و مردم را وادار به پذیرش ولایت نفاق نمود. در نتیجه، با گذشت زمانی کوتاه، بزرگ ترین مظاهر دین گریزی یکی پس از دیگری با شهادت فرزندان و عزیزان پیامبر صلی الله علیه و آله نمایان گردیدند و آشکارا گفتند:
«لعبتْ هاشمُ بالمُلک فلا
خبرٌ جاءَ و لا وحیٌ نَزل»(100)
اما کسی دم نزد. این است سرانجام روحیه استکبار، که اگر حاکمان به آن مبتلا شوند، در اندک زمانی، خود و جامعه را به بی دینی و نابودی هر آنچه رنگ و بوی دین دارد، مبتلا می کنند.
در هر صورت، آنچه شیطان را به روی گردانی از امر الهی وا داشت نه فقر مالی بود، نه جهل بود و نه تهدید. آنچه او را به نافرمانی از خدای سبحان مبتلا کرد، همان روحیه استکبار و غرور و خودخواهی بود.
البته هدف از این سخن انکار نقش دیگر عوامل به دست آمده از سوره «هود» علیه السلام نیست، بلکه سخن در این است که ریشه بسیاری از نافرمانی ها در برابر دستورات دینی، گسترش روحیه استکبار در میان صاحبان قدرت و حاکمان است؛ زیرا در طول تاریخ، بسیاری از افراد بوده اند که در نهایت فقر و تهی دستی شب را به صبح رسانده اند، ولی دین خود را حفظ کرده اند.
بنابراین، بازگشت تمام گستاخی ها در برابر خدای سبحان به استکبار است. «تمام انبیا که مبعوث شده اند و تمام کتب آسمانی که آمده اند، برای این است که انسان را از این بت خانه بیرون بیاورند. این بت نفس را بشکنند و انسان خدا پرست بشود»(101) و از سلطه نفس نجات یابد؛ زیرا حبّ نفس منشأ تمام آفت ها و لغزش هاست. خود خواهی ها و نفس پرستی هاست که انسان را از دین و خدای سبحان دور می کند.
در عصر حاضر نیز ریشه نافرمانی و گستاخی انسان در برابر خدای سبحان همان روحیه استکبار و خودبزرگ بینی است. به عبارت دیگر، اندیشه های انسان مدارانه ای که امروزه توسط دگراندیشان و نوگرایان غربگرا ترویج می شود، از جمله عوامل اصلی دین گریزی انسان می باشند. بر اساس این اندیشه ها است که آگوست کنت «انسانیت کلی» را به عنوان وجود واحد، موضوع عبادت قرار می دهد و «وجود اکبر»(102) می خواند و خود را امام یا پیغمبر(103) این دین می داند.(104)
پیشنهادها
برای بهینه سازی وضعیت دین داری و رفع آسیب های آن از سطح جامعه، پیشنهادهای کاربردی، که خود می توانند موضوع یک پژوهش مستقل باشند، با اشاره مطرح می شوند. با توجه به یافته های این پژوهش، برخی از پیشنهادها به صورت ذیل ارائه می شوند:
1. تقویت نهاد خانواده
همچنان که خانواده تأثیر بسزایی در بروز پدیده دین گریزی دارد، چنانچه اساس و بنیان آن هم استوار شود، می تواند فرزندان را از آسیب های فراوانی در امان نگاه دارد. عوامل متعددی در تقویت نهاد خانواده نقش دارند که به یک عامل اشاره می شود:
رعایت دستورات دینی در تربیت فرزندان: اگر والدین بیابند که تربیت فرزندان بر اساس اصول اسلامی بیش از هر چیز در سعادت فرزندان آنان مؤثر است، هدایت دینی فرزندان را فدای فعالیت های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نخواهند کرد؛ زیرا زیان بی توجهی به این نکته در درجه اول، خود والدین را دچار آسیب ها و مشکلات غیر قابل جبران خواهد نمود.
برای رسیدن به هدف مذکور، لازم است از نخستین روز تشکیل زندگی مشترک، سطح آگاهی والدین افزایش یابد و سپس این آگاهی ها از سوی رسانه ها و مراکز دینی تدوام و گسترش یابند. از جمله مسائلی که والدین باید نسبت به آن توجه داشته باشند، تهیه مایحتاج فرزندان از راه حلال و حفظ ارزش های دینی در محیط خانه می باشد که نقش مهمی در سعادت و بهینه سازی وضعیت دین داری اعضای خانواده دارد.
2. تقویت روح تعبّد ودین گرایی در بین مجریان اداره کشور
اگرچه نظام اداره کشور باید بر اساس مبانی اسلامی باشد، ولی به نظر می رسد ضعف مبانی اعتقادی، تضاد میان گفتار و عمل، دست رسی به جمع ثروت و مصرف از بیت المال و غوطه ور شدن در بهره وری از لذت های دنیایی در میان بعضی از مسؤولان در سطوح گوناگون، شهامت پای داری بر حفظ اصول و ارزش های دینی را به طور محسوسی از آنان سلب نموده است.
گر زباغ رعیت ملک خورد سیبی
برآورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ(105)
بنابراین، با تقویت مبانی اعتقادی و روح تعبّد و حفظ ارزش های دینی در میان مدیران و مسؤولان، می توان جامعه و نسل جوان را از آفت دین گریزی نجات بخشید.
3. تغییر و اصلاح اساسی نظام آموزشی کشور
برای بهینه سازی وضعیت دین مداری، یکی از اقدامات مفید، دگرگونی اساسی در ساختار و اهداف نظام آموزشی کشور است. برای رسیدن به این هدف راه های زیادی وجود دارد که به دو نمونه اشاره می شود:
اصلاح متون درسی: به نظر می رسد روح حاکم بر بیش تر کتب درسی دینی نیست. برای مثال، هنگام مشاهده یک عظمت در ساختمان بدن انسان معمولاً نه استاد توجه دارد که این عظمت از سوی خالق هستی است و نه در متن کتاب به آن اشاره شده است، بلکه به عکس، تمام عظمت به طبیعت نسبت داده می شود.
سؤال این است: دانشجویی که در تمام دوران تحصیل و واحدهای اصلی دروس خود، همه چیز را منسوب به طبیعت می داند، چگونه خداپرستی و اطاعت از اوامر الهی در جان او رشد می کند؟!
از نکاتی که در اصلاح متون درسی باید مورد توجه قرار گیرد، رعایت تناسب میان موضوع تدوین شده با نیاز اساسی هر یک از رشته های تحصیلی است.
نکته دیگر آن است که آنچه موجب گرایش و جذب دانش پژوه به مباحث می شود ساده و زیبانویسی متون آموزشی به ویژه متون دینی است. البته این به معنای نادیده انگاشتن استحکام و اتقان مطالب نمی باشد.
تصدی کرسی های تدریس در مراکز آموزشی توسط استادان متدیّن: به دلیل آن که معلم یا استاد به مرور زمان با دانش آموز یا دانشجو رابطه عاطفی برقرار می نماید و به تدریج، افکار او را جهت دهی می کند، از این رو به نظر می رسد اصلاح ساختار هیأت های علمی در مراکز آموزشی و بها دادن به استادان مذهبی تا حدی از گسترش موج دین گریزی جلوگیری خواهد کرد.
4. تشکیل هیأت های مذهبی
یکی از راه های بهینه سازی دین داری تشکیل هیأت های مذهبی است. به دلیل آن که این هیأت ها، هسته های اولیه ترویج دین در سطح جامعه محسوب می شوند، با گسترش این مراکز و ارتباط قوی و همکاری گسترده میان آنان می توان بسیاری از جوانان را از طوفان بی دینی نجات بخشید.
این کار در زمان رژیم ستم شاهی نتایج خوبی در پی داشته است؛ چه این که هیچ چیز جز نام اهل بیت علیهم السلام نمی تواند نسل جوان را به سوی دین جذب نماید. در این هیأت ها با گسترش آموزش دین توسط مبلغان بی توقّع، می توان گامی بلند برای محو پدیده دین گریزی در جامعه برداشت و بسیاری از معضلات فرهنگی و فکری جامعه را به راحتی برطرف کرد.
··· پی نوشت ها
1 امام خمینی، تفسیر سوره حمد، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1363، ص 5.
2 محمدتقی مصباح، نظریه سیاسی اسلام، چ دوم، ویراسته کریم سبحانی، قم، مؤسسه امام خمینی، 1378، ج 1، ص 38.
3 فاطر: 25 / انعام: 123و124.
4. Social phenomenon.
5 بروس کوئن، مبانی جامعه شناسی، ترجمه غلام عباس توسّلی و رضا فاضل، چ دوم، تهران، سمت، 1372، ص 110.
6 شیخ طوسی، التبیان، ج، ص 247 / نرم افزار نورالانوار2، 1379. «هر کودکی بر فطرت [اسلام] به دنیا می آید، سپس پدر و مادرش او را یهودی یا مجوسی می کنند.»
7 «و اگر تو را وادارند تا درباره چیزی که تو را بدان دانشی نیست به من شرک ورزی، از آنان فرمان مبَر...»
8 گروه های صمیمی عبارتند از: دوستان و اطرافیان و کسانی که گفتار و رفتار آنان به دلایل گوناگون، از جمله احساس همدردی و جلب اطمینان، در تصمیمات انسان تأثیر می گذارند. (ر.ک: بروس کوئن، پیشین، ص 138.)
9 «و به راستی، موسی را با آیات خود و حجتی آشکار به سوی فرعون و سران قوم وی فرستادیم، ولی سران از فرمان فرعون پی روی کردند و فرمان فرعون صواب نبود.»
10 «انسان دینی را برمی گزیند که دوستش آن را انتخاب کرده است.» محمدباقر مجلسی، پیشین، ص 74، ص 192.
11 «ای کاش با پیامبر راهی بر می گرفتم، ای وای! کاش فلانی را دوست [خود [نگرفته بودم. او بود که مرا به گم راهی کشانید، پس از آن که قرآن به من رسیده بود.»
12 «فرعون در سرزمین [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت. طبقه ای از آنان را زبون می داشت: پسرانشان را سر می برید و زنانشان را [برای بهره کشی] زنده بر جای می گذاشت.»
13 علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمه، ج 2، ص 21 / نرم افزار المعجم 3.
14 ابن شعبة الحرّانی، تحف العقول، چ دوم، قم، انتشارات اسلامی، 1367، ص 208.
15 «و می گویند: پروردگارا، ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.»
16 محمدتقی مصباح، راه و راهنماشناسی، قم، مؤسسه امام خمینی، ص 1376، ص 174.
17 طه: 85.
18 طه: 90.
19 اعراف: 175.
20 ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العریی، 1387، ج 2، ص 71.
21 عباس قمی، سفینة البحار، تهران، فراهانی، 1367، ج 1، ص 694.
22 جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، بی جا، بهروز، 1375، ص 59.
23 سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، چ پنچم، قم، اسماعیلیان، 1412، ج 10، ص 369.
24 «... و بزرگی در این سرزمین برای شما دو تن باشد؟ ما به شما ایمان نداریم.»
25 «می خواهد بر شما برتری جوید.»
26 سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 17، ص 183.
27 «ما تو را جز بشری مثل خود نمی بینیم.»
28 «در حالی که دل هایشان مشغول است و آنان که ستم کردند پنهانی به نجوا برخاستند که آیا این [مرد] جز بشری مانند شما است؟ آیا دیده و دانسته به سوی سِحر می روید؟»
29 «و جز [جماعتی از] فرومایگان ما، آن هم نسنجیده، نمی بینیم کسی تو را پی روی کرده باشد...»
30 «او مشغول ساختن کشتی بود و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او می گذشتند، او را مسخره می کردند (ولی نوح) گفت: اگر ما را مسخره می کنید، ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد.»
31 «پس قوم خود را سبک مغز یافت [و آنان را فریفت [و اطاعتش کردند؛ چرا که آن ها مردمی منحرف بودند.»
32 محمدتقی مصباح، در پرتو آذرخش، قم، مؤسسه امام خمینی، 1381، ص 231.
33 ابن ابی الحدید، پیشین، ج 2، ص 71.
34 «سران قومش که تکبّر می ورزیدند، گفتند: ای شعیب، یا تو و کسانی را که با تو ایمان آورده اند، از شهر خودمان بیرون خواهیم کرد؛یا به کیش مابرگردید. گفت: آیا هر چند کراهت داشته باشیم؟»
35 «و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار می کردیم و تو در برابر ما قدرتی نداری.»
36 محمودبن عمر الزمخشری، الکشّاف، ویراسته مصطفی حسین احمد، قم، منشورات البلاغه، 1415، ج 2، ص 116.
37 «سرانجام کسی به موسی ایمان نیاورد، مگر فرزندانی از قوم وی، در حالی که بیم داشتند از آن که مبادا فرعون و سران آن ها ایشان را آزار رسانند و در حقیقت، فرعون در آن سرزمین برتری جوی و از اسرافکاران بود.»
38 انبیاء: 68.
39 احمد بن علی الطبرسی، الاحتجاج، تهران، اسوه، 1413، ج 2، ص 259 / نرم افزار المعجم 3.
40 محمدتقی مصباح، در پرتو آذرخش، قم، مؤسسه امام خمینی، 1381.
41 «و ساحران نزد فرعون آمدند [و] گفتند: [آیا] اگر ما پیروز شویم برای ما پاداشی خواهد بود؟ گفت: آری، و مسلّما شما از مقربان [دربار من] خواهید بود.»
42 ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، چ نوزدهم، تهران، اسلامیه، 1378، ج 19، ص 214.
43 «و بزرگانشان روان شدند [و گفتند:] بروید و بر خدایان خود ایستادگی نمایید که این امر قطعا هدف [ما] ست.»
44 رضا استادی، شرح احوال حضرت آیة الله العظمی اراکی، اراک،انجمن علمی فرهنگی و هنری استان مرکزی،1375،ص355.
45 ابن ابی الحدید، پیشین، ج 4، ص 73.
46 ر.ک: کلینی، کافی، تهران، اسلامیه، بی تا، ج 2، ص 400
47 ر.ک: بیان، 15/10/1378 / رسالت، 12/2/1378، ص 2.
48 «ولی شما را قومی می بینم که نادانی می کنید.»
49 «ولی من شما را گروهی می بینم که در جهل اصرار می ورزید.»
50 ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیشین، ج 21، ص 354.
51 محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1362، ج 2، ص 153.
52 محمد بن الحسن الطوسی، التبیان، چ دوم، نجف، المطبعه العلمیه،1385، ج 4، ص 465.
53 «ای قوم من! برای این [رسالت] پاداشی از شما درخواست نمی کنم. پاداش من جز بر عهده کسی که مرا آفریده است، نیست. پس آیا نمی اندیشید؟»
54 «پس چرا از نسل های پیش از شما خردمندانی نبودند که [مردم را] از فساد در زمین باز دارند؟ جز اندکی از کسانی که از میان آنان نجاتشان دادیم.»
55 محمدرضا، علی و محمد حکیمی، الحیاة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1399، ج 1، ص 43.
56 «مَثَلِ این دو گروه، چون نابینا و کر [در مقایسه] با بینا و شنواست. آیا در مَثَل یکسانند؟»
57 فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، چ دوم، بیروت، دارالمعرفه، 1408، ج5، ص 230.
58 «قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانی اند که نمی اندیشند.» (انفال: 22).
59 مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، قم، صدرا، 1369، ج 1، ص48/نرم افزارمطهّر،قم،دفترتبلیغات اسلامی حوزه علمیه، 1379.
60 «ای صالح، به راستی تو پیش از این، میان ما مایه امید بودی. آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستیدند باز می داری؟ و بی گمان ما از آنچه تو ما را بدان می خوانی، سخت دچار شکیم.»
61 مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، چ نوزدهم، قم، صدرا، 1378، ص 48.
62 «سران قوم او که استکبار می ورزیدند، به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا می دانید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟! گفتند: بی تردید، ما به آنچه وی بدان رسالت یافته است، مؤمنیم.»
63 «کسانی که استکبار می ورزیدند، گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آورده اید کافریم.»
64 این عبارت یکی از اصطلاحات علم اصول است و به این معناست که اگر حکمی برای فرد و یا شیئی در نظر گرفته شود و در زمان بیان حکم، صفت آن فرد و یا آن شی ء به جای نام آن فرد و یا آن شیی ء آورده شود، نشانه آن است که آن وصف علت صدور این حکم است. برای توضیح بیش تر، می توان به کتاب های علم اصول مراجعه نمود؛ همانند شهید صدر، دروس فی علم الاصول، الحلقه الثانیه، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1423، ص 120 / مظفّر، اصول الفقه، چ دوم، نجف، دارالنعمان، 1386، ج 1، ص 121.
65 مؤمنون: 45، 46، 47 / یونس: 75، 76.
66 «و با آن که دلهایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبّر آن را انکار کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه بود.»
67 ر.ک: نهج البلاغه، خطبه «قاصعه».
68 هود: 78 / مؤمنون: 33 / زخرف: 31،51،53 / یونس: 88.
69 محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 72، ص 47؛ «لولا رحمة ربی علی فقراء امتی کاد الفقر یکون کفرا.» چنانچه گفته شود در برابر این روایت، روایت دیگری مبنی بر این که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «الفقر فخری و به أفتخر» می باشد، پاسخ آن است که فقر در این روایت به معنای فقر و نیاز محض به خدای سبحان است و بنابراین، این دو روایت با هم تعارض نداشته، قابل جمع می باشند.
70 «همانان که [مردم را] از راه خدا باز می دارند و آن را کج می شمارند و خود، آخرت را باور ندارند.»
71 «آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستیدند، باز می داری؟»
72 «آنان جز همان گونه که قبلاً پدرانشان می پرستند، نمی پرستند.»
73 سید محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 10، ص 312 و ج 11، ص 44.
74 «گفتند: ای نوح، واقعا با ما جدال کردی و بسیار [هم] جدال کردی.»
75 محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 1، ص 142 و ج 71، ص72 «بهشت به دشواری ها پیچیده شده است و جهنم به لذت های نامشروع این جهان.»
76 ابن شعبه الحرّانی، پیشین، ص 245.
77 مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج 1، ص 51 / نرم افزار مطهّر.
78 «آیا در زمین گردش نکرده اند، تا دل هایی داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوش هایی که با آن بشنوند؟»
79 بروس کوئن، پیشین، ص 122.
80 امام خمینی، صحیفه نور، ج 8، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس سره ، 1378، ص 61.
81 محمد معین، فرهنگ فارسی معین، ج 4، ص 4496 میسیون (Mission) را چنین تعریف کرده است: هیأتی مرکّب از چند نفر که به منظور خاصی (تبلیغات مذهبی، امور سیاسی و فرهنگی) به جایی اعزام می شوند. میسیونر (Missioner) یعنی عضو هیأت مذهبی، مبلغ دینی.
82 83 کمسیون ملی یونسکو در ایران، ایرانشهر، تهران، چاپخانه دانشگاه، 1343، ج 2، ص 1208/ ج 2، ص 1210.
04. Humanism.
85. Secularism.
86 ر.ک: علی شریعتمداری، فلسفه تعلیم و تربیت، چ نهم، تهران، امیرکبیر، 1375.
87 محمدعلی حاضری، «فرایند خودی شدن نهاد آموزش و پرورش»، نامه پژوهش، ش 2، ص 224.
88 ر.ک: نگارنده، پایان نامه، 1380، فصل سوم.
89 (بی نام)، «گزارشی کوتاه از روند واقعه کشف حجاب»، خبرنامه صدف، ش 1 (شهریور 1379)، ص 6 / به نقل از سند شماره 32، (2/10/1314)، مرکز اسناد ملی ایران.
90 جلال آل احمد، پیشین، ص 59.
91 مرکز تحقیقات اسلامی سپاه، تهاجم فرهنگی، چ سوم، بی جا، معاونت انتشارات مرکز فرهنگی سپاه، 1378، ص 133.
92 موسی نجفی، اندیشه دینی و سکولاریزم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375، ص 114.
93 احمد کسروی تبریزی، تاریخ مشروطه ایران، چ پانزدهم، تهران، امیرکبیر، 1369، ص 596.
94 فلسفی، روزنامه اطلاعات، سال بیستم، ش 5846، شنبه 10/6/1324، ص 4.
95 شاهد این مدعا نشریات دهه 1320 به ویژه روزنامه ستاره می باشد.
96 در این زمینه، می توان به مجلات و روزنامه هایی که در سال 1377 منتشر شده اند، از قبیل دنیای تصویر، زن امروز، پسران و دختران، مردم و زندگی، ایران جوان، مهتاب، هفته نامه مهر، هفته نامه توانا، هفته نامه ماهان، روزنامه زن و روزنامه ایران مراجعه کرد.
97 در این رابطه، اعترافات دستگیرشدگان باند برانداز موسوم به «ملّی مذهبی»، به ویژه اعترافات عزت الله سحابی و نیز نامه هایی که به فرزندان و پدر خود از زندان ارسال نموده، هشداردهنده و قابل توجه است.
98 محمدتقی مصباح، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، ویراسته محمود پاک روان، قم، مؤسسه امام خمینی، 1379، ص 100.
99 بقره: 34.
100 ابومخنف، مقتل الحسین، ص 199 / نرم افزار المعجم 3، قم، مرکز معجم فقهی، حوزه علمیه قم، 1379.
101 امام خمینی قدس سره ، تفسیر سوره حمد، ص 32.
102. The Great Being.
103. The High Priest.
104 ر.ک: سید احمد رهنمایی، غرب شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1379.
105 مصلح الدین سعدی، گلستان، تهران، قدیانی،1367،ص 76.