ماهان شبکه ایرانیان

اضطرار به ولی

آنچه که اعتقادها و یا معارف دینی را تأثیرگذار می کند، شهود و یا باور نیست، بلکه «احساس اضطرار» و افتقار و احتیاج است و اثبات خدای متعال شهوداً و یا برهاناً ما را از درجات شیاطین جدا نخواهد کرد. چون آنها نیز این شهود و این حضور را داشتند، ولی چشم پوشیدند.

آنچه که اعتقادها و یا معارف دینی را تأثیرگذار می کند، شهود و یا باور نیست، بلکه «احساس اضطرار» و افتقار و احتیاج است و اثبات خدای متعال شهوداً و یا برهاناً ما را از درجات شیاطین جدا نخواهد کرد. چون آنها نیز این شهود و این حضور را داشتند، ولی چشم پوشیدند.

این خیال که اگر ما به حدی برسیم که باور پیدا کنیم، نجات پیدا می کنیم این ساده لوحی است. [انسان] با وجود یقین چشم می پوشد و عذر می آورد. تکاثر، لهو، اشتغالات، یا گرایشات دیگر مانع است که برای خدایی که او را باور کرده و اثباتش را شناخته ، یا برای معادی که آن را باور کرده و برایش برهانی شده، یا برای رسولی که او را یافته و باور کرده، تواضع کند و تسلیم شود.

در کتاب کافی بابی است که مرحوم «کلینی» همین عنوان «الإضطرار إلی الحجّه» (اضطرار به وجود حجت) را بر آن گذارده است. اضطرار به حجت و ضرورت حجت است که کارگشاست و الا اگر این اضطرار نباشد انسان نمی تواند با وجود یقین از بدی چشم بپوشد. مثل کسی که می داند این آب است ولی وقتی که تشنه نمی باشد، با وجود علم دنبالش نمی رود و برایش زحمت نخواهد کشید.

این است که« اضطرار» گام اول است. تا وقوف به این ریشه های اضطرار پیدا نکنیم، سهمی از حالت ها و رویش ها و کوشش ها نخواهیم داشت. اگر درک اضطرار با درک جمال و جلال و انس و محبت و همراهی عنایت حق همراه باشد، آن اضطرار شکل های قوی تر پیدا می کند. همین طور در رابطه با «ولیّ» وقتی که انسان اضطرار به وجود ولیّ را می فهمد، بعد با ولیّ مأنوس می شود، انس پیدا می کند، محبت پیدا می کند، اشتیاق پیدا می کند، آن موقع حال مناجات می آید ، حال پیمان و عهد و قرار می آید. [آن وقت] این انسان با ولیّ بیگانه نیست، حتی اگر از او دور باشد. در حالی که اگر این اضطرار نباشد، انسان در کنار معصوم و در کنار ولیّ است اما تعهد، پیمان، یا تکلیفی احساس نمی کند.

در رابطه با [اقسام] زیارت اولیای خدا صحبتی بود که گاهی زیارت، زیارت محبّ است، گاهی عامل زیارت حاجت و نیاز است، گاهی محبت و عشق است، گاهی سپاس و تشکر است، گاهی نیز بهره مند شدن از فیوضات و عنایاتی است که در آن جایگاه وجود دارد. در روایات بر این نکته تأکید می کنند که فوز، فرح ، برکت، نور، رضوان و ... (عناوینی که حدود ده- دوازده عنوان می باشد) در همراهی اولیای خدای متعال تحقق پیدا می کند. کسانی که این فیوضات را دیده اند زیارتشان شکل دیگری خواهد داشت. پس زیارت محبّ، زیارت محتاج، زیارت شاکر و سپاس گزار، و زیارت کسی که دنبال بهره برداری و فوز و غنیمت و مرحمتی است، با هم متفاوت است.

درک اضطرار با هر یک از این مراحل، حاصل متفاوتی خواهد داشت، و اینکه رشد معارف انسان، در نوع تسلیم او و حرمت و احترامی که برای ولیّ می گذارد تأثیر خواهد گذاشت.

بحث دیگر این است که اگر ما این حد از اضطرار و سپس، این حد از اشتیاق را فهمیدیم، آن معنا از اضطرار بر انتظار ما از ولیّ و انتظار ما برای ولیّ و کوشش و سعی ما برای فرج او تأثیر می گذارد.

ما گاهی می گوییم حضرت بیاید امکانات فراهم می شود، ما شاد می شویم، امنیت پیدا می شود، پذیرایی هم هست، زمین را از عدل لبریز می گرداند همچنان که از ستم مملو شده باشد. [ما نیز از آن شرایط] بهره می گیریم، توانایی پیدا می کنیم و عقول و دل های ما توسعه پیدا می کند؛ پس اضطرار به حجّت روی انتظاری که از حجت داریم اثر می گذارد؛ و روی انتظاری که برای حجت هم داریم اثر می گذارد؛ که من اگر منتظر حجت شدم برای او چه کنم؟

کسانی که منتظر ولیّ هستند به اندازه ای که اضطرار به ضرورت ولیّ را احساس کردند، به آن حد کوشا می شوند. این مطلب روی توقع ما از کسانی که می خواهند برای «موعود» زمینه ساز باشند و کاری بکنند و نیز روی کاری که از خودمان توقع داریم و آمادگی هایی که در ذهن خود در روابطمان طالب هستیم اثر می گذارد.

بحث سوم، اینکه مسئله ای به نام «اضطرار به حجّت»، برای آماده سازی خود ماست، برای روزی که قدم ها می لرزد و دل ها متزلزل می شود و اندیشه ها مبتلا می شود وگرنه اگر ما فقط بخواهیم از مسائل تاریخی گفت وگو کنیم ولی آن را به خودمان ربط ندهیم، مثل این است که آب هست ولی من به آب احتیاجی ندارم. کسانی که برای اباعبدالله(ع) اینگونه فداکاری کردند، خودشان را جلو انداختند و او را خواستند و همراهی کردند، بعد هم پیشاپیش او قدم گذاشتند و یار او شدند، اینها همه در این مقدمات ریشه دارند و سهم دارند.

کسانی که بخواهند یار اولیای خدا باشند ـ یا پیشاپیش آنها و یا همراهشان ـ باشند لازمه اش این است که این توجهات را بر خود تطبیق دهند. ما خیال نکنیم که این مباحث برای دیگران مطرح است و به دیگران مربوط است.

اگر چه بحث ما در حال حاضر اضطرار به حجت است اما این (درک اضطرار) مسئله ای است که در مجموعة معارف باید به آن توجه کرد؛ چه درباره «غیب»، چه درباره «الله»، چه درباره «یوم الآخره» چه درباره «وحی» و «رسول»، اگر متوجه این حد از اضطرار نباشیم و به این نکته توجه نکنیم، یقین ما بر رأی و عزم ما غالب نخواهد بود.

«تمکّن یقین در قلب» یک مرحله است، اما تأثیرگذاری آن بر وجود انسان مرحلة دیگری است.

حضرت امام حسین(ع) در دعای عرفة شان می فرمایند:

خداوندا، یقین را در قلبم جای ده و آن را بر رأی (تصمیم) و امر (عمل)ام غالب گردان.1

تأثیرپذیری و تأثیرگذاری یقین بر رأی و تصمیم من منوط بر بحث از اضطرار و ضرورت است، و الا با وجودی که می دانیم خدای متعال هست و با وجودی که می دانیم غیب هست و با جودی که می دانیم وحی هست - حال یا از طریق شهود و یا تجربه یا برهان - اما آن را دنبال نمی کنیم و نمی پذیریم و این هدایت را قبول نخواهیم کرد. اگر می بینید اینکه حتی کسانی مثل شیاطین با وجود شهودشان چشم پوشی کردند، یا کسانی که به یقین رسیده بودند صرف نظر می کردند، به خاطر وجود این نکته بود که اضطرار را باور نکرده بودند، بلکه [در برابر آن] استغنا داشتند؛ حال یا به خاطر ظلمشان، یا به خاطر علوّ (برتری طلبی) و یا به خاطر طغیانشان که در «سورة فجر» روی طغیان اینها تأکید می شود:

الّذین طغوا فی البلاد.2

کسانی که در شهرها طغیان کردند.

و یا در «سورة تکاثر» به اشتغال، سرگرمی ها و تعلق های ما توجه می شود. این «طغیان» به دلیل اینکه ندانستن یا محروم بودن، نبود.

آنکه ما را در برابر رسول خاضع می کند، همین اضطرار ما است. ما در برابر کسی که دو دانه تخم مرغ در دست دارد خاضعیم، سلام می کنیم و توجه داریم؛ انسان برای اینکه از نگاه او محروم نشود کاری نمی کند تا مورد غضب او واقع شود. انسان به همین حد که در زندگیش وابسته به چیزی می شود، می بینیم که در همان حد خاضع شده است.

عده ای می گویند ما در مباحث اعتقادی «یقین» نداریم، یقین می خواهیم؛ به آنان می گویم، کدام تاجری با یقین تجارت کرده؟ همه با احتمال حرکت کردند، گاهی برخی دنبال طلا بودند؛ در برف و باران و گرفتاری ها و چقدر رنج، به احتمال طلا می رفتند، اما یقین نداشتند.

اگر در یک مبحث، صرف قضایای تاریخی را مطرح کنیم ـ که تا به حال شنیده ایم ـ روی ما تأثیر گذاری ندارد. ما خیال می کنیم که آن به دیگران مربوط بوده و به ما مربوط نیست.

ما خیال می کنیم آنهایی که از اباعبدالله(ع) بریدند و روبه روی او ایستادند، همان کسانی نبودند که برای او نامه نوشتند، او را خواستند، و با او پیمان بستند؛ چرا! پیمان بسته، عهد بسته، اما بعد عوامل دیگری مانع می شود. ضرورت های زندگی حائل می شود بین تو با ولیّ. حال این ضرورت، ضرورت محبت زنی، یا ضرورت دریافت پولی، یا رسیدن به پستی است. پس ببینید به این خاطر برروی این بحث اضطرار تأکید می کنم. تأثیر گذاشتن عقاید بر رأی و عزم انسان، حائلی را می طلبد که آن حائل، درک اضطرار و ضرورت آن می باشد؛ من جمله اضطرار به حجت خدا.

تعبیری که خدای متعال حتی نسبت به خود مطرح می کند، همین حقیقت اضطرار و افتقار و اضطرار است:

یا أیّها النّاس أنتم الفقراء إلی الله.3

ای مردم، شما فقیر (محتاج) به خدا هستید.

ما افتقار به او داریم و محتاج او هستیم. این افتقار و اضطرار است که ما را به سمت او می برد و به او وابسته می کند.

اگر این حد از اضطرار همراه درک از جمال حق متعال یا ولی، محبت حق متعال یا ولی فضل و عنایت حق یا ولیّ باشد به همان اندازه انسان اشتیاق پیدا خواهد کرد. رجای لقای خدا و امید به معاد در اخلاص مؤثر است. اشتیاق به لقا و محبت لقای خدای متعال در خلوص انسان اثر بیشتری خواهد داشت. با این تحلیل ربط بین این سه جمله:

فمن کان یرجو لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرک بعبادة ربّه أحداً.4

پس هرکس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد، هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.

با این تحلیل که [عرض کردم] وقتی انسان از دنیا بیرون رفت، تمامی کارهایش آخرتی خواهد بود. وقتی دلی [به این صورت] از دنیا کوچ کرد نوشیدنش، خوردنش، رفتن و آمدنش تمامی افعالش رنگ الهی و صبغة الهی می گیرد. و اگر دلی متعلق به دنیا شد تمامی کارها، نمازها، خمس، زکات و تمامی حرکاتش دنیوی خواهد بود. [چنانکه خداوند دربارة چنین شخصی می فرماید:]

ولوشئنا لرفعناه بها و لکنّه أخلد إلی الأرض و اتبّع هواه.5

و اگر می خواستیم قدر اور ا به وسیلة ان [آیات الهی] بالا می بردیم، اما او به زمین [= دنیا] گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد.

یا أیّها الذین آمنوا ما لکم إذا قیل لکم إنفروا فی سبیل الله اثّاقلتم إلی الأرض.6

ای کسانی که ایمان آورده اید، شما را چه شده است که چون به شما گفته می شود: «در راه خدا بسیج شوید» کندی به خرج می دهید؟

ثقل به زمین و سنگینی به سمت زمین مانع از همراهی یا جلوداری [نسبت به ولیّ خدا] خواهد شد. [در زیارت عاشورار آمده است:]

أسأل الله الّذی أکرمنی بمعرفتکم و معرفة أولیاءکم و رزقنی البراءة من أعدائکم أن یجعلنی معکم.

[ از خدایی که مرا به واسطة شناخت شما و دوستانتان گرامی داشت، و برائت (دوری) از دشمنانتان را روزیم فرمود، درخواست دارم که مرا در دنیا و آخرت همراه شما قرار دهد.]

این معیت و یا آن [که دربارة اصحاب امام حسین (ع) در زبارت عاشوار آمده است:] «بذلوا محجهم دون الحسین(ع)» که خونشان را مقابل حسین (ع) فدا کردند. این جلوداری [پیش مرگی] آن مقدمه را می خواهد و الا ثقل تو و سنگینی زمین تو را می برد؛ گرایش هایی که داشتی تو را می برد و نمی گذارد کاری بکنی.

این مباحث کاملاً به خود ما برمی گردد؛ یعنی کربلا را با لحظات خودتان همراه می بیند. انتظار قدوم حسین(ع) را با انتظاری که از ولیّ و امام معصومتان دارید، همراه می بینید. انتظار از ولیّ، فرع بر اضطراری است که تو داری، و انتظار تو برای ولیّ فرع بر آن آرمانی است که تو در ولیّ جستجو می کنی.

وقتی که اهداف بلندی را طالب باشی خواه ناخواه مقدماتش را فراهم می کنی یک وقت می خواهی نهار سردستی ظهر بخوری یک مقدار کوشش می کنی، ولی یک وقت می خواهی سور بدهی مقدمات دیگری را فراهم می کنی.

طمأنینه و امن، گاهی امن به نعمت است گاهی امن به قدر است. حتی کسانی که تحول نعمت ها ایمنی و اطمینان را از آنها گرفته و امن و اطمینان ندارند ولی توجه به قدر و عنایت حق، آنها را مطمئن کرده است:

اللّهمّ فاجعل نفسی مطمئنه بقدرک.7

[بار خدایا، مرا به وسطة کسانی که این امن به قدر را پیدا کردند و شاکر و ثابت شدند قرار ده.]

باز همین ها خائفند؛ هم خائف از جزا هستند و هم خائف از الله

یخافون یوماً کان شّره مستطیراً.8

[بندگانی که] از روی گزند آن فراگیرنده است می ترسند. هم خوف ربّ را دارند و هم خوف روز مجازات را. چون با تمامی کوششی که تو حتی در حد عصمت بکنی فریادت از «قلّت الزاد» (اندک بودن توشه) و «بعد الطّریق» (دوری راه) بلند است، و اینجاست که طمأنینة اینها «بذکرالله» است، به این که او به یاد اینها است. «ذکر» به الله اضافه شده است:

بذکر الله تطمئنّ القلوب.

[به یاد خدا دل ها آرامش می یابد.]

یعنی در این مرحله دل هایشان به اینکه او به یاد اینها و متوجه به اینهاست و اینها را می برد و سلوک و سیر اینها را به عهده دارد؛ ایمن شده است. نه مطمئن به نعمت هستند و نه مطمئن به عمل و علم و نه ایمان و عرفان خودشان؛ اینها مرکب های ضعیفی هستند که نهایتش به اندازة خود ماست.

تو سالک راهی هستی که در گام اول باید این دو کفش را دربیاوری؛

فاخلع نعلیک.10

[دو پای پوشت را بیرون آور.]

این دو کفش در روایت به «خوف» و «رجاء» (ترس و امید) تفسیر شده است.

إنّک بالوادی المقدّس طویً.11

[تو در وادی مقدس طوی قرار داری.]

گاهی اوقات تحول نعمت را دیده ای که حتی با [وجود] همة نعمت ها ایمن نیستی. کنار منزل جانان که همراه مجبوب و همراه مطلوب [هستی]، چه جای امن چون هر دم «جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها». همراه این تحول و این بانگ رحیل چه امنی و چه امانی؟

کاملاً مباحث به هم گره می خورد؛ یعنی انتظار ما از ولیّ، و انتظار ما برای ولیّ با توقعی که از او داریم با اضطراری که نسبت به او حس می کنیم با هم همراهند.

در این دقت کنید. آن موقع است که انسان از جانش، از فرزندش می تواند بگذرد؛ نه تنها می تواند بلکه می خواهد. نکته لطیفی است در این آیات:

یؤمنون بیوم الآخر.

[روز دیگر را می خواهند.]

نه اینکه آن را می دانند، بلکه آن روز را می طلبد. این نیاز را یافته و این اضطرار و افتقار و احتیاج را دارد. یعنی پایش بزرگ تر از دنیاست، کفش دنیا برایش تنگ است.

اینکه ولیّ را یک دستی می گیریم، گویا بر او منت می گذاریم.

یمنّون علیک.

[بر تو منت می گذراند.]

خیلی نکته دقیق است، انسان چه طور منت می گذارد در حالی که باید منت بپذیرد.

یمنّون علیک أن أسلمو قل لا تمنّون علیّ إسلامکم و الله یمنّ علیکم أن هدیکم للإیمان إن کنتم صادقین.11

از اینکه اسلام آورده اند بر تو منت می نهند، بگو بر من از اسلام آوردنتان منت مگذارید، بلکه [این] خداست که با هدایت کردن شما به ایمان بر شما منت می گذارد اگر راستگو باشید.

چه توقعی داشته باشیم؟ ما اگر توجهی پیدا کنیم، می بینیم مصیبت های ما چه بوده است. چه مصیبتی از ولیّ بر جهان، انسان، عقل، اسلام و بر ما شیعیان شکل گرفته و تدارک (جبران) این مصیبت به چه شکلی باید باشد. اگر ما توقع خودمان را در رابطه با ولیّ مشخص کنیم می فهمیم، و این مطلب از مباحثی است که ما باید حساب پس دهیم.

تو با همة افتقاری که به او داری، او به تو مشتاق است. ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود. او ما را دوست دارد و این رحمتی است که از محبت الهی ترشح کرده است.

در روایت است [در عصر یکی از معصومین (ع)] یکی از یهودی ها به چند نفر از مسلمانان و بچه هایشان آموزش می دادند یک مدتی آن حضرت دیدند که پیدایش نیست، گفتند کجاست؟ گفتند، مریض است، حضرت به دیدنش آمدند. در حال احتضار، بی هوش بود. حضرت منتظر نشستند تا به هوش آمد. به او گفتند: اگر حقانیت اسلام را باور کردی ابراز کن شهادت بده. او دوباره بی هوش شد. دو، سه مرتبه حضرت به او گفتند [ او نگفت] تا اینکه مرد.

این حضرات چه می خواهند؟

عزیزٌ علیه ما عنتمّ بالمؤمنین رئوفٌ رحیمٌ.12

قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است.

این محبت ولی است، در حالی که ما محتاج و مضطر به ایشان هستیم. اینکه ما در هر گامی چگونه بنوشیم، چگونه بخوابیم، چگونه درست شویم، چگونه نگاه کنیم؛ در تمامی حرکات محتاج هدایت او و محتاج عنایت او هستیم.

اضطرار تو به ولیّ، و اضطرار و احتیاج تو به وحی به گونه ای نیست که قدرت یا علم جایگزینش شود؛ بشود عقل جایگزینش شود، بشود عرفان جایگزینش شود. با تمام افتقاری که ما داریم چه محبتی در نفس او هست، چه وله (اشتیاق)ی است، چه عشقی است، چه طور می شود انسان سپاسگزاری کند.

رنج های ما برای رسول خدا سنگین است. برای او سخت است که ما رنج بکشیم. مثلاً ما پدری داریم یا فرزندی داریم که بسیار به او محبت داریم، او سرفه می کند ما سختی می بینیم. سختی او بر تو سنگین است. حرص دارد برای اینکه شما را به دست آورد. یکی را از شیطان بگیرد، همین برای او کافی است. در دعای ابوحمزة ثمالی است:

خدای من می دانم اگر مرا به جهنم ببری شیطان خوشحال می شود و اگر مرا به بهشت ببری رسولت خوشحال می شود.

و به خدا سوگند من می دانم که سرور پیامبرت برای تو شیرین تر است.13

به سبب این رحمت و رأفتی که در روابطشان دارند، توجه دارند، به حزن آنها محزون می شوند. این چنین پیوندی اگر با ولیّ نداشته باشیم، [رابطة ما] یک امر کتابی می شود که اثبات می شود با صد دلیل، اما پیوندی بین ما و ولیّ نیست، اضطراری از ناحیه تو نیست که به او محتاج باشی.

به حدی که تو می دانی به یک چوبدار، پاسدار و... محتاج هستی، اگر به همین حد از احتیاج به ولیّ رو بیاوری و محتاج او باشی، این اضطرار تو را پیوند می دهد. او مشتاق توست، او متوجه به توست، او به تو بیش از خودت محبت دارد؛ برای تو می سوزد و جان داده است. او برای تو از همه چیز گذشته، برای اینکه تو رنج نبری رنج می برد، می سوزد، تکه تکه می شود، بچه هایش را روی دست می گیرد تا مگر تو تحولی و توجهی بیابی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان