در قسمت نخست مقاله ضمن تعریف مفهوم جهانی شدن و دیدگاههای صاحبنظران در این خصوص یادآور شدیم که کوچک شدن جهان به واسطه پیشرفت سریع تکنولوژی و تشدید روزافزون فعالیتهای اقتصادی از یکسو و توسعه شبکه های فراملی و جهانی از سوی دیگر، موجب تنزل موقعیت مقامات ملی و جابجایی و گسیختگی ملی می شود.در این روند به اذعان نظریه پردازان شبکه های ارتباطی و نظام های تولید سطوح محلی و جهانی با یکدیگر پیوند می خورد و از آن پس روابط و تعاملات اجتماعی، فقط در قالب محلی قابل تصور نیست، بلکه این تعاملات در قالب شبکه های جهانی صورت می گیرد. تصور پیوند مردم جهان در یک جامعه واحد و فراگیر جهانی از دیگر نکات مورد تأکید در این روند است.
در دیدگاه نظریه پردازان انتقادی، جهان گرایی یعنی بسط و گسترش و انتقال تمدن و فرهنگ ایالات متحده آمریکا به سایر کشورهای جهان. به عبارت دیگر جهان گرایی نفی دیگران، نفوذ در فرهنگهای دیگر و محل برخورد ایدئولوژیها است.
آنچه مورد اذعان بیشتر صاحبنظران است، در هم ادغام شدن بازارهای جهانی در زمینه های تجارت و سرمایه گذاری مستقیم و جا بجایی و انتقال سرمایه، نیروی کار و فرهنگ در چارچوب سرمایه داری و آزادی بازار و نهایتاً سرفرود آوردن جهان در برابر قدرتهای جهانی بازار می باشد که منجر به شکافته شدن مرزهای ملی و کاهش حاکمیت دولت ها خواهد شد.
عنصر اصلی و اساسی در این پدیده، شرکتهای بزرگ چند ملیتی و فراملی هستند که از تشکیل دولتهای نیرومند ملی و عالی ترین مرحله روابط سلطه گری – سلطه پذیری امپریالیستی ناشی شده اند.
با این نگاه، جهانی شدن اوج پیروزی سرمایه داری جهانی در عالم است. در این مناسبات، درآمد بیشتر نصیب کشورهای غنی و درآمد کمتر و فقر بیشتر از آن کشورهای فقیر می باشد و به رغم برخی از نظریه پردازان وابستگی، این امر در سایه چیرگی کشورهای مرکز و نیز در سایه حاکمیت نظام جهانی و مبادله نامتوازن و ناهمگون صورت می پذیرد.
نکته اساسی آنکه اگر چه برنامه های مختلفی از سوی سازمانهای جهانی برای توانا سازی زنان دنبال می شود و هدف آن تخصیص منابع بیشتر برای توزیع و دسترسی عادلانه تر امکانات است و نقشهای جنسی را نیز مورد تأکید قرار می دهد، با این وصف در فرآیند جهانی شدن توجه به تمایز جنسی از جنبه نقش ها و خصوصیات و ویژگیهای زنانه کمتر جای بحث پیدا می کند. اگر چه در جلب مشارکت ایشان، زنان نیز با نسبتهای مشابه مردان، عهده دار مسئولیت هستند، لکن در زمان تقسیم منافع حاصل از کار در این فرآیند، مردان از سهم بیشتری بهره مند می شوند.
چنانچه سهم فعالیت زنان را با ارائه آمار در دهه های گذشته به خصوص در برنامه های توسعه و موضوع جنسیت در این روند بررسی کنیم، ارزیابی آن قدری سهلتر می شود.
اگر چه سازمان ملل متحد، دهه های 1960و 1970 را دهه های توسعه اعلام کرده است، لیکن در آغاز دهه 1980 با آمارهای نه چندان مطلوبی در خصوص فعالیت زنان روبرو هستیم:
67 درصد ساعات کار جهان به زنان تعلق دارد؛
زنان حدود 10 درصد درآمد جهان را به دست می آورند؛
دو سوم بی سوادان جهان را زنان تشکیل می دهند و بالاخره زنان کمتر از یک درصد از دارایی جهان را در اختیار دارند.
در استنتاجی که سازمان ملل در سال 1985 از گزارشهای جمع آوری شده به مناسبت دهه زن (1985-1976) به عمل آورده است، یافته های زیرین مورد تأکید قرار گرفته اند:
تقریباً همه کارهایی که در محیط خانه صورت می گیرد، به وسیله زنان انجام می پذیرد و اگر کارهای خارج از منزل را نیز به آن بیافزائیم می توان نتیجه گرفت که اکثر زنان در یک روز به اندازه دو روز کار می کنند.
زنان یک سوم نیروی کار رسمی جهان را تشکیل می دهند، اما در کارهایی اشتغال دارند که پایین ترین مزد به آن پرداخت می شود و بیش از مردان نسبت به بیکاری آسیب پذیرند، از آن گذشته، در ازای کار مشابهی که زنان و مردان آن را انجام می دهند، زنان سه چهارم مردان مزد دریافت می کنند.
زنان نیمی از مواد غذایی جهان را تولید می کنند، اما با این همه، بندرت مالک زمینی هستند و همچنین به سختی می توانند وامی دریافت کنند و علاوه بر این در طرحها و پروژه های کشاورزی نیز مورد غفلت قرار می گیرند.
مراقبتهای بهداشتی که زنان برای خانواده خود اعمال می کنند بیشتر از خدماتی است که از سوی جامعه برای خانواده ارائه می گردد. بر این اساس زنان در زمینه اولویت پیشگیری از بیماریها، بر مداوا و بهبود وضعیت بهداشتی خانواده خود پیشگام بوده اند.
نسبت بی سوادی زنان به مردان در جهان همچنان سه به دو باقی مانده است، اما درهمان حال آمار ثبت نام مدارس نشان می دهد که فاصله موجود بین آموزش دختران و پسران بتدریج کاهش می پذیرد و از بین می رود.
اگر چه نود درصد کشورهای جهان دارای تشکیلاتی برای پیشرفت پایگاه اجتماعی زنان هستند، با این وجود زنان به علت آموزش کمتر و عدم اعتماد به نفس و کار و مسئولیت سنگین تر در سطوح مختلف تصمیم گیری در کشور حضور کمتری دارند.
توزیع امکانات نابرابر، سالها برنامه های توسعه اقتصادی، اجتماعی را در عرصه های مختلف جهانی به سمت توجه بیشتر به زنان و توزیع عادلانه تر امکانات برای ایشان سوق داد. در 19 و 20 سپتامبر 1982، اعضای کمیسیون همکاری منطقه ای و میان منطقه ای «درکاندی4» واقع در سری لانکا بیانیه ای انتشار دادند که به یک بند از بندهای اصلی آن اشاره می کنیم:
«ما معتقدیم که دولتها، سازمانهای دولتی و خصوصی و سایر افراد و مؤسسه هایی که روابط اقتصادی بین المللی دارند، در برابر خود و نسلهای آینده متعهد هستند که در جهت ایجاد همه نوع همکاری منطقه ای و بین المللی که به سود شرکت کنندگان باشد، تلاش کنند. ما در اینجا، دولتها، مؤسسه های بین المللی و سازمانهایی را که با آینده بشر سر و کار دارند، مخاطب قرار می دهیم و از آنها می خواهیم که در جهت هدفهای والا بکوشند. مهمترین وظیفه ما این است که بشر را به سوی آینده ای ببریم که برازنده او باشد».
از زمان تصویب استراتژیهای آینده نگر نایروبی ( FLS) در سال 1985 برای پیشرفت زنان تا سال 2000، تغییرات و تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عمده ای که اثرات مثبت و منفی بر زنان داشته، رخ نموده اند.
در حوزه سیاسی انتظار می رفت که پایان جنگ سرد، شرایط مساعدی را برای صلح و ثبات به عنوان پیشنیاز پیشرفت اجتماعی و اقتصادی پایدار فراهم نماید. ولی پایان جنگ سرد، جنگهای ناشی از مسائل قومی، دینی، سیاسی و غیره را به همراه داشته که صلح و ثبات منطقه ای و بین المللی را به مخاطره انداخته است.
با این که در نگاه جهانی زن و وضعیت او، اهمیت نقش زنان در حفظ صلح و پیشبرد فرآیند ایجاد دموکراسی بیش از پیش شناخته شده است، لیکن زنان هنوز در شرایط درگیریهای مسلحانه و غیر مسلحانه مورد تعدی و تجاوز واقع می شوند. هر چه زنان در تصمیم گیریهای سیاسی و قطعنامه های جنگی بیشتر کنار گذاشته شوند، آسیب پذیری ایشان بیشتر افزایش خواهد یافت.
تغییرات اقتصادی جهانی، تغییر و تنظیم ساختاری، افزایش وابستگی متقابل اقتصادی کشورها، اتحادیه های منطقه ای و زیر منطقه ای، معاهده های تجاری، باعث ایجاد مزایا و مضراتی برای تک تک کشورهای منطقه و گروههای خاص درون کشورها، از جمله زنان شده است.
در کشورهایی که در حال انتقال از برنامه ریزی متمرکز به اقتصادهای بازار هستند، زنان از بیکاری ناشی ازتوقف فعالیت سرمایه گذاریهای دولتی و کاهش شدید سوبسید دولتی در خدمات آموزشی، بهداشتی و رفاهی بیشترین ضربه را دیده اند. حتی جایی که مشارکت زنان در نیروی کار افزایش یافته است، این امر در حد زیادی به صورتهای نامنظمی از اشتغال با حقوق رسمی، کارهای قابل انجام در خانه، کارهای پاره وقت و پیمانکاری ثانوی به جای اشتغال با حقوق رسمی بوده است.
تحت چنین ترتیبات کاری اتفاقی، زنان غالباً از منافع جانبی حقوق بگیری برخوردار نمی شوند و مجبور به کار در شرایط نامناسبی هستند و تحت پوشش قوانین کار و حمایت اجتماعی قرار نمی گیرند.
نتیجه حاصل از موافقت کلی بر تعرفه ها و تجارت اروگوئه، تضمین کننده افزایش جریان بین المللی کالا، سرمایه، خدمات و تکنولوژی خواهد بود که به رشد اقتصادی جهانی و منتفع شدن زنان و مردان خواهد انجامید. البته تمامی کشورها از آن به صورت مساوی منتفع نخواهند شد، بلکه حتی ساختارهای بین المللی نابرابر و روابط نامساوی در میان ملتها می تواند باعث وخیم تر شدن تفاوتهای توسعه بین المللی و نابرابریهای داخلی گردد. زنان در معرض تحمل فشار اصلی ناشی از بیکاری و فقر هستند، در نتیجه به واسطه سرمایه گذاری کشورها شاهد مهاجرت نیروی کار در سطح بین المللی بوده اند.
البته بررسی دیدگاه نظام جهانی در مورد ایالات متحده امریکا نیز نکاتی را نشان می دهد، شرکتهای فراملیتی آمریکا برای حفظ قدرت رقابتی خود در بازار جهانی، ناچار بودند، هزینه های تولید را کاهش داده و از طریق صنعت زدایی (انتقال صنایع کار از مرکز به پیرامون)، تجدید سازمان صنایع (جذب نیروی کار ارزان مهاجر از پیرامون) یا هر دو، بهره وری تولید خود را به حداکثر برسانند. پیش از دهة 1980 که ایالات متحده هنوز یک ابر قدرت مسلط بشمار می رفت، صنعت زدایی مؤثرترین راهی بود که شرکتهای مزبور می توانستند از طریق آن به کاهش هزینه های تولید بپردازند. اما تا اوایل دهه 1980، که آمریکا سلطه فائقه خود را بر جهان از دست داد و به ویژه پس از اینکه بحران بدهی ها موجب برانگیختن احساسات ضد آمریکایی گردید، به نظر می رسد که تجدید سازمان صنعتی تنها راه باقی مانده است.
اما پیشرفتهای سریع در تکنولوژی، گروههای خاص زنان را به اشکال مختلف متأثر می سازند. پیشرفت در تکنولوژی به صورت کلی کارآیی نیروی کار را افزایش می دهد و باعث درآمد بیشتر و رشد اقتصادی می گردد، در حالی که کاربردهای داخلی تکنولوژی به صورت بالقوه بار و حجم کار داخلی را سبک می نماید. البته، تأثیر مثبت تکنولوژی بر زنان احتمالاً برای آنانی خواهد بود که دارای سطوح بالاتری از مهارت و آموزش می باشند.
گسترش صنایع در عرصه های جهانی و عملکرد شرکتهای بزرگ چند ملیتی در قالب صنایع و تکنولوژیهای جدید برای حصول درآمد بیشتر و همسان سازی و مشابه سازی در تولیدات با ایده ها و الگوهای واحد، احتمالاً بیشترین اثرات منفی را بر زنان خواهد گذاشت. زیرا حقوق بگیری برای زنان به واسطه تکنولوژی جدید و اشکال انعطاف پذیر و جدید تولید حذف خواهد شد. با پدید آمدن تکنولوژیهای صرفه جو در نیروی کار و افزایش اتکای تولید کنندگان چند ملیتی بر روشهای انعطاف پذیر کار، مخصوصاً پیمانکاری فرعی و ثانوی و افت در فرصتهای شغلی بخش رسمی نیروی کار غیر ماهر، زنان کارگر در مقایسه با مردان، فشار بیشتری را به خاطر کار با حقوق های پایین تر تحمل خواهندکرد. خصوصی سازی، در اقتصاد های در حال انتقال نیز موجب ایجاد بیکاری گردیده است و زنان که از قبل مسئولیتهایی را در منزل داشتند و مهارتهای قابل استخدام آنان در مقایسه با مردان پایین تر بوده، با عدم وجود فرصتهای شغلی روبرو گشته اند.
اصول کلی ارائه خدمات اجتماعی باعث گردیده که گروههایی از زنان که از انواع خاصی از آسیب پذیریها مانند کهولت سن، بیماری، معلولیت و یا فقر حاد رنج می برند، در معرض طرد شدن از سوی جامعه قرار گیرند.
زنان که غالباً دارای دیدگاههای محیطی متفاوت تری نسبت به مردان هستند، فشار ناشی از اثرات سوء تخریب محیط را بیشتر تحمل کرده اند. گرچه مذاکرات محیط زیست بین المللی در مورد اثرات گلخانه ای، نگهداری منابع حیات وحش و ژنتیک و دیگر مسائل جهانی بر «دستور کار سبز» تأکید دارد، اما از آن جا که زندگی زنان در معرض مسائل زیست محیطی چون آلودگی آب و هوا، ترافیک، تراکم بیش از حد جمعیت شهرها و مدیریت فضولات مذکور قرار دارد، لذا این موضوع در دستور کار فوری تر برای اجرا قرار دارد.
تغییرات اجتماعی با تغییرات عمده ای در روابط بین زن و مرد همراه بوده است، به خصوص در جوامعی که در آنها پیشرفتهای عمده ای در آموزش زنان و افزایش قابل توجهی در مشارکت آنان جهت کسب درآمد به چشم می خورد. مرزهای تقسیم کار مبتنی بر جنسیت، بین نقش تولید کننده و بار آور، با ورود زنان به زمینه های شغلی که مردان سابقاً آن را اشغال کرده بودند و با قبول مسئولیت بیشتر از سوی مردان برای انجام کارهای خانه، نظیر نگهداری کودک تدریجاً شکسته می شود. اگر چه تغییر در نقش زنان، بیشتر و سریعتر از تغییر نقش مردان بوده است، لیکن حالات و ارزشهای مربوط به نقش جنسیتی، غالباً هم در میان زنان و هم در میان مردان خیلی کم تغییر کرده اند.
همه نکاتی که ذکر شد نشانگر دستاوردهای مهم در خصوص موقعیت و جایگاه زنان در روند تغییرات ملی، منطقه ای و جهانی است و این در حالی است که هنوز تفاوتهای از پیش حک شده میان زنان و مردان در اذهان پاک نشده و شاخص های مطلق موقعیت زنان و توسعه منابع انسانی در کشورهای مختلف بخصوص در کشورهای در حال توسعه هنوز در سطح پایینی باقی مانده است.
حال اگر بخواهیم روند تغییر را از سطوح ملی به جهانی در قرنها و دهه های گذشته به همراه عرصه های تغییر مطرح کنیم، ساماندهی پیش فرضها در عرصه جهانی شدن نشان می دهد که سه عرصه وجود دارد که فرآیند جهانی شدن در آن رخ می دهد؛ اقتصاد، سیاست و فرهنگ.
در تصویر زیر این زمینه ها به همراه فرآیند عمومی تر مرتبط که جهانی سازی را تقویت می کند در پرانتز نشان داده شده است.
نمودار مسیر جهانی سازی در طول زمان
عرصه (روند) قرنهای شانزدهم تا بیستم قرنهای نوزدهم تابیستم قرن بیستم و یکم
اقتصاد نظام جهانی سرمایه داری شرکت گرایی چند ملیتی سبک زندگی: مصرف گرایی
(آزاد سازی)
سیاست دولت بورژوا روابط بین المللی سیاست ارزشی
(دموکراتیزه کردن)
فرهنگ تقسیم خرده فرهنگها سنتهای ملی همبسته کمال مطلوب جهانی
(عمومی سازی)
سیر اصلی جهانی سازی
الگوهای ماقبل مسلط آثار عملی
وضعیت افراد در هر یک از این دوره ها دارای شرایط متفاوتی است و جایگاه زن و مرد در موقعیتهای مختلفی تعریف می شود.
به عنوان مثال در عرصه اقتصاد و صنعت؛ جهان در حال تغییر صنعت، انقلابهای جدیدی را تجربه می کند، به طوری که جهانی سازی تجارت، سرمایه و جریانهای تکنولوژیک در حال حاضر ساختارهای جدید آن را شکل می دهد. در دوره های مشقت اقتصادی، زنان نیز همانند مردان از تغییرات نامتناسب و غیرشایسته در عرصه اقتصاد رنج می برند، اما این تغییرات فرصتهای جدید را نیز بدنبال دارد. تحلیل دقیق جنبه های مثبت و منفی این تغییرات ساختاری باید به عهده گرفته شود و در جهت منافع زنان جهان دنبال گردد تا حاشیه نشینی آنان در اقتصاد و توسعه اجتماعی جوامع رفع شود.
در این چهار چوب، توسعه صنعتی با ثبات، ابزاری اساسی برای توسعه اقتصاد، توسعه جامعه مدنی و پیشرفت زنان است. مشارکت زنان در اشتغال صنعتی وابسته به بهبود در شاخص های اجتماعی چون باروری، سواد آموزی، تحصیل، طول عمر و استاندارد های زندگی می باشد.
از بعد فرهنگی نیز صاحبنظران معتقدند که درگیریهای آینده جهانی به وسیله عوامل فرهنگی شعله ور می شود نه عوامل اقتصادی یا ایدئولوژیک؛ همین نکته اهمیت بعد فرهنگی را نشان می دهد. در این بعد که حوزه های وسیعی از باورهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را تحت تأثیر قرار می دهد، زمینه های فرهنگی از طریق تحولات تکنولوژیک و رسانه ای به تقویت آگاهی ها و باورها در عرصه های جهانی می پردازد و به واسطه آن نوعی آگاهی جهانی ایجاد می شود. امروزه همین آگاهی جهانی باعث شده است بسیاری از ملتها، از رسانه های تصویری مشابه استفاده کنند و به همین دلیل، آموزشهای آنها تقریباً شبیه هم است، لذا نوعی گفتگو بین فرهنگها شکل می گیرد و در این مسیر، زنان با استفاده از همین آگاهی مشترک که به واسطه تصویر شکل گرفته از رسانه ها و نظامهای اطلاع رسانی محقق شده است، دارای ایده های مشترک، الگوهای رفتاری و عملی مشترک، شیوه های واحد گرایش به حد و پوشش، تغذیه، باروری، سواد آموزی و . . خواهند شد.
در بستر همین آگاهی فرهنگی نسبت به مشترکات تمدنی ملتها، می توان از جهان گرایی سیاسی نیز یاد کرد که در صدد یافتن راه حلهای همگانی و جهانی از طریق سازمانهای بین المللی و قوانین جهانی است که بتواند به شکل گیری یک جامعه مدنی جهانی (global civil society ) کمک کند.
سازمانهای دولتی I G O و غیر دولتی N G O که تنها تعداد همین سازمانها در پایان سال 1993 به 4696 مورد رسیده است، در باره موضوعاتی چون امنیت جهانی، مسئله حقوق بشر، دموکراسی، تروریسم بین المللی، جلوگیری از آلودگی زیست محیطی و . .. تلاش می کنند.
جهان گرایی ایده ها نیز درصدد تداوم توسعه و نوسازی امنیت است و به دلیل تأثیر پذیری از تغییرات محیطی، فرهنگ جوامع را به دگردیسی فرهنگی برای پیشگیری از هر نوع شوک بحران ساز دچار می کند.
لازم به ذکر است که در عرصه فرهنگی به لحاظ افزایش سطح آموزش و سواد آموزی زنان در دو دهة گذشته بخصوص در سالهای اخیر تغییرات بسیاری رخ داده است. در صد دختران و زنانی که در مدارس ابتدایی و متوسطه و نیز در برنامه های تحصیلات تکمیلی ثبت نام کرده اند، بین سال 1980 تا 1988 یک درصد افزایش نشان می دهد. لیکن علیرغم کاهش نسبت زنان بی سواد از 5/46 درصد در سال 1970 به 6/33 درصد در سال 1990، هنوز دو سوم (3/2) بی سوادان جهان را زنان تشکیل می دهند و آهنگ باسواد شدن آنها کندتر از مردان است. دلایل متقنی وجود دارد که آموزش زنان سبب تولدهای کمتر، مرگ و میر کمتر نوزادان، حضور بیشتر زنان در نیروی کار رسمی و رشد اقتصادی بیشتر می شود. با این وجود، در 37 کشور از فقیرترین کشورها، بنا به اعلام صندوق بین المللی توسعه کشاورزی ( I .F. A. D)، بودجه های بهداشتی عمدتاً به سبب کسادی سالهای دهه 1980 نصف شده است.
معذلک، چشم انداز سواد بیشتر مطلوب است. سازمان علمی و فرهنگی آموزش ملل متحد (یونسکو) آمار بی سوادان زن را در سال 2000، حدود 29 درصد اعلام کرده است و البته این امر مدیون تلاشهای دولتها و گروههای زنان برای یافتن راههای تازه افزایش سواد زنان است.
نرخ بی سوادی
نرخ بی سوادی در میان زنان جوان در حال کاهش است، ولی باز هم بسیار بالاتر از نرخ بیسوادی در مردان است. هنوز بیش از 40 درصد زنان جوان در افریقا و آسیای جنوبی و غربی بی سوادند.
الف- با احتساب سودان، منهای افریقای جنوبی 1970
ب – با احتساب سومالی و موریتانی، منهای قبرس و ترکیه 1990
تذکر: بر اساس کل جمعیت زنان و مردان 24 – 20 سال در هر منطقه.
منبع: سازمان فرهنگی، علمی و آموزشی ملل متحد، خلاصه آمار در مورد بی سوادی.
سال 1990- شماره 31.
لازم به ذکر است که هدف اکثر حرکتهای بین المللی برای توسعه امور اجتماعی (زنان) تقویت زنان برای مشارکت در فرآیند توسعه از طریق شرکت در امور جمعیتی، بهداشتی، آموزشی و فعالیتهای درآمدزا به عنوان شرکت کننده و ذینفع می باشد.
در عرصه های مختلف ملی، منطقه ای و جهانی از کشورها خواسته شده است تا در اموری چون صلح و امنیت جهانی، پیشرفت اقتصادی، محیط زیست، عدالت اجتماعی، دموکراسی و حکومت مشارکت کنند.
جامعه بین المللی در گذشته با تعیین اولویت منابع و هماهنگی فعالیتها در زمینه هایی چون ریشه کنی بیماریها، مبارزه علیه قحطی، کار برای حمایت از محیط زیست و محدود کردن تکثیر سلاحهای انهدام دسته جمعی به موفقیت هایی دست یافت.
تعیین اولویت اقدام توسعه و هماهنگی بین دست اندرکاران توسعه در کلیه سطوح فعالیت لازم است. موضوعاتی که در همه دنیا مطرح است، از قبیل مبارزه علیه ویروس کمبود مصونیت(H . I.V ) و سندروم کمبود مصونیت به دست آمده (ایدز)، مستلزم همکاری بین کشورها، سازمانهای بین المللی، منطقه ای و سازمانهای غیر دولتی و دستگاهها می باشد.
موارد دیگر همکاری باید در منطقه خاص یا بخش خاصی از جامعه متمرکز گردد. کمک کنندگان باید بین خود همکاری نمایند. دریافت کنندگان لازم است در داخل سیستم ملی خود هماهنگ شوند.
آنچه که در بخش پایانی این مطلب باید بدان اشاره شود این است که اگر چه تغییرات وسیعی در روند جهانی شدن به خصوص در مورد موفقیت زنان حادث شده و خواهد شد، با این وصف امروز زنان کمتر به عنوان بهره بران منفعل از رشد اقتصادی و اجتماعی و توسعه سیاسی شناخته می شوندو مطلوبتر آن است که بیشتر به مثابه بازیگران اصلی در جایگاه مناسب خودشان با دانش و مهارت و توان کافی تلقی شوند.
فهرست منابع:
صندوق جمعیت ملل متحد، خلاصه ای از برنامه عمل کنفرانس بین المللی جمعیت و توسعه، صندوق جمعیت ملل متحد، تهران، 1995.
لزکی اسکلیر، جامعه شناسی نظام جهانی، علی هاشمی گیلانی، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، تهران، 1374.
- Mike Featherston , Global culture, London , sage , 1992.
آندره میشل، جنبش اجتماعی زنان، ترجمه دکتر هما زنجانی زاده، نشر نیکا، مشهد، ص 1377.
هبه رئوف، مشارکت سیاسی زن، ترجمه محسن آرمین، نشر قطره، تهران، 1377.
هربرت شیلر، اطلاعات و اقتصاد بحران، ترجمه یونس شکرخواه، کانون ترجمه و نشر آفتاب، تهران، 1375.
معصومه موسوی، تاریخچه تکوین نظریه های فمینیستی، نظریه های اجتماعی، کتاب توسعه، شماره 9، تهران، 1374.
ماریامیس، زنان: آخرین مستعمره، ترجمه مریم خراسانی، نظریه های اجتماعی کتاب توسعه، شماره 9، تهران، 1374.
- UNITED NATIONS , & March : International women’s Day , Fourth world conference on women 4-15 September 1995 , Beijing , china.
مرکز اطلاعات سازمان ملل متحد، تمرکز بر زنان، چهارمین کنفرانس جهانی زنان، از انتشارات سازمان ملل، تهران، آبان 1374.