(الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل × الم یجعل کیدهم فی تضلیل . . .).
1 - تاریخ ظرف حوادث مشابه است (1). حق و باطل، موسی ها و فرعون ها، مدام مصادیق تازه و نوظهوری می یابند وکیدها و نقشه ها، پیچیده تر می شود . اگر در گذشته، دو ابرقدرت روم و ایران - به خاطر آگاهی شان از ظهور پیامبری از نسل اسماعیل در جزیرة العرب و این که سلطه ی آنان را در هم خواهد شکست - می خواستند مانع طلوع نور محمدی و یا لااقل بالا گرفتن کار او شوند، امروزه نیز برخی قدرت های استکباری، می خواهند مانع ظهور نور مهدوی و یا بسط حاکمیت او شوند، غافل از آن که اگر در مورد محمد، صلی الله علیه و آله وسلم، شد آن چه باید می شد - (الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل) - در مورد مهدی، عجل الله تعالی فرجه الشریف، نیز می شود آن چه باید بشود: (وعد الله الذین آمنوا . . . لیستخلفنهم فی الارض) (2) و (ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین) (3) و (جاء الحق وذهق الباطل ان الباطل کان زهوقا) (4).
سوره ی فیل، پیام امیدی به مستضعفان و ظلم ستیزان عالم و هشداری به پیل سواران و زورمداران مستکبر است .
این سوره، همان گونه که درخشش نور و پیام امیدی برای رسول، صلی الله علیه و آله وسلم، و همراهان اش، در اوج ستم قریش و حاکمیت جور دو ابر قدرت روم و ایران بود، برای انسان چشم به راه معاصر و مسلمان مستضعف امروز نیز هست .
2 - هستی، مجموعه ای است «هدف مند» (5) ، «زمان مند» (6) ، «قانون مند» (7) ، «مستحکم » (8) ، «زیبا» (9). از منظر ربوبی، کتاب هستی، همان طور که «هدف مند» است، «قانون مند» و برخوردار از سنت های الهی هم هست، سنت ها و قانون هایی که حاکم بر انسان و جوامع و تمامی هستی است .
کسانی که با نظام حاکم بر انسان و جهان و جوامع درگیر شده اند، ناچار ضربه می خورند و می شکنند . این شکست و عذاب در آدمیان و در امت ها، این طلوع و غروب جوامع در افق تاریخ، همه، این نشان شکست را با خود دارد . شرقی و غربی، هیتلر و موسولینی، چنگیز و تیمور، فرعون و قارون، کسری و قیصر، پهلوی و صدام، آمریکا و شوروی، طبس و عربستان، تفاوتی ندارند .
اصحاب فیل و حاکم های مسلط که می خواهند مستصفعان و اولاد ابراهیم را پراکنده و نابود کنند، خودشان، چونان برگ های پوسیده و موریانه خورده می شوند و پراکنده ها به ایلاف و الفت می رسند .
3 - رفتن باطل، یک ضرورت است و آوردن حق یک رسالت . ضرورت است، چون در نظام خلقت، بی حساب حرکت کردن، نابودی است; زیرا، در راه پرپیچ و خم و قانون مند جهان، ناهماهنگی، مرگ است و عذاب است . سنت ها و قانون ها، مرصاد و کمین کسانی هستند که سرکشی و غرور را بر خود بسته اند و چشم ها را کور کرده اند و راه را نخواسته اند . خدا، با این مرصاد و با این سنت ها، جلوگیر آنان است:
(ان ربک لبالمرصاد) ; (10) خدای تو، به واسطه و همراه مرصاد، جلوگیر آنانی است که طغیان کرده اند و از جایگاه خود بیرون زدند و در نتیجه، فساد را به اوج رساندند و دامنه ی آن را گستردند تا آن جا که تازیانه ی عذاب بر آنان فرو ریخت .
وظیفه و تکلیف ما، این است که امام و جلودار زمان باشیم: (واجعلنا للمتقین اماما) (11). و جلوتر از سنت ها و مرصادها و عذاب خدا، در برابر آنان بایستیم و زمین را بر ایشان تنگ کنیم و زمینه را از آنان بگیریم و مهره هایی بسازیم و در برابرشان نفوذ کنیم و آنان را از داخل منهدم کنیم و حرکت ها را شتاب دهیم . این، وظیفه ی ما است! اگر به این وظیفه گردن ننهادیم و یا تنها ماندیم و چون نوح پس از آن همه فریاد، و چون موسی پس از آن همه آیات، به غربت نشستیم و کسی یارمان نشد، در جهان قانون مند و در راه، این عرابه ی طغیاگر که از راه بیرون زده، گرفتار دره ها و کوه ها خواهد شد . ماشینی که از جاده بیرون بزند، سنگ ها و دره های کنار جاده، او را در هم خواهند شکست .
باطل، حتما رفتنی است: (ان الباطل کان زهوقا) (12) ، اما این مسئله ای نیست که ما به آن افتخار کنیم; چون، کار ما، آوردن حق و تحقق بخشیدن به آن است، و این، کاری است که رسالت ما است و این رسالتی است که باید پیش از رفتن باطل، آن را بیاوریم; زیرا، باطل رفتنی بود: (ان الباطل کان ذهوقا) . (13)
4 - آدمی، محدود است . با رسیدن به قدرت و غنا، به غرور، به طغیان، به تجاوز، به فساد می رسد . در پوست خود نمی گنجد، از خود غافل می شود، از هدف و از نظام چشم می پوشد، دیگران را به اسارت می کشد .
ترس از تحول و افول نعمت ها و قدرت، او را در متن قدرت، هراس ناک و ضعیف می کند، و در اوج اقتدار، به وسوسه و بدبینی و سخت گیری و بدرفتاری می کشاند .
این خط کام یابی و کام رانی، غرور و طغیان، تجاوز و فساد، هراس و بدبینی، اسراف و افساد، خطی است که از فرزند ستمگر آدم تا تمامی فرعون ها و قارون ها گذشته است: (ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی) ; (14) انسان، حتی با خیال و اعتقاد به استغنا، طیغان گر است، مگر هنگامی که حدود و دیوارها را بشکند و به وسعت وجود خویش برسد و دیگر جمع و تفریق نعمت ها و قدرت ها در او موجی نیاورد، نه غروری و نه حسرتی، نه لهو و لغوی، نه اسراف و فسادی .
محدودیت وجودی، غرور و سرشاری و طغیان و فساد را همراه دارد . وسوسه و هراس، بدبینی و بدرفتاری را به دنبال دارد . این همراه و دنباله ی محدودیت، وسعت تاریخ را سیاه و سرخ کرده است . کسانی که بار نعمت ها را به دوش کشیده اند و هدفی را باور نکرده اند و نظامی را نشناخته اند و حاکم و ناظر و مهیمنی را ندیده اند، در این سیل نعمت، غرق می شوند و غرق می کنند . نعمت و قدرت بدون این توجه و نظارت، مرداب مرگ خاموش است .
5 - در دهه های اخیر، جهان غرب، علاقه زیادی به موضوع آخرالزمان و آینده نگری از خود نشان می دهد و در این راه، سرمایه گذاری های شگرفی کرده است . بدون تردید، در هیچ دوره ای، نظریه پردازان و سیاست مداران غربی، به اندازه ی امروز، درباره ی آینده ی جهان، پایان تاریخ، ظهور مسیح، ضد مسیح (دجال) و همه ی آن چه که غرب و تمدن مادی، آن را به خطر می اندازد، گفت و گو نکرده و براساس آن اقدام به تولید آثار فرهنگی و تدوین استراتژی ها و تنظیم سیاست های منطقه ای و بین المللی نکرده اند .
انتشار مجموعه ی گسترده ای از کتاب ها و مقالات با موضوعات یاد شده و تولید و توزیع گسترده ی فیلم های سینمایی با همین موضوع - که عمدتا محصول کمپانی های آمریکایی و صهیونیستی هستند - مانند آرماگدون و روز استقلال و طالع نحس و ترمیناتور و نوسترا داموس و . .). و تاسیس سایت های اطلاع رسانی در شبکه ی جهانی اینترنت (15) از زمره ی بخش آشکار این رویکرد عمومی غرب به موضوع آخر الزمان و آینده نگری در این باره است .
این همه، آدمی را به این فکر می اندازد که طرحی میاندار است و نقشه ای در دست اجرا است . این که سخنان نظریه پردازانی مانند هانتینگتون، تافلر، فوکویاما، . . . درباره ی «پایان تاریخ » و «جنگ تمدن ها» ، تبدیل به استراتژی سیاسی - نظامی سیاست مداران حاکم بر آمریکا و انگلیس شده، حکایت از واقعه ای مهم و جریانی پیوسته و سازمان یافته در لایه های پنهانی سیاست و فرهنگ و اقتصاد جهان استکبار می کند .
به راستی، چه رخدادی در حال شکل گیری است و یا چه وعده ای در حال تحقق است و نشانه های آن آشکار گشته که جهان غرب، تمامیت فرهنگ و تمدن خود را در خطر دیده و بی مهابا و بدون هیچ ملاحظه ای، ولو به قیمت از دست رفتن تمام حیثیت خود - به دلیل دمیدن در بوق دمکراسی در مناسبات سیاسی و فرهنگی - و ظهور و بروز انزجار جهانی و علی رغم مخالفت تمامی سازمان های جهانی، با سرعت تمام، به عراق هجوم می برد و گام در وادی خطرناک جنگ بین النهرین و بابل (عراق امروزی) می نهد؟
این ها و جز این ها ما را به این نتیجه می رساند که طراحان و علاملان آمریکا و انگلیس و اسراییل، با اطلاع کامل از منابع و اخبار و پیشگویی های منجمان و کاهنان به خاطر آن چه که آنان را تهدید می کند، استراتژی ویژه ی سیاسی و نظامی و اقتصادی خود را طراحی کرده و مرحله به مرحله، آن را به اجرا در می آورند و در پی آن هستند تا با اتخاذ «استراتژی باز دارندگی » ، پیش از واقعه ی بزرگ، ابتکار عمل را به دست گیرند و با کنترل شرایط و پیش دستی، امکان ایجاد انحراف در سیر حوادث و تسلط یافتن بر اوضاع را حاصل آورند . (16)
6 - برخی، با دیدن شکست ها و پیروزها، دچار یاس و غرور می شوند و اسیر غفلت می گردند و به ظاهر حیات عالم، دل مشغول می دارند و از عمق حیات عالم، غافل می مانند: (یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا وهم عن الآخرة هم غافلون) (17).
در حالی که خردمندان، اسیر لحظه ها نمی مانند و از حوادث، درس اش را می گیرند و از شکست ها، در کوتاه مدت، درس پیروزی می آموزند و از ظاهر این جهان، با توجه به هدف مندی و قانون مندی و سنت حاکم بر آن، به باطن و عمق آن پی می برند و رفت و آمدها و آجال را در تاریخ می بینند و هیچ کدام از این ها را جدای از مشیت و خواست الهی نمی دانند: (لله الامر من قبل ومن بعد) (18) و (وتلک الایام نداولها بین الناس) (19) و به نصرت الهی دل خوش می دارند و از این همه به تنبه و تذکر و استیقاظی می رسند و از غفلت ها فاصله می گیرند .
7 - قرآن، کتاب هدایت انسان است: (هدی للناس) (20). آن چه که برای هدایت انسان، در قلمرو انسان و جامعه و هستی لازم است، بیان کرده است و قانون مندها و سنت های حاکم بر آنان را یادآور شده است . (21)
قرآن، کتابی زنده و همیشگی و برای همه ی زمان ها است، (22) و چنان که از روح (23) و هدایت های متعددی برخوردار است، (24) از ظهر و بطن (مصداق های آشکار و پنهان) و تاویل و تنزیلی هم برخوردار است . تنزیل، یعنی قرآن، درباره ی یک عده نازل شده و تاویل، یعنی عده ای که این آیه به آنان باز می گردد .
این معنا، از روایت امام باقر، علیه السلام، به دست می آید: «لو ان الآیة اذا نزلت فی قوم، ثم مات هؤلاء القوم، ماتت الآیة، لما بقی من القرآن شی ء، ولکن القرآن یجری اوله علی آخره مادامت السماوات والارض ولکل قوم آیة یتلوها هم من خیر او شر . (25) » .
8 - به شهادت تاریخ و نهج البلاغه، دو ابر قدرت روم و ایران، می دانستند که پیامبری از نسل اسماعیل و در جزیزة العرب ظهور خواهد کرد و بر آن جا مسلط خواهد شد . از این رو، به مقابله برخاستند تا چنین چیزی تحقق نیابد و یا در صورت تحقق، ناکام بماند .
مسعودی، در مروج الذهب، آورده است، سبب این که شاپور ذو الاکتاف، عربان را شکنجه می داد، این بود که کاهنان و پیشگویان به او خبر داده بودند که پیامبری از عرب و از نسل اسماعیل، ظهور خواهد کرد و بر ایرانیان سلطه خواهد یافت . او، به خیال خود، می خواست از ظهور چنین رسولی جلوگیری کند . (26)
امیرالمؤمنین، علیه السلام، در فرازهایی از خطبه ی قاصعه چنین می فرماید:
فاعتبروا بحال ولد اسماعیل و بنی اسحاق و بنی اسرائیل، علیهم السلام، فما اشد اعتدال الاحوال واقرب اشتباه الامثال! تاملوا فی حال تشتتهم و تفرقهم لیالی کانت الاکاسرة و القیاصره اربابا لهم . . .» .
حضرت، این خطبه را پس از جنگ خوارج و پیش از جمع آوری نیرو برای برخورد نهایی با معاویه بیان کرده است و جامعه ی مسلمانان آن روز را با آگاهی به تاریخ و با توجه به قانون ها و سنت های الهی، بیم داده و راهنمایی کرده است و در پایان، از خصوصیات تربیتی و اخلاقی حکومت خویش، سخن به میان آورده است .
حضرت می فرماید، تاملوا امرهم . . . ، در حالت تشتت و تفرق، وضع آنان را ببنیید . شب هایی که کسراها و قیصرها بر آنان حکومت می کردند . کسرا و قیصر، اولاد اسماعیل و اسحاق را از سرزمین های سرسبز و سرشار و دریای عراق کوچ می دادند و در کنار خارها و گردبادها و زندگی سخت می نشاندند .
پس سکونت اولاد اسماعیل و اسحاق در جریزة العرب، با هماهنگی کسرا و قیصر و همراهی آن دو شکل گرفته است . کسرا، از عرب های قحطانی وحشت داشت و روم، از یهودیان آشوب گر و بی آرام . پس این هر دو باید از سرزمین های خود رانده شوند و با خارها و گردبادها، گره بخورند و نتیجه ی این سکونت قهرآمیز و این کوچ حساب شده، همین خواهد بود که زندگی سربار و زمین گیری را بر آنان تحمیل کنند . هنگامی که زندگی تولیدی و ثروت مند آنان بر باد رفت و آنان مسکین شدند، حکومت ها، رهایشان کردند و به خودشان واگذاشتند: فتر کوهم عالة مساکین .
این تحلیل علی، علیه السلام، است که با شواهد تاریخی هم می خواند و به سؤال های سابق هم جواب می دهد که «چرا یهود از صهیون و بئر فاران و بیت لحم و فلسطین جدا شده؟ و چرا اولاد ابراهیم، از سرزمین ابراهیم و بین النهرین و افق های سرسبز و دریای سرشار عراق تبعید شدند؟ و چرا حکومت ایران، از پارس و همدان و مغان دست شسته و به مدائن و تیسفون دل بسته است؟ و چرا شاپور، شانه های عرب را بسته و آنان را با مرگ و تبعید عذاب می کرده است؟» .
این همه، حکایت از طرح گسترده و کید پنهان دارد . کیدی که می خواهد زمینه ی رسالت را بردارد و رسول را پیش از تولد که در همین عام الفیل است، نابود کند و محور توحید و الفت و پایگاه امن و رزق عرب های وابسته و زمین گیر و مهجور را در میان آن سنگ های سخت و در میان آن دره های تنگ که از فقیرترین دره ها است و در میان گردبادها و خارهای سخت در هم بریزد و پراکنده سازد .
این ها، حکایت از چنین جنایت ریشه دار و کیدپنهان و طرح ستمگری دارد که باید فیل و فیلبان اش شکسته شود و یهودش هجرت کند و ایران و روم اش، همان طور که رسول نفرین کرده بود - هنگامی که از پاره شدن نامه اش برای کسرا خبر آورده بودند - پاره پاره و ممزق شوند که این برگ ها و ریشه ها این گونه با سجیل و سنگ های رسوب یافته و کوچک، پاره پاره می شوند: (فجعلهم کعصف ماکول) .
لطافت، این است که صاحبان قدرت را با سنگریزه ها، و فیل را با پرنده های کوچک نابود کند . لطافت، این است که فرعونی که موسی را از نیل گرفته، در نیل غرق شود و آنانی که برای پراکنده ساختن اولاد اسماعیل نقشه کشیده بودند، خودشان مانند برگ های پوسیده و موریانه خورده، پراکنده و نابود شوند و تحت فرمان کسانی قرار بگیرند که آنان را سزاوار فرمان برداری هم نمی شناختند و به دنبال شترها و بزها گره خورده بودند و اسیر گردباد و خارها ساخته بودند . (27)
9 - بسم الله الرحمان الرحیم × الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل . . . (28) لایلاف قریش . . . (29)
این دو سوره، شاید دو طرف یک سکه باشند: یکی، از عمل خدا و فعل او می گوید و دیگری، غایت این فعل و نتیجه ی آن را گوشزد می کند .
در سوره ی فیل، از کیدی خبر می دهد که دو ابر قدرت در سر داشته اند . این کید چیست؟ این نقشه و این برنامه کدام است؟ اینان چه می خواستند که هم چون برگ های نیم خورده شدند؟
همان طور که اشاره شد، علی، علیه السلام، در خطبه ی یکصدونودودوم (قاصعه)، در یک قسمت، توضیح و تحلیلی دارد: تحلیلی از وضع جزیره و اوضاع بنی اسماعیل و بنی اسراییل، از این که چه شد که اینان را به جزیره کوچاندند و اسراییل را در شکم آن جا کاشتند - همان گونه که امروزه آنها را در میان کشورهای اسلامی کاشته اند - .
حضرت، توضیح می دهد که دو ابر قدرت روم و ایران، چه گونه برنامه داشتند تا از عربان و از یهودیان خود را خلاص کنند و این که بی جهت یهود را به مدینه سنگ قلاب نکردند، که کیدها و نقشه ها در کار بود، و الا یهود چه چیزش در مدینه بود؟ آیا صهیون و یا بیت لحم و یا بئر فاران اش؟
فعل خداوند، در برابر کیدی است که به گفته ی مسعودی در مروج الذهب، از پیش طرح اش را ریخته بودند و حتی حمله ی شاپور ذوالاکتاف در رابطه با همان کید بود و پراکنده کردن یهود و جمع کردن شان در مدینه، باز هم از همان کید بود; بت پرستی اولاد اسماعیل، باز هم از همان کید بود; فقر و جنگ و جهل جزیره باز از همان کید بود . این ها نیز از خطبه ی قاصعه به دست می آمد .
این، کید این ها است که نمودارش در حمله ی به کعبه و شکستن وحدت مطرح می شود . همین است که در سوره، به داستان کعبه اشاره دارد، و همین است که عبدالمطلب می گوید: «للبیت رب یمنعک; خانه صاحب دارد .» .
در برابر این کید - که از تاریکی و ضلال برخاسته بود - تضلیل خدا (30) قرار داشت که دوباره آنان را به تاریکی بیندازد . کیدها، از ضلال و گمی سر بر می گیرند: (ما کید الکافرین الا فی ضلال) (31) ، کید، از این جا بر می خیزد و از این تاریکی بیرون می آید و او است که این کید از تاریکی برخاسته را دوباره به تاریکی بر می گرداند . کسانی که نقشه می کشند، به خاطر سیاهی و ظلمتی است که در آن قرار گرفته اند . در نتیجه، پس از این گمی و پس از این بن بست و سیاهی است که آنان را با پرنده ایی کوچک خورد می کنند . آن صاحبان قدرت و نیروهای عظیم، این گونه، با پرنده های کوچک، نابوده می شوند، و این، طبیعی است; چون، کسانی که از مرز خود بیرون رفتند و از حدود فراتر آمدند، ناچار باید ضربه بخورند و تمام نیروهای هستی این سرکوبی را می توانند و (ان ربک لبالمرصاد) (33). آنان، با آن همه کید و برنامه و قدرت و نیرو، به این گونه، در سیاهی و تاریکی می مانند و مانند برگی نیم خورده، رها می شوند و آنان که قرار بود از میان بروند، به هم می رسند و الفت می گیرند . آنان که نه زمین بر ایشان می رویید و نه آسمان بر سرشان می بارید و نه راه امنی داشتند و نه انس و الفتی، به هم پیوسته می شوند و با آن که نقشه ها برای نابودی شان کشیده بودند که گرسنه بمانند و با ترس بمیرند، از همان گرسنگی به آنان غذا داد و از همان ترس به آنان امن بخشید .
این همه، با نشان خدای بخشنده ی مهربان بود که می خواست تا قریش پراکنده را به الفت اجتماعی و الفت اقتصادی برساند و در سفرهای زمستانی و تابستانی به هم نزدیک شان کند .
پس اگر بنا باشد در برابر طاغوت های فریب کار و مکار و در برابر این اربابان، ربی و معبودی گرفت، آن معبود چه کسی باشد؟ جز همو که طاغوت ها را چون برگ نیم خورده کرد، و پراکنده ها را به الفت رسانید؟ (فلیعبدوا رب هذا البیت) (34). با شکست فیل و همراهان فیل و با شکست کید و طرح وسیع آنان، الفت اجتماعی و الفت اقتصادی حاصل شده است، ولی هدایت و دعوتی لازم است تا الفت اساسی را شکل بدهد و پراکنده ها را جمع کند و اینان را در برابر قدرت های حاکم بیاورد و محکومان را به کومت برساند و ضعیف ها را پیشوایان قدرت بسازد .
آن چه این الفت نهایی را فراهم می سازد، شناخت و عشق و عبودیتی است که در مغز و قلب و وجود عارف عاشق عابد می نشیند، و هوس های نهفته و جلوه های دنیا و وسوسه های پنهان و آشکار را مهار می کند، و همین است که دعوت نهایی، دعوت به عبودیت است .
پس باید عبد چنین ربی بود و او را حاکم گرفت: ربی که خوف و فقر آنان را تبدیل کرده است . نمی گوید: «آمن خوفهم » ، بلکه می گوید: (آمنهم من خوف (35) ) ; یعنی، از ترس به آن امن بخشید و از گرسنگی به آنان غذا داد . همان که باعث ترس و گرسنگی شده بود، با تربیت پیامبر، به امن و سرشاری رسید .
اگر این مستضعف ها و ضعیف شده گان، به قدرت رسیدند و اگر این سایه های بی رمق، آفتاب را به دست گرفتند، پس باید به قدرتی دیگر، در دل این ضعف، ایمان آورد و باید به محور امنی در این وسعت ترس و هراس، روی آورد و باید به غنای ریشه داری، همراه این فقر گسترده تسلیم شد: (فلیعبدوا رب هذا البیت (36) ) .