مَندی مَنگَس دختر جوانی بود که اطرافیانش او را به عنوان یک دختر عاقل میشناختند، اما او تصمیم گرفت به پسر جوانی که مدتی بود با او آشنا شده بود، اعتماد کند. دیری نگذشت که این اعتماد تمام زندگی و آیندهی او را به تباهی کشاند. با بنیتا همراه باشید.
مادر مَندی عاشق بچه بود و همیشه آرزو داشت روزی فرزنددار شود. پدر و مادر مندی پس از گذشت ده سال، در 14 اکتبر 1993 صاحب فرزند شدند. ویکی، مادر مندی، بسیار خوشحال بود و فرزندش را هدیهای از سوی خدا میدانست.
عشق ویکی به همسرش به اندازهی عشق او به دخترش نبود و این ازدواج زیاد به طول نیانجامید. او از همسرش جدا شد و سرپرستی دخترش را به عهده گرفت. مندی در کنار مادرش بزرگ شد و در سال 2012 از دبیرستان دلتا در اوهایو فارغالتحصیل شد. مندی مادرش را بسیار دوست داشت و جدا شدن از او را تقریبا غیرممکن میدانست، اما با تمام این وجود مجبور شد که مادرش را ترک کند و به شهر مجاور برود و در آن جا به عنوان خدمتکار شروع به کار کند.
او دوستان بسیاری داشت و در بین مردمی که او را میشناختند بسیار محبوب بود. وقتی مندی 21 ساله شد با مردی به نام جیمز ریمی که از خودش بزرگتر بود آشنا شد و طولی نکشید که با عشقی فراوان با این مرد ازدواج کرد.
آنها در سال 2016 صاحب یک پسر شدند و مندی احساس میکرد زندگیاش کامل شده. مندی به زودی احساس کرد که زندگی او و همسرش در حال فروپاشی است. طولی نکشید که مندی متوجه شد همسرش رفتارهای خشنی از خود بروز میدهد.
رفتار همسر او تا حدی خشونتآمیز بود که مندی تصمیم گرفت همراه فرزندش به مکان نامعلومی فرار کند، اما متاسفانه همسرش متوجه این ماجرا شد و با قرار دادن چاقو بر روی گلوی مندی او را تهدید به مرگ کرد.
رفتار همسرش او را تا سرحد مرگ ترساند و باعث شد که مندی از او شکایت کند و تمام تلاشش را برای دور نگه داشتن جیمز از خود و پسرش انجام داد.
با گذشت زمان، مندی آرامش را احساس کرد و فکر میکرد زندگی او و پسرش رو به بهبود است. پس از مدتی دوباره سر و کلهی جیمز پیدا شد و تلاش کرد به مندی و فرزندشان نزدیک شود. او ادعا میکرد که تحت درمان است و همه چیز به حالت عادی برگشته. مندی که نمیخواست فرزندش را بدون پدر بزرگ کند، حرف او را پذیرفت و زندگی مشترک آنها دوباره شروع شد.
رفتار خوب جیمز مدتی ادامه داشت تا این که او مجددا شروع به نشان دادن رفتارهای خشن کرد و اتفاقات ترسناکی شروع به افتادن کردند. پس از شکایت مندی، جیمز توسط پلیس دستگیر شد.
مندی و پسرش به خانهی پدر مندی رفتند تا زندگی جدیدی را در کنار پدر و نامادری مندی آغاز کنند. مندی که با مرد دیگری آشنا شده بود، نامزدیاش را در صفحهی فیسبوکش اعلام کرد.
چهاردهم مارس، روز شومی برای پدر مندی بود. بعد از ظهر آن روز، پدر مندی تماسی از پلیس دریافت کرد که سخت او را نگران کرد. پدر مضطرب به خانهی خود که حالا صحنهی جرم محسوب میشد بازگشت. پلیس به او گفت که مردی وارد خانهی آنها شده و پس از مشاجره با مندی گلولهای به سینهی او شلیک کرده و کسی از سرنوشت نامادری و پسر مندی اطلاعی ندارد.
مندی 23 ساله در خون غرق بود و مدام از سرنوشت فرزندش سوال میکرد اما پیش از آن که پلیس بتواند پاسخ این سوال را به او بدهد، از دنیا رفت.
مندی پیش از مرگ کلمهای را به پلیس گفت که سرنخ بزرگی محسوب میشد. او پیش از آخرین نفسش به پلیس نام جیمز را گفت. پلیس موفق شد از طریق موبایل جیمز او را ردیابی کند. خوشبختانه جیمز در هنگام دستگیری مقاومت نکرد و نامادری و فرزند مندی در سلامت کامل نجات یافتند.
وینستون پسر مندی هم اکنون با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکند. همهی اطرافیان مندی از این که او را از دست دادهاند بسیار غمگین هستند و تلاش میکنند به فرزند او کمک کنند.
اگر از خواندن این مطلب لذت بردید، میتوانید «شگفت انگیزترین اتاقهای مخفی دنیا را ببینید» را نیز بخوانید.
دوستان و همراهان همیشگی بنیتا، لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در بخش نظرات به اشتراک بگذارید؛ همچنین میتوانید به کانال تلگرامی بنیتا بپیوندید.
منبع:
lifedaily