Normal
0
false
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
الگویی
برای تبیین علل رفتارهای میان فردی
مقدّمه
زندگی اجتماعی امروزه آکنده از روابط اجتماعی و
تعاملات میان فردی است. ما بیش تر ساعات بیداری خود را در تعامل با دیگران
می گذرانیم و نیازهای فردی و جمعی خود را از همین روابط تأمین می کنیم. طبیعت
اجتماعی انسان او را بر آن داشته تا به زندگی جمعی روی آورد و جوامع گسترده و
متنوع امروزی را ایجاد کند. کانون شکل گیری این جوامع را باید در تعاملات اجتماعی
جست وجو کرد.
از گذشته های بسیار دور، درک رفتار اجتماعی انسان از
اشتغالات عمده فلاسفه، هنرمندان و عوام بوده است. در دوران باستان، فلاسفه ای
همچون افلاطون و ارسطو به چنین سؤالاتی توجه وافری مبذول داشته اند: زندگی اجتماعی
چگونه امکان پذیر می شود؟ چگونه افراد جامعه که هر یک دارای خصوصیاتی منحصر به
فردند می توانند زندگی اجتماعی موفقی با یکدیگر داشته باشند؟ حکومتی که بتواند
همزیستیِ اجتماعی مسالمت آمیزی را فراهم نماید باید از چه ویژگی هایی برخوردار
باشد؟ امروزه این گونه مسائل به شکلی بی سابقه موضوع مطالعه و مورد دقت قرار گرفته
است. به راستی چرا توجه به نحوه تعامل مردم با یکدیگر روبه افزایش است؟ زمانه ما
از نظر امکانات تعاملی چه تفاوتی با دوره های پیشین دارد؟
نگاهی اجمالی به تاریخ و مقایسه جوامع امروزی با
محیط های اجتماعی اعصار اولیه، ما را با تفاوتی مهم آشنا می سازد. در اجتماعات
اولیه هر کس به راحتی می توانست افراد پیرامون خود را بشناسد. معمولاً سرتاسر
زندگی فرد در محیطی شامل افراد خانواده، دوستان و آشنایان سپری می شد. هر کس که در
جریان فعالیت های روزمره دیده می شد، فردی آشنا و شناخته شده بود و عملاً «چهره
جدید» و یا «غریبه»ای وجود نداشت. زندگی اجتماعی و فردی در این گونه جوامع از هم
متمایز نبود و تعامل اجتماعی نقش محوری در زندگی آن ها ایفا می کرد. در این گونه
محیط ها هر کس موقعیت های بی شمار برای برقراری روابط با دیگران دارد؛ هیچ کس
نمی تواند گمنام بماند و یا خود را از سایرین جدا سازد. هر چند زندگی در گروه های
کوچک تر اغلب بسیار آزاردهنده تر از تجربه زندگی در جوامع بزرگ تری است که مردم
یکدیگر را نمی شناسند، اما باز در این شرایط مطمئنا تعامل اجتماعی برای بیش تر
افراد مسأله ساز نیست و امری طبیعی شمرده می شود.
در دو قرن اخیر جوامع گسترده ای پدید آمده اند. دنیای
امروز ما از چهره هزاران نفری شکل یافته است که ما آن ها را نمی شناسیم و هیچ گونه
تعاملی با آن ها نداریم. افرادی که آن ها را دوست، خویشاوند و یا آشنا می دانیم،
از لحاظ جغرافیایی و اجتماعی پراکنده اند و زندگی ما فقط اندکی با آن ها تداخل
دارد. نکته مهم دیگر این که ما امروزه زندگی های اجتماعی بسیار تخصصی و تفکیک
شده ای داریم. در کار، عملکرد جمعی، زندگی خانوادگی و حتی برای سرگرمی به
دیگران نیازمندیم، اما به ندرت دیگران می توانند احتیاجات ما در وضعیت های گوناگون
را ارضا کنند. بیش تر مردمی که در زندگی روزمره با آن ها برخورد می کنیم مثل
فروشندگان، رانندگان، کارمندان و ... کاملاً غریبه هستند. ما مجبوریم با آن ها
تعامل داشته باشیم، هر چند به ندرت ناگزیریم آن ها را بشناسیم. امروزه بسیاری
افراد در زمینه هایی به کار اشتغال دارند که تعامل با مردم یکی از جنبه های اصلی
موردنیاز آن هاست. موفق بودن تعاملات و روابط اجتماعی برای همگی ما حایز اهمیت
است. شمار و پیچیدگی قواعدی که باید برای تعامل با دیگران بدانیم، بسیار زیاد است
و ما باید بدون تأمل و به سرعت آن ها را در روابط اجتماعی خود به طرزی صحیح به کار
بگیریم. تنوع بیش از حد و تخصصی شدن بسیاری از روابطِ اجتماعی، مهارت های ویژه ای
را می طلبد که در بسیاری اوقات ظرفیت بالایی از توانایی انسان را به خود مشغول
می دارد. اگر لحظه ای به ظرافت و پیچیدگی موجود در رفتار مناسب به هنگام ابراز
محبت، گفت وگو با دوست یا فروشنده، صحبت با همسر، خرید رایانه و یا تدریس توجه
کنیم، درخواهیم یافت که تعامل اجتماعی حقیقتا چه تکلیف بزرگ و سنگینی است. تعداد
روزافزون افرادی که در تعامل با دیگران مشکل دارند و نیز افراد بسیاری که دستخوش
ترس از برخوردهای اجتماعی و کمرویی هستند، نشان می دهد که تعامل با دیگران به نحو
فزاینده ای مسأله ساز شده است. در واقع، نکته با اهمیت در یک تعامل اجتماعی این
است که بتوانیم رفتار خود و دیگران را فهمیده، آن ها را به هم مرتبط سازیم.
دستیابی به بیش تر هدف ها در تعاملات میان فردی، به همین هدف وابسته است. مطالعه
نحوه حل و فصل تکالیف فوق العاده پیچیده در زندگی مشترک با دیگران و روابط
اجتماعی، عمدتا در روان شناسی اجتماعی(1) قرار می گیرد.
«روان شناسی اجتماعی با مطالعه نحوه تفکر، احساس و
عمل آدمی در محیط های اجتماعی و چگونگی تأثیر متقابل محیط های اجتماعی در
اندیشه ها، احساسات و اعمال وی سر و کار دارد. ما چگونه رفتارها و انگیزه های دیگران
را ادراک و تفسیر می کنیم؟ باورها و نگرش ها چگونه شکل می گیرند؟ دوست داشتن و
دوست نداشتن و یا عشق و نفرت ناشی از چیست؟ روان شناسی اجتماعی در برخورد با
موضوعاتی از این دست بر دو نکته بنیادی درباره رفتار آدمی تکیه می کند:
نخست این که رفتار هم تابع فرد است و هم تابع موقعیت.
افراد مختلف در یک موقعیت معین به شیوه های متفاوتی عمل می کنند. رفتار یک فرد
بازتاب منظومه یگانه ای از ویژگی هایی است که وی با خود به موقعیت می آورد.
روان شناسی شخصیت با مطالعه این قبیل تفاوت های فردی سر و کار دارد. اما در عین
حال، می دانیم که هر شخص در موقعیت های مختلف به گونه های متفاوت عمل می کند. هر
موقعیت شامل مجموعه یگانه ای از نیروهاست که بر رفتار فرد اثر می گذارند.
روان شناسی اجتماعی با مطالعه تأثیرات موقعیت نیز سر و کار دارد.
دومین نکته زیربنایی در روان شناسی اجتماعی این است
که اگر موقعیت ها در نظر افراد واقعی بنمایند، پی آمد آن ها نیز واقعی خواهد بود.
به عبارت دیگر، مردم تنها به ویژگی های عینی یک موقعیت واکنش نشان نمی دهند، بلکه
به تعبیر و تفسیرهای خود از آن موقعیت نیز عکس العمل نشان می دهند. این امر یکی از
عللی است که موجب می شود افراد مختلف در یک موقعیت عینی معین به گونه های متفاوت
عمل کنند. فردی که یک عمل زیانبار را ناشی از سوء نیت تلقی می کند، نسبت به شخصی
که همان عمل را ناشی از عدم صلاحیت می داند، واکنش متفاوتی خواهد داشت. به همین
دلیل روان شناسی اجتماعی با فرایندهای ادراک و تفسیرهای اجتماعی، یعنی راهبردهای
خبرپردازی اجتماعی(2)
سر و کار دارد. از طریق درک خبرپردازی اجتماعی که شامل شکل گیری
برداشت(3) و اِسناد علّی(4)
است، می توان به شناخت رفتار اجتماعی دست یافت.»(5)
خبرپردازی
اجتماعی
انسان زمانی که در اجتماع و در موقعیت تعامل با افراد
دیگر قرار می گیرد، معمولاً دو پرسش اساسی را مطرح می کند: 1. این شخص چگونه آدمی
است؟ 2. چرا این گونه رفتار می کند؟ به عنوان مثال، رفتار مهربانانه دوستتان با
شما را در نظر می گیریم. این رفتار می تواند به دلایل زیر باشد:
1. او ذاتا آدم مهربانی است و همیشه با همه مهربان
است (ویژگی شخصیتی).
2. او حقیقتا شما را دوست دارد.
3. او به شما علاقه مند نیست و رفتارش به این دلیل
است که می خواهد از شما مقداری پول قرض بگیرد.
4. از او خواسته اند با شما مهربان باشد.
برای درک شخصیت افراد و چرایی رفتار آن ها باید به دو
سؤال مزبور پاسخ دهیم. سؤال اول به شکل گیری برداشت ها مربوط می شود و پاسخ پرسش دوم
ما را با یک اِسناد علّی روبه رو می سازد. معمولاً برای درک چرایی یک رفتار باید
آمیزه ای از علّت ها را به آن اِسناد دهیم. اِسناد صفات و دلایل به یک رفتار، جزئی
از فرایند شکل دهی برداشت است. در حقیقت، با درک چرایی یک رفتار است که می توانیم
درباره شخصیت فرد مخاطب به برداشت و استنباطی دست یابیم. در مثال فوق، باید
بتوانیم از رفتارهای قابل مشاهده به صفات و ویژگی های شخصیتی فرد و علل نامشهود
رفتارِ وی منتقل شویم. در واقع، باید تشخیص دهیم رفتار او به کدام یک از دلایل ذکر
شده قابل اِسناد است و کدام یک از آن ها می تواند فهم بهتری از رفتار و شخصیت او
در اختیار ما قرار دهد.
هدف از بررسی این نوع ادراکات، تشخیص عوامل ادراکی
صحیحی است که در یک رفتار اجتماعی دخالت دارند. خبرپردازی اجتماعی، ادراکی
استنباطی است و به معنای بازسازی صفات و ویژگی های نامشهود از اعمال و رفتارهای
مستقیما قابل مشاهده است که به شکل گیری برداشت می انجامد. شکل گیری برداشت، که
خود محصول فرایند اِسناد و یکپارچه سازی اطلاعات است، عبارت از یک فرایند شناختی
است که از طریق آن اطلاعات مربوط به شخص سازمان یافته و به صورت یک کل درمی آید.
یکپارچه سازی اطلاعات یا ترکیب صفات نسبت داده شده به عنوان علّت رفتار، ادراک
واحدی را به وجود می آورد که به صورت یک برداشت کلی نمایان می شود.
«شکل گیری برداشت مراحل متفاوتی دارد و معمولاً از دو
فرایند شناختی بزرگ کمک می گیرد: اِسناد صفات و یکپارچه کردن اطلاعات.
به کمک اِسناد، علّت رویدادها و مخصوصا علّت های
رفتار خود و دیگران را پیدا می کنیم. و با یکپارچه سازی آن ها، ربط صفات اِسنادی
به یکدیگر، دخالت دادن اطلاعات گذشته فرد، موقعیت و شرایط محیطی رفتار و ... به
برداشت و استنباطی از فرد یا رفتار نایل می شویم.»(6)
در چند دهه گذشته، تحقیق در زمینه استنباط ها
استنباط ها (برداشت ها) و اِسنادها یکی از حوزه های عمده پژوهش در روان شناسی
اجتماعی بوده است. امروزه بررسی جنبه شناختی تعاملات اجتماعی با تأکید بیش تر بر
روی این دو حوزه، که ارتباط وثیقی با یکدیگر دارند، صورت می گیرد. از سوی دیگر،
فرایند اِسناد و یکپارچه سازی اطلاعات ممکن است به خوبی صورت نپذیرد. امروزه
مجموعه ای از عوامل شناخته شده در فرایند اِسناد علّی، یکپارچه سازی اطلاعات و
شکل گیری برداشت دخالت کرده، به نوعی باعث خطا در ادراک عینی ما از دیگران
می شوند. این مجموعه عوامل «سوگیری های ادراکی» یا «شناختی» نامیده می شوند. شناخت و بررسی
آن ها از این نظر که تأثیر بسیار عمیقی بر نحوه ادراک ما در تعاملات اجتماعی
دارند، بسیار حایز اهمیت است. سوگیری ها به برداشت های غیرواقع بینانه و قضاوت های
اشتباه منجر شده، درک علل واقعی رفتار را غیر ممکن می سازند. روشن است که برداشت و
قضاوت ناصحیح نمی تواند پایه و مبدأ مناسبی برای رفتار اجتماعی سالم به حساب آید.
آنچه این مقاله بدان می پردازد توضیح فرایند اِسناد
علل به رفتار یا اِسناد علّی است. تحقیقات نشان داده است که این فرایند معمولاً
همراه با سوگیری هایی انجام می شود، از این رو، در بررسی آن بناچار باید به برخی
سوگیری های ادراکی نیز اشاره گردد. اِسناد علّت به رفتار، فرایند یکپارچه سازی
اطلاعات و سوگیری هایی که در اِسناد و یکپارچه سازی اطلاعات رخ می دهند، مجموعه ای
هستند که برای شناخت ادراکات در تعاملات میان فردی به دلیل ارتباط و پیوستگی شان
با هم باید به صورت واحد مطالعه شوند. اما به دلیل آن که پرداختن به تمامی آن ها
از حوصله این نوشتار خارج است، فرایند اِسناد برگزیده شده و تنها به بخشی از
سوگیری هایی که در این فرایند دخالت می کنند اشاره می شود.
الگوهای
توضیح دهنده رفتار اجتماعی
پژوهش منظم در زمینه نحوه تعامل افراد با یکدیگر،
پیشرفت نسبتا جدیدی است، اما علاقه به طبیعت رفتار اجتماعی انسان قدمتی کهن تر
دارد. از روزگاران قدیم تا به امروز افراد بسیاری تلاش کرده اند تا با خلق
نظریه های جامع درباره طبیعت انسان، رمز مردم آمیزی انسان را بفهمند. بدیهی ترین و
شاید کم فایده ترین شیوه توضیح رفتار انسان، صرفا بیان این مطلب است که رفتار
انسان تجلّی برخی نیازها یا سائق های اساسی یا به بیان بهتر، انعکاس طبیعت همگانی
است.آلپورت (Alport, 1986) در مرور خود بر تاریخ روان شناسی این گونه توضیحات را
نظریه های «ساده و مطلق» می نامد؛ زیرا در پی توضیح تمامی رفتارهای آدمی بر اساس یک اصل
واحد می باشند. به دلیل آن که بسیاری از این نظریات حتی در روان شناسی تا به امروز
باقی مانده اند، شاید ذکر مجمل برخی از آن ها مفید باشد.
لذت جویی(7) یا گرایش فرضی انسان ها به
جست وجوی لذّات و اجتناب از درد، حتی از زمان اپیکور (Epicor) توضیح نافذی برای رفتار
اجتماعی انسان به حساب می آمده است. فلاسفه ای همچون جان استوارت میل (Gohn Stwart Mill)، جرمی بتهام (Jermy Bentham) و هربرت اسپنسر (Herbert Spencer) بعدها این ایده را بیش تر پروراندند و حساب پیچیده ای را مطرح کردند که بر
آن مبنا مردم به محاسبه ارزش ها، منافع واقعی و مورد انتظار هر عمل، در هرگونه
وضعیت فعلی یا آتی تکیه می کنند. به عنوان مثال، می توان رفتن به دندانپزشکی را
نیز نوعی عمل لذت جویانه به حساب آورد؛ چرا که در آینده از رنج احتمالی ناشی از
فساد دندان می کاهد! این ایده به روان شناسی نیز راه پیدا کرده است. رفتارگرایانی
که مفاهیمی همچون پاداش، تقویت و یا تنبیه را برای توضیح رفتار اجتماعی به کار
می برند، اساسا پیروان نظریه ساده و مطلق لذت جویی هستند. بسیاری از نظریه های
تعامل اجتماعی از این عقیده بهره می جویند. طبق این دیدگاه ها، مردم فقط تا وقتی
در تعامل با یکدیگر شرکت می کنند که منافع بالفعل و بالقوه این اعمال بر هزینه ها
غلبه کند.
بجز لذت جویی، قدرت طلبی، کنترل و اقتدار نیز ممکن
است به عنوان توضیحی ساده و مطلق از تعامل اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد. نیچه (Nietzshe) طرفدار
مشهور این فلسفه بود. سومین شیوه، توضیح رفتار انسان بر اساس گرایش همگانی به
نوع دوستی(8) است. این نظریه به عنوان یک نظریه ساده و مطلق اجتماعی موارد
ارجاع فراوانی دارد. توضیح علّت همکاری مردم با یکدیگر، کمک به همدیگر و یا حتی
قربانی شدن به خاطر هم، می تواند با این نظریه صورت گیرد. از هنگام انقلاب فرانسه
نظریه ساده و مطلق دیگری به نام «خردگرایی» مقبولیت فزاینده ای یافت. طبق این
نظریه، انسان ها اساسا تصمیم گیران هوشمند و منطقی هستند که رفتارهای اجتماعی خویش
را با بررسی بخردانه و سنجش انتخاب های ممکن تنظیم می کنند. بسیاری از نظریات نافذ
در زمینه فرایندهای تعاملی بر این فرض ضمنی مبتنی هستند. نظریه اِسناد فرض می کند
افراد همچون دانشمندانی عام رفتار می کنند و سعی دارند استنباط های علّی از رفتار
دیگران را وسیله ای برای ایجاد نظم و پیش بینی پذیری در زندگی اجتماعی خود قرار
دهند. این الگوی رفتار انسانی، در علوم شناختی نیز طرفداران بسیاری پیدا کرده است؛
کسانی که معتقدند با برنامه ریزی رایانه هایی که تصمیماتی شبیه انسان ها می گیرند،
ممکن است به فهم رفتار انسانی نیز نایل آییم، از این نمونه اند.
شاید به عنوان واکنشی در برابر تسلط خردگرایی، چند
دهه اولیه این قرن شاهد احیای مجدد توضیح رفتار انسان بر اساس هیجان ها و تفکرات
غیر عقلانی بوده است تا تفکرات عقلانی. پیشروترین آن ها نظریه «روانکاوی» فروید
بود که سعی داشت تمام رفتارهای انسان را بر اساس جریان ناهشیار انرژی های هیجانی و
انگیزشی و فرونشانی آن ها توضیح دهد. هر چند معلوم شده است که بیش تر نظریات فروید
از نظر ارزیابی تجربی غیرقابل بررسی اند و بنابراین، جزو روان شناسی علمی نیستند،
ولی بسیاری از مفاهیم و قواعد وی هنوز نقش مهمی دارند. تسلط این گونه نظریات ساده
و مطلق با ظهور روان شناسی علمی در نیمه دوم قرن نوزدهم درهم شکست. در سال 1908 دو
کتاب درسی روان شناسی اجتماعی منتشر شدند که پیشاپیش، از پیشرفت های گسترده این
رشته در آینده خبر می دادند: کتاب ویلیام مک دوگال (William Mc Dougall) دیدگاه روان شناختی
فردگرا داشت و بر این باور بود که سائق های مختلفی همچون کنجکاوی، ابراز وجود و
تنفر ریشه رفتار اجتماعی می باشند. کتاب دیگر، نوشته راس (Ross) بود که بیش تر جهت گیری
جامعه شناختی داشت. وی معتقد بود فرایندهای اجتماعیِ تقلید، القا و همرنگی،
نیروهای شکل دهنده رفتار تعاملی ما هستند. تا سال 1924 روان شناسی اجتماعی به وضوح
رشته ای علمی و آزمایشگاهی شده بود که رفتار اجتماعی را از نقطه نظر فردی مورد
بررسی قرار می داد (آلپورت، 1924). دهه های بعدی دوران گسترش سریع پژوهش
روان شناسی اجتماعی بود. «رفتارگرایی» که بر نقش پاداش ها و تنبیهات بیرونی در
تنظیم رفتار تأکید می کرد، تا همین اواخر جهت گیری نظری مسلط بود. در واقع، بسیاری
از رفتارهای ساده و نسبتا غیرمنطقی با ارائه پاداش ها و تنبیهات به راحتی قابل
دستکاری هستند. رفتارگرایان فرایندهای درونی فعّال و خلّاقِ مؤثر بر رفتار اجتماعی
را نادیده می گیرند. مکتب دیگر، روانشناسی گشتالت، با بذل توجه خاص به نحوه
فرایندهای درونی و بازنمایی هایی که تعیین کننده شیوه درک و تفسیر ما از دنیا
می باشند، موجب بازگشت توازن شد. سولومون اِش (Solomon Asch) از این ایده که ما هنگام
شکل دهی برداشت، تصاویر کلی و معناداری در ادراکمان خلق می کنیم استفاده کرد. لوین (Lewin) در نظریه
میدانی خود اصول مشابهی را به کار برد مبنی بر این که شیوه درک ذهنی و تجربه ما از
محیط و امکانات رفتاریمان در یک زمان معین (فضای زندگی ما) تعیین کننده اصلی رفتار
اجتماعی است.
در دهه های اخیر «جهت گیری شناختی» مسلط بوده است.
فرض اصلی الگوی مذکور این است که برای فهم رفتار اجتماعی باید ادراکات، شناخت ها و
راهبردهای پردازش اطلاعات مردم در مقام عمل کنندگان اجتماعی را دقیقا تحلیل نمود.
تأکید بر فرایندهای شناختی امروزه از آن روی صورت می گیرد که ادراک مرحله اول
شکل گیری رفتار اجتماعی و تعیین کننده تعاملات بعدی است. پیش از آن که بتوانیم با
دیگران ارتباط معناداری برقرار نماییم، باید آن ها را ادراک و تفسیر کنیم. علاوه
بر این، ما در طی تعامل مشغول بازبینی مداوم افرادی هستیم که با آن ها سر و کار
داریم. بازبینی جنبه مهمی از درک شخص به حساب می آید و در نهایت، هر برخورد
اجتماعی به شکل گیری برداشت ها، انتظارات و پیش بینی های معینی درباره افرادی که
پیش تر آن ها را ملاقات کرده ایم می انجامد. بنابراین، درک شخص همیشه در شروع، حفظ
و خاتمه تعاملات اجتماعی نقش مهمی ایفا می کند.
البته نظریه ها و رویکردهای بسیار دیگری نیز وجود
دارند که می توان از آن ها نام برد. ولی نکته این جاست که روان شناسی اجتماعی یک
علم چند نظریه ای است. هیچ نظرگاه منفردی در زمینه رفتار انسانی انحصار مطلق ندارد
و تا به حال هیچ گونه نظریه یا الگوی جامع و منفردی که تمام پدیده های تعاملی را
توضیح دهد، وجود نداشته است. نظریه ها وظیفه کمک به ما برای سازماندهی مشاهدات
تجربی گردآمده را بر عهده دارند و هر یک می توانند در بافت مربوط به خود صحیح
بوده، محققان را به سوی پاسخ سؤالات در موارد بعدی راهنمایی کنند.(9)
در چند دهه گذشته تحقیق در زمینه شکل گیری برداشت و
اِسنادها یکی از حوزه های عمده پژوهش های روان شناسی اجتماعی بوده است. مطالب
بسیاری درباره نحوه فهم و پیش بینی یکدیگر و انواع اشتباهاتی که می توانند به
پیشداوری ها منجر شوند، کشف شده اند. در این مقاله نیز سعی شده است فرایندهای
شناختی مورد بررسی قرار گیرند. فرایند اِسناد علّت به رفتار و نیز مطالعه سوگیری های اِسنادی
موضوع مورد بحث ما است. امروزه مطالعه سوگیری های اِسنادی از اهمیت خاصی برخوردار
است. این سوگیری ها می توانند به برداشت های غیرواقع بینانه و قضاوت های اشتباه
منجر شوند و رفتار اجتماعی ما را تحت تأثیر قرار دهند. ما با آگاهی بر این
گرایش ها می توانیم در قضاوت هایمان نسبت به خود و دیگران عینی تر باشیم.
اِسناد
علّت ها به رفتار
یکی از تکالیف عمده در تعامل اجتماعی، شکل گیری
برداشت افراد از یکدیگر است. دومین تکلیف عمده این تعامل، درک معانی و علل رفتار افراد است.
این قبیل معانی غالبا ملموس و محسوس نیستند و برای دستیابی به آن ها باید از
شیوه هایی استفاده کرد که به استنباط و تفسیر علل منجر شود.
به عنوان مثال، ورزشکار معروفی که نوعی شکلات را در
تلویزیون تبلیغ می کند، چه هدفی را دنبال می کند؟ آیا او واقعا این نوع شکلات را
دوست دارد و یا برای کسب پول این کار را انجام می دهد؟ یکی از آشنایان از کنار ما
می گذرد، اما سلام نمی کند؛ کتابدار دانشگاه بسیار با دقت و حوصله به مراجعان پاسخ
می دهد؛ مشتری انعام خوبی به شاگرد مغازه می دهد و... . همه این موقعیت ها موجب
می شوند تا در ذهن ما درباره رفتار دیگران و احیانا رفتار خودمان سؤالاتی نقش
ببندند. در هر یک از این موارد، یک مسأله اِسنادی مطرح است. ما باید تصمیم بگیریم
که رفتار را به کدام یک از علل احتمالی آن اِسناد دهیم. محققان اِسناد معتقدند ما
برای تصمیم گیری درباره علّت رفتار مردم با دو مسأله مواجهیم: الف. تعیین
پیش آیندهای علّی یک عمل؛ ب. محرز ساختن تعمد عمل کننده.
پیش آیندهای علّی یک عمل ممکن است درون فرد یافت شوند
مثلاً، ورزشکار واقعا به شکلات علاقه مند است و یا خارج از وی باشد مثلاً،
نیاز به کسب پول باعث چنین رفتاری شده است. اگر علیت درونی باشد، آن گاه باید
تصمیم بگیریم که عمل عمدی بوده است یا خیر. ما در زندگی روزمره پیوسته چنین
قضاوت هایی را با اندک توجهی انجام می دهیم. آیا فروشنده ای که 5 دقیقه است به شما
توجهی ندارد، فردی گستاخ و نالایق است (اِسناد درونی) یا تحت فشار شدید برای تکمیل
دفتر کار خود است (اِسناد بیرونی)؟ آیا همکارتان امروز صبح با جواب ندادن به سلام
شما ، ابراز تنفر می کرد (گرایش درونی) یا از یک جنجال خانوادگی پریشان بود (اسناد
خارجی)؟ آیا پزشک معالج شما به دلیل آن که واقعا شما را دوست دارد با شما مهربان
است (گرایش درونی) یا به این دلیل است که این امر جزئی از شغل اوست و بابت آن به
او پول می دهید (اِسناد خارجی)؟ پاسخ های ما به این گونه سؤالات راهنمای رفتار ما
هستند؛ مثلاً، از فروشنده شکایت نماییم یا مجددا با صدای بلندتری به همکارمان سلام
کنیم، یا دکترمان را عوض کنیم. اگر قرار است رفتار صحیحی داشته باشیم، باید این
قبیل اِسنادها را به درستی انجام دهیم. نحوه انجام این گونه تکالیف موضوعی است که پژوهش
اسناد سعی در کشف آن دارد. مطالعه فرایند اِسناد دادن یکی از موضوعات محوری در
روان شناسی اجتماعی است و هدف آن روشن کردن این نکته است که ما در کوشش های خود
برای تفسیر رفتار چه قواعدی را به کار می بریم و چه خطاهایی مرتکب می شویم. (هیدر Heider, 1958و کلیKelley,
1967 )(10)
«هیدر» و منطق اِسناد
شاید بتوان فریتز هیدر (Fritz Heider, 1958) را اولین
روان شناسی معرفی کرد که به مسأله اِسناد علّت به رفتار پرداخته است. او مطرح کرد
به منظور شرکت موفق در تعاملات اجتماعی، باید بتوانیم محیط اجتماعی خود را به طرز
مؤثری فهمیده، پیش بینی و کنترل نماییم. طبق نظر او، ما این کار را با معلول فرض
کردن رفتار انجام می دهیم و منابع علّی آن را در فرد یا محیط جست وجو می کنیم. از
نظر هیدر مردم در زندگی روزمره مانند دانشمندان عامی عمل می کنند که برای فهم
یکدیگر از همان اصول علّی و منطقی مورد استفاده دانشمندان برای فهم دنیای فیزیکی
سود می جویند. او معتقد بود جست وجوی عوامل علّیِ رفتار از جمله خصوصیات بنیادی و همگانی
انسان هاست که از طریق به کار بردن قوانین سرد منطق به آن دست می یابند. خود او نیز برای
توصیف چگونگی استفاده از علیت در اِسنادهای روزمره از منطق استفاده می کرد. البته
الگوی او در توصیف پدیدارشناسی عمل کنندگان عامی به این دلیل که رفتار آن ها کم تر
متأثر از خردگرایی است، الگوی ویژه ای محسوب نمی شود و از همین روست که نظریه پردازان
بعدی اِسناد سعی داشتند آن را اصلاح کنند.
ما در پیش بینی رفتار دیگران ابتدا سعی می کنیم بین
تأثیرات(11) محیطی و خارجی و تأثیرات درونی و فردی تمایز بگذاریم. علیت
درونی تنها زمانی قابل استنباط است که هیچ فشار بیرونیِ قابل قبولی برای توضیح
اعمال فرد وجود نداشته باشد. عمل علیه فشارهای خارجی و گاهی مخالف علایق آشکار خود
فرد به اِسنادهای مطمئن تری در مورد تعمد فرد منجر شده، به اعتبار(12) بیش تر
آن رفتار می انجامد. آزمایش ها نیز این اثر را نشان می دهند. شاید صحبت های
سخنگویی از پایگاه پایین مثلاً یک تبهکار محکوم وقتی از اعطای قدرت بیش تر به
دادگاه ها حرف می زند در مقایسه با سخنگویی از پایگاه بالا مثلاً یک وکیل از
نفوذ و اعتبار بیش تری برخوردار باشد؛ زیرا این امر مخالف انتظارات بیرونی و نیز
علایق درونی وی است. (والستر، ارنسون و آبراهامز 1966)(13) برعکس، وقتی پزشکان
طرحی بهداشتی را که پول کمتری برای آن ها دارد غیر عملی می دانند، ما گرایش داریم
احتمال وجود نیات درونی خوب در آن ها را کمتر بپذیریم. وقتی شخص برخلاف مخالفت های
قابل توجه بیرونی دست به انجام کاری می زند، بهترین توضیح برای عمل وی تلاش و
مقاصد درونی قوی است.(14)
الگوی
چند بُعدی اِسناد یا نظریه مکعبی(15)
یکی از مسائلی که هنگام اِسناد فراروی خود مشاهده
می کنیم، چگونگی برخورد با عوامل درونی و خارجی اِسناد داده شده به رفتار است. ما
چگونه می توانیم مطمئن شویم رفتار فرد منشأ درونی دارد و یا عوامل بیرونی در
شکل گیری آن مؤثر بوده اند. به عبارت دیگر، آیا روشی وجود دارد تا بتوانیم بر اساس قواعدی
معین میان اِسنادهای درونی و بیرونی تمایز قایل شویم؟ هارد کلی (H. kelley) نظریه
پیچیده ای را مطرح کرد که در آن به طور همزمان سه مجموعه از متغیرها در نظر گرفته
می شود. نظریه وی را نظریه سه بعدی یا نظریه مکعبی می نامند. این سه بعد عبارتند
از:
1. هدف یا محرک (متعلَق عمل)؛ 2. عمل کنندگانی که آن
رفتار را انجام می دهند؛ 3. وضعیت یا بافتی که رفتار در آن رخ می دهد.
فرض کنید مجید درباره غذایی که اخیرا در یک مهمانی
خورده با اشتیاق صحبت می کند. به طور کلی، سه علّت عمده برای تمجید او وجود دارد:
اولی مربوط به خود غذاست؛ شاید غذا واقعا عالی بوده است. دومین علت احتمالی تمجید،
چیزی است مربوط به خود شخص؛ مجید واقعا عاشق آن نوع غذا بوده است. و سومین علّت
احتمالی مربوط می شود به موقعیت خاصی که وجود داشته است؛ آن روز، روز تولد او بوده
و یا پس از مدت ها دوری از آشنایان توانسته در آن مهمانی شرکت کند و خوشحالیش باعث
شده تا هر رویدادی در چشم او عالی به نظر آید. ما عمل را به هر یک از این سه طبقه
ممکن است اِسناد دهیم: هدف، عمل کننده و یا وضعیت.
قلب نظریه کلی، ایده «تغییر همگام» است. ما وقتی علیت
را اِسناد می دهیم که علّت و معلول ها مدتی همزمان رخ دهند و یا ناپدید شوند. این
کار را می توانیم با جست وجوی تغییر همگام در هر یک از این سه بعد انجام دهیم.
اولین کار این است که بدانیم عمل مورد مشاهده در طول زمان و در شرایط مختلف همسان(16) است؛
یعنی شخص در طول زمان و در شرایط مختلف به همان وضع به وضعیتی مشابه واکنش نشان می دهد.
مثلاً، مجید هر بار که در آن مهمانی غذا می خورد، همین احساس را دارد. وقتی همسانی
پایین باشد، دادن اِسناد درونی یا بیرونی دشوار است. در این هنگام، بهترین توضیح
در مورد رفتار عمل کننده، شانس یا شرایط متغیر است. چه برای اِسنادهای درونی و چه
برای اِسنادهای بیرونی، همسانی بالایی لازم است.
دوم این که، عمل کننده بداند که آیا آن عمل متمایز(17) است
یا خیر؟ یعنی رفتار مشاهده شده فقط در واکنش به این فرد، وضعیت یا محرک خاص (تمایز
بالا) رخ می دهد یا عمل کننده، این رفتار را به طور غیرافتراقی در واکنش به
تمامی محرک ها، افراد یا وضعیت ها نشان می دهد (تمایز پایین)؟ مثلاً، اگر مجید
تنها از این غذایی که در این مهمانی خورده، تمجید کند، رفتار او از درجه تمایز
بالایی برخوردار است و اگر بیش تر اوقات از غذاهایی که در مهمانی ها می خورد تعریف
کند، می توان گفت که رفتارش دارای تمایز پایینی است. تمایز بالا منجر به اِسنادهای
بیرونی و وضعیتی می گردد.
سوم این که، مشاهده گر در پی اطلاعاتی در مورد چگونگی
رفتار دیگران در واکنش به همان محرک باشد؛ یعنی میزان همرأیی(18) در رفتار را بررسی کند. وقتی دیگران در
واکنش به یک وضعیت مشابه یکسان عمل کنند، از همرأیی بالا صحبت می کنیم. اگر فقط
عمل کننده است که این گونه رفتار می کند، همرأیی پایین می باشد. اگر همه کسانی که
در آن مهمانی شرکت کرده اند از آن غذا تعریف کنند، باید مهمانی واقعا عالی بوده
باشد. اما اگر فقط مجید از غذا تعریف کند و کس دیگری این کار را انجام ندهد، در
این صورت، بیش تر اطلاعاتی در مورد مجید به دست آورده ایم تا در مورد مهمانی. اگر
همیشه همه اطرافیانتان با شما مهربان باشند (همرأیی بالا)، نه فقط فرد خوشبختی
هستید، بلکه به نحو واقع بینانه ای می توانید رفتار آن ها را به علّتی که بیرون از
آن هاست، نسبت دهید؛ یعنی به خودتان! ترکیبات مختلف این سه بعد (همسانی، تمایز و
همرأیی) به استراتژی های اِسنادی گوناگونی منجر می شود. به نظر کلی، این ابعاد
معیارهایی هستند که برای بیان رفتار دیگران به کار می بریم. از روی پاسخ های
متفاوتی که به سه معیار اِسناد داده می شود، می توان ترکیب های ممکن بین عوامل
بیرونی و ویژگی های درونی را پیش بینی کرد. این پاسخ ها ترکیب های دیگری از اِسناد
را به همراه می آورند که می توان با کمک آن ها واکنش های رفتارِ میان فردی را
پیش بینی کرد. این کندوکاو برای تعیین علّت رفتار، در واقع نمونه ای غیر رسمی از
کاربرد روش علمی است. استفاده ترکیبی از سه معیار مذکور، که «قاعده همایندی»(19) نامیده
می شود، به ما کمک می کند تا بدانیم معلول با علّت مذکور همایندی دارد یا خیر؟ در
واقع، می پرسیم: آیا معلول فقط با علّت مفروض تغییر می کند (متمایز بودن)؟ آیا این
امر هر بار که آزمایش انجام می گیرد، روی می دهد (همسانی)؟ و آیا مردمان دیگر نیز
به همین نتیجه می رسند (همرأیی)؟(20)
این مجموعه پرسش ها به ما کمک می کند تا بدانیم رفتار
در اثر علّتی درونی است یا بیرونی.
ترکیب مجموعه سؤالات در مورد چرایی تمجید مجید از
غذای مهمانی را می توان به صورت زیر نمایش داد:
الگوهای اِسنادی همگی مفروضات معینی درباره نحوه تفکر
و رفتار انسان ها ارائه می کنند که از فرمول بندی آن ها تلویحا معلوم می شود که
اِسناد اساسا یک فرایند عقلانی و منطقی و در نتیجه، قابل پیش بینی است که در آن،
مسأله اصلیِ ادراک کننده تشخیص علل اولیه ضروری برای توضیح عمل است. همان گونه که
شیور (1975 Shaver,) مطرح کرده است، می توان ادراک کننده ایده آل هیدر را همچون
فیلسوفی در نظر گرفت که هیچ چیز جز قوانین منطق را به کار نمی برد... ادراک کننده
ایده آل جونز و دیویس را می توان همچون یک پردازشگر اطلاعاتی بسیار منضبط در نظر
گرفت... در مقابل، ادراک کننده ایده آل کلی، دانشمندی اجتماعی است که مکلّف است با
بررسی قضاوت های دیگران در بین سایر موارد، منبع رخداد را پیدا کند.
این ایده ها که ادراک کننده را دانشمندی اجتماعی و مستقل
می پندارند، در تمامی این نظریه ها دچار یک ساده انگاری افراطی شده اند. اِسنادهای
ما درباره دیگران اغلب متأثر از سوگیری های غیرمنطقی و انگیزشی و نیز عدم توانایی
ما در کنترل مؤثر اطلاعاتِ در دسترس است. پژوهش در زمینه منابع مختلف سوگیری های
اِسنادی، انواع جالبی از قصورهای قضاوتی(21) را نمایان می سازد که به
آن ها به طور مختصر اشاره خواهد شد.
سوگیری های
اِسنادی
یکی از تکالیف اصلی اِسنادی که ما روزانه با آن
مواجهیم، مشخص کردن این نکته است که آیا رفتار مشاهده شده بازتابی از ویژگی های
خاص شخص است (مانند نگرش ها، گرایش ها، باورها و ویژگی های شخصیتی او) یا چیزی است
مربوط به موقعیتی که ما شخص را در آن مشاهده می کنیم (مانند پول، هنجارهای نیرومند
اجتماعی و تهدیدها)؟ اگر استنباط ما این باشد که موقعیت خاصِ شخص موجب رفتار اوست،
اِسناد درونی یا گرایشی(22)
است. اما اگر به این نتیجه برسیم که به طور عمده یک علّت
بیرونی موجب آن رفتار است، به اِسناد بیرونی یا موقعیتی(23) دست زده ایم.(24) سوگیری های
شناختی اشتباهات ذهنی هستند که توسط راهبردهای ساده شده پردازش اطلاعات به وجود
می آیند. این خطاها، حتی پس از آگاهی فرد نسبت به ماهیت موضوع، مشابه خطاهای
دیداری پایدار هستند. آگاهی از سوگیری ها، به تنهایی به ادراک صحیح نمی انجامد.
چرا که غلبه بر آن ها در اغلب موارد کاری دشوار است.
تأکید نابجا بر عوامل بیرونی یا درونیِ رفتار و یا
جابجا فرض کردن آن ها، از مشخصه های عمده سوگیری ها به شمار می رود. در واقع، فرد
نمی تواند عوامل درونی و بیرونی رفتار را از هم تمایز دهد و در مواردی نیز در
تشخیص درونی و یا بیرونی بودن عامل دچار مشکل می شود. سوگیری ها مانع جست وجوی
درست علت ها شده، درک صحیح رفتار را مختل می کنند. ما با آگاهی بر این سوگیری ها
می توانیم در قضاوت هایمان راجع به خود و دیگران عینی تر باشیم. در این جا به
نمونه هایی از سوگیری های رایج در فرایند اِسناد اشاره می شود. به دلیل آن که
بررسی یکایک آن ها و تبیین تأثیر آن ها بر فرایند اِسناد، موضوع گسترده ای است که مقاله ای
جداگانه می طلبد، از توضیح تفصیلی آن ها خودداری می شود. ولی باز لازم به ذکر است
که فرایند اِسناد معمولاًتحت تأثیراین سوگیری هاقرارداردوبررسی فراینداِسنادبدون
درنظرگرفتن این سوگیری هانمی تواند به درک وتفسیر رفتارهای میان فردی منجرشود.(25)
1. سوگیری به نفع توضیحات علّی
یک نظریه فلسفی بسیار مقبول وجود دارد که علیّت را از
خصوصیات جهان خارجی ما نمی داند، بلکه آن را نتیجه یک فرایند استنتاجی پیچیده و
ذهنی می شناسد. به عبارت دیگر، ایده رابطه علّت و معلول، یک اختراع انسانی است و
در چشمان مشاهده گر جای دارد. ما بسیار علاقه مندیم میان پدیده های به ظاهر مستقل
و غیر مربوط به هم، نوعی ربط و انسجام ایجاد کنیم. برای ما پذیرش تصادفی بودن یک
امر، صرفا به معنای عدم درک علّت آن است نه بی علّت بودن آن. گرایش ما به توضیح
علّی پدیده ها، که حاصل تمایل ما به اثبات انسجام میان آن هاست، سوگیری به سمت
علیّت در اِسنادها خوانده می شود. انسجام، القاگر نظم است و از همین روست که افراد
به طور طبیعی مشاهداتشان را در قالب یک رشته الگوها و روابط منظم می گنجانند. اگر
در این میان الگویی به دست نیاید، ما نقص فهم خود را مقصر می دانیم و هرگز تصور
نمی کنیم با پدیده هایی تصادفی، بی هدف و بی دلیل روبه رو هستیم. حتی زمانی که
اطلاعات در دسترس بسیار ناقص باشند، باز ما تمایل داریم دنیا و پدیده های آن را
طبق الگوهای مرتبط و معنادار نظاره کنیم (الگوی گشتالتی رفتار اجتماعی). در حوزه
رفتار میان فردی نیز می توان همین اثر را مشاهده کرد. ما ترجیح می دهیم رفتار
دیگران را بیش از آن که نتیجه تصادف و عوامل غیر قابل کنترل بدانیم، آن را به
الگوهای منظم و ساختارهای کلی و معنادار ارتباط دهیم.
در خلال جنگ جهانی دوم، ساکنان لندن برای یافتن الگوی
بمباران شهر از سوی آلمان ها، انواع مختلفی از توضیحات علّی را مطرح می ساختند.
این توضیحات اغلب در تصمیم گیری در این مورد که کجا اقامت کنند و چه زمانی به
پناهگاه بروند، به آن ها کمک می کرد. اهالی لندن با توجه به مناطقی که مورد اصابت
قرار گرفته بودند، سعی در شکل دهی فرضیه ای داشتند که از طریق آن بتوانند الگویی
هدفمند و منظم از بمباران ها را کشف کنند. اما بررسی هایی که پس از جنگ انجام گرفت
نشان داد که محل اصابت بمب ها تا حدودی بر اساس یک توزیع تصادفی بوده است. حتی اگر
بپذیریم که آلمان ها قصد پیاده کردن یک الگوی هدفمند را داشته اند، نتایج نشان
می دهد که اهداف آن ها به مرور تغییر کرده و در مواردی نیز برآورده نشده است و
نتیجه نهایی، یک الگوی تصادفی از کار در آمده است. افراد به دلیل نیاز به نظم
بخشیدن به محیط پیرامون خود، در جست وجوی علل بروز پدیده هایی برمی آیند که در
واقع تصادفی اند و اغلب هم فکر می کنند که علل آن را کشف کرده اند. این سوگیری
علّیتی می تواند منبعی جدّی برای تحریفات اِسنادی باشد و باعث شود در وضعیت هایی
که چیزی جز یک همبستگی بین عمل و پیامدهای آن به چشم نمی خورد، به دنبال تصور علل
و حتی مقاصد باشیم.(26)
2. سوگیری تقویت کننده خویشتن یا سوگیری خدمت به خود(27)
بیش تر سوگیری ها ریشه در عوامل شناختی و ادراکی
دارند و معلول ادراک یا پردازش غلط اطلاعات هستند. اما وقتی از تعبیر و تفسیر فرد
از رفتارهای خود صحبت می کنیم، باید امکان تحریف های ناشی از عوامل انگیزشی را نیز
در نظر بگیریم. انگیزش اجتناب از سرزنش و جست وجوی پاداش، منبع مهم دیگری برای
اِسنادهای سوگیرانه است. این گونه سوگیری های خدمت به خود در خصوص توضیح موفقیت و
شکست بسیار رایج است. فرد تمایل دارد موفقیت را به خودش نسبت دهد و برای توجیه
شکست به دنبال علّت های بیرونی بگردد: «اگر موفق شدم، به این دلیل است که توانایی
خوبی دارم و اگر شکست خوردم به این دلیل است که همه علیه من بودند.» توضیحات سیاستمداران
پس از پیروزی و یا شکست در انتخابات و یا توجیهات ورزشکاران پس از برد و باخت بازی
و یا نظر استادی که دانشجویانش نمره خوبی کسب کرده اند، نمونه ای از این نوع
اِسنادهاست. شکست در انتخابات به عوامل موقعیتی اِسناد داده می شود. برندگان مسابقات
ورزشی تمایل دارند کار سخت، تمرین مداوم و مهارت خود را به عنوان عوامل موفقیت شان
معرفی کنند، در حالی که بازندگان بر شرایط بیرونی، مثل حریف یا داور، تأکید دارند.
استاد نیز مایل است به این نتیجه برسد که نمرات خوب دانشجویانش نتیجه تدریس خوب
اوست. بر عکس، زمانی که دانشجویان نمرات خوبی به دست نمی آورند، می تواند بگوید که
به قدر کافی تلاش نکرده اند. بدون تردید، دانشجویان نیز از این سوگیری به دور
نیستند. نمره خوب، نزد آنان نتیجه تلاش های شخصی بسیار شدید یا استعدادهای بسیار
خارق العاده تلقّی می شود و نمره بد به کمبود وقت، انتظارهای نامعقول استاد،
دشواری سؤالات و... اِسناد داده می شود.
این که سوگیری های شناختی تا چه اندازه بر حسب توجیهات
انگیزشی قابل تبیین اند، موضوعی است که هنوز هم بحث های داغی بر سر آن در جریان
است.(28)
3. سوگیری به سمت اِسنادهای درونی؛ خطای بنیادی اِسناد(29)
بنیانگذار نظریه جدید اِسناد، فریتز هیدر، خاطرنشان
می سازد که رفتار یک فرد چنان توجه ناظران را برمی انگیزد که آنان همان صورت ظاهر
رفتار را پذیرا می شوند و به اوضاع و رفتار حاکم بر آن چندان توجهی نمی کنند (هیدر
1958). تحقیقات اخیر نیز پژوهش های او را تأیید کرده است. ما علل موقعیتی رفتارها
را دست کم می گیریم و خیلی آسان به نتیجه گیری هایی در مورد گرایش های فردی دست
می زنیم. راس (1977) این سوگیری در جهت اِسنادهای گرایشی به جای اِسنادهای موقعیتی
را «خطای بنیادی اِسناد» نامید. ما به عنوان عامل یک رفتار، تمایل داریم شکست ها
یا عملکردهای خلاف خود را با عوامل بیرونی توجیه کنیم، اما درباره دیگران
ویژگی های درونی را به عنوان علّت های رفتار در نظر می گیریم. فرهنگ دخالت زیادی
در گسترش این سوگیری داشته است. فرهنگ به ما یاد می دهد که هر کس مسؤول اعمال خودش
است. هرکس می تواند هر طور که می خواهد رفتار کند و آزادی عمل داشته باشد.
بنابراین، طبیعی است که رفتار دیگران را نیز ناشی از اختیار خودشان بدانیم، نه
فشارهای اجتماعی. این عوامل موقعیتی باعث می شوند که شخص نتواند در انجام دادن
کارها به طور کامل احساس آزادی کند؛ به دیگر سخن، در انتخاب رفتارش به طور مطلق
آزاد نیست، بلکه تحت اجبار شرایط قرار دارد. برای درک این فشارها باید دست به تلاش های
بیشتری زد. درک این شرایط، بخصوص زمانی که مجبور شویم قضاوت های اِسنادی خود را در
نظر گرفته، تحلیل عمیق تری نسبت به علل احتمالی رفتار دیگران داشته باشیم، اهمیت
بیشتری می یابد؛ درست مانند قاضی که نمی خواهد خیلی سریع درباره متهم قضاوت کند و
در مورد قضاوت خود احساس مسؤولیت می کند.(30)
4. سوگیری عمل کننده مشاهده کننده
درست همان گونه که مردم تمایل دارند تا اعمال مشاهده
شده دیگران را به عوامل درونی اِسناد دهند تا بیرونی (خطای بنیادی اِسناد)، تمایل
مکملی نیز وجود دارد مبنی بر این که رفتارهای خود را به عوامل بیرونی و وضعیتی
نسبت دهند. (جونز و نیس بت، Jones and Nisbett, 1971) معدودی از ما اظهار می داریم که «ببخشید دیر کردم، من فرد بی نظمی هستم»،
بلکه ما عوامل بیرونی مثل ساعت خود، ترافیک یا تلفنی را که در آخرین لحظه مزاحم ما
شده بود سرزنش می کنیم. اما در مورد دیگران معمولاً عکس این رخ می دهد. وقتی منتظر
کسی هستیم که به موقع به محل ملاقات نیامده، او را فردی بی ادب، بی نظم یا
فراموشکار به حساب می آوریم.
یک چنین سوگیری اِسنادی بخصوص می تواند در روابط
نامتوازن از نظر قدرت جالب باشد. زیردستان معتقدند بالا دستان نسبت به آنان از
آزادی عمل درونی و نیروی بیشتری برخوردارند (اِسناد درونی). بر عکس، بالا دستان
ممکن است بر این باور باشند که عملکرد زیردستانشان تا حدود زیادی متأثر از عوامل
درونی (تنبلی یا کودنی) است. در حالی که زیر دستان متغیرهای بیرونی را سرزنش
می کنند.(31)
5. سوگیری بر ضد اطلاعات همرأی(32) یا بی توجهی به اطلاعات آماری
پایه(33)
آنچنان که گذشت، همرأیی یکی از سه بعدی بود که کلی در
اِسنادها مهم می دانست: آیا دیگران عموما در وضعیت هایی مشابه، همچون فرد هدف رفتار
می کنند؟ چنانچه اِسناد فرایندی کاملاً عقلانی باشد، ما باید به این بعد به اندازه
سایر ابعاد ارزش دهیم. اما شواهد قابل توجهی وجود دارند که نشان می دهند اطلاعات
مربوط به نحوه رفتار عمومی دیگران (اطلاعات همرأی) اغلب در قضاوت های اِسنادی
نادیده انگاشته می شوند. این گونه به نظر می رسد که ما مجذوب جزئیات عینی رفتار
شخصِ مقابل شده، اطلاعات آماری پایه را فراموش می کنیم (کانمن Kahnemanو تورسکی Tversky).
دانشجویان هنگام تصمیم گیری درباره انتخاب رشته خود،
معمولاً نصایح افراد آشنا را بر اطلاعات آماریِ کتاب های راهنما ترجیح می دهند.
این اطلاعات معتبرترند، ولی از نگاه دانشجویان از جذابیت کم تری برخوردارند. البته
اطلاعات همرأی فقط وقتی نادیده گرفته می شوند که اطلاعات ویژه و صریحی که دارای
جزئیات مجذوب کننده ای هستند، در دسترس باشند.(34)
6. سوگیری همرأیی کاذب(35)
نوع دیگری از سوگیری خدمت به خود به اثر همرأیی کاذب
مصطلح است که اولین بار توسط راس (1977) مطرح شد. این سوگیری به این تمایل اشاره
دارد که مردم می خواهند نگرش ها، باورها، ارزش ها یا رفتار خود را به طور
گسترده ای به جمعیت کثیری تعمیم دهند. ما همگی دوست داریم خود را در زمره افراد
بهنجار(36) بدانیم و این امر مستلزم این باور است که در وجوه عمده ای با
اغلب افراد اطراف خود شباهت داشته باشیم. شرکت کنندگان در جنبش های سیاسی به
برآورد اغراق آمیز از حمایت هایی که از آن برخوردارند، معروفند. آزمایش ها نیز این
سوگیری را نشان می دهند.
در یک بررسی، از آزمودنی های دانشجو خواسته شد تا
تخته اعلانی را که از مردم درخواست می کرد «در رستوران معینی غذا بخورند»،
داوطلبانه در محوطه دانشگاه حمل کنند.
افراد موافق فکر می کردند که 62% از تمامی دانشجویان
همین کار را خواهند کرد. آن هایی که موافقت نکردند نیز به نوبه خود تصور می کردند که در
اکثریت بودند و 67% از کل دانشجویان مخالفت خواهند کرد. به نظر می رسد که چنین
اصلی حاکم باشد؛ بیشتر مردم همان کاری را انجام خواهند داد که من انجام می دهم، پس
من بهنجارم.(37)
7. فرضیه دنیای عادل
این اعتقاد مشهور را که شکست ها و بدبیاری های دیگران
تا حد زیادی تقصیر خود آن هاست، می توان معلول سوگیری خدمت به خود و سوگیری دفاعی
ایگو(38) در نظر گرفت. لورنز
(Lorenz, 1965) مطرح ساخت که این گونه اِسنادها دست کم
تا حدی بازتاب تمایل ما به حفظ اعتقاد به دنیای عادل است که در آن مردم بر اساس
شایستگی خود نفع می برند. ما با مسؤول دانستن افراد در قبال سرنوشت خود، به حفظ
باور کنترل پذیری رخدادها کمک می کنیم. اگر ما افراد را مستقیما مسؤول رویدادهای ناگوارشان
بدانیم، تلویحا می رسانیم که آن ها بر بدبیاری های خود کنترل داشته اند. به عنوان
نمونه، می توان به مسأله بیکاری اشاره کرد. ما با سرزنش دیگران به دلیل وقایع
کنترل ناپذیری از قبیل بیکاری، می توانیم اعتقاد خود به دنیای عادل را حفظ کنیم و
در عین حال، فرض کنیم چون بدبختی معلول علل درونی است، می توان با عمل کردن به
نحوی متفاوت از آن اجتناب ورزید.(39)
آنچه بیان شد، نمونه ای از سوگیری هایی است که ما در
دستیابی به علل رفتار خود و دیگران، یکپارچه سازی اطلاعات و در نهایت، دست یابی به
برداشت با آن مواجهیم. اِسنادها نه تنها از محدودیت های ذاتی فرایندهای ادراکی و
شناختی ما متأثرند، بلکه تحت تأثیر عوامل هنجاری و فرهنگی نیز قرار دارند. اکثر
سوگیری ها هم با عوامل شناختی و هم با عوامل انگیزشی قابل توجیهی اند. اما انتخاب
بهترین شیوه برای توضیح این سوگیری ها از میان دو عامل مذکور و یا پذیرش تأثیر
شانه به شانه و مشترک آن ها بر قضاوت های ما، هنوز با تردید مواجه است.
پیامدهای
اِسناد
اِسناد علّت به رفتار، نحوه نگرش و رفتار ما را تحت
تأثیر قرار می دهد. برداشت فرد از علل شکست یا موفقیت، موجب واکنش های عاطفی
متفاوتی در او می شود و در نتیجه، رفتار آتی او را تحت تأثیر قرار می دهد. یکی از
فرضیه های عمده نظریه اسناد این است که جست وجو برای درک و فهم امور و علل آن ها،
از مهم ترین منابع انگیزشی در انسان است. منظور از علت یابی، استنتاج هایی است که
شخص از علل رفتار خود یا دیگری به عمل می آورد. سطح انگیزش و پیشرفت هر فرد به استنباط
او از علل موفقیت و شکستن مربوط می شود. این نسبت دادن یا اِسناد، جنبه استنباطی
دارد، یعنی استنباط فرد از توانایی های خود، نقش عمده ای در پیشرفت او دارد. برای
مثال، اِسناد شکست یا موفقیت به یک نوع علّت یا به نوع دیگر، می تواند هم از نظر
عاطفی و هم از نظر رفتاری، پیامدهای تعیین کننده ای داشته باشد. از مفاهیم عمده در
نظریه اِسناد، منبع کنترل است (راتر، 1996، 1982). فرد دارای منبع کنترل درونی،
موفقیت ها یا شکست هایش را به تلاش و توانایی های خود نسبت می دهد، چنین فردی با
جدیّت تلاش می کند، ولی فرد دارای منبع کنترل بیرونی، عوامل دیگر همانند شانس، شرایط
محیط و اعمال دیگران را باعث شکست یا موفقیت خود می داند. چنین فردی برای تلاش فاقد انگیزه کافی
است. یکی از پیامدهای عمده علت یابی از بُعد منابع بیرونی و درونی رابطه ای است که
این اِسنادها با عزّت نفس پیدا می کند. به عبارت دیگر، اگر موفقیت فرد به عوامل درونی
نسبت داده شود، در او احساس غرور، عرّت نفس و جرأت به وجود می آید و بر عکس، توجیه
موفقیتی که به عوامل بیرونی چون شرایط و اوضاع و احوال محیطی و احیانا شانس و
اقبال اِسناد داده شود و به کاهش عزّت نفس می انجامد. در نتیجه این گروه بسیار زود
خسته می شوند. با انگیزه عمل نمی کنند و پشتکار کم تری در کارها از خود نشان
می دهند. به عبارت دیگر، شرایط زمینه ساز موفقیت در این افراد به حد چشمگیری کاهش
می یابد. مطالعات انجام شده درباره بهداشت روانی، بخصوص در مورد افسردگی، بر
علّت هایی استوار است که مردم برای بیان خوشبختی یا بدبختی خود اظهار می دارند.
همچنین تصور این که عوامل بیرونی رفتارها را هدایت می کنند، ما را به جایی
می رساند که مارتین سلیگمن (M.
Seligman, 1975) آن را «درماندگی آموخته شده» می نامد.
این جاست که فرد به تلاش های خود پایان می دهد، حتی اگر تلاش های تازه بتوانند او
را به موفقیت برسانند.
گرایش به تلاش برای انتخاب فعالیت هایی که هدفش رسیدن
به موفقیت یا دوره ای از شکست است، از انگیزه های اجتماعیِ با اهمیت محسوب می شود.
این گرایش که می توان آن را انگیزه پیشرفت نامید، عامل بسیار مهمی در دستیابی به
موفقیت یا محروم ماندن از آن و ناکامی است. نوع اِسنادهایی که فرد انجام می دهد به
گونه ای آشکار بر انگیزه پیشرفت او تأثیرگذار است.(40) نحوه توضیح موفقیت یا
شکست، همچنین می تواند پیامدهای اجتماعی و سیاسی قابل توجهی نیز داشته باشد. به
عنوان نمونه، شما چه پاسخی به پرسش های زیر می دهید؟
آیا افراد ثروتمند موقعیت خود را با کار سخت، هوش و
توانایی به دست آورده اند یا به واسطه نابرابری های نظام اقتصادی به چنین توفیقی
دست یافته اند؟ آیا فقرا خود مسؤول سرنوشتشان هستند یا نظام مقصر است؟ آیا بیکاران
در قبال بیکاری خود مسؤولند یا بیکاری معلول نیروهای بیرونی است که در برابر آن ها
کاری از دست ما ساخته نیست؟ پاسخ به این سؤالات پیامدهای ایدئولوژیک و سیاسی عمیقی
در پی دارد.
یکی دیگر از مسائل اِسناد، چگونگی مسؤولیت قایل شدن
برای افراد در زندگی روزمره است. فرد را چه موقع باید سرزنش کرد و چه وقت وی بری
از ارتکاب تخلف است؟ ما چگونه چنین قضاوت های اساسا اخلاقی را انجام می دهیم؟ این
موضوع از اهمیت وافری در زندگی ما برخوردار است. افراد و مأموران بسیاری (معلمان،
وکلا، قضات، پلیس ها و والدین) چنین تصمیم گیری هایی را در مورد مسؤولیت دیگران
انجام می دهند. وقتی کسی را مسؤول می دانیم، منظور ما دقیقا چیست؟ آیا صرفا منظور
ما این است که عمل معلول آن شخص است یا باید عمل عمدی نیز باشد؟ آیا پیامدهای عمل نیز
در نظر گرفته می شوند؟ قوانین مکتوب و غیر مکتوب بیشتر جوامع شامل ترکیبی کاربردی
از ملاحظاتی است که سعی دارد تا آن جا که ممکن است علل درونی و بیرونی، ثابت یا متغیر
و قابل کنترل و غیر قابل کنترل رفتار را در نظر بگیرد. حتی با وجود این گونه
راهنمایی ها و قوانین نظام دار، تصمیم گیری درباره مجازات و اِسناد مسؤولیت امری
بسیار خطیر و معمولاً دشوار است. اگر نقش عواملی همچون سوگیری های اِسنادی، جنسیت،
زمینه و طبقه اجتماعی، وابستگی های فرهنگی، نگرش ها، شخصیت افراد، وابستگی به
گروه های سیاسی و اجتماعی نظیر مراکز مذهبی، دانشگاهی و سایر نهادهایی را که برای
اعضای خود طرح های اِسنادی ویژه ای در مورد رخدادهای معمول فراهم می آورند را در
نظر بگیریم، به این نتیجه می رسیم که اِسناد علّت به رفتار، حقیقتا امر خطیری است
که تبعات فردی و اجتماعی بسیاری در پی دارد. استفاده از شیوه های علمی برای تبیین علّی
رفتار و کم کردن تأثیر عواملی که بر فرایند صحیح اِسناد تأثیر می گذارند، می تواند
تا حدود زیادی به ما کمک کند تا عوامل شکل دهنده یک رفتار را بشناسیم. با این
وجود، ما در زندگی روزمره خود از شیوه های علمی برای تبیین علّی رفتار استفاده
نمی کنیم؛ چرا که این کار به مدت زمان زیادی احتیاج دارد و در نهایت، ممکن است به
قضاوتی منجر شود که فایده چندانی برای ما نداشته باشد. در این شرایط ما از
اِسنادهایی کمک می گیریم که از نظر نیرو و زمان کم هزینه اند. به عنوان مثال، وقتی
با رفتار خشن پلیس با یک راننده مواجه می شویم، ممکن است این گونه قضاوت کنیم که
پلیس ها افرادی مستبد و ضد آزادی هستند که رفتار خشونت آمیز آن ها غیرمنتظره نیست.
تفکراتی این چنین، که معمولاً ساده نگر و حتی غلط هستند، به ما اجازه می دهند دید
منسجمی داشته باشیم و بتوانیم متغیرها و رفتارهای متفاوت را با الگویی خاص شناسایی
کنیم. ما با این اِسنادها سعی داریم بر آشفتگی و پراکندگی جهان بیرون خود غلبه
کنیم و اگر همین نوع اِسنادها را هم انجام ندهیم، محیط اجتماعی همیشه در نظر ما
مرموز جلوه خواهد کرد. تفکرات ساده نگر و حتی غلط تضمین کننده تر از عدم تفکرند. با
وجود تمام این مسائل، ما باید همواره به تبعات و پیامدهای اِسنادهای خود توجه
داشته باشیم و بدانیم خصوصا در تعاملات میان فردی، اِسناد علّت به رفتار دیگران از
اهمیت بسزایی برخوردار است و می تواند تعیین کننده رفتارها و واکنش های اجتماعی ما
باشد.(41)
نتیجه گیری
نظریه اِسناد بر دو فرض مبتنی است: اول آن که، مردم
پردازشگران اطلاعاتی خردگرا هستند و همچون دانشمندان به دنبال کشف علل پیشین به
منظور پیش بینی یکدیگرند. سوگیری های انگیزشی غیرعقلانی در اِسنادها می تواند
الگوی پردازشگر اطلاعاتی مورد حمایت هیدر، کلی و دیگران را کاملاً مخدوش سازد. ولی
از این نظر که رفتار در شکل اجتماعی و فردی خود می تواند تبیین احساسی و هیجانی
نیز داشته باشد، می توان این گونه نتیجه گرفت که در مجموع، تبیین رفتار از طریق
اِسناد علّی بدون اشکال باشد. دومین فرض نظریه اِسناد این است که ادراک کننده
پیوسته به دنبال علل پیشین می گردد. رفتار فرد معلول سلسله اموری است که هر یک
بخشی از زنجیره ای علّی و طولانی را تشکیل می دهد که در نهایت، به شکل گیری رفتار
فرد منجر می شود. البته ذکر این نکته لازم است که علل پیشین تنها روش برای توضیح
رفتار انسان نمی باشند. اَشکال توضیحی دیگری مبنی بر این که مثلاً اعمال ما به
منظور نیل به اهداف آتی است، می تواند بخصوص در مسأله اِسناد مهم باشد. اهداف،
دلایل و یا دستورات اخلاقی می توانند در مواردی توضیح دهنده خوبی برای رفتارهای
اجتماعی باشند. ولی باید توجه داشت در تمام این موارد ما با یک علّت ساده روبه رو
نیستیم، بلکه تحلیل شناختی و هیجانی فرد می تواند ما را به مجموعه عوامل دخیل در
شکل گیری یک رفتار بیش تر نزدیک سازد.
نظریه اِسناد در واقع بیش تر تبیین کننده نوع
برداشت ها و قضاوت های ما درباره خود و دیگران است. توجه به فرایندهای شناختیِ
دخیل در تعاملات میان فردی به دلیل حساسیت و تأثیری است که این الگوها بر نحوه
نگرش، قضاوت و رفتار ما در موقعیت های اجتماعی دارند. تلاش در جهت ساخت الگوهایی که بتوان با
کمک آن طیف گسترده ای از رفتارها را درک، تبیین و پیش بینی کرد نیز از همین علّت
متأثر است. نظریه اِسناد به ما کمک می کند تا قضاوت های واقع گرایانه تری داشته
باشیم. اما باید توجه داشت که این الگو نمی تواند تمام فرایندهای شناختی و انگیزشی
دخیل در شکل گیری یک رفتار اجتماعی را تبیین کند. ما از طریق این نظریه سعی داریم برداشت ها،
قضاوت ها، نگرش ها و احیانا احساسات خود را، که در یک برخورد اجتماعی با آن درگیر
هستیم، سازمان داده و قاعده مند سازیم. به همین دلیل، لازم است با نقاط قوت و ضعف
آن آشنا بوده، به حوزه عمل آن توجه کافی داشته باشیم.
توانایی این الگو در تشخیص علل درونی از عوامل
بیرونی، که آن را با کمک قاعده همایندی و از طریق الگوی سه بعدی کلی به انجام
می رساند، از نقاط قوت این نظریه به حساب می آید، در حالی که عدم توانایی این الگو
در تمییز و معرفی عوامل درونی یا بیرونی مؤثر بر رفتار و نیز ناتوانی در معرفی
میزان تأثیر هر یک از آن ها در شکل گیری یک رفتار، از نقاط ضعف آن محسوب می شود.
به عبارت دیگر، با وجود شناسایی عوامل درونی و بیرونیِ شکل دهنده یک رفتار از طریق
قاعده همایندی، باز ما نمی دانیم از میان مجموعه عوامل احتمالی، کدام عامل باعث
این رفتار شده است و یا میزان تأثیر هر یک از عوامل احتمالیِ دخیل در رفتار (خواه
درونی و خواه بیرونی) چه مقدار است. این گونه به نظر می رسد که این نظریه در صورت
رفع کاستی ها و نقاط ضعف، به کارگیری شیوه هایی که بتواند فرایند عملیاتی آن را
سریع تر، آسان تر و همگانی تر کند و نیز استفاده از روش هایی که به کنترل بیش تر
سوگیری های ادراکی و انگیزشی منجر شود، نظریه ای است که می تواند ما را در فهم
بسیاری از برداشت ها و قضاوت هایی که نسبت به خود و دیگران پیدا می کنیم، رفتارهای
اجتماعی اعم از بهنجار و نابهنجار و نیز واکنش های رفتاری که در موقعیت های تعامل
اجتماعی با دیگران با آن مواجه می شویم، یاری نماید.
با وجود تأثیر عواملی همچون سوگیری های ادراکی و
خطاهایی که منشأ انگیزشی دارند، باز می توان مدعی شد که ما برای درک علل واقعی
رفتار خود و دیگران از صلاحیت کافی برخوردار هستیم. درک پیش آیندهای علّی یک رفتار
شاید تضمین کننده ترین روش برای انتخاب واکنش مناسب نسبت به آن رفتار باشد.
این گونه به نظر می رسد که ما برای شکل دهی روابط سالم و مؤثر چاره ای جز درک علل
و عوامل شکل دهنده رفتار خود و دیگران نداریم. برای دستیابی به این منظور سعی
می کنیم با خلق نظریه های جدید، پاسخگوی دامنه وسیع تری از پرسش هایی باشیم که با
آن ها مواجهیم و مسلما نظریه اِسناد آخرین تلاش برای رسیدن به چنین هدفی نخواهد
بود.
··· پی نوشت ها
1. Social Psychology.
2. Social Information Processing.
3. Impression Formation.
4. Causal Attribution.
5 ر.ک: ارنست. ر. هیلگارد و دیگران، زمینه
روان شناسی، ترجمه محمدنقی براهنی و دیگران، تهران، انتشارات رشد، 1381، ج 2، ص
319 و 320.
6 ر.ک: لوک لامارش و دیگران، روان شناسی اجتماعی،
ترجمه حمزه گنجی، تهران، نشر ساوالان، 1380، ص 62.
7. Hedonsim.
8. Altruism.
9 ر.ک: جوزف پی فرگاس، روان شناسی تعامل اجتماعی
«رفتار میان فردی»، ترجمه مهردادفیروزبخت وخشایاربیگی،
تهران،نشرساوالان،1379،ص28 33.
10 ر.:ک: همان، ص 101 104.
11. Influences.
12. Credibility.
13. Walster , Aronson and Abrahams.
14 ر.ک: جوزف پی فرگاس، پیشین، ص 101، 102 و 106.
15. Cube Theory.
16. Consistent.
17. Distinctive.
18. Consensus.
19. Covariance.
20 ر.ک: لامارش، پیشین، ص 65 68 / هیلگارد، پیشین،
ص 332 334 / فرگاس، پیشین، ص 106 108.
21. Short Comings.
22. Internal or Dispositional.
23. External or Situ.
24 ر.ک: هلیگارد، پیشین، ص 335.
25 ریچارد هیوئز، روان شناسی تحلیل اطلاعات، ترجمه
جواد علاقبند راد، تهران، مرکز چاپ و نشر وزارت امور خارجه، 1380، ص 137 140 /
لوک لامارش و ژوزه دزیل، روان شناسی اجتماعی، ترجمه دکتر حمزه گنجی، 1380، نشر
ساوالان، ص 112 115.
26 ر.ک: فرگاس، پیشین، ص 114 و 115 / ریچارد هیوئز،
روان شناسی تحلیل اطلاعات، ترجمه علیرضا فرشچی و احمدرضا تقاء، تهران، دانشکده
فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دوره های عالی جنگ، 1380، ص 281
288.
27. SelfServing Bias.
28 ر.ک: هیوئز، پیشین، ص 298 300/ هیلگارد، پیشین،
ص 343 / فرگاس، پیشین، ص 120 / لامارش، پیشین، ص 68.
29. Fundamental Attribution Error.
30 ر.ک: هیوئز، پیشین، 1380، ص 292 297 / فرگاس،
پیشین، ص 115 / هیلگارد، پیشین، ص 335 / لامارش، پیشین، ص 69.
31 ر.ک: هیوئز، پیشین، ص 292 297 / فرگاس، پیشین، ص
116 و 117.
32. Consensus.
33. Base - Rate.
34 ر.ک: پیشین، ص 332 337 / فرگاس، پیشین، ص 120 /
لامارش، پیشین، ص 79.
35. Fales Consensus.
36. Normal.
37 ر.ک: فرگاس، پیشین، ص 121.
38. Ego Defensive.
39 ر.ک: فرگاس، پیشین، ص 121.
40 پروین کدیور، روان شناسی تربیتی، تهران، انتشارات
سمت، 1381، ص 210 / جان ای گلاور و راجر اج برویننگ، روان شناسی تربیتی، اصول و
کاربرد آن، ترجمه علینقی خرازی، تهران، مرکز نشردانشگاهی، 1375، ص 284 288.
41 ر.ک: لامارش، پیشین، ص 71 و 72 / فرگاس، پیشین، ص
111 114.