ماهان شبکه ایرانیان

برهان طرف و وسط

یکی از براهینی که در امتناع تسلسل در علل حقیقی اقامه می شود، برهان طرف و وسط است. بعضی برای استحاله تسلسل تا ۵۲ برهان را ذکر کرده اند.(۱) حکیم سبزواری تعدادی از براهین را در شرح منظومه بیان کرده است. براهینی که در ابطال تسلسل اقامه شده دو دسته اند:

مقدّمه

یکی از براهینی که در امتناع تسلسل در علل حقیقی اقامه می شود، برهان طرف و وسط است. بعضی برای استحاله تسلسل تا 52 برهان را ذکر کرده اند.(1) حکیم سبزواری تعدادی از براهین را در شرح منظومه بیان کرده است. براهینی که در ابطال تسلسل اقامه شده دو دسته اند:

الف. ابطال مطلق تسلسل؛ مثل برهان تطبیق.

ب. ابطال تسلسل در علل که علاوه بر آن منتهی به اثبات واجب الوجود هم می شود؛ مثل برهان اسد و اخصر فارابی و برهان طرف و وسط.

برهان طرف و وسط علاوه بر این که اثبات می کند سلسله علل و معلولات در سلسله فاعلی نمی توانند بی نهایت ادامه داشته باشند، در سلسله علل مادی، صوری و غایی نیز جاری است. از این رو، شیخ الرئیس ابن سینا می گوید: «و هذا البیان یصلح ان یجعل بیانا لتناهی جمیع طبقات اصناف العلل، و ان کان استعمالنا فی العلل الفاعلیه»؛(2) برهان طرف و وسط صلاحیت آن را دارد که در تبیین همه طبقات و اصناف علل (فاعلی، غائی، مادی و صوری) قرار گیرد، گرچه ما در علل فاعلی به کار بردیم. در این مقاله تاریخچه، تقریر و نقدهایی که متوجه این برهان است، بررسی می شود.

تاریخچه برهان

اولین کسی که برهان طرف و وسط را برای امتناع تسلسل در علل اقامه کرد ارسطو است.(3) پس از ارسطو، پیروان و شارحان آثار وی به نقل این برهان پرداخته اند؛ ابن رشد در تفسیر مابعدالطبیعه (متافیزیک) ارسطو و فارابی در رساله اثبات المفارقات و پس از آن ها ابن سینا در الهیات شفا(4) و التعلیقات(5) و دیگر کتاب های فلسفی خویش نقل و شرح داده است. تقریر ابن سینا در کتاب شفا منظم و کامل تر از تعلیقات است. پس از ابن سینا، در آثار شاگردان و پیروان وی همانند التحصیل بهمنیار و بیان الحق بضمان الصدق ابوالعباس لوکری آمده است که نوعا به عبارات ابن سینا وفادار بوده و در پاره ای از موارد عین بیان ابن سینا را بدون کوچک ترین دخل و تصرف بیان کرده اند. برهان طرف و وسط در قبسات میرداماد و سپس در اسفار صدرالمتألهین بیان شده است. صدرالمتألهین ده برهان برای ابطال تسلسل در مهم ترین اثر فلسفی خود یعنی اسفار اقامه کرده که اولین آن برهان وسط و طرف است.(6)

بعد از صدرالمتألهین در آثار پیروان حکمت متعالیه از جمله در شرح منظومه، آن هم با کمی دخل و تصرف در عبارات و متفاوت با آنچه که در آثار ابن سینا نقل شده، آمده است. اما این دخل و تصرف اندک باعث خدشه دار شدن اصل برهان شده و به تعبیر استاد شهید مطهری «نقل حاجی باعث انحراف در برهان شده است؛ زیرا حاجی عین بیان و تقریر شیخ را نیاورده، بلکه به بیان خودش آن را آورده است. بنابراین، عبارات او با بیان شیخ کاملاً تطبیق نکرده است لذا بیان حاجی قابل نقد است(7)

برهان طرف و وسط بعد از حکیم سبزواری در آثار حکمای دیگر نیز آمده است. علامه طباطبائی آن را در دو کتاب ارزشمند خود بدایة الحکمه و نهایة الحکمه آورده است. این برهان علاوه بر تفسیر آثار فلسفی، در آثار کلامی از جمله در مباحث المشرقیه فخر رازی آمده است.

عده ای از فلاسفه برهان طرف و وسط را در امور عامه و در مبحث علت و معلول عنوان کرده و عده ای دیگر در الهیات بالمعنی الاخص و در اثبات واجب الوجود عنوان کرده اند. ابن سینا این بحث را در مقاله هشتم از الهیات شفا و در بحث از واجب الوجود و برای اثبات تناهی علل فاعلی، غائی، صوری و مادی بیان کرده است. ظاهرا علت این که شیخ الرئیس این برهان را در الهیات بالمعنی بالاخص بیان کرده، تبعیت از ارسطو بوده است؛ زیرا ارسطو آن را در بحث از اثبات وجود خدا عنوان کرده و برای ابطلال تسلسل و همچنین برای تناهی علل چهارگانه استدلال کرده است و اساسا در ما بعدالطبیعه ارسطو مبحث مستقلی درباره علت و معلول عنوان نشده است. روشن است که رابطه تنگاتنگی بین اثبات واجب الوجود و بطلان تسلسل وجود دارد؛ زیرا ابطال تسلسل در نهایت به اثبات علت اولی منتهی می شود و از سوی دیگر، با اثبات واجب الوجود تسلسل در علل نیز باطل می شود.

صدرالمتألهین، بر خلاف ابن سینا، این برهان را در مباحث امور عامه و در بحث علت و معلول آورده است. یکی از احکام مربوط به علت و معلول امتناع تسلسل و دیگری امتناع دور است. برای اثبات امتناع تسلسل ادلّه زیادی اقامه می شود که یکی از آن ها همین برهان است. حکیم سبزواری و علامه طباطبائی نیز به تبعیت از صدرالمتألهین آن را در امور عامه مطرح کرده اند.

ابن سینا در مقاله هشتم شفا و در ابطال تسلسل تنها به این برهان اکتفا کرده، اما صدرالمتألهین ادلّه دیگری نیز اقامه کرد و این برهان را «اسدالبراهین» نامیده است.(8)

تقریر برهان

اگر سه چیز را فرض کنیم که اولی معلول بوده و علت چیزی نیست و دیگری هم علت است و معلول برای چیزی دیگر نیست، و فرض کنیم که در وسط این ها چیزی است که معلول اولی و علت دومی است، هر کدام از این سه، ویژگی خود را دارند. ویژگی اولی این است که فقط علت است و معلول نیست، ویژگی سومی آن است که معلول است و علت برای چیزی دیگر نیست و ویژگی دومی، یعنی وسط، آن است که هم علت است و هم معلول. آنچه که وسط نام دارد، یک چیز باشد و یا هزاران، باز ویژگی خاص خود را دارند و آن این است که همگی معلول و علت اند، در صورتی که مجموعه وسط هزاران سلسله باشند، کل آن ها به منزله واسطه واحدند. حال چنانچه این سلسله طوری پیش رود که به جایی نرسیم که علت باشد و معلول چیزی واقع نشود؛ یعنی هرچه جلوتر رویم به مواردی می رسیم که همگی هم علت اند و هم معلول، لازمه اش آن است که وسط وجود داشته باشد، در حالی که طرف موجود نیست. به عبارت دیگر، چیزهایی باشند که خاصیت وسط را دارند، اما طرف ندارند در حالی که وسط بدون طرف ممکن نیست. از این رو، در نهایت، سلسله باید به جایی برسد که طرف وجود دارد ولی هرگز وسط واقع نمی شود و آن طرف در سلسله صعودی همان علتی است که معلول هیچ چیزی نیست.

این برهان اصول و ارکانی دارد که در تصویر و تصوّر صحیح از برهان مهم است:

1. از مبادی تصوری برهان، معنای طرف و وسط است؛ سلسله ای که به صورت سه حلقه در برهان فرض شده است. از هر حلقه آن اوصاف و عناوین خاصی انتزاع می شود.

گرچه مفهومی که از شی ء اول انتزاع می شود مفهوم علت بوده و مفهومی که از شی ء دوم انتزاع می شود وسط، و مفهومی که از شی ء سوم انتزاع می گردد، معلول است، اما باید توجه کرد که برگشت آن ها به دو مفهوم خواهد بود؛ زیرا از دو طرفی که در مقابل وسط اند، از هر دو مفهوم، طرف انتزاع می شود. بنابراین، در حقیقت تقابل بین دو مفهوم طرف و وسط می باشد نه سه مفهوم و به همین دلیل این برهان را طرف و وسط گفته اند.

2. وسط، چه دارای یک حلقه باشد و چه از سلسله های متعددی تشکیل شود، از همگی مفهوم وسط انتزاع می گردد. بنابراین، واسطه ها هرقدر بیش تر هم باشند تفاوتی نخواهند کرد و همچنان، آنچه که علت اول در سلسله است، علت مطلق بوده و آنچه به عنوان حلقه سوم است مطلقا معلول است و واسطه ها نسبت به معلول علت اند و نسبت به علت اولی معلول؛ تنها تفاوت در این است که علت برای معلولی که بعد از آن واقع شده است، علت قریب و برای معلول های دیگر علت بعید است؛ و علت اولی، علت همه خواهد بود و این قاعده معروفی است که «علت العله عله و معلول المعلول معلول»، پس هرچه واسط زیاد باشد، بالاخره، علتِ علت، علت است و معلولِ معلول هم معلول.3. معیت علت و معلول: صدرالمتألهین تأکید می کند که شیخ الرئیس پس از آن که اثبات کرد علت واقعی و مؤثر، علتی است که همراه آن شی ء باشد، این برهان را اقامه کرده است.(9)

صدرالمتألهین با انگشت گذاشتن بر این نکته توجه داده است که برای درک صحیح این برهان باید بین علت معده و علت حقیقی فرق گذاشت؛ زیرا تسلسل در علل معده و به صورت تسلسل تعاقبی جایز است و فلاسفه معتقدند تنها در تسلسل حقیقی باید سلسله وجودات ترتّب علی و معلولی بالفعل داشته باشند، نه در تسلسل تعاقبی زمانی؛ چون در تعاقب زمانی موجودات بالفعل معدات اند نه علت حقیقی. از این رو، در علت حقیقی باید علت همواره همراه معلول خود باشد و انفکاک آن ها جایز نیست.

ارسطو نیز در ابتدای این برهان به این اصل اشاره کرده و می گوید: پس آشکار است که اصل یا مبدأی هست و علت ها نه در راستای مستقیم بی پایان اند، نه در نوع... زیرا میانی ها (چیزهای متوسط)، که دارای متقدم و متأخراند، متقدم ضرورتا علت چیزهای است که پس از آنند.(10) شیخ الرئیس هم پیش از ورود به برهان گفت: فنقول ان علة الوجود للشی ء تکون موجودةً معه.(11) بنابراین، می گوییم: علت وجود یک چیز همراه او موجود است.

ابوالعباس لوکری نیز تصریح می کند: «اما ان عله الوجود للشی ء تکون موجوده معه، فقد سلف لک و تحقق و علمت انک حیث لا یکون الاعداد موجوده معا مرتبة لم یصح اثبات تناهیها و لا تناهیها... فاذن یجب ان یکون العلل و المعلومات معا، حتی یتم البرهان؛»(12) اما این که علت وجود یک چیز همراه او موجود باشد، گذشت و برای تو ثابت گردید و دانستنی، از آن جایی که اعداد با هم معیت و ترتب ندارد، درست نیست که تناهی و یا عدم تناهی آن ها را اثبات کرد... بنابراین، برای تمامیت این برهان، ضروری است که علل و معلولات با همدیگر معیت داشته باشند.

4. رسالت اصلی این برهان این است که سلسله علل و معلولات نمی توانند تا بی نهایت ادامه یابند. این نکته مورد پذیرش حکیم الهی و مادی است، با این تفاوت که فیلسوف مادی انتهای سلسله علل و واجب بالذات را اصول ازلی و جواهر فرد می داند که در اثر تصادم با همدیگر، اشیای مرکب را به وجود می آورند ولی حکیم الهی آن را نپذیرفته و واجب الوجود را خداوند می داند.

بنابراین، این برهان به خودی خود «ثابت می کند که برای سلسله ممکنات طرفی است که مباین با ممکنات است، به این معنی که آن طرف بدون سبب و علت موجود بوده و سلسله معلولات به او قائم و متکی است؛ همانند قیام فعل به فاعل خود، اما این که این طرف مفارق است یا نه، تنها با این برهان ثابت نمی شود، از این رو، فارابی در آغاز ورود خود به برهان طرف و وسط تصریح کرده است: این برهان برای اثبات موجودی است که علت ندارد و این مسأله که آن موجود مفارق است یا نه، نیازمند برهانی دیگر است... سپس فارابی برهانی اقامه کرده است که ثابت می کند طرف، مفارق بوده و جسم و جسمانی نیست(13)

از این رو، حکمای الهی بعد از ابطال تسلسل و اثبات واجب الوجودی که سلسله معلولات به آن برمی گردد، به بحث از صفات و خصوصیات واجب الوجود پرداخته و با اقامه برهان بر تجرد، مفارقت، جاودانگی، وحدت و... اثبات می کنند که آن واجب الوجود خداوند متعال است نه ماده و جواهر فرد.

ارسطو در بحث از برهان طرف و وسط به این نکته توجه کرده و بعد از اقامه آن بر تناهی علل و بطلان تسلسل، بی درنگ به بحث از صفات خدا پرداخته، می گوید: «ممکن نیست که اولین که جاویدان یا ازلی است تباه شود؛ زیرا چون پیدایش در مسیر صعودی بی پایان نیست، پس آنچه که اولین است و از تباهی آن چیز دیگری پدید می آید، نمی تواند جاویدان باشد(14)

فارابی نیز به تبعیت از ارسطو، پس از تقریر برهان و این که سلسله ممکنات به واجب الوجود منتهی می شود، صفات و خصوصیات آن مثل مفارق بودن(15) حیات، علم، اراده و... را اثبات کرده است. ابن سینا نیز بعد از تقریر برهان در مقاله هشتم، در فصل چهارم و پنجم از آن درباره صفات ثبوتیه و صفات سلبیه واجب الوجود بحث کرده است.

بنابراین، چنان که گذشت، این برهان در مرتبه اول در اثبات تناهی و بطلان تسلسل جاری است و اگر وجود خدا را نیز اثبات کند، در مرتبه بعدی است. به همین دلیل، بعضی از شارحان الهیات گفته اند: بر صاحبان خرد مخفی نیست که این برهان به وجهی وجود خدا را نیز اثبات می کند.(16)

نقد برهان

تعدادی از فیلسوفان همچون ابن سینا و پیروان او این برهان را تام دانسته و در اثبات امتناع تسلسل و تناهی علل به کار برده اند، صدرالمتألهین آن را «اسدالبراهین»(17) دانسته است، بعضی از حکما نیز آن را در اثبات واجب الوجود، بر اساس روش های فلسفی تام دانسته، هیچ اشکال و شکی را متوجه آن نمی دانند.(18)

اما عده دیگری از حکما نقدهایی را متوجه این برهان کرده و آن را مواجه با ایراد و اشکالاتی می دانند که به قرار زیر است:

1. روح این برهان به دو عنوان طرف و وسط برمی گردد، و دو مفهوم طرف و وسط متضایف اند و در تقابل تضایف، متقابلین از حیث قوه و فعل، وجود و عدم و... باید یکسان باشند.

به عبارت دیگر، قوام برهان روی مفهوم علت و معلول نیست، بلکه به این است که وسط بدون طرف محال است، از این رو، در برهان بر عنوان وسط و طرف تکیه شده نه در مصادیق. بنابراین، می توان گفت: این دو عنوان متضایف اند و با شک در وجود طرف، صدق عنوان وسط بر موجوداتی که نامتناهی فرض شده اند مشکوک خواهد بود.(19)

از سوی دیگر، اساسا فرض طرف، فرض تناهی است و عنوان سلسله ای که در وسط تا بی نهایت ادامه دارد درست نیست و اگر ادعا شود که برهان بر روی عنوان طرف و وسط پایه گذاری نشده، بلکه «روی عنوان معلولیت پایه گذاری شده است، در این صورت به برهان فارابی برمی گردد و شاید به همین دلیل است که برهان فارابی را علاوه بر اخضر، اسدّ نیز خوانده اند(20)

و البته برهان فارابی در ابطلال تسلسل علل تام است.

2. اشکال و پاسخ محقق دوانی: علامه دوانی از طرف مخالفان برهان، اشکال تضایف را متوجه برهان کرده، سپس به دو پاسخ نقضی و حلی از آن پرداخته است:

الف. پاسخ نقضی: اشکال تقابل تضایف طرف و وسط، با حرکت دایمی فلک که مورد قبول مستشکلین می باشد، نقض می گردد؛ زیرا آنچه که در حرکت فلک وجود دارد، حرکتی است که طرف ندارد (وسط بدون طرف) مگر این که طرف اضافی و اعتباری برای آن لحاظ شود، بنابراین، همانند این طرف، در تسلسل نیز متحقق است؛ زیرا هر کدام از حلقه های سلسله می توانند دارای طرف اضافی و اعتباری باشند، گرچه طرف ها نیز در مقایسه با طرف های اعتباری دیگر، وسط باشند.(21)

ب. پاسخ حلی: اگر مقصود از طرف آن است که در مقایسه و در اضافه با چیزی دیگر، اصلاً وسط نباشد، نمی پذیریم که وسط به این معنی با طرف متضایف است؛ چنان که بنوت مضایف ابوت است، در حالی که این تضایف اقتضا نمی کند که ابوت معروض و متصف به بنوت نسبت به فرد دیگر نباشد، واگر مقصود از طرف، طرف اضافی است که اعم از آن است که در مقایسه با دیگری طرف باشد یا نه، این هم در ادعای ما متحقق است، حتی می توان گفت: نرسیدن سلسله به طرفی که اصلاً وسط نباشد لازمه تسلسل در اموری است که با همدیگر ترتب دارند، و کسی که ترتب امور غیرمتناهی را باطل نمی داند، نمی پذیرد که باید هر وسطی طرف داشته باشد که آن طرف نیز به هیچ وجه وسط نباشد.(22)

محقق دوانی به اصولی که در تقریر برهان از طرف فارابی و ابن سینا بیان شده است توجه نکرده و به همین دلیل، طرف اعتباری را در مسأله ای که به اثبات امور واقعی می پردازد فرض کرده است. از سوی دیگر، در معنای طرفی که در این برهان مقصود حکماست توجه نکرده است.

به همین دلیل، سید احمد، از محشین شفا، بعد از نقل اشکال و پاسخ های وی می گوید: «فارابی تذکر داده است که جایز نیست سلسله ای از علل که ممکن الوجودند تا بی نهایت ادامه یابند؛ زیرا چون هر کدام آن ها خاصیت وسط را دارند، بنابراین، بالضروره باید طرف داشته باشند، آن هم طرفی که نهایت دارد. همچنین ابن سینا می گوید: اگر این جمله طرف نداشته باشد هیچ یک از آحاد سلسله برای علت و معلول بودن صلاحیت نخواهند داشت؛ زیرا همگی ممکن الوجودند و ممکن الوجود از آن جهت که ممکن الوجود است بر دیگری مزیت و برتری ندارد، اما اگر سلسله طرف داشته باشد این گونه نخواهد بود، بلکه ممکن الوجودها نیز می توانند بر یکدیگر مزیت داشته باشند، به این صورت که، آنچه نزدیک به طرف باشد شایسته است که فضیلت تقدم به طرف را نسبت به ممکن الوجودی که از طرف دور است داشته باشد، در این صورت، آنچه به طرف نزدیک است علت آن دیگری است که از طرف دور است. و اگر سلسله، طرفی را که خارج از سلسله ممکنات بوده و واجب الوجود بالذات باشد، نداشته باشد، علاوه بر این که ممکنات نسبت نزدیکی و دوری را به همدیگر نخواهد داشت، چیزی از سلسله نیز مشخص نخواهد شد؛ یعنی معلوم نمی شود که کدام علت است و کدام معلول.

بنابراین، از علامه و دوانی تعجب است که از این نکته غفلت کرده اند، با این که نصوص آشکاری بر این نکته وجود دارد، به گونه ای که علامه رازی در محاکمات به این نکته توجه کرده و تصریح نموده است که تقریر شیخ از این برهان مبتنی بر توجه به نکته بالا است.(23)

3. برخی معتقدند: «اگر برهان وسط و طرف تام باشد، درباره علل معده و حوادث پیاپی زمانی نیز جریان خواهد داشت. در این صورت، حق با متکلمین خواهد بود که تسلسل تعاقبی و در امور مترتب غیرمجتمع را نیز محال می دانند؛ زیرا مجموعه سلسله نیز در این حال ویژگی وسط را دارا بوده و نیازمند به طرف می باشد. حلقه اخیر همواره یکی از دو سوی طرف را تأمین می کند و سوی دیگر آن نیز به تضایف اثبات می شود.

این اشکال قابل رفع است؛ زیرا در تسلسل تعاقبی هر حلقه وقتی به وجود می آید که حلقه سابق آن از بین رفته باشد و تا حلقه ای از بین نرود، حلقه لاحق موجود نمی شود. پس در هنگام تحقق هر حلقه، حلقه ای دیگر موجود نیست تا آن که تقدم و تأخری بین آن دو در خارج موجود باشد و تضایفی بین آن ها به لحاظ خارج برقرار باشد و چون هیچ یک از حلقات سابق و لاحق با هم در خارج موجود نیستند، وسط بودن نیز برای هیچ حلقه ای اثبات نمی شود، تا آن که مانند تسلسل علل موثر از وجود وسط و تحقق یکی از دو سوی طرف بر ضرورت تحقق سوی دیگر استدلال شود.

برای نقد این پاسخ به اجتماع حلقات سابق و لاحق در ظرف ذهن و یا وعاء دهر تمسک ورزیده اند و لکن این اجتماع مزبور بر وجود وسط و طرف در ظرف خارج و در متن زمان دلالت نمی کند(24)

چنان که گذشت، در برهان روی دو عنوان طرف و وسط تکیه شده است، از این رو، می توان ادعا کرد همان گونه که این برهان در علل نامتناهی جاری است، در معلول نامتناهی هم قابل جریان است؛ یعنی می توان از سمت طرف که واجب الوجود است حرکت کرد و به موجودی رسید که معلول اولی است و علت موجود بعد از خود، و بدین ترتیب، از بالای سلسله به صورت متنازل تا بی نهایت رفت و به جایی نرسید که معلول بوده و علت چیز دیگری نباشد.

به عبارت دیگر، گرچه برهان را ابن سینا و دیگران در سلسله صعودی عنوان کرده اند، اما می توان در سلسله نزولی هم فرض کرد، در حالی که برهان این قسمت را ثابت نمی کند.

نهایت این که «برهان وسط و طرف اگر تام باشد، گرچه در تسلسل تعاقبی جریان ندارد، لیکن در الهیات به معنای عام به اثبات تناهی علل فاعلی، غائی، مادی و صوری می پردازد و به دنبال آن، تناهی اجناس و فصول نیز اثبات می شود و در الهیات به معنای اخص نیز در اثبات واجب مفید است. برهان یادشده علی رغم همه آثاری که برای آن است، خالی از اشکال نیست(25)

··· پی نوشت ها

1 زراعی سبزواری، تعلیقه بدایة الحکمه، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1412 ق، چ 17، ص 116.

2 الهیات شفا، نشر ناصر خسرو، 1363، ص 329.

3 ارسطو، متافیزیک، ترجمه شرف الدین خراسانی، تهران، حکمت، 1377، ص 49.

4 شفا، مقاله هشتم، ص 329.

5 ابن سینا، التعلیقات، تحقیق وتعلیق عبدالرحمن بدوی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 132.

6 اسفار، جلد 2، نشر مصطفوی، ص 144.

7 مرتضی مطهری، درس های الهیات شفا، تهران، حکمت، 1370، ج دوم، ص 34.

8و9 اسفار، ج 2، ص 144.

10 ارسطو، پیشین، ص 49.

11 الهیات، شفا، مقاله هشتم، ص 327.

12 بیان الحق بضمان الصدق، انتشارات مؤسسه بین المللی اندیشه و تمدن اسلامی مالزی، تهران، 1373، ص 270.

13 حسن حسن زاده آملی، تعلیقه الهیات شفا، نشر جامعه مدرسین، 1376، ص 342.

14 متافیزیک، ص 51.

15 حسن حسن زاده آملی، پیشین، ص 343.

16 سید احمد، تعلیقه الهیات شفا، انتشارات بیدار، چاپ سنگی، ص 477.

17 اسفار، ج 2، ص 144.

18 حسن حسن زاده آملی، حاشیه شفا، ص 342.

19و20 محمدتقی مصباح یزدی، تعلیقه بر نهایة الحکمه، نشر مؤسسه در راه حق، قم، 1405، ص 248 / ص 349.

21،22و23 تعلیقه الهیات شفا، بیدار، ص 477.

24و25 عبدالله جوادی آملی، رحیق مختوم، شرح حکمت متعالیه، نشر اسرا، قم، بخش سوم از جلد دوم، ص 28 و 29.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان