همبستگی، 10/6/82
در این گفت وگو آقای علوی تبار دیدگاه های خود را درباره محورهای مختلف روشن فکری مطرح می کند:
روشن فکران سه ویژگی اساسی دارند . اول، نگرش عقلانی و انتقادی به امور دارند . دوم، برای آنها انسان محوریت دارد . سوم، احساس تعهد نسبت به سرنوشت دیگران دارند . روشن فکری صرفا داشتن دانش نیست .
در جامعه ما کسانی هستند که هم روشن فکرند و هم دین دارند . یعنی; باورهای دینی دارند و دین را شرط لازم خوشبختی انسان ها می دانند و هم احساس تعهد دینی می کنند . افرادی که این شش خصیصه را دارا باشند، «روشن فکر دینی » می نامم . اینکه آیا این نوع روشن فکری، ممکن است یا نه، بستگی دارد به تصوری که ما از عقل جدید داریم . در واقع دو تصویر از عقلانیت انتقادی وجود دارد . یکی تصویر عقلانیت حداکثری است و دیگری تصویر عقلانیت حداقلی متفکران پیش از کانت حداکثرطلب انحصارجو هستند و معتقدند که هر چیزی از عقل حاصل نشده باشد، مورد قبول نیست . آنها معتقدند که عقل می تواند تمام ساحت های وجودی بشر را تحت پوشش خودش قرار دهد . در عقلانیت انتقادی یا criticalrationality] » عقل محدوده ای دارد . اگر تعریف ما از عقل، عقلانیت انتقادی باشد با دین داری جمع می شود .
سیالیت و موقت بودن عقلانیت و ثبات دین که یک باور است قابل جمعند; زیرا اولا همه جا موقت بودن نظریه ها به معنی بی ثباتی در رفتارها و باورها نیست . می شود در تئوری به تغییر دائمی معتقد بود، ولی در هر زمان از یک ثبات نسبی در الگوی رفتاری برخوردار بود . به علاوه یقین دینی تنها متکی بر عقل نیست، بلکه از طریق تجربه دینی هم کسب می شود . نکته سوم این که باید ایمان دینی را از معرفت دینی تفکیک کرد . آنچه که عقلانیت انتقادی می تواند در آن دائما دگرگونی ایجاد کند، معرفت دینی است . درحالی که سخن ما از ایمان دینی است . اگر این سه نکته را در نظر بگیریم، می شود عقلانیت انتقادی را در معرفت دینی حفظ کرد و مؤمن باقی ماند .
نویسنده درباره پایان دوره روشن فکری می گوید: من چون دیدگاه پست مدرن را در خصوص نسبیت معرفت قبول ندارم و به غلبه کامل نسبیت گرایی قائل نیستم، اعتقاد ندارم که دوران روشن فکری به پایان رسیده است . پایان عمر روشن فکری بستگی به تصور شما از دوران مدرنیته دارد . اگر مدرنیته را یک پروژه تمام شده بگیرید و معتقد باشید که عقلانیت مدرن هم اعتبارش را از دست داده، روشن فکری هم پروژه پایان یافته ای تلقی می شود .
ایشان در باره این سخن هگل که گفته است روشن فکران تنها باید معیار کلی ارائه دهند می گوید: روشن فکران در هر جامعه ای سه گروه هستند . یک گروه روشن فکران تولید کننده اند . گروه دوم، روشن فکران توزیع کننده هستند . آنها مفاهیم کلی را گسترش می دهند و مصادیق آن را می یابند . گروه سوم روشن فکران مصرف کننده اند; یعنی روشنفکرانی که تئوری ها را می گیرند و در قالب حوزه کاری شان از آنها سیستم استخراج می کنند . سخن هگل فقط در خصوص روشن فکران تولیدکننده صحیح است .
به نظر من یکی از کارهای روشن فکر می تواند تولید ایدئولوژی باشد . البته این به تعریف شما از ایدئولوژی بستگی دارد . از نظر آنها روشن فکر کسی است که هیچ قید و بندی ندارد و همه چیز را فقط نقادی می کند و کاملا آزاد است . از نظر من در واقعیت دنیا، چنین شخصی وجود ندارد .
فن سالاران ممکن است روشن فکر هم باشند، ولی اغلب افرادی هستند در یک حوزه خاص، درحالی که روشن فکری بیشتر از دانایی است . تکنوکرات ها بسیار بی طرف هستند . درحالی که روشن فکران نسبت به سایرین، احساس تعهد کرده و موضع گیری دارند . به یک لحاظ روشن فکران به فلاسفه شبیه تر هستند تا تکنوکرات ها .