ایران، 21/8/82
چکیده: اسلام به طور کامل با حقوق بشر هم خوانی دارد و اگر احیانا تعارضی دیده می شود، بایستی در قرائت از اسلام و یا برداشت از حقوق بشر شک کرد . ما با نگاه آکادمیک و بدون هرگونه پیش فرضی به این موضوع می نگریم . در حوزه علمیه، در نگاه به قرآن، نبوت، خاتمیت، اسلام و مقتضیات زمان و مسائل دیگر، نظام های فکری نوینی در حال شکل گیری است .
با این اعتقاد که اسلام از سوی خداوند حکیم، عادل و آگاه به تمام رموز کائنات نازل شده است و انسان در این دین به عنوان خلیفة الله مطرح است و خداوند دوست دارد که تمام تعالی ها، کمالات و کرامت ها برای انسان فراهم شود . طبیعتا اسلام به طور کامل با حقوق بشر هم خوانی دارد و اگر احیانا تعارضی مشاهده می شود، بایستی در قرائت از اسلام و یا برداشت از حقوق بشر شک کرد . منظر دوم به بحث اعلامیه جهانی حقوق بشر مربوط می شود . این سؤال که آیا اسلام با اعلامیه جهانی حقوق بشر و آنچه که در جهان امروز به عنوان نظام حقوقی بشر شناخته شده است، سازگاری دارد یا نه، می تواند محل تردید واقع شود . چرا که نظام حقوق بشر از آنجا که ساخته دستگاه عقلانی بشری است، ممکن است دچار اشکال بوده و کاملا صحیح نباشد . البته ممکن ست بخش های زیادی از این اعلامیه نیز درست باشد و شناخت ما از اسلام صحیح نباشد .
دانشگاه مفید جدا از اینکه خود را طرف دار قرائت خاصی از اسلام و طرف دار تنظیم و ابلاغ بیانیه خاصی از حقوق بشر بداند، به دنبال جست وجوی مبانی متقن تری است . ما در نگاه کاملا آکادمیک و بدون در نظر گرفتن هرگونه پیش فرضی به این موضوع می نگریم به گونه ای که هر چند اسلام را یک دین کامل می دانیم اما در بررسی علمی بدون توجه به کامل بودن اسلام موضوع را مورد بررسی قرار می دهیم; چرا که بر این باوریم فعالیت های علمی ضرورتا بایستی بدون در نظر گرفتن هر گونه اعتقاد، ارزش داوری و کاملا بی طرفانه انجام شود . امیدواریم به سمت یک تفاهم عمومی برویم یا اینکه با مکتب سازی های متعدد و ایجاد تنوع های فکری متفاوت بتوانیم حلقه های متعدد فکری را به وجود آوریم و از آن حلقه ها روزبه روز سنتزهای خاصی ایجاد شود، سنتزهایی که در نهایت بتواند به ایجاد یک هم گرایی و نظام جامع حقوق بشری بدون تعارض منتهی شود .
اسلام دین خاصی است که در آن نظرات فقهی متنوع و متکثری می توان یافت . غیر از اصول دین که تقریبا مورد اجماع علماست، در محتوای اسلام، اختلاف نظرهای بعضا شدیدی وجود دارد . برخی ممکن است با دیدگاه های هرمنوتیک، نظام خواهی ارث، دیه، زکات و موارد دیگر را هم قابل تحول بدانند و برای نظر خود اسناد اسلامی ارائه دهند . از این منظر، حتی اگر هدف را اجرای آنچه در صدر اسلام آمده است قرار دهیم، ممکن است با نظام زکوة، ارث و دیه کاملا متفاوت و جداگانه ای مواجه شویم . اینکه موضوعات مورد اشاره، آیا بایستی دارای جزئیات صدر اسلام باشد یا نباشد است و یا اینکه در صدر اسلام، آنطور که گفته می شود، بوده است یا نه، مسائلی نیست که بتوان به راحتی در مورد آن به اجماع رسید . به همین دلیل، به راحتی نمی توان گفت نگرشی که قایل به تساوی دیه زن و مرد است، غیراسلامی است و یا دیدگاهی که به عدم تساوی دیه زن و مرد اعتقاد دارد، با حقوق بشر منافات دارد . می خواهم بگویم از دیدگاه ما نه اسلام یک قرائت خاص و روشن دارد و نه از نظام حقوق بشر یک تعریف جامع و روشنی ارائه شده است .
اصولا ممکن است در یک نظام حقوقی و جامعه بشری نابرابری دیه زن و مرد بهتر باشد و در یک نظام دیگر تساوی آن بهتر عمل کند و به عدالت نزدیک تر باشد . هم آنهایی که درباره اسلام و هم آنهایی که در مورد حقوق بشر جزم اندیشانه می اندیشند، رفتارشان غیرعلمی است . البته باید این حرف ها را شنید، تحمل کرد انسجام بیرونی آنها را مورد توجه قرار داد . مهم قرائت و نظری است که با کرامت انسانی، آزادی و تعالی روحی بشر و عدالت اجتماعی و اقتصادی سازگارتر باشد .
در حوزه علمیه جهان بینی های متعددی در حال شکل گیری است و با هر جهان بینی نیز یک نظام فکری جدید متولد می شود . در حال حاضر با یک جهان متکثر در حوزه مواجهیم . بسیاری از علمای حوزه علمیه توانستند به یک نظام فکری منسجم و متفاوت از قرائت متداول دست یابند . در نگاه به قرآن، نبوت، خاتمیت، اسلام و مقتضیات زمان و مسائل دیگر، نظام های فکری نوینی در حال شکل گیری است . با وجود این، باید گفت این نظام های فکری که تا حدودی نیز انسجام یافته اند، توان رقابت با قرائت غالب را هنگام عرضه به جامعه ندارند; زیرا مجال کسب پایگاه مردمی را نداشته اند . ازاین رو، نتوانسته اند به صورت صریح و روشن عرض اندام کنند . من فکر می کنم گستردگی و نوع مخالفت و واکنشی که اشاره شد، ناشی از تهدیدی است که نگاه موجود حوزه نسبت به خود احساس کرده و می کند . آنها احساس کردند که اگر به صورت گسترده با قضیه مواجه نشوند، ممکن است پایگاه خود را از دست بدهند .
من نه از موضع دانشگاه مفید، بلکه به عنوان یک مسلمان ایرانی از اینکه خانم دکتر شیرین عبادی موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شده است افتخار می کنم و این موفقیت را به ایشان تبریک می گویم . اعطای جایزه صلح نوبل به یک مسلمان به این معنا است که دنیا پذیرفته اسلام هیچ گونه مخالفتی با محتوای حقوق بشر ندارد . ما به عنوان بخشی از جامعه علمی حوزوی ایران، باید تلاش کنیم که قرائت صحیحی از اسلام معرفی کنیم . بنده شخصا از تعبیرها و تفسیرهای خانم شیرین عبادی پس از اعطای جایزه صلح نوبل استقبال می کنم . اینکه ایشان هویت اسلامی شان را در فعالیت های حقوق بشری خود دخالت دادند، به جهانیان نشان داد که ایران، اسلام، سرزمین و دین صلح طلب است . اسلام دین عشق، برابری و آزادی و ایران نیز منادی آزادی است . این اتفاق نشان داد که در واقع فرهنگ غرب که نظریه پرداز جنگ تمدن هاست، تهدید اصلی برای حقوق بشر است .
اشاره
1 . در ابتدای این گفت وگو، به درستی میان «حقوق بشر» و آنچه امروز به نام «اعلامیه جهانی حقوق بشر» از سوی غرب، تبلیغ و توصیه می شود، فرق گذاشته شده است . بنابراین موافقت اسلام با حقوق معتدل و مشروع انسانی به هیچ روی، بدین معنا نیست که اسلام با اعلامیه مذکور هم موافق است . اما متاسفانه ایشان در ادامه گفت وگو این تفاوت و تمایز را نادیده گرفته و بدون توجه به نتایج آن، اعلامیه حقوق بشر را اصل گرفته و در جست وجوی قرائتی از اسلام برآمده است که با این تفسیر از حقوق بشر سازگار باشد . بدون ورود به زوایای این بحث، صرفا یادآور می شویم که امروزه در بین متفکران غرب نیز بسیاری بر این عقیده اند که این مفهوم از حقوق بشر، همچون سایر ارکان و مؤلفه های تمدن مدرن، جنبه جهانی ندارد و ریشه در یک تلقی خاص از انسان و جهان دارد . از جمله، این نگرش در بین پست مدرن ها شیوع فراوان دارد .
2 . در چند نوبت اظهار شده است که ما «بدون در نظر گرفتن هرگونه پیش فرضی به این موضوع می نگریم » و اضافه شده است که «بر این باوریم فعالیت های علمی ضرورتا بایستی بدون در نظر گرفتن هرگونه اعتقاد، ارزش داوری و کاملا بی طرفانه انجام شود .» معلوم نیست که ایشان بر اساس کدامین دیدگاه علمی معتقد است که در علوم می توان بدون در نظر گرفتن هر گونه پیش فرضی به تبیین و داوری پرداخت .
تنها گروهی از پوزیتویست ها را سراغ داریم که می پنداشتند علوم تجربی را بدون هرگونه پیش فرض غیرتجربی می توان بر پا ساخت . بدون وارد شدن به مباحث پیچیده ای که امروزه در فلسفه علم جدید مطرح است، نکاتی را یادآور می شویم:
اولا، امروزه اعتقاد غالب بر این است که همه نظام های معرفتی - و از جمله دانش های تجربی - از مفاهیم غیرتجربی و بنیادهای فلسفی فراوانی سرچشمه می گیرند و «معرفت بی طرفانه » در معنایی که ایشان تلقی می کند، وجود خارجی نداشته و ندارد . در فضایی که سخن از «معرفت زنانه » و مردانه می شود و گروهی به دنبال تاسیس دانش های زنانه اند، ادعای بی طرفی کامل علمی سخنی طرفه و شنیدنی است . ثانیا، حتی اگر بپذیریم که علوم طبیعی تجربی - همچون فیزیک، شیمی و زیست شناسی - هیچ پیش فرض فلسفی و ارزشی ندارند، بی گمان نمی توان پذیرفت که تحقیق در علوم انسانی بدون مفروضات انسان شناسانه قابل تصور است چنان که در مباحث فلسفه علم گفته شده است، در علوم انسانی - به ویژه در علوم اجتماعی - دو مقوله «تبیین » و «توصیه » آن چنان در هم تنیده اند که تفکیک آنها از یکدیگر چندان ساده نیست . حتی در توصیف های اجتماعی نیز ارزش ها و انگاره های اعتقادی و فلسفی به صورت پیدا و پنهان مؤثر می افتد .
ثالثا، اگر بپذیریم که دانش هایی چون اقتصاد، جامعه شناسی و روان شناسی بدون بهره گیری از پیش فرض های غیرتجربی به فرجام می رسد، چگونه می توان تصور کرد که حقوق و سیاست با بی طرفی نسبت به هرگونه ارزش و اعتقادی سامان می یابد . نیک پیداست که همین مبحث «حقوق بشر» مستقیما به تعریف ما از انسان و تلقی ما از غایات و ارزش های بنیادین انسانی بازمی گردد . در حقوق سکولار غرب، انسان به گونه ای تعریف شده است که از اساس با انسان شناسی اسلامی فاصله بسیار دارد . بنابراین، حداکثر چیزی که می توان ادعا کرد این است که دانش هایی چون حقوق از پیش فرض های ارزشی و اعتقادی عام و مشترک استفاده می کنند، نه اینکه بدون پیش فرض ارزشی و اعتقادی مورد مطالعه قرار می گیرد . البته همین ادعای اخیر هم که میان انسان شناسی مادی و انسان شناسی اسلامی می توان مشترکات اساسی یافت، سخت مورد تردید و انکار است .
وانگهی، از این کسانی که به حوزه دین و روحانیت تعلق دارند، باید پرسید که چه اصراری وجود دارد که به حقوق سکولار پناه برند و چرا ارزش مدار بودن حقوق و تکالیف را انکار می کنند؟ راستی اگر کسی هنوز نپذیرفته است که حوزه حقوق می تواند رنگ دینی و غیردینی بپذیرد، پس چرا دانش و معرفت خویش را به حوزه و روحانیت منتسب می سازد . اگر قرار است در حوزه علمیه شیعه، در باب حقوق همان سخنانی گفته شود که در یک دانشگاه سکولار نیز گفته می شود، پس چه دلیلی وجود دارد که سرمایه های فراوانی به نام دین و روحانیت برای آموزش حقوق غربی به طلاب صرف گردد؟ بی تردید انگیزه اولیه تشکیل مؤسسات دینی، آموزش و پژوهش علوم انسانی دینی بوده و هست تا علوم انسانی غرب را از پایه های سکولار و مادی پیراسته دارند و دانش های دینی متناسب با جامعه اسلامی و حکومت دینی فراهم آورند .
3 . آنچه آقای الهی درباره قرائت های مختلف از دین و فقاهت در حوزه علمیه قم بیان داشته است، جای ابهام بسیار دارد . اینکه عالمان دینی و فقیهان در استنباطهای خود گاه به نتایج متفاوت می رسند، امری روشن و منطقی است، اما اینکه جناب الهی مباحث برخی روشن فکران را به عالمان دین نسبت می دهد و ادعا می کند که برخی از آنان «با دیدگاه های هرمنوتیک، نظام خواهی ارث، دیه، زکات و موارد دیگر را هم قابل تحویل می دانند» جای تامل و درنگ دارد . اینکه گفته شده است «بسیاری از علمای حوزه علمیه توانستند به یک نظام فکری منسجم و متفاوت از قرائت متداول دست یابند» ، منظور از «بسیار» چه کسانی هستند؟ و آن «نظام فکری منسجم » اشاره به کدامین کتاب یا متن علمی است؟ گفته شده است که در حوزه علمیه قم «در نگاه به قرآن، نبوت، خاتمیت، اسلام و مقتضیات زمان و مسائل دیگر، نظام های فکری دینی در حال شکل گیری است .» البته خوشبختانه امروزه حوزه علمیه قم از نظر علمی و معرفتی آن قدر گسترده و پهناور شده است که اندیشه ها و گرایش های خرد و پراکنده در آن بسیار می توان یافت، اما این ایده های محدود محفلی را که هنوز در ساحت های علمی حوزه عرضه نشده و تا کنون تبیین روشنی نیافته اند، نباید به حساب حوزه علمیه گذاشت و از آن با تعابیری چون «نظام های فکری نوین » یاد کرد .
4 . اما آنچه درباره خانم شیرین عبادی و جایزه صلح گفته شده است، به یک اظهار نظر سیاسی بیشتر شباهت دارد تا یک دیدگاه علمی . بحث کردن از شخصیت ها یا پرداختن به انگیزه اعطای چنین جوایزی از چارچوب این نشریه به دور است; آنچه شایان یادآوری است، برداشت های علمی یا غیرعلمی از این گونه حوادث و پدیده هاست . اینکه جناب الهی استنباط کرده است که «اعطای جایزه صلح نوبل به یک مسلمان، به این معناست که دنیا پذیرفته اسلام هیچ گونه مخالفتی با محتوای حقوق بشر ندارد» ، با کدامین معیار منطق و استنتاج سازگار است؟ کسی که نه به عنوان یک متفکر یا صاحب نظر اسلامی مطرح بوده است و نه در طول فعالیت های علمی و اجتماعی خویش، وفاداری و تعهد خود را به موازین اسلامی اثبات کرده است، چگونه به یک باره به عنوان الگو و نمونه یک اندیشمند مسلمان تلقی می شود و رای او را با اسلام برابر می گیرند؟