ماهان شبکه ایرانیان

بررسی بزهکاری در نوجوانان

بزهکاری در نوجوانان چیست و چه مسائلی در پیوند با بزهکاری نوجوانان دیده می شود؟ رفتارهایی که با هنجارهای قانونی و عرفی جامعه در تنافی و تناقض هستند، بزهکاری نامیده می شوند

بررسی بزهکاری در نوجوانان

بزهکاری در نوجوانان چیست و چه مسائلی در پیوند با بزهکاری نوجوانان دیده می شود؟

رفتارهایی که با هنجارهای قانونی و عرفی جامعه در تنافی و تناقض هستند، بزهکاری نامیده می شوند. بررسی زندگانی نوجوانان بزهکار، مسائل ذیل را نشان می دهد:
الف) والدین خلافکار، ب) زندگی های خانوادگی از هم پاشیده، پ) زندگانی در مناطق جرم خیز، ت) مشکلات اقتصادی، ث) تعامل های بین فردی تعارض آمیز و خصمانه، ج) تنبیهات سخت، چ) آشفتگی در زندگانی، ح) تماس و ارتباط با بزهکاران، خ) کمبود بازده در زندگانی، به ویژه در تحصیل و کار، د) رها کردن تحصیل، ذ) بی کار شدن و نداشتن امکان اشتغال، ر) پرخاشگری، ز) تکانشگری ( پاسخ شدید هیجانی به محرک های کوچک) ، ژ) سوء مصرف مواد، س) مصرف افراطی الکل.
البته باید توجه کرد هیچ یک از مسائل یاد شده، علت بزهکاری نیستند و الزاماً وجود آن ها موجب بزهکاری نمی شود، اما درصد قابل توجهی از بزهکاران درگیر مسائلی از این دست هستند.

بزهکاری در چه سنینی بیشتر دیده می شود؟

بزهکاری در سنین زیر 17 سال و بیشتر در بین پسران دیده می شود. یک تا چهار درصد مردان، اولین کار مجرمانه ی خود را پس از 17 سالگی انجام می دهند، که معمولاً هم جرم سنگینی نیست. آسیب های مجرمانه بین16 تا 20 سالگی به نقطه ی اوج خود می رسد و دوباره به صورت معناداری کاهش می یابد. نوجوانان بزهکار الزاماً در بزرگ سالی کارهای مجرمانه انجام نمی دهند و درصد قابل توجهی از آن ها، در صورت رعایت مسائل پیشگیرانه، در بزرگ سالی درگیر با کارهای خلاف هنجارهای عُرفی و قانونی نمی شوند.

چه فرضیه ای برای تحلیل گرایش به بزهکاری در نوجوانان از دیدگاه روان شناسی رشد وجود دارد؟

نوجوانان برای دستیابی به هویت اجتماعی به دنبال موقعیت اجتماعی هستند؛ گواهینامه ی رانندگی، لباس، بازده تحصیلی و ... هریک می تواند جایگاهی اجتماعی برای نوجوان فراهم آورد. وقتی فرد در آن ها کامیاب نباشد، در پیوند با گروه هم سالان می کوشد تا وجاهتی در بین آن ها کسب کند و بزهکاری در این راستا یک وسیله است.
موفیت( 1993) در نظریه ی رشدی تجربی، مستدل و علمی خود، بزهکاران را به دو گروه تقسیم می کند:
الف) انسان هایی که از آغاز کودکی تا بزرگ سالی به گونه ی پیوسته رفتارهای ضداجتماعی دارند.
ب) بزهکاران نوجوان که فقط در مقطع نوجوانی مرتکب اعمال مجرمانه می شوند.
مسئله ی گروه اول را « بزهکاری مستمر» می نامند. افرادی که در این طبقه قرار می گیرند، یک دسته ویژگی های مشترک در کودکی داشته اند:
I) ناسازگاری و ستیزه گری
II) خشونت ورزی
که خشونت ورزی تا سال های نخست مدرسه ثابت می ماند. در اواسط دوران مدرسه، اینان به دزدی های کوچکی دست می یازند. در نوجوانی مرتکب دزدی های بزرگ تری می شوند.
در این دوره به خرید و فروش موادمخدر، تجاوز، کارهای خشونت آمیز، تقلب، داد و ستدهای غیرقانونی و دستبردهای برنامه ریزی شده، می پردازند. تغییر شکل این اعمال و جایگزینی آن ها با یکدیگر بستگی به امکانات و موقعیت ها دارد. بزهکاری ای که در این طبقه قرار می گیرد یک ویژگی شخصیتی است که در طول زمان و در موقعیت های مختلف ثابت باقی می ماند.
اشتاتین و ماگنوسون(1991) در یک مطالعه ی طولی، مشاهده کردند که پیش بینی احتمال ارتکاب به اعمال مجرمانه در بزرگ سالان، براساس رفتارهای ضداجتماعی در سنین 10 تا 17 سال بهتر صورت می گیرد.
رابینز(1978) نیز براساس یک مطالعه ی پیگیرانه ی کودکان ضداجتماعی، پس از چهل سال به این نتیجه رسید که تنها کودکانی که رفتارهای ضداجتماعی متعدد دارند، در بزرگ سالی مرتکب اعمال مجرمانه می شوند.
در تعیین این مسئله، موفیت(1993)به بافتار مدرنیته اشاره می کند. این که رشد و رسش جنسی در سنین پایین تر رخ می دهد، اتمام تحصیلات و دست یابی به شغلْ پیچیده تر می شود، روند طولانی مدت تری از گذشته داراست، موجب می شود، دامنه ی زمانی نوجوانی از حیث زیست شناسانه و فرهنگی- اجتماعی متفاوت شود؛ یعنی این که ورود به بزرگ سالی از حیث زیست شناسانه زودتر از بلوغ فرهنگی- اجتماعی و اتفاق می افتد و یک نوجوان برای آن که مهیای ورود به دنیای بزرگ سالان شود، زمان طولانی تری نیاز دارد.
برخی از مؤلفه ها که در این زمینه نقش مهمی ایفا می کنند، عبارتند از:
I) گرایش به استقلال اقتصادی در این سنین
II) میل به خریدها و تفریحات پرهزینه
III) میل به تصمیم های خودمختارانه درباره ی هزینه کردن پول شان
IV) گسترش ارتباط های اجتماعی
V) رابطه های جنسی
VI) مصرف الکل، نیکوتین و موادی از این دست
VII) گرایش به پورنوگرافی
VIII) علاقه به رانندگی و داشتن خودرو
باید توجه داشت یکی از عوامل میل به مصرف مواد ممنوع، ورود نمادین به دنیای بزرگ سالان است. به عبارت دیگر، نوجوانان این گمان را دارند که این گونه می توانند ثابت کنند وارد مرحله ی بزرگ سالی و خودمختاری شده اند. نکته ی دیگری که باید در نظر داشت آن است که نوجوانانی که در دبیرستان موفق هستند و دانشجو می شوند، هرچند زمان طولانی تری از لحاظ اقتصادی به خانواده وابسته اند، اما کم تر در خطر انجام کارهای بزهکارانه هستند، چرا که موقعیت اجتماعی را از طریق تحصیلات بالا به دست می آورند و می توانند به هویتی مثبت دست یابند.
وقتی فرد از طریق کارآمدی در تحصیلات، هنر، ورزش و غیره جایگاه به رسمیت شناخته شده ای در جامعه به دست می آورد، از لحاظ روان شناختی، نیازی نخواهد داشت که به وسیله ی مصرف مواد، جرایم، پرخاشگری و کارهایی از این دست خویش را به محیط اجتماعی خود اثبات کند.
هوررل مان و انگل(1991) در پژوهش خود، به این نتیجه دست یافتند که ناکامی در تحصیلات مدرسه ای از طریق بزهکاری جبران می شود.
نکته ی قابل توجه دیگر آن است، نوجوانانی که ناکامی در تحصیل برای شان بسیار اهمیت دارد، بیشتر به بزهکاری متمایل می شوند و هرچه این احساس کمبود جایگاه اجتماعی بیشتر باشد، فشار بزهکاری بیشتر می شود. به طور کلی همان طور که پژوهش های مختلف هم نشان می دهد، جایگاه اجتماعی، مسئولیت های اجتماعی با خود می آورد و هرچند که جوان دچار بحران های اقتصادی و اجتماعی باشد، با توجه به پذیرش آن مسئولیت ها کم تر در خطر بزهکاری قرار خواهد گرفت.

آیا جنسیت در گرایش به بزهکاری نقش ایفا می کند؟

در مقایسه با پسران، دختران نوجوان و بانوان جوان بسیار کم تر بزهکار می شوند. در راستای تبیین این مطلب به چند نکته باید اشاره کرد:
الف) دختران نوجوان از لحاظ تحصیلی از پسران موفق تر هستند.
ب) دختران نوجوان بیش تر از برادران شان در خانه مسئولیت دارند، چیزی که گاهی از آن برداشت بی عدالتی می شود.
پ) رفتار مطبوع و جامعه پسند بیشتر به آرمان های زنانه نزدیک است و برای آنان تأییدی می آورد.

چرا در شهرهای بزرگ در مقایسه با شهرهای کوچک و روستاها، بیشتر با مسئله ی بزهکاری مواجهیم؟

در شهرهای بزرگ، در مقایسه با شهرهای کوچک و روستاها، آسان تر است که به صورت غیرقابل کنترل و ناشناسانه فعالیت کرد. در خانواده های منسجم، افراد زمان کمتری را بیرون از خانواده صرف می کنند و به علت نظارت فشرده تر خانواده از فعالیت های بزهکارانه باز داشته می شوند. اما با بزرگ شدن شهرها، ساختار خانواده دچار دگرگونی می شود و نظارت و انسجام آن گاه تغییر می کند.

آیا بزهکاری در نوجوانان در هر حال به گونه ای مستمر، پایدار و استوار باقی می ماند؟

از دیدگاه روان شناسی رشد و تحول، باید دو نوع بزهکاری را از هم متمایز کنیم:
الف) بزهکاری نوجوانان
ب) بزهکاری پایدار
بزهکاری نوجوانان می تواند گاه پدیده ای طبیعی و گذرا در روند رشد و تحول باشد و نباید به عنوان یک پدیده ی آسیب زای رشد و تحول نگریسته شود، بلکه باید بیشتر به عنوان یک پدیده ی تطابق جویانه برای پذیرفته شدن در گروه هم سالان مورد نگرش قرار گیرد، که تنها در مقطعی زمانی رخ می دهد.
اما بزهکاری پایدار آغازش به کودکی باز می گردد که با رفتارهای ضداجتماعی نمود می یابد و به طور معمول چنین کودکانی از جهت هوشی پایین تر از متوسط هستند و روابط اجتماعی شان مختل است، مسئله ای که در نوجوانان بزهکار دیده نمی شود. هم چنین رفتارهای آسیب زا و اختلال های شخصیت در بزهکاران نوجوان شایع نیست.
دیدگاه های نوجوانان بزهکار به صورت بنیادین و ضداجتماعی نیست و با توجه به فضای ذهنی و روانی آن ها این امکان وجود دارد که اهداف شخصی شان را با هنجارهای فرهنگی هم سو کنند، شاغل شوند، زوج یابی کنند و خانواده تشکیل دهند و به گروه های اجتماعی تعلق یابند و در نتیجه تشخص و جایگاه یابند و بر بزهکاری چیره شوند.
البته نباید از یاد برد که بزهکاری در این مقطع سنی می تواند خطرپذیری و ریسک بالایی به همراه داشته باشد. امتحان مواد مخدر می تواند به وابستگی به آن منجر شود، محکومیت های جزایی موجب برچسب خوردن اجتماعی شود، حاملگی زودهنگام به سقط جنین یا رها کردن تحصیل بینجامد و به طور کلی مشکلاتی از این قبیل را به بار آورد.

زدن برچسب بزهکاری به نوجوانان چه عوارض روانی ای می تواند در پی داشته باشد؟

جرج هربرت مید(1934) در نظریه ی برچسب زنی اش به این مسئله پرداخت که هویت و خودپنداره ی شخصی که برچسب خورده است در چالش با تصویری رشد می کند که دیگران از او با توجه به برچسب زده شده در ذهن دارند. یک برچسب زنی اجتماعی از طریق دیگران و مؤسسه ها نظیر بزهکاری موجب کاهش اقبال های اجتماعی و شغلی می شود و بر خودپنداره ی فرد نیز می تواند تأثیر گذارد، تا جایی که آن را با جرم و جنایت منطبق کند.
افول اقبال های اجتماعی و امنیت اقتصادی که افول اقبال در زوج یابی پایدار را در پی دارد، جوان را بیشتر مستعد غلتیدن در بزهکاری و ماندن در آن می کند. اگر هم جوان دچار بزهکاری نشود، در چنین وضعیتی، باز این خطر هست که زندگانی نامولدی داشته باشد و از توانایی های بالقوه اش استفاده نکند.

رفتار ضد اجتماعی پایدار با کدام یک از مشکلات روانی و عصبی می تواند همراه باشد؟

درباره ی این مسئله، شمار زیادی پژوهش های تجربی انجام یافته است. نتایج حاکی از آن است که:الف) صدمه های مغزی با دلایل متفاوت، ب) اختلال های توجه، پ) اختلال های هماهنگی حرکتی، ت) بیش فعالی و تکانشگری که منجر به اختلال های یادگیری می شود،
ث) بازده شناختی زیر متوسط، در تاریخچه ی کودکی این گروه از بزهکاران، که رفتار ضد اجتماعی پایدار در ایشان نهادینه است، بیش از افراد عادی دیده می شود.
هم چنین شماری از این افراد، در کودکی مبتلا به نشانگان کودک دشوار بوده اند. این نشانگان شامل بی قراری، فریادهای زیاد، آهنگ ناپایدار روزانه، بدخلقی، مسئولیت ناپذیری در تعامل های درونی اجتماعی می باشد. کودکان مبتلا به این نشانگان موجب رفتارهای نامناسب و واکنشی والدین می شوند.
این طیف از کودکان که رفتارهای پرخاشگرایانه نیز دارند، مورد پذیرش افراد محیط شان قرار نمی گیرند و از سوی هم سالان، هم درسان، معلمان و حتی والدین طرد می شوند.
چنین رفتارهای محیطی ای را آنان به عنوان امتناع، حمله یا تحریک تلقی و تعبیر می کنند. و از این روی خشمگین می شوند و این ویژگی به مرور در کودکان تثبیت می شود، به جای آن که تغییر یابد؛ دفاع یک شخصیت ضد اجتماعی در برابر تغییرات به مرور بیشتر می شود.

عوامل خانوادگی و محیطی در پدیده ی بزهکاری چه نقشی ایفا می کنند؟

حداقل تا زمان بلوغ، امکان تأثیر در خانواده و سایر بافتارهای اجتماعی وجود دارد.
همه ی والدین این گونه نیستند که نسبت به کودکان دشوارشان طردکننده، پرخاشگرایانه و دشمنانه واکنش نشان دهند، بلکه بردبارانه تلاش می کنند تا با آنان پیوندی اعتمادبرانگیز بنا کنند و سختی ها را از میان بردارند. در مدرسه و مهدکودک نیز نباید پرخاشگری با طرد کردن پاسخ داده شود، بلکه مسئولان این نهادهای پرورشی و آموزشی با پردازش سازنده ی تعارض ها و تلاش برای تصحیح عوامل به وجود آورنده ی پرخاشگری باید با این مسئله رویارو شوند. از سوی دیگر رابطه ی خوب کودک با والدین، تسهیلگر رشد اخلاقی است؛ اما تنبیه های سخت و نابجا، بدرفتاری ها و موضع گیری های خصمانه ی والدین نسبت به کودک و نزاع های خشونت آمیز بین والدین، با پرخاشگری کودک و جرایم خشونت گرایانه ی بعدی در نوجوان، همبسته است. در نوجوان چنان چه اشاره شد، بزهکاری جبران کننده ی جایگاه های از دست رفته است.
هویت لرزان نوجوان بزهکار، در هویت گروهی بزهکاران پناه می یابد. گروه های بیرونی دشمن قلمداد می شوند تا پرخاشگری مجوزی برای اعمال قدرت علیه آنان داشته باشد و توجیه شود. گاه این مسئله در لوای دفاع از یک ایدئولوژی نیز رخ می دهد. آرمان یا ایده برای آنان جانشین خود دوستداری ارضانشده ی کودکی است و دفاع از آن و خشونت ورزی برای آن، جبرانگر لطمه های خود دوستدارانه ی روانی گذشته ی فرد است.

چه راه هایی برای پیشگیری از بزهکاری وجود دارد؟

پژوهش ها نشانگر آن است که فقر همراه با مناسبات خانوادگی آشفته، اشکال تعامل های درونی خانوادگی مسئله زا و شیوه های پرورشی ضداجتماعی توسط والدین در زمینه سازی بزهکاری کودکان و نوجوانان نقش دارد و آن را تعمیم می دهد و تثبیت می کند. از همین رو آموزش والدین چنین خانواده هایی و کمک های مددکارانه ی اجتماعی و ارائه ی مشاوره های روان شناختی و تربیتی به ایشان از مهم ترین شیوه های پیشگیرانه است.
هم چنین از آن جایی که بزهکاری پایدار با شکست و افت تحصیلی و نیز رها کردن دوره های تخصصی همبسته است. تدوین و اجرای برنامه های جبرانی تحصیلی برای دانش آموزانی که در این شرایط هستند، راه دیگر پیشگیری می باشد. دستیابی به نتایج بهتر تحصیلی و در نتیجه سطوح بالاتر اشتغال از بازدارندگان فرد از بزهکاری می باشند.
مسئله ی دیگری که در بزهکاران مشهود است، نداشتن توانایی ها و مهارت های اجتماعی و ارتباطی است. آنان توان همکاری با دیگران و حل تعارض های بین فردی را به شیوه های غیرپرخاشگرایانه ندارند و از همین رو نمی توانند در محیط هایی که قرار دارند، برای خویش جایگاهی مناسب در روابط انسانی به دست آورند.
از دیدگاه آلفرد آدلر، روان شناس اتریشی و از شاگردان زیگموند فروید( بنیان گذار مکتب روان کاوی) ، با پرورش و رشد دادن و شکوفاسازی احساس اجتماعی در کودک و نوجوان، آن ها را نه تنها از بزهکاری، بلکه از بسیاری ناهنجاری های روانی دیگر رهایی می بخشیم. احساس اجتماعی، خواستن یاریگری به دیگران است. این احساس موروثی و مادرزادی نیست، بلکه تنها یک امکان موروثی می باشد که به گونه ای آگاهانه فرد را برای شکوفا شدن مهیا می کند. فردی که به این احساس دست یابد، در برخورد با دیگران و تجربه های حیاتی گشوده، پذیرا و بی تعصب است.
وی بر سرنوشت خود احساس تسلط دارد و در عین حال سعادت دیگران را از چشم دور نمی دارد. این احساس برای او نسبت به هستیِ جمعی مسئولیت می آورد. بیش و پیش از همه مادر باید کودک را گام به گام به اشخاص و محیط های زندگانی دیگر علاقه مند کند و فرزند را با شیوه ی پرورشی خویش یاری دهد تا احساس اجتماعی، ناوابستگی و شجاعت را در خویش رشد دهد و خواست نازدودنی برتری طلبی را مغلوب احساس اجتماعی گرداند و به کوشش های سودمند برای خویش و جامعه دست یازد.
بنا به نظریه ی آدلر در چنین کودکی منش شخصیتی سازش یافته پرورش می یابد. در غیر این صورت، تجربه های احساس کهتری در وی موجب کوشش های جبرانی برای برتری طلبی می شود.
کودکی که در این فضا رشد کند، نه از روی احساس اجتماعی بلکه از روی سودجویی شخصی عمل می کند و برای رسیدن به قدرت ممکن است از روش های ناپذیرفته چون بزهکاری استفاده کند. او در تلاش برای قدرت است تا احساس مغلوبیت خود را فرا جبران نماید و قدرت خود را به محیط اعمال کند. الگوی آرمانی ذهنی او، تنها در راستای قدرت شخصی است و نه در راستای احساس اجتماعی.
بسیاری اوقات، والدین چنین کودکانی زوج های ناکامیابی هستند( که گاه فرزندان زیادی نیز دارند)، که کودکان خود را نادیده می گیرند و آگاهانه و ناآگاهانه، ایشان را مورد دشمنی قرار می دهند، از این رو در آنان دشمنی، بی تفاوتی، احساس خائن بودن، بی مسئولیتی و گریز از پیوندهای اجتماعی و احساسِ ستیز با محیط خود رشد می یابد که می تواند از زمینه های اصلی بزهکاری باشد.
چنان چه از منظر اجتماعی نیز به این مقوله بنگریم، در جوامع در حال گذار از سنت به مدرنیته( نظیر ایران)، مسئله ی بزهکاری حایز اهمیت بیشتری است.
در چنین جوامعی با آشفتگی نوجوان در تشخیص منابع و مراجع ارزش گذاری مواجهیم. تعارض آموزه های اخلاقی- محیطی، خانوادگی و خواست های خوددوستدارانه و من- محورانه ی نوجوان و ستیز با منابع ارزش گذاری قدرت- بنیاد، وی را به بحرانی روانی- اجتماعی سوق می دهد، که از حوزه های اخلاق فردی و اجتماعی فراتر می رود و او را در تعارض با محیط های نزدیک و دورش( خانواده، مدرسه، جامعه) درگیر می کند.
بنابراین بهداشت روان و اجتماع در گرو رشد یافتگی اخلاق فردی و کاهش تعارض در سطوح خُرد( فردی) و کلان( جامعه) است.
بنابر نظریه های معتبر روان شناسی رشد و تحول، زمینه های رشد اجتماعی اخلاقی در انسان وجود دارد. حال چنان چه آموزش و پرورش، در این زمینه با تراز تحول یافتگی کودک از جهت اجتماعی- اخلاقی متناسب باشد، به رشد او در این دو زمینه کمک می شود، تا از ظرفیت های روانی اش استفاده کند و این رشد اخلاقی- اجتماعی فرد نیز در بسترسازی مفاهیم یاد شده در جامعه مؤثر واقع خواهد شد.
امروزه مراکز معتبر علمی دانشگاهی و پرورشی- پژوهشی، در سراسر جهان به یاری متخصصان با تدوین و آموزش درس نامه های آموزش اخلاق می کوشند تا نسل فردای جهان را به گونه ای علمی براساس ارزش های اخلاقی جهان شمول تربیت کنند.
از دیگر سو، پژوهش ها بیانگر آن هستند که رشدیافتگی اخلاقی به مفهوم رشدی آن بر سلامت روان نیز اثر مثبت معناداری می تواند داشته باشد. از این رو پرورش اخلاق در راستای بهداشت روان فردی- اجتماعی مؤثر خواهد بود.
توجه به این مسئله ی مهم و خطیر در آثار نظریه پرداز تأثیرگذار روان شناسی اخلاق، لارنس کهلبرگ و همکارانش منعکس است. آنان با روش بالینی طولی، سالیان متمادی در کشورهای مختلف، نه تنها پیرامون ساختار تحول اخلاقی در انسان به مطالعه پرداختند، بلکه در مدارس و حتی در زندان ها پیرامون تأثیر آموزش اخلاق از منظر روان شناسی رشد و تحول با رویکرد دموکراتیک، پژوهش های علمی روشمند انجام دادند و به اثبات کارایی آن آموزش ها و ایجاد تغییر در سطوح تحول یافتگی اخلاقی در راستای ارتقای تراز اخلاقی دست یافتند.
ژان پیاژه، بنیان گذار مکتب روان شناسی شناختی رشد و تحول نیز پیش تر از کهلبرگ، نقش تحول یافتگی و رشد اجتماعی- اخلاقی را در کودک و نوجوان مدنظر قرار داده و در پژوهش های علمی خود به این مسئله پرداخته بود.
بنابر نظریه ی او، نوجوان در اندیشه ی پیوستن به جامعه ی بزرگ سالان است و به موازات آن برنامه ی زندگانی خود را تدوین می کند. او به مشارکت در ایدئولوژی های بزرگ سالان نیاز دارد. آرمان ها می توانند احساسات او را برانگیزند. در این مقطع این گمان را می یابد که آرمان ها و ارزش های او برترین و بهترینند و جامعه باید خود را با او سازگار و با او سازش کند.
جاه طلبی هایش برای دستیابی به موفقیتی برتر از اسلاف خود، می تواند او را به سمت تلاش های ستیزه جویانه با جامعه سوق دهد.
نقش اجتماعی او قالبی از پیش ساخته نیست، بلکه در حین ایفای نقش آن را رشد و قوام می دهد. در این مقطع باید از نظام اخلاقی « دیگر پیرو» به « خود پیرو» تحول یابد. در آغاز برای احراز هویت مستقل، مخالفت و تضادورزی با خانواده و محیط در او بروز می یابد.
چنان چه این گذار با موفقیت صورت نگیرد، در نوجوان هویت مقابله ای شکل می گیرد و ارزش ستیزی برای او ارزش می شود. از این رو بجاست که والدین و معلمان با ویژگی های روان شناختی نوجوانان آشنایی داشته باشند و آگاهانه بتوانند با برخوردهای درست و اِعمال برنامه های صحیح پرورشی مسیر استقلال یابی و هویت جویی و دستیابی به اخلاق خودپیرو را برای آنان تسهیل کنند، اخلاقی که مبتنی بر‌« میان واگرایی» (Decentration در برابر:Egocentrism فردی که به این تحول یافتگی رسیده است، می تواند از چشم انداز نظام ارزشی دیگران نیز به مسائل بنگرد) و باور به کثرت گرایی در رابطه با دیدگاه هاست. نوجوان در عین آن که نظام ارزشی خودمختاری دارد، می تواند به ارزش های دگراندیشانه نیز احترام بگذارد.
وظایف اخلاقی برای او انگیزه مدار است نه نتیجه مدار. بازدارنده ی او تنها ترس از تنبیه نیست، بلکه درک صحیحی از اشتباه دارد و با مراجع قدرت احترامی دوسویه را دنبال می کند.
منبع مقاله :
مجتهدی، سید حسین؛ (1388) جوانان و جامعه از دیدگاه روان شناسی: درآمدی بر روان شناسی تحولیِ اجتماعی، تهران: نشر قطره
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان