گفت وگو با توماس کاروترز
وقایع اتفاقیه، 13/4/83
کاروترز، متفکر و کارشناس مسائل حقوقی و سیاسی از آمریکا در ابتدا به تفسیر خود از دموکراسی در قرن حاضر اشاره می کند و می گوید: در یک کشور دموکراتیک، مردم می توانند رهبرانشان را انتخاب کنند؛ ولی آنها برای اینکه بتوانند انتخاب درستی انجام دهند، باید از حداقل آزادی های مدنی مانند آزادی بیان، آزادی فعالیت اجتماعی، آزادی اجتماعات و... برخوردار باشند. اگر نظامی از انتخابات واقعی وجود داشته باشد که به وسیله یک برنامه اجتماعی، آزادی های مدنی شهروندان را تضمین کند، این نظام، یک دموکراسی است.
در ادامه راه دموکراسی دو مشکل مهم وجود دارد: اولین چالش، عملی نمودن نمایندگی سیاسی است که علاوه بر محقق کردن انتخابات آزاد، باید با تحریف ها مبارزه کند تا مطمئن شود که همه مردم از حق مساوی برای اظهار نظر برخوردارند. دومین چالش، حاکم کردن قانون در روابط سیاسی است. هر سیاست مدار، مستقل از قدرتی که دارد، باید به همان قانونی که یک شهروند عادی از آن اطاعت می کند، پای بند باشد.
وی در مورد رابطه بین دولت و جامعه مدنی می گوید: «متأسفانه این سال ها در استفاده از واژه "جامعه مدنی "دقت کافی صورت نگرفته و از این واژه بیش از حد استفاده شده است. مردم عموما بخش کوچکی از جامعه مدنی را انتخاب می کنند و آن را جامعه مدنی می نامند؛ اما به نظر می آید جامعه مدنی زمانی ایجاد می شود که شهروندان دور هم جمع شوند؛ ارزش های مدنی را بین خود به رسمیت بشناسند و از آن برای تجدید قدرت استفاده کنند».
ایشان در برابر این پرسش که آیا در جوامعی که دولت وظایفش را انجام نمی دهد و حکومت قانون وجود ندارد، جامعه مدنی می تواند رشد کند می گوید: «منظور من از یک دولت قدرتمند و کارا، یک دولت مستبد نیست؛ بلکه یک دولت توانمند، کارا و سازمان یافته است که به خوبی با مردم رابطه برقرار می کند و توانایی حل مشکلات را دارد. اگر شما یک دولت قدرتمند و مؤثر داشته باشید، جامعه مدنی برای همکاری با آن مشکلی ندارد».
یکی از دلایل پایداری دموکراسی در کشورهای پیشرفته، کثرت منابع تولید و غیرمتمرکز بودن جوامع قدرتمند و توزیع مناسب ثروت در این جوامع و عامل دیگر، فرآیند زمان طولانی و داشتن تمرین و تجربه فراوان در این راه است، مانند فرانسه و آمریکا که سابقه 200 سال تمرین سیاسی دارند. تغییرات 20 سال اخیر نشان می دهد که برخی کشورهای توسعه نیافته مانند اروپای شرقی، آسیا و اروپا، با اینکه توانسته اند رژیم دیکتاتوری را از بین برند، لکن در مرحله «گذار» به دموکراسی نیستند؛ بلکه میان دموکراسی و دیکتاتوری یعنی «وضعیت مبهم» هستند؛ گرچه به ثبات در حاکمیت سیاسی رسیده اند. اما بیشتر شهروندان خاورمیانه از نظر سیاسی ناامید و بی اعتنا هستند. بنابراین، برای مقابله با این روند باید شهروندان را در امور سیاسی دخالت داد؛ رهبران جامعه نیز باید شرایط رقابت را فراهم کنند و جهان خارج این روند را تشویق، و از فشار و تهدید و زور خودداری کند. قرن بیستم، قرن مبارزه ایدئولوژیک دموکراسی و اقتدارگرایی بود و قرن بیست ویکم، زمان مبارزه برای کارکردی کردن دموکراسی است.