در بخش اول به ذکر نمونه هایی از ناسازگاری همسران پیامبر با استناد به آیات پرداختیم. اینک به ذکر نمونه هایی با استناد به
روایات می پردازیم.
نمونه هایی از ناسازگاریها با استناد به روایت و تاریخ
نمونه اول:
روایت ابن عباس از طلاق حفصه
ابن عباس می گوید: «بسیار حریص بودم از عمر بپرسم آیه «ان تتوبا الی اللّه فقد صغت قلوبکما؛(1) اگر شما دو زن توبه کنید بهتر است، زیرا دلهایتان از حق بازگشته است.» در باره کدام زنان نازل شده است. تا اینکه عمر برای سفر حج حرکت کرد و من با او حج کردم. در مسیر کاملاً به خدمت او مشغول بودم. روزی او از راه به کناری رفت و من همراه او رفتم و برای دستشویی رفتن او آفتابه بردم و سپس برای وضو گرفتن، آب بر دستش ریختم [تا بسیار با او صمیمی شوم و وی نیز پاسخ سؤالم را بگوید].
سپس گفتم: کدام زنان از همسران پیامبر در آیه «ان تتوبا الی اللّه فقد صغت قلوبکما» اراده شده اند؟ گفت: بسیار عجب است (که تو نمی دانی!) مراد عایشه و حفصه است.
سپس گفت: ما گروه قریش بر زنانمان غالب بودیم. هنگامی که به مدینه آمدیم، گروهی را یافتیم که زنانشان بر آنان غالب بودند. زنان ما نیز شروع کردند از آنان یاد بگیرند و تسلیم محض نباشند. روزی به همسرم خشم گرفتم، ولی باز او حرف خود را تکرار کرد. تکرار او را ناپسند شمردم. همسرم گفت: چرا این کار مرا زشت می شماری؟ به خدا سوگند! همسران پیامبر حرفها و خواسته های خود را تکرار می کنند و با او صبح تا شام قهر می کنند. گفتم: هر کس چنین کند، زیانکار و خسارت بار است.
عمر افزود: منزل من در منطقه «عوالی» بود و همسایه ام مردی از انصار بود. به طور مرتب روزی او و روزی من بر پیامبر وارد می شدیم، تا از وحی و غیره آگاه شویم. در آن روزها منتظر قبیله غسّان بودیم که با ما جنگ کند. روزی همسایه در خانه را زد و من خارج شدم. گفت: اتفاق مهمی افتاده است. گفتم: قبیله غسّان آمده اند؟ گفت: مهمتر از آن. پیامبر اکرم همسرانش را طلاق داده است! پیش خود گفتم: حفصه زیان کرد و خسارت دید. به نظرم می رسید که چنین اتفاقی بیفتد. پس از نماز صبح آماده شدم و بر حفصه داخل شدم. دیدم می گرید، گفتم: پیامبر طلاقتان داده است؟ گفت: نمی دانم. او اکنون در مشربه ام ابراهیم نشسته است. حرکت کردم. پیش غلام سیاه آمدم و گفتم برای من اجازه ورود بگیر. غلام برگشت و گفت: پیامبر سکوت کرد و اجازه نداد. به مسجد آمدم. ناگهان افرادی را اطراف خود دیدم که می گریند. بین آنان نشستم. باز به سراغ غلام رفتم. اذن خواستم و او برگشت و گفت: پیامبر سکوت کرد و چیزی نفرمود. برگشتم. ناگهان غلام مرا خواند و گفت: وارد شو، اجازه داد. وارد شدم و حضرت را دیدم که بر حصیری دراز کشیده است و اثر آن بر صورتش وجود دارد.
گفتم: ای پیامبر! زنانت را طلاق داده ای؟ فرمود: نه. گفتم: اللّه اکبر! کاش می دیدی ما گروه قریش را که بر زنان غالب بودیم. هنگامی که به مدینه آمدیم، گروهی را دیدیم که زنانشان بر آنان غلبه دارند و زنان ما از آنان یاد گرفتند. روزی بر همسرم غضب کردم، ناگهان او را دیدم که کار خود را تکرار می کند. آن را زشت شمردم. گفت: چرا زشت می شماری و ...
بر حفصه وارد شدم و گفتم: آیا شما روی حرف رسول اللّه حرف می زنید و با او صبح تا شب قهر می کنید؟ گفت: بله. گفتم: هر کس چنین کند، در زیان و خسران است. آیا از اینکه پیامبر بر شما خشم بگیرد و به خاطر او خدا بر شما خشم بگیرد، در امانید؟
در این هنگام پیامبر(ص) تبسم کرد.
باز به حفصه گفتم: روی حرف پیامبر حرف نزن و از او چیزی نخواه و هر چه می خواهی، از من بخواه و اگر دیدی همسر دیگر او بهتر از تو است و در نزد رسول اللّه محبوبتر است، حسادت و غیرت زنانگی تو را فرا نگیرد.
باز رسول اللّه (ص) تبسم کرد.
گفتم: ادامه دهم؟ فرمود: بله. سرم را بلند کردم. در خانه غیر از سه پوست دباغی شده چیزی نیافتم. گفتم: ای پیامبر! از خداوند بخواه بر امت تو گشایشی قرار دهد؛ همان طور که بر فارس و رومی ـ که غیر خدا را عبادت می کنند ـ گشایش قرار داده است.
پیامبر درست و مستقیم نشست و فرمود: آیا در شک هستی ای ابن خطاب؟! آنان گروهی هستند که خداوند لذایذشان را در همین زندگی دنیا قرار داده است.»(2)
از این داستان چند نکته فهمیده می شود:
1. سلوک عُمَر به گونه ای بوده است که ابن عباس جرأت سؤال از او را نداشته است.
2. ابن عباس زیرک بوده و می خواسته این واقعه را ـ که به زیان حفصه است ـ از زبان عُمَر بشنود.
3. مردان مکه با زنان خود با خشونت رفتار می کردند.
4. مردم مدینه برای زنان آزادی بیشتری قایل بودند و زنان روی حرف مردان می توانستند حرف بزنند.
5. زنان رسول اللّه (ص) روی حرف او حرف می زدند و رو در روی او می ایستادند و گاه با او قهر می کردند.
6. گاه مسأله مهمی پیش می آمد که باعث می شد پیامبر با همسران خویش یا برخی از آنان قهر کند و از آنان کناره بگیرد. و این حادثه ای بود که نه تنها حفصه را به گریه انداخته و عمر را ناراحت کرده، بلکه غبار حزن و اندوه را بر دیگران نیز افکنده و اشک آنان را جاری ساخته بود.
7. غیرتهای زنانگی یکی از مشکلاتی بود که وجود داشته و عُمَر دخترش را از آن بر حذر می داشت.
8. قهر کردن پیامبر اکرم با همسرانش از حوادث بسیار مهم بوده، به طوری که حمله قبیله غسّان در مقابل آن ناچیز بوده است.
9. وضع زندگی پیامبر اکرم بسیار ساده بود و بر حصیری می نشست.
10. شأن نزولهایی که در ذیل آیات 1 ـ 4 سوره تحریم بیان شد، برای ابن عباس معلوم بوده و چون شأن نزولها نقص بزرگی برای همسران پیامبر به حساب می آمد، ابن عباس خواست از زبان عُمر که دخترش در آن توطئه شرکت داشت، نام توطئه گران را بشنود.
دومین نمونه:
نزاع حفصه با پیامبر اکرم(ص)
ابن عباس نقل می کند: «روزی رسول اللّه با حفصه نشسته بود. بین آنان نزاعی رخ داد. پیامبر اکرم به او فرمود: آیا می خواهی بین من و بین خودت شخصی را حاکم قرار دهی؟ گفت: بله.
پیامبر به دنبال عمر فرستاد. وقتی عُمر بر آنان وارد شد، پیامبر به حفصه گفت: سخن بگو.
حفصه گفت: ای پیامبر! تو بگو، ولی حق را بگو. عُمر دستش را بلند کرد و به صورت دخترش زد و دوباره دست بلند کرد و به صورت او زد.
پیامبر اکرم فرمود: ای عمر! دست نگهدار.
عمر خطاب به دخترش گفت: ای دشمن خدا! پیامبر، غیر از حق نمی گوید. سوگند به کسی که او را مبعوث ساخته است، اگر مجلس او نبود و او مرا منع نمی کرد، آن قدر تو را می زدم، تا بمیری!
پیامبر از آنجا برخاست و به غرفه ای رفت و در آنجا یک ماه ماند و در این مدت به هیچ یک از همسرانش نزدیک نشد و در آن غرفه صبحانه و شام می خورد. آن گاه خداوند آیات 28 ـ 31 سوره احزاب را نازل کرد.(3)
سومین نمونه:
عایشه و شکستن ظرف غذا
روزی پیامبر اکرم(ص) در خانه عایشه بود، که خادم صفیه ظرف غذایی را برای پیامبر آورد. عایشه محکم بر دست خادم زد و کاسه افتاد و دو نیم شد و غذا بر زمین ریخت. پیامبر اکرم(ص) تکه های ظرف را کنار هم گذاشت و طعام را جمع آوری کرد و در ظرف ریخت و فرمود: کلوا، غارتْ امّکم؛ بخورید، مادرتان غیرتش به جوش آمده است. و خادم را نگه داشت تا هنگامی که از خودش فارغ شد. آن گاه کاسه سالمی از خانه عایشه به جای کاسه شکسته شده به خادم داد و کاسه شکسته شده را نگه داشت.(4)
این قصه با عبارتهای مختلف در سنن بیهقی، بخاری، مسند احمد حنبل آمده است و نشان می دهد
اولاً: این داستان پس از نزول سوره احزاب و پس از جنگ خندق واقع شده است، چون در سوره احزاب زنان پیامبر(ص) مادران مؤمنان دانسته شده اند. و بر طبق روایتی که صفیه تهیه کننده غذا باشد، حادثه پس از جنگ خیبر واقع شده است، زیرا صفیه پس از این جنگ همسر پیامبر شد.
ثانیا: پیامبر به جای عصبانی شدن و نشان دادن عکس العملی تند، با گفتن جمله «غارت امکم»، خشم خود را فرو نشاند. این قسمت را بعدا به طور مشروح توضیح می دهیم.
ثالثا: پیامبر برای پایان دادن مسأله و ناراحت نشدن همسر دیگر و جبران خسارت وارده و نیز مجازات شکننده کاسه، کاسه ای را از خانه عایشه به خادم داد، تا به صفیه بدهد.
نمونه چهارم:
برخورد حفصه با زنی که خود را به
پیامبر بخشید
در کتاب کافی از امام باقر(ع) نقل شده است: «زنی از انصار نزد رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه ! زن هیچ گاه به خواستگاری مرد نمی رود، ولی من زنی بی شوهر و فرزند هستم. آیا نیازی به من داری؟ اگر نیازی هست، من خودم را به تو بخشیدم؛ اگر قبول کنی.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: خیر است و برایش دعا کرد و سپس فرمود: ای خواهر انصاری! خداوند از ناحیه پیامبرش به شما جزای خیر دهد. مردان شما مرا یاری می کنند و زنان شما به من رغبت دارند و متمایلند.
حفصه به آن زن گفت: چقدر بی حیایی! پیامبر اکرم فرمود: ای حفصه! بس کن. او بهتر از تو است! او به رسول خدا متمایل شده و رغبت پیدا کرده است، ولی تو او را سرزنش و از وی عیبجویی می کنی؟! سپس پیامبر به زن گفت: خداوند تو را رحمت کند! برگرد. خداوند به خاطر رغبتت به من برای تو بهشت را واجب کرد و به زودی فرمان من به تو می رسد.
آن گاه خداوند این آیه را نازل کرد: و اگر زن مؤمنی خودش را به پیامبر ببخشد، پیامبر می تواند با او ازدواج کند. این حکم ویژه تو است و ربطی به سایر مؤمنان ندارد.(5) بنابراین خداوند، تنها برای او حلال شدن زنان از راه هبه را قرار داد.(6)
نمونه پنجم:
برخورد عایشه با زنی که خود را به
پیامبر بخشید
در مجمع البیان آمده است: هنگامی که زن، خود را به پیامبر اکرم هبه کرد، عایشه گفت: زنان را چه شده است که خود را بدون مهریه می بخشند؟! آن گاه آیه فوق نازل شد.
عایشه به پیامبر گفت: خداوند تنها به میل و خواسته تو زود می رسد!
پیامبر فرمود: تو نیز اگر خداوند را اطاعت کنی، خداوند میل و خواسته ات را زود برآورده می کند.(7) عایشه کم کم اعتراض خود را متوجه خدا کرده و به عبارت بهتر: از کار خدا ایراد می گیرد و اظهار شگفتی می کند، که چرا خداوند هماهنگ با خواست پیامبر عمل می کند و هر چه را او بخواهد، خدا نیز می خواهد!
نمونه ها در این باب بسیار است و در هر موردی چندین خبر وجود دارد، که برای طولانی نشدن کلام از ذکر آنها خودداری می شود. اکنون نمونه دیگری نقل می شود، تا روشن شود این امور گاه به خارج از خانه نیز کشیده می شد و مزاحم کارهای اساسی پیامبر(ص) نظیر تبلیغ و تبیین دین می شد.
ششمین نمونه:
مزاحمت عایشه با خلوت پیامبر و
امام علی(ع)
در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید از قول ابی مخنف آمده است:
«عایشه نزد ام سلمه آمد تا او را برای خروج جهت خونخواهی عثمان فریب دهد؛ لذا به او گفت: تو اولین همسر رسول اللّه هستی که هجرت کرده ای. تو بزرگ مادران مؤمنان هستی و رسول اللّه قسمت شب خوابگی همسران را از خانه تو شروع می کرد و جبرئیل بیشتر فرود آمدنش در منزل تو بود. ام سلمه گفت: برای چه این حرفها را می زنی؟ عایشه گفت: عبداللّه به من خبر داده است که مردم، عثمان را توبه داده اند و پس از توبه او را در ماه حرام و در حال روزه کشته اند و من بر خروج به سوی بصره تصمیم گرفته ام و طلحه و زبیر بامنند. تو نیز با ما خارج شو. شاید خداوند به واسطه و به دست ما این مسأله را اصلاح کند.
ام سلمه گفت: تو دیروز علیه عثمان تحریک می کردی و بدترین کلمات را در باره او به کار می بردی و نزد تو نامی غیر از «نَعْثَل» نداشت [نَعْثَل پیرمردی مصری ـ یهودی بود که دارای ریشی بلند بود، و چون عثمان نیز ریش بلندی داشت، عایشه او را نَعْثَل خطاب می کرد] و منزلت علی بن ابی طالب را نزد رسول اللّه می دانی، آیا می خواهی برخی آن امور را به یادت بیاورم؟
عایشه گفت: بله.
آیا به یاد می آوری روزی که رسول اللّه در مسیری می رفت و ما با او بودیم، تا وقتی که در نقطه قُدَید فرود آمد و با علی(ع) خلوت و با او نجوا کرد و به طول انجامید و تو خواستی بر آنان هجوم بری و من تو را نهی کردم و تو گوش ندادی و به آنان هجوم آوردی و به سرعت گریان برگشتی، گفتم: چه شد؟ گفتی: بر آنان در حالی که نجوا می کردند، هجوم آوردم و به علی گفتم: من از رسول اللّه در هر نه روز یک روز سهم دارم. آیا روز مرا برای من وا نمی گذاری؟ رسول اللّه روی به من کرد و با صورتی برافروخته و غضبناک گفت: برگرد. به خدا سوگند! هر کس ـ چه از اهل بیت من و یا از سایر مردم ـ کینه علی را به دل داشته باشد، از ایمان خارج است، و تو پشیمان و سرشکسته برگشتی؟!
عایشه گفت: بله یاد می آورم.
ام سلمه گفت: و باز به یادت بیاورم که من و تو با رسول اللّه (ص) بودیم. تو سرش را می شستی و من او را با روغن خوبی که خوشش می آمد، تدهین می کردم و او فرمود: ای کاش می دانستم همراه شتر گنهکار کدام یک از شما است که سگهای حَوْأَبْ به سوی او پارس می کنند! او از راه راست منحرف است. من از تدهین دست کشیدم و گفتم: به خدا و رسول از آن واقعه پناه می برم. سپس دست بر پشت تو زد و گفت: مواظب باش تو آن شخص نباشی؟! ...
عایشه گفت: بله به یاد می آورم.»(8)
قبل از بررسی کلام ابن ابی الحدید، نکته ای را که در مقدمه بیان شد، یادآوری می کنیم و آن اینکه: گاه شخصی با هدف و قصدی خاص کاری را انجام می دهد، ولی چون زمینه ای برای بروز آن حالت ایجاد نمی شود، علت و انگیزه آن کار و حادثه برای دیگران مخفی می ماند.
جلوگیری عایشه از نشستن حضرت علی(ع) در کنار پیامبر(ص) و ایجاد مزاحمت با نجوای آنان از همین گونه است. اگر جنگ جمل و دعوت عایشه از ام سلمه پیش نمی آمد و ام سلمه پرده از کارهای عایشه برنمی داشت، درون وی که از سابق کینه علی(ع) را در دل داشت، بر کسی روشن نمی شد. چه بسا حوادث زیاد دیگری نیز در زندگی خصوصی پیامبر اکرم(ص) رخ داده که زمینه ای برای بیان و نقل آنها در تاریخ پیش نیامده است. بنابراین نباید تصور شود مشکلات درونی زندگی پیامبر منحصر به نمونه هایی است که در اینجا ذکر می شود و یا تصور شود تمامی آن مشکلات را از لابه لای کتابها می توان فهمید، زیرا عایشه با کینه ای که از حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) به دل داشت، کارهایی را که در طول یک دهه به عنوان همسر پیامبر انجام داد، مسلما بسیار بیش از اینها بوده است.
بررسی:
1. نکته مهمی که از کلام ابن ابی الحدید در باره بحث ما روشن می شود، این است که عایشه می خواست از نجوای پیامبر اکرم و حضرت علی جلوگیری کند و شاید گمان می کرد پیامبر اکرم فقط برای زن داری آمده و اکنون که روز عایشه است، پیامبر(ص) باید کارهای رسالتی خود را تعطیل کند و فقط در کنار او قرار گیرد.
2. از این خبر روشن می شود از راههای گوناگون بر عایشه اتمام حجت شده بود، تا بداند سفرش به سوی بصره و خروجش علیه علی(ع) معصیت و کینه او را به دل گرفتن خروج از ایمان است.
3. عایشه توانست فتوای قتل خلیفه سوم، عثمان را صادر کند و به دنبال آن مردم عثمان را بکشند و اجازه ندهند در قبرستان مسلمانان دفن شود. او فورا چهره عوض کرده و عثمان را تائب و مظلوم جلوه داد و خود را خونخواه عثمان دانست و لشکر عظیمی را که بتواند مقابل حکومت امام علی(ع) بایستد، به راه انداخت و رهبری لشکر از مکه تا بصره و هجوم بر شهر بصره و رهبری جنگ تا آخرین لحظات را به عهده گرفت. اینها، همه ثابت می کند عایشه شخصیت پیچیده ای داشت.
مهم است بدانیم پیامبر اکرم چطور در خانه توانسته است عایشه را کنترل کند و با توجه به نقشه های متعدد و رنگارنگ وی، طوری عمل کند که همه همسران از دست حضرت راضی باشند و او نتواند بیت رسالت را به دلخواه خود بگرداند. در صفحات آینده به نمونه هایی از کارهای ماهرانه او و در کنار آن، راههایی که پیامبر طی کرد تا مشکلی پیش نیاید، برمی خوریم.
هفتمین نمونه:
تجسس از حالات زناشویی پیامبر
ابوبکر و عمر نزد ام سلمه همسر رسول اللّه آمدند و به او گفتند: ای ام سلمه! تو قبل از پیامبر همسر مرد دیگری بودی. در حالت تنهایی و امور مخفی خانوادگی چه فرقی بین رسول اللّه و آن مرد است؟
گفت: او نیز مانند سایر رجال است.
آنان از نزد ام سلمه خارج شدند. پیامبر در حالی که منتظر بود از آسمان امری نازل گردد، وارد شد. ام سلمه قضیه را برایش گفت. پیامبر غضبناک شد، به گونه ای که عرق از صورت و بین چشمهایش سرازیر شد و در حالی که عبایش به زمین می کشید، از خانه خارج شد و بر منبر نشست. انصار فورا با اسلحه حاضر شدند و ایشان دستور داد لشکر آماده شود و پس از حمد و ثنای الهی گفت: چرا گروههایی اسرار مرا دنبال می کنند و از حال تنهایی من سؤال می کنند؛ در حالی که ـ به خدا سوگند! ـ از نظر حسب از همه شما باکرامت تر هستم و از نظر ولادت، نطفه ام از همه پاکتر است و خیرخواه ترین شما هستم! هر کس از شما در باره پدرش سؤال کند، خبر می دهم.
انصار گفتند: یا رسول اللّه ! از ما، درگذر! خداوند از تو درگذرد!(9)
نکته ها:
1. چون پیامبر اکرم، تنها از خدیجه دارای فرزند بود و از زنان متعددی که بعد از خدیجه گرفت، فرزندی به وجود نیامد، و نسبت دادن نقص به حفصه و عایشه و سایر زنان سخت بود، آنان به دنبال راهی می گشتند که عیبها را به پیامبر نسبت دهند و او را ناقص قلمداد کنند و می خواستند ام سلمه ـ که از زنان مؤمن و مورد اعتماد بود ـ در این راه با آنان همگام شود. این توطئه با فرزنددار شدن پیامبر اکرم(ص) از ماریه قبطیه خنثی شد.
2. نوعا زنان نازا نسبت به زنی که دارای فرزند است، احساس حسادت می کنند؛ همان طور که عایشه می گوید: ما غِرْتُ علی امراة لرسول اللّه کما غِرْتُ علی خدیجة لکثرة ذکر رسول اللّه ایاها؛(10) برای هیچ زنی از زنان پیامبر غیرت به خرج ندادم آن مقدار که برای خدیجه به خرج دادم؛ از بس که پیامبر او را یاد می کرد و مدح می نمود.
البته او در اینجا نقطه ضعف خود را صریح بیان نکرده و فرزنددار بودن خدیجه و عشق رسول اللّه به فاطمه را، بیان نکرده است، ولی در ماجرای ماریه و انتساب ابراهیم ـ فرزند وی ـ به شخصی غیر از رسول اکرم اوج حقد خود را نشان داده است.
3. اساسا تحقیق و تفحص در امور زناشویی دیگران ناپسند است و پیامبر اکرم بسیار باغیرت بود و نمی گذاشت به هیچ روی کسی از امور داخلی خانه حضرت، آگاه شود.
4. از این روایت برمی آید عایشه برای توجیه نازایی خود، دنبال چاره ای می گشت و چون تنها دختر باکره ای بود که پیامبر با وی ازدواج کرد و شوهری قبل از پیامبر نداشت، احتمالاً می خواست نازایی خود را به پیامبر(ص) نسبت داد. شاید حفصه چنین فکری می کرد و این فکر و نظر به گوش دیگران رسیده بود که ابوبکر و عمر به فکر تحقیق افتادند؛ تا اگر چنین است، نقص و عیب را از دختران خود پاک کنند. حتی عایشه در این راه آن قدر جرأت به خرج داد که ابراهیم فرزند رسول اللّه (ص) را که در مدینه متولد شده بود، به دیگری نسبت داد و گفت: او فرزند جریح است! معاذ اللّه !
البته اهل سنت این ادعا و توطئه را قبول ندارند و داستان و اتهام به ماریه فقط در کتب شیعه است. این شأن نزول اگرچه در کتب شیعه در ذیل آیه شش حجرات آمده است، ولی در کتب اهل سنت نیز یافت می شود؛ مثلاً ابن ابی الحدید در آنجا که کینه های عایشه علیه حضرت علی را برمی شمارد، یکی از آنها، کشف همین مسأله از سوی حضرت علی و مبرا بودن ماریه از فساد است.(11)
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، از قول استاد خود چنین نقل می کند:
«پیامبر(ص) علی را به خود نزدیک کرد، به طوری که او آمد و بین پیامبر و عایشه نشست، در حالی که آن دو کنار هم بودند. عایشه فریاد زد: برای نشیمنگاهت جایگاهی غیر از ران من پیدا نکردی؟! ... فاطمه دارای اولاد زیادی شد؛ هم پسر و هم دختر، ولی عایشه اصلاً فرزنددار نشد و پیامبر(ص) فرزندان فاطمه را به جای فرزند خویش می دانست و می فرمود: پسر من! پسر من چکار کرد؟ مزاحم ادرار کردن پسرم نشوید، بگذارید تمام کند ـ در حالی که او در دامان حضرت بود و بر حضرت ادرار می کرد. چه گمان می کنید راجع به همسری که از شوهر خود فرزند نداشته باشد و آن شوهر بچه های دختر خود را به فرزندی انتخاب کند و آنان را اکرام نماید؟! آیا دوست او و فرزندان و شوهرش می شود، یا دشمن آنان؟».(12)
این کلام از شیخ ابی یعقوب، یوسف بن اسماعیل لمعانی ـ که سنّی معتدلی و استاد ابن ابی الحدید است ـ دلالت می کند عایشه از بی فرزند بودن خود بسیار رنج می برده است.
اگرچه همه نمونه های ذکر شده، متواتر و یا خبر همراه با قرائن نیست و همه آنها مورد اتفاق فرقه های مسلمانان نیست، ولی از مجموع آنها این نکته به طور یقین ثابت می شود که زندگی خانوادگی پیامبر اکرم(ص) از ناحیه برخی همسران حضرت، مواجه با مسایلی ناراحت کننده بوده است.
تک تک حوادث اگرچه به طور متواتر نقل نشده، تا یقین آور باشد، ولی همه این حوادث اجمالاً وجود روحیه ناسازگاری و پرخاشگری را در بیت رسالت بیان می کند.
تا اینجا کاری به عوامل این حوادث نداشتیم و در صدد بررسی ریشه اشکالات نبودیم. در این قسمت، مهم آن بود که نمونه هایی از ناسازگاریهای زنان پیامبر را بیان کنیم، ولی در ضمن می فهمیم که با اینهمه ناسازگاری، پیامبر اکرم(ص) طوری برخورد کرد که توانست همسران خود را تا آخرین روزهای حیات، کنار خود نگه دارد و همه آنان از احتمال طلاق ناراحت باشند و گریه کنند و وقتی بین طلاق و بقا با زندگی ساده مخیّر شوند، همه به اتفاق ماندن نزد پیامبر اکرم را قبول کنند.
اما پیامبر چگونه عمل می کرد؟ چه سیاستهایی را به کار می برد که این قدر همگان را به خود جلب می کرد؟ این مسأله ای است که در بحثهای بعدی پی می گیریم.ادامه دارد.