سروش
اینترنت / 22 اوت 2004
چکیده: نویسنده با سکولار شمردن علم و نیز فلسفه اسلامی، یکی از بناهای سکولاریسم را بی نیازی از واسطه گری روحانیت بین مردم و خدا دانسته اند و گفته اند: از نظر تاریخی کلمه روحانیت در اسلام وجود نداشته است همچنانکه در اسلام هیچ عمل و قانونی نداریم که باید برای اجرای آن حضور روحانی شرط باشد.
در اسلام هیچ کس نمی تواند به نام روحانیت، واسطه بین مردم و خدا و شرط صحت عمل انسان (مسلمان) باشد. یکی از بناهای سکولاریسم کوتاه کردن دست روحانیت از واسطه گری بین مردم و خداست. او در این مقاله تأکید می کند که از نظر تاریخی کلمه روحانیت در اسلام وجود نداشته و قرآن برترین کسان را نزد خدا با تقواترین آنان می داند نه آنکه هر کس روحانی تر، عالم تر و آگاه تر یا به خدا نزدیک تر باشد.
وی ضمن سکولار خواندن اسلام، درباره نقش روحانیون در اسلام گفت: «در اسلام هیچ عمل و قانونی نداریم که باید برای اجرای آن حضور روحانی شرط لازم باشد گرچه ممکن است در عمل این گونه اعمال دیده شود ولی در تئوری چنین چیزی نداریم.»
او برای نمونه، از شرایط ازدواج یاد کرد و گفت: در مسیحیت بر حضور روحانیون در مراسم ازدواج تأکید ویژه شده و اگر روحانیون حضور نداشته باشند، ازدواج از نظر قانونی دچار مشکل خواهد بود. ولی در اسلام حضور روحانی شرط صحت ازدواج نیست. ایشان تأکید می کند که در اسلام ضرورتی نیست کسی یا صنفی مستقل به نام روحانیت واسط مردم با خدا باشد. وی همچنین سکولاریسم سیاسی را به معنای جدا کردن حکومت از دین می داند نه جدا کردن دین از سیاست. به گفته او، اگر چه یک معنی سکولاریسم نفی دخالت در امور، تعریف می شود ولی این به معنی نفی دخالت دین نیست.
سروش جدا کردن حکومت از دین را یک نوع جدایی حقوقی دانست؛ به این معنا که حکومت و حاکمان نمی توانند حق حاکمیت را از دین و دین داری برگیرند و روحانی بودن کسی هیچ حقی برای حکومت او بر دیگران ایجاد نمی کند: «کسانی که از نظر دینی دارای برتری هستند حق و امتیازی برای برتری سیاسی ندارند؛ یعنی برای روحانیون و اهل دین، مزیتی برای حکومت کردن و دخالت در امر سیاست نیست.»
او گفت: «این معنای سکولاریسم در مقابل اندیشه ولایت فقیه است. در نظریه ولایت فقیه از آن جهت که فرد فقیه است، حق حکومت دارد، ولی در اندیشه سکولاریسم این باطل است و فرد فقیه هیچ گونه امتیازی برای حکومت کردن ندارد.» ایشان سکولاریسم سیاسی را بی طرف بودن حکومت از نظر ایدئولوژی توصیف کرد و گفت: در جهان امروز حکومت، مبتنی بر هیچ دیانت خاصی نیست و نسبت به دین بی طرف است. او در نقدی از تبیین جهان بر اساس آموزه های دینی، درباره معنای دیگری از سکولاریسم گفت: اندیشه سکولار از مفاهیم دینی برای تبیین حوادث بیرونی استفاده نمی کند به عنوان مثال در دوران جنگ ایران و عراق، وقتی فاو فتح شد و بعد سقوط کرد در نماز جمعه آن زمان گفته شد سقوط «فاو» به دلیل گناهان ما بود، او چنین تبیینی را غیرعلمی می داند، به عقیده سروش دانشگاه ها محل رشد اندیشه سکولارند؛ زیرا به دانشجویان، علم سکولار را آموزش می دهند و به این ترتیب اندیشه سکولار ناخودآگاه در ذهن افراد جای می گیرد.
سروش فلسفه اسلامی را به دلیل نوع تبیینی که از جهان فارغ از مفاهیم دینی می کند سکولار نامید ولی در مقابل، عرفان اسلامی را از عالم سکولاریسم دور می داند: «عرفان همه جهان را زیر اسماء الاهی می داند و جهان را تجلی خدا و عرفان را قهرمانان تجربه دینی معرفی می کند.» او همچنین مفهوم «آخرت» را غیرسکولارترین عنصر دین اسلام نامید؛ زیرا تبیین آن تنها بر اساس مفاهیم دینی ممکن است.
دیدگاه های دیگران پیرامون مقاله سروش (اسلام نیازی به صنف روحانی ندارد)
1. آیا مجموعه معارف و آموزه های دینی که حجم وسیعی از قرآن کریم و دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت می باشد نیاز به مطالعه و تحقیق جهت استخراج مجموعه وظایف فردی و اجتماعی دارد یا خیر؟ 2. اگر محققین موضوع بالا را (مستقل از لباس) روحانی بنامیم اشکالی دارد یا خیر؟ 3. آیا مراجعه مردم به این دانشمندان برای کسب پاسخ سؤالات خود در مسائل دینی به معنای ایجاد یک رابطه بین مردم و خداست؟ یا نشان دهنده دقت سؤال کنندگان برای یافتن پاسخ صحیح و دقیق است؟ 4. آیا کسی در شریعت مدعی است که این عالمان (واقعی و غیرواقعی) به خدا نزدیک تر از مردم هستند؟ و یا در اکثر تعالیم اسلامی عالم بی عمل را سرزنش و تهدید کرده اند؟ 5 . آیا خلع ید عالمان به دین (روحانیت) از حکومت و سیاست جز محروم کردن جامعه از نتایج تحقیقات آنها نیست؟ 6. و مگر نه اینکه ما در همه مسائل زندگی به متخصص ترین افراد مراجعه می کنیم؟ آیا دین شناسی و اسلام شناسی تخصص نیست و نباید به اهل آن مراجعه کرد؟
2. آقای سروش تفاوت فی ما بین یک تئولوگ و روحانی نماینده یک دین مخصوص را نمی بیند. تئولوگی جنبه صرفا آکادمیک دارد ولی روحانیون نماینده یک دین خاص، با آلام و دردها و شادی های توده وسیع مردم شهر وروستا در ارتباط است. لذا اظهار اینکه به «روحانیت» نیاز نیست در واقع ندیدن سطوح رشدی عمیقا مختلف مردم شهرها و روستاها است، بحث صحیح، جدایی مطلق دین از دولت است و نه لزوم و یا عدم لزوم روحانیت در اسلام.
3. اصلاً اسلام دینی نیست که بتوان آن را سکولار خواند. اسلام یک مقوله علمی هست و همچنین قانون اساسی محکمی به اسم قرآن دارد که بسیار ساده می توان با استفاده از آیات آن و روایات مستحکم و متواتر در زمینه این مسئله بحث کرد که اگر خواستید ما به عنوان یک دانشجوی ساده، در خدمت هستیم چه رسد به علمای بزرگی که امثال آقای سروش هیچ وقت تن به مناظره به آنها نداده اند. به هر حال اسلام مثل سایر ادیان نیست که دچار تحریف شده و آن قدر شاعرانگی در آنها راه یافته که همه چیز را می توان با آن منطبق کرد. اسلام سر و ته و حساب و کتاب ندارد.
4. اسلام هم نیاز به روحانیت دارد و هم آن را تأیید می کند، اما هیچ الزامی در مراجعه به روحانیت وجود ندارد. همانطور که وقتی شما مریض می شوید با وجود دکتران حرفه ای و متخصص هیچ اجباری به مراجعه به آنان ندارید.
5 . طبیعتا درهر صنفی وجود افرادی خبره و آگاه نسبت به آن امور، لازم و ضروری است، در مسایل معنوی هم وجود این گونه افراد به جهت افزایش آگاهی و دانایی افرادی که نسبت به این مسائل ناآگاه هستند لازم می باشد. دانشگاهها و در کل، محیط های آموزشی نقش اساسی در ساختن نهاد جوانان و نوجوانان دارند. برنامه ریزی برای تغییر و یا ایجاد نگرش در این گونه محیط ها مثمر ثمرتر است.
6. در اظهارات آقای سروش تناقض دیده می شود؛ اگر اسلام دین سکولار است پس به گفته خود ایشان با مفاهیمی همچون عرفان و آخرت چگونه سازگاری دارد؟ آیا خلافت و جانشینی انسان از طرف خداوند که در قرآن به صراحت بیان شده با سکولاریسم همخوانی دارد؟ به نظر من اگر روحانیت نبود همین مقدار از آموزه های دینی که امروزه، ما به عنوان یک مسلمان از آن بهره می گیریم هم اکنون وجود نداشت؛ چرا که این روحانیت است که از زمان پیامبر اسلام تا کنون وظیفه ابلاغ دین و احکام آن را بر عهده گرفته است. اگر نبودند عالمان دینی چه کسی گفته های پیامبر و جانشینان او را درباره دین و احکام آن به نسل های بعدی منتقل می کرد؟
7. امام علی علیه السلام با وجود اتصال به ذات واجب الوجود خود در امور روزمره، کار کشاورزی داشته و عنوان روحانیت را برای کسب مال برای خود یا دیگران اختصاص نداده بودند و به قول دکتر سروش شریعت فعلی اساس معیشت روحانیت را ایجاد کرده است.
اشاره
1. دکتر سروش در مقالات و گفتارهای متعددی به توضیح و بررسی اندیشه سکولاریسم پرداخته است(1) و نسخه ای را که در غرب برای نجات مسیحیت تحریف شده کنونی پیچیده شده است، برای اسلام و جامعه اسلامی ایران هم روا و بایسته می داند.
2. در ادیان آسمانی و اسلام، هر انسانی مستقیما می تواند با خدای خود سخن بگوید و به او نزدیک شود «وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِیآ أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ (2)؛ وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (3)؛ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ ی نَفْسُهُ و وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ »(4)؛ کما اینکه می تواند از طریق پیامبران و امامان معصوم علیه السلام به درگاه الاهی متقرب شود «یَآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَابْتَغُوآاْ إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ ی لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ »(5) و این دو راه با هم منافاتی ندارند. این وساطت در مورد عالمان ربانی و پرهیزکار هم، در مرتبه پایین تر و به عنوان مربی اخلاق می تواند وجود داشته باشد گرچه اولیاء الاهی هیچگاه ادعای چنین جایگاهی را ندارند، البته صرفِ اسم روحانی یا داشتن لباس و عنوانی خاص، برآورنده این نیاز نیستند.
3. شرایط صحت عمل، اموری هستند مثل علم، بلوغ. نه اینکه شیئی یا فرد خاصی، شرط صحت عمل دیگری باشد. چنین چیزی در دین هرگز وجود ندارد. احکام دین با عناوین عام سر و کار دارند نه با مورد و شخص خاص.
4. کلمه روحانی را دو گونه می توان استعمال کرد: الف) اشاره به افرادی که لباسی خاص، شبیه و نزدیک به لباس معصومین علیه السلام می پوشند؛ ب) دال بر افرادی که بیش از دیگران با تقوا و اهل مسائل معنوی هستند.
البته داشتن لباس خاص اما نداشتن علم و معنویت، موجب نام گذاری حقیقی شخص به اسم روحانی نمی گردد. این حقیقت را مردم کوچه و بازار هم به خوبی درک و لمس می کنند.
آنچه در اسلام و قرآن و تاریخ دوران معصومین علیه السلام داریم توصیه به یادگیری علوم دینی از سوی گروهی از مردم است تا راهنما و معلم دیگران باشند وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآلءِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوآاْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (6) و نیز توصیه به تقوا و اینکه گرامی ترین افراد در پیشگاه الاهی، با تقواترین افراد است (حجرات: 13) علاوه بر این راجع به نحوه لباس و عمامه و عبا و رداء معصومین هم اشارات فراوانی وجود دارد. روحانیت اصیل و حقیقی در طول تاریخ اسلام حتی در عصر ائمه و پیامبر علیه السلام دارای این ویژگی بوده اند و با آن شناخته می شده اند اگر چه علم و معنویت در اعضاء این گروه نبوده است.
از اینجا روشن می شود که این سخن «کلمه روحانیت در اسلام وجود نداشته» ناشی از سطحی نگری محض است.
5 . مغالطه دیگر و سخن عجیب تر ایشان این است که «در اسلام هیچ عمل و قانونی نداریم که برای اجرای آن حضور روحانی شرط لازم باشد» برای انجام اعمال دینی مثل مراسم ازدواج و حج و کفن و دفن میت مثل سایر کارهای روزمره آنچه مهم و لازم است، آشنایی با علم و فن و مسائل مربوط به کار است، حال این آگاهی را یا خود انسان مستقیما دارد و به کار می گیرد و یا از یک عالم و متخصص و صاحب فن کمک می گیرد. حضور یک طبیب برای مداوا و مصرف دارو و جراحی بدن، یا یک مهندس برای طراحی راه و ساختمان یا یک مکانیک برای تعمیر یک ماشین و اتومبیل نه از باب موضوعیت داشتن وجود فرد خاص است بلکه برای استفاده از علم و تکنیک اوست.
اگر فردی مناسک حج را بلد بود و به تنهایی انجام داد چه بهتر، در غیر این صورت شخصی آشنا با مسائل شرعیِ لازم (= روحانی یا طلبه) باید در کنار حجاج حضور داشته باشد تا عبادات خود را به نحو صحیح انجام دهند.
آن چنان که وجود افراد متخصص و صاحب فن در رشته های مختلف لازم است گاهی یونیفورم و آرم و علامت خاصی هم دارند در عصر توسعه علوم و تکنولوژی، این نیاز بیش از هر زمان مشاهده می شود و به طور طبیعی در مورد علوم دینی هم، این داستان تکرار می شود.
6. صرف نظر از نکات قبل، بسیاری از امور و اشیاء پیرامون من و شما، ضروری و لازم نیستند اما خوب یا مفید یا مورد علاقه ما هستند. لازم نیست هر آنچه ما از آن استفاده می کنیم، گریزناپذیر باشد و چنین هم نیست، آیا کسی می تواند همه این غیر ضروریات را نفی کند.
7. ایشان از طرفی سکولاریسم را جدا کردن حکومت از دین و روحانیت معرفی می کند و از طرف دیگر دخالت دین در سیاست را نفی نمی کند، حال اگر قرار باشد دین و آموزه های دینی در مسائل سیاسی، اجتماعی و حکومتی دخالت کند چنان که لازمه اجرای احکام مختلف دین در سیره پیامبر و معصومین علیه السلام است قهرا باید افرادی، معارف دینی را بیاموزند و سپس در سطح جامعه و کشور اجرایی کنند. و این همان پیوند دین و سیاست و دنیا و ردّ سکولاریسم است.
8 . برهان عقلی می گوید احکامی که برای اداره جامعه آمده است و جامعه هم بدون حکومت و حاکم نمی تواند باشد، قهرا حاکم باید آشنا با قوانین لازم الاجرا و فردی مطمئن و مدیر باشد، اگر شخصی بدون خطا و کامل یافت شد چه بهتر و الاّ هر چه نزدیک تر به او، مطلوب تر و بهتر است. از اینجاست که عقل در نظام دینی حق حکومت را به عالم دینی باتقوا و روحانی و مدیر می دهد نه شخص دیگر، از سوی دیگر دین هم این حقیقت را تأیید می کند. انسان ها مخلوق و مملوکِ خداوند بزرگ هستند. بنابراین، اختیار وجود آنها با خداوند است و خود افراد یا دیگران هر چند اکثریت باشند حق دخل و تصرفی در پهنه وجود انسان ندارند.
خداوند می تواند این حق ولایت و قانون گذاری و حاکمیت خود را اعمال کند یا به دیگری بسپارد. قرآن این حق اطاعت بر مردم را به پیامبر اولی الامر (= امامان معصوم علیه السلام ) می سپارد.(7) و سپس معصومین علیه السلام بر اساس روایات معتبر و نقل شده از سوی آنان مانند حدیث معروف و معتبر عمر بن حنظله از امام صادق علیه السلام و توقیع شریف امام زمان علیه السلام این حق حکومت و ولایت را برای فقهای عادل و عارف به دین، وضع کرده اند. (نه عنوان روحانی و یا هر شخص روحانی)
پس حق حاکمیت از بالا می آید نه از پایین و از سوی مردم و نه اینکه روحانیون به طور عام یا فقها به طور خاص، خودشان برای خویش، یک برتری سیاسی قائلند.
بنابراین، معلوم شد که حتی فارغ از ادله نقلی و بدون پذیرش دین، عقل می گوید در جامعه ای که اکثریت مردم مقدس و خواهان اجرای احکام اسلام هستند، باید عالم ترین آن مردم به مدیریت کشور برگزیده شود.
9. بر خلاف ادعای ایشان در جهان امروز همه حکومت ها ناگزیر مبتنی بر آیین یا دین خاصی هستند و اساسا قانون گذاری و اجرای آن بدون مبانی نظری و فکری مشخص، ممکن نیست. کما اینکه در خارج مشاهده می کنیم نظام های سیاسی و حکومت های دنیا مثل آمریکا، انگلیس و فرانسه از مبانی فکری لیبرالیسم و سکولاریسم بهره می برند، به اصطلاح عام این مکاتب نیز یک آیین هستند و هر آیینی موافق یک سری نظریات و مخالف برخی دیگر است.
10. درباره این نکته که «دانشگاه ها محل رشد اندیشه سکولاراند؛ زیرا به دانشجویان، علم سکولار را آموزش می دهند». تا حد زیادی با ایشان موافقم. متأسفانه اساتید و نخبگان متعهد و مسلمان و مراکز برنامه ریزی ما نتوانسته اند هنوز به تولید انبوه علوم دین برسند. از همین نکته استفاده کرده و متذکر می شوم که ایشان بهتر می داند که پیش فرض علوم تجربی سکولار این است که هر پدیده مادی لاجرم دارای علت یا علل مادی است اما بر مبنای علم دین، علت یک پدیده مادی می تواند یک امر غیر مادی یعنی مجرد و غیر محسوس باشد. روایات ما آکنده از تعالیمی است که مثلاً صدقه را دفع کننده بلا و مرض می داند، صله رحم را موجب افزایش عمر، عاق والدین را موجب عدم توفیق و زحمت فرزند، زنا را عامل زلزله می خواند و مانند اینها.
بله به عنوان علم تجربی محض، نمی توان این فاکتورها را ذکر کرد، اما به عنوان علم دین و علم به معنای مطلق آگاهی و دانش، ذکر علل و روابط غیر محسوس، صحیح است.
11. نخبگان و متفکران خیراندیش باید به فکر صلاح جامعه و مردم باشند. آیا در مجموع بیان این گونه نظرات و ایده ها، به صلاح مردم است یا نه؟ مردمی که دین در اعماق وجود آنها ریشه دوانده است و از بدو تولد تا ازدواج و طلاق، حج و زیارت، کفن و دفن، غم و شادی با روحانیون سر و کار دارند و آگاهی و احساس مذهبی موجود را هر چند ضعیف و گاهی اشتباه از طریق این صنف به دست آورده اند، آیا حذف روحانیت به نفع آنهاست؟
12. نکته اخیر و پایانی اینکه نقش روحانیت در طول تاریخ ادیان و اسلام، فراتر از بیان یک مسئله شرعی یا اجرای عقد یا حتی دخالت در امور سیاسی است. حفظ و توسعه و انتقال علوم مختلف دینی و روایات معصومین علیه السلام به نسل های بعدی و جامعه علمی بشریت، تربیت اخلاقی مردم و اهل معنویت، رسیدگی به ضعفا و فقرا، حل اختلافات مردم و قضاوت بین آنها، مقابله با ظالمان و حکام ستمگر در طول تاریخ و حمایت از مردم در مقابل آنها، الگودهی برای مردم نسبت به زندگی الاهی و بسیاری فواید دیگر همه در پرتو وجود عالمان راستین و پرهیزکار و روحانی واقعی بوده است و این طائفه را نه می توان و نه به صلاح است که از میان توده ها برداشت.
1. از جمله ر.ک به نشریه کیهان، ش 26
2. غافر: 60
3. البقرة: 186
4. ق: 16
5. المائدة: 35
6. التوبه، 122.
7. أَطِیعُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الاْءَمْرِ مِنکُمْ؛ نساء:59