شرق، ش 448، 23/1/84
بنیادگرایی یعنی بازگشت به بنیادهای مذهبی و نفی تاریخ جهان اسلام به مثابه تاریخ اسلام. اندیشه های اسلامی در مواجهه با شکست سنت، در دو مسیر مهم حرکت می کنند. اندیشمندان اسلامی تاریخ اسلام را از متون اسلامی جدا می کنند. به عبارت دیگر، معتقدند نوعی انحراف بزرگ از اسلام به وجود آمده است و برای فهم صحیح از اسلام نیز به جای رجوع به دانش سنتی، باید به نصوص قرآنی و مذهبی رجوع شود. مسیر دومی که اندیشمندان اسلامی طی می کنند مبتنی بر این معرفت است که مسلمانان دارای جوامع عقب افتاده ای هستند و پیشرفت جهان اسلام درگروی اجرای اسلام ناب است. از این منظر، مسلمانان نیازی به تأمل جدید در فلسفه زندگی خود ندارند؛ بلکه بر مبنای نظر اندیشمندان بنیادگرا جهان اسلام نیازمند کشف راهکار برای اجرای صحیح اسلام است. بنابراین، اسلام سیاسی یعنی تصرف سیاست برای اجرای اسلام، و این امر کاملاً با بنیادگرایی گره خورده است. با وجود اینکه جرقه های ظهور بنیادگرایی از بیرون زده شده است، اما مکانیسم تأمل در بنیادگرایی ریشه های درونی دارد و دقیقا زمانی ظهور پیدا کرد که کشورهای اسلامی متوجه مدرنیته شدند. اسلام سیاسی با سلفی گری در اهل سنت پیوند دارد؛ زیرا در سلفی گری یک نوع عبور از تاریخ نهفته است. به هر حال، طرف داران اسلام سیاسی بنیادگرایانی هستند که اسلام سنتی آنها را نمی پذیرد. درحالی که تنها فشارهای بیرونی باعث نزدیکی این دو جریان می شود. بنابراین، سیلفیسم (سنت گرایی) در شرایط امتناع سیاسی و اجتماعی حالت رادیکال به خود می گیرد. بنیادگرایان به دنبال زیر سؤال بردن دین از لحاظ حقوقی و اجتماعی نیستند، بلکه در مقابل تفسیرهای تاریخی و سنتی قد علم می کنند. بنیادگرایان نظام و سازمان شریعت اسلامی را حفظ می کنند و به نوعی به مرجعیت بها می دهند و از این حیث هیچ بنیادگرایی نیست که مرجعیت را نفی کند، اما سازمان درونی اجتهاد را متهول می کنند. زیرا اینها اجتهاد را به حوزه سیاسی گره می زنند و به همین دلیل، بر وجه فردی و غیرسیاسی اجتهاد سنتی ایراد می گیرند. بنابراین، بنیادگرایان همه چیز سنت را نفی نمی کنند.