Normal
  0
  
  
  
  
  
  false
  false
  false
  
  EN-US
  X-NONE
  AR-SA
  
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
  
  MicrosoftInternetExplorer4
  
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
  
 
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
 
همبستگی، 12/5/81 
نویسنده مقاله، نخست به
زمینه های شکل گیری اندیشه های پسامدرن می پردازد و دوره پسامدرن را محصول تفکرات
انتقادی نسبت به مدرنیته و مقولات درون تمدنی آن معرفی می کند . 
هر کوششی برای پشت سر
گذاشتن مدرنیته یا انتقاد از آن، مستلزم به کار گرفتن قواعد و اصول بنیادین اندیشه
مدرنیته است . ازاین رو، پیشوند «پسا» صرفا به معنای
مرحله تاریخی جدیدی که پس از دوران مدرن شکل گرفته باشد، نیست . این موج، ضمن تاثیرپذیری
از ذهنیت انتقادی و آزادی طلب مدرنیته، به نقد و ارزیابی عقاید، اصول و آرمان های
فلسفی، علمی و زیبایی شناسانه جهان مدرن می پردازد . از همین روست که «لیوتار»
مدعی است هر اثری برای مدرن شدن می باید نخست پسامدرن باشد . 
در واقع، پسامدرنیسم جریانی
است که برای حل معضلات مدرنیته و خروج از بن بست مدرنیسم، از دل آن برخاسته است . پسامدرنیسم مکتبی خاص، با مرزهایی مشخص، نیست، بلکه دائما در
حال شدن است . پسامدرن آمده است تا فراروایت مدرنیته را کنار زند; اما خود مدعی
گفتمانی بزرگ و استعلایی نیست و از خرده گفتمان های مختلف ترکیب یافته است .
درحالی که گفتمان مدرنیته گفتمانی دقیقا ایدئولوژیک است، گفتمان پسامدرن شالوده هر
نوع تئوری یا آموزه جهان شمولی را فرو می ریزد و از تئوری ها سخن می گوید . 
نویسنده مقاله سپس به فلسفه
پسامدرن می پردازد و آن را واجد این عناصر می داند: نفی گفتمان معرفت شناسانه;
ضدیت با واقع گرایی، شالوده گرایی و ماهیت گرایی; مخالفت با برهان ها و مواضع
استعلایی; نفی تصویر موجود از شناخت به مثابه بازنمایی دقیق; نفی حقیقت به مثابه
متناظر یا مطابق با واقعیت; بدگمانی نسبت به فراروایت ها; انتقاد از بی طرفی و
استقلال عقل و ... 
در تفکر پسامدرن، هنر صرفا
یک تجربه زیباشناختی نیست، بلکه روش شناخت جهان به شمار می رود . در معماری
پسامدرن، سنت نفی یا پرستش نمی شود، بلکه از ادوار مختلف، عناصر متعدد و متفاوت
دستچین شده، در شکلی هجوآمیز در کنار هم قرار می گیرند . در ادبیات، فردیت و اصالت
مؤلف با کاربرد نافذ متون دیگر و ارجاع فراوان محو می شود .