حضرت آیة اللّه جوادی آملی
تذکر
در شماره پیشین ذیل عنوان (زن و عرفان) پس از تعریف عرفان نظری و عملی و نگاه عارفان به زن به مبانی عرفان و سیر و سلوک اشاره شده که با توجه به آن مبانی، زن این استعداد و قابلیت را دارد که در مسیر سلوک گام بر دارد چنان که مردان نیز در مسیر سلوک گام بر می دارند حال سؤال این است که اگر انسانی بخواهد این سیر را آغاز کند نقطه شروع آن سیر کجاست و پایان آن کجا خواهد بود که در این مقاله به این نقطه شروع که همانا نقطه بیداری و نقطه پایانی که همانا توحید است می پردازد و در پایان نمونه هایی از زنانی که در مسیر سلوک طی طریق کرده اند و مقاماتی را بدست آورده اند معرفی خواهند شد.
زن و سلوک عرفانی
عرفان کشف و شهود حقیقت است از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوی و توجه کامل به امور روحانی و فوق همه این ها توجه کامل به مبدأ متعالی و حقیقت هستی.
بر اساس این بیان هر انسانی اگر بخواهد می تواند به مقام کشف و شهود حقیقت نایل آید. زیرا همه انسان ها قابلیت تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و توجه کامل به خدا را دارند، چه زن باشد و چه مرد. بنابراین اگر زن ها نیز بخواهند به این مقام نایل شوند باید منازل و مراحل سلوک را طی کنند.
برای طی کردن مسیر سلوک و منازل وصال به حقیقت، عارفان منازل و مقاماتی را تنظیم کرده اند که افراد می توانند این منازل را یکی پس از دیگری به پیمایند و به نهایت سیر برسند و مقام ولایت را کسب نمایند و به عبارت دیگر: زن و مرد در تأمین توشه سفر و نردبان عروج تفاوتی ندارند و در تحصیل مقام خلافت و ولایت میدان برای زن و مرد باز است و هر دو به طور یکسان به دستاورد این سفر الهی دست خواهند یافت.
از این جهت پیامبر اکرم(ص) فرمود: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم امرأة فرعون.»(1)
در روایت دیگری پیامبر(ص) فرمود: «ان اللّه تعالی اختار من النساء اربع: مریم و آسیه و خدیجة و فاطمه»(2) خدای سبحان از بین زنان چهارتن را برگزید، مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه بر اساس این دو روایت زنان زیادی وارد بهشت می شوند. اما افضل آنان این چهارتن هستند و یا از بین همه زنان این چهار تن را برگزید.
اگر کسی بپرسد چرا در بین زنان عالم تنها این چهار تن به این مقام رسیده اند گویا همه زنان توان دست یابی به این مقام را ندارند؟
در جواب می گوییم: اولاً بسیاری از زنان هستند که فضائل آن ها در تاریخ ثبت نشده است. علاوه ذکر این چهار نفر گویای انحصار نیست و اگر جامعه رشد کند و شرایط و امکانات ترقی و سعادت در اختیار هر دو صنف قرار دهد زنان می توانند پا به پای مردان در مسیر سلوک گام بردارند.
چنان که ملاحظه می شود دختر عظمای فاطمه زهرا(س) حضرت زینب(س) با همه مصائبی که دیده وقتی در برابر دژخیمی چون عبیداللّه بن زیاد قرار می گیرد و با خطاب که کار خدا را با برادرت حسین چگونه دیدی؟ با شهامت بگوید: «ما رأیت الّا جمیلاً» من غیر از زیبایی و جمال از خدا چیزی ندیدم خدای سبحان برای آن ها شهادت را مقرر فرموده و آنان به خوابگاه ابدی خود شتافتند.(3)
اگز زینب(ع) در مقام سلوک به مقام وصال نرسیده بود چنین جمله بلندی را نمی گفت که من جز جمال و زیبایی چیزی ندیدم البته در ادامه از زنانی یاد می شود که مقام سلوک را طی کرده و به ولایت رسیده اند.
حال اگر زنی بخواهد مقام سلوک را طی کند همانند مردان باید از کجا آغاز کند.
عارفان می گویند در سیر و سلوک عرفانی در آغاز باید مانع زدایی کرد و شرائط لازم سلوک را فراهم نمود.
مهمترین مانع سلوک غفلت از سفر و مسافر بودن است زیرا اگر کسی عازم سفر است ولی نداند که مسافر است و راهزن در کمین اوست می خوابد و دچار رهزن می شود در حالی که اگر بداند مسافر است قهراً به فکر حرکت و تحصیل زاد و توشه هماهنگ با مسیر و مقصد خواهد بود.
اگر انسانی بخواهد با غفلت مبارزه کند باید بیدار باشد از این رو یقظه و بیداری شرط لازم تهذیب نفس و سیر و سلوک شمرده شده است.
انسان وقتی بیدار شد و فهمید که مسافر است و باید به سیر بپردازد در جهت مانع زدایی تلاش می کند برای مانع زدایی ابتداء باید توبه کند و با توبه و انابه به جبران گذشته زهد را سر لوحه کار خود قرار دهد و برای رسیدن به مقام زهد و ترک وابستگی به دنیا باید اهل ریاضت و تمرین باشدو در مسائل اخلاقی به تمرین بپردازد و در تمام اوقات به مراقبه و نگهبانی از خویشتن اقدام کند و پیوسته از خود محاسبه و حسابرسی داشته باشد تا به تقوا برسد که نتیجه تقوا همانا منع از ورود غیر خدا به دل است.
مقامات عارفان
انسانی که مانع زدایی کرد و دل را از غیر خدا زدود حال باید به سیر باطنی و عمودی بپردازد تا به حق واصل شود اولین مقام سیر و سلوک پس از مانع زدایی ایمان به خدا و قیامت و راهی است که او را به بهشت خواهد رساند البته این ایمان زمانی نیست که آدمی به زبان بگوید: من خدا و قیامت را قبول دارم بلکه ایمان قلبی است که در پرتو آن به اطمینان دست یابد و بداند جهان مبدأی دارد به نام خدا و پایانی دارد به نام معاد و رهبرانی مانند انبیای الهی و کتابی به نام قرآن دارد.
مؤمن کسی است که وقتی نام خدا برده می شود دل های آن ها به شوق می تپد و آن گاه می آرمد. «انما المؤمنون الذین اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً و علی ربهم یتوکّلون؛الذین یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون اولئک هم المؤمنون حقاً، لهم درجات عند ربّهم و مغفرة و رزق کریم»(4) مؤمنان تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود دلهاشان ترسان می گردد و هنگامی که آیات او بر آن ها خوانده می شود، ایمانشان افزون تر می شود و تنها بر پروردگارشان توکل می کنند.
آن ها که نماز را بر پای می دارند و از آن چه به آن ها روزی داده ایم انفاق می کنند، آری مؤمنان حقیقی آن ها هستند. برای آنان درجاتی نزد پروردگارشان است و برای آن ها آمرزش و روزی بی نقص و عیب خواهد بود.
ثبات و استواری
مرحله دوم سیر و سلوک ثبات و استواری است. تنها ایمان برای سیر و سلوک کافی نیست بلکه سالک باید به مقام ثبات در اعتقاد و ایمان برسد. قرآن کریم یکی از اوصاف برجسته سالکان کوی حق را ثبات می داند و می فرماید: «یثبت اللّه الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و فی الآخرة»(5) خداوند کسانی را که ایمان آوردند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان استوار می دارد هم در این جهان و هم در سرای دیگر.
نیت
نیت روح عمل است و ممکن است انسانی ثابت قدم باشد ولی کار را بدون روح آن انجام دهد از این رو رسول اکرم(ص) فرمود: «فانما لکل امرء مانوی»(6) هر کسی باندازه نیتی که دارد طرفی می بندد. نیت از اعمال باطنی و از روزی های معنوی انسان است.
صدق
مرحله چهارم سلوک صدق و راستی است البته صدق فقط در گفتار نیست بلکه در نیت و عمل نیز هست از این رو خدا از کسانی که به عهدشان وفا می کنند به عنوان صادق یاد می کند: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه»(7) از مؤمنان مردانی هستند که در رعایت و عهد و پیمانشان صادق اند.
اخلاص
مرحله دیگر سلوک اخلاص است که آدمی قلبش را مخصوص حق کند تا احدی جز مقلّب القلوب در حرم دل او راه نیابد خدای سبحان فرمود: «و ما امروا الّا لیعبدوا اللّه مخلصین له الدین حنفاء»(8) مردم هیچ مأموریتی ندارند جز آن که دستورهای دین را مخلصانه برای خدا انجام دهند یعنی فهمشان و عملشان برای خدا باشد و محصول اخلاص نیز لقاء بهشت است البته این مسیر باید تا رسیدن به مقام توحید ادامه یابد.
مقام توحید
یکی از منازل سلوک مقام توحید است در این مقام انسان سالک می یابد که چیزی را مالک نیست و چیزی ندارد که آن را به خدا بسپرد، به جایی می رسد که می گوید: «لا یملک لنفسه نفعاً و لاضراً و لاموتاً و لاحیوةً و لانشوراً»(9) یعنی به جایی می رسد که به خوبی می یابد مالک سود و زیان و زندگی و مرگ و حشر و نشر خود
نیست. خدا نه تنها مالک آسمان ها و زمین است مالک انسان است، مالک ملک و سلطنت و نفوذ هم هست به هر که بخواهد این نفوذ را اعطا می کند و از هر که بخواهد آن را می ستاند.
توحید دارای دو مرحله است. در ابتدا توحید یکی گفتنی است یعنی مؤمن می گوید: لا اله الّا اللّه و به آن ها ایمان دارد و غیر خدا را موجودی شایسته عبادت نمی داند اما بالاتر از آن یکی کردن و آن این که بداند جز خدا مالک چیزی نیست و اگر انسان بداند جز خدا مالکی نیست به طور طبیعی خود را مالک چیزی نمی داند و چون خود را مالک چیزی نمی داند خود را تسلیم او می کند و از این جا فقر او ظهور می کند.
چون همه کمالات نفسانی و اخلاقی انسان بر اساس توحید صحیح تنظیم می شود محور اصلی نزاهت روح را توحید ناب تأمین می کند.
راه های رسیدن به توحید
برای راهیابی به مقام والای توحید راه های فراوانی وجود دارد، دین برای استحکام توحید در جان موحّد سالک حدودی را معین کرده است، حدود الهی یعنی امور ممنوعه، و این امور ممنوعه برای عدّه ای محرمات و معاصی است و برای
عدّه ای دیگر که بالاترند علاوه بر محرمات و معاصی مشتبهات و امور شبهه ناک است و برای عدّه ای که از این وارسته ترند مباحات است و این حدود برای رسیدن به توحید است و بهترین راه برای پیمودن این راه عبودیت و بنده خالص خدا بودن است و بنده خالص خدا پیوند خود را با غیر خدا قطع می کند.
یکی از راه های رسیدن به این مقام نزدیک شدن به کسانی است که به آن منزلت راه یافته اند به گونه ای که ولایت آن ها را در دل بپروراند و به سنت و سیرت آنان عمل کند و آنان اهل بیت عصمت و طهارت و همه انبیاء و اولیاء الهی هستند که انسان پس از شناخت آنان باید آن ها را الگوی خود قرار دهد و به آن ها اقتدا کند و از این راه مقام توحید را در خود تثبیت نماید.
نمونه هایی از زنان عارف
ناگفته این مراحلی که برای سلوک ذکر شد که برخی تا صد منزل و برخی تا هزار منزل ذکر کرده اند هم مردان می توانند این منازل را طی کنند و هم زنان می توانند این مراحل را طی کنند و در تاریخ فراوانند زنانی که دارای ذوق عرفانی بوده اند و آن ذوق را در خود شکوفا کرده اند.
1ـ رابعه عدویه
رابعه از اهل بصره بود و از کسانی که مسیر سلوک را طی کرده و به مقاماتی نایل آمده است.
یکی از کسانی که با او مراوده داشت واز موعظه و دعای او بهره می برد سفیان بود. روزی سفیان بر او وارد شد و دست به دعا برداشت و گفت: «اللهم انی اسئلک السلامة» خدا از تو سلامت مسئلت و درخواست می کنم. رابعه به گریه افتاد. سفیان به او گفت سبب گریه تو چیست؟ گفت: تو مرا به گریه وادار کردی، سفیان گفت چرا؟ رابعه گفت: نمی دانی سلامت از دنیا در ترک دنیاست و تو به آن آلوده ای.
این سخن در واقع معرّف مقام زهد است که انسان باید با رسیدن به این مقام از تعلق و وابستگی به دنیا و آلوده شدن به آن خود را سالم نگهدارد.
سخن دیگری از او نقل شده است که وی گفت: هر چیزی را ثمره و میوه ای است و ثمره و میوه معرفت روی به خدای متعالی آوردن است.
وی گفت: «استغفر اللّه من قلّة صدقی من استغفر اللّه» از خدا استغفار می کنم از کمی صداقتم در استغفار از خدا.
در واقع این معرفت بلندی است که آدمی کار خوب عبادی و غیر عبادی خود را خوب می داند، خیال می کند که کاری کرده است و نمی داند که به برکت لطف الهی این توفیق برای او حاصل شده است. روزی سفیان از او پرسید: بهترین چیزی که بنده به آن به خدای تعالی تقرب جوید کدام است؟ در جواب گفت: آن که بداند از دنیا و آخرت غیر وی را دوست نمی دارد. در واقع فقط خدا را دوست داشته باشد.(10)
2ـ مریم بصریه
این زن نیز از اهل بصره و همزمان با رابعه می زیست و با وی نیز ارتباط داشت: جمله ای از وی نقل شده است که گفت: از وقتی که این آیه را شنیده ام که: «وفی السماء رزقکم و ماتوعدون»(11) روزی شما در آسمان است و آن به شما وعده داده می شود هرگز غم روزی نخوردم و در طلب آن رنج نکشیدم.
انسانی که به مقام یقین رسیده و می داند روزی انسان در خزانه الهی است که او باید نازل کند و او وعده داده است که انسان را تأمین کند پس چرا آدمی باید غم و غصّه بخورد و این غم و غصّه او را به خود مشغول کند و وی مرا وادار به رنج طلب کند.(12)
3ـ معاذه عدویه
معاذه یکی از اقران رابعه بود که می گویند: چهل سال روی خود را به آسمان نکرد و هرگز در روز چیزی نخورد و در شب خواب نکرد به او گفتند: به نفس خود زیاد ضرر و زیان وارد می کنی: در جواب گفت: هیچ به خود ضرر نمی رسانم زیرا به جای شب روز را می خوابم و به جای خوردن در روز، شب غذا می خورم.
در واقع این زن دائم در سجده بود و دعا و از کسانی بود که شب ها به شب زنده داری می پرداخت و روزها را روزه می گرفت.(13)
4ـ زنی بود از شاگردان سرّی سقطی از عارفان معروف که آن زن پسری داشت و پیش معلّمی درس می خواند، روزی آن معلم پسر را به آسیا فرستاد اما وی به آب افتاد و غرق شد، معلم از آن واقعه سرّی را با خبر کرد وی گفت: برخیزید و با من بیایید تا پیش مادر او برویم. آن ها پیش مادر او رفتند و با او به سخن گفتن پرداختند و از مقام صبر و رضا سخن گفتند، زن گفت:ای معلم مقصودتان از بیان صبر و رضا چیست؟ گفت پسر تو غرق شده است. زن گفت پسر من را خدای سبحان غرق نکرده است، اما شیخ باز در صبر و رضا سخن گفت. زن گفت: برخیزید و با من بیایید، برخاستند و با وی رفتند تا به جوی آب رسیدند. پرسید در کجا غرق شده است محل غرق شدن را به او نشان دادند وی به آن جا رفت و فرزندش محمّد را صدا زد و او جواب دادو آن زن به آب رفت و دست پسر را گرفت و از آب بیرون آورد و به خانه برد شیخ به جُنید گفت: این چیست؟ جُنید گفت: این زن هرچه را که خدای بر وی واجب گرداند مراعات می کند و هرکه چنین باشد، هیچ حادثه و رویدادی نسبت به وی ایجاد نمی شود جز آن که آن را به وی اعلام کنند و چون او را به فوت پسر اعلام نکردند و دانست که آن حادثه رخ نداده است از این رو انکارکرد و گفت: خدا پسر مرا غرق نکرده است.(14)
این قصه نشان می دهد که اگر کسی واجبات الهی را رعایت کند و وظیفه اش را در برابر خداوند به درستی انجام دهد رویداد تلخی برای او پیش نمی آید و یا از وقوع آن حادثه و رویداد مطلع می گردد.
5 ـ فاطمه نیسابوری
یکی از زنان بزرگ عارف فاطمه نیسابوری است که در مکّه مجاور بود و گاه به بیت المقدس می رفت و به مکه باز می گشت روزی وی برای ذوالنون مصری چیزی فرستاد امّا او قبول نکرد و گفت: پذیرش چیزی از زنان مذلّت و کاستی است. فاطمه در جواب گفت: در دنیا هیچ عارفی بهتر و بزرگتر از آن نیست که وسیله و واسطه در بین مشاهده نکند و دهنده واقعی را ببیند در واقع اعطا کننده خداست و تو خدا را نمی بینی و واسطه را که یک زن است می بینی و چنین سخن می گویی پس باید معطی واقعی یعنی خدای سبحان را بنگری و فرستاده او را بپذیری.
ابویزید نیز گفت: در عمر خود فقط یک مرد و یک زن دیدم و آن زن همانا فاطمه نیسابوری بود که همه غیب ها برای او عیان و آشکار بود.
یکی از افراد از ذوالنون پرسید: چه کسی از عارفان را بزرگ دیدی؟ در جواب گفت: در مکّه زنی بود که او را فاطمه نیسابوری می گفتند که در فهم معانی قرآن سخن می گفت که شگفتی مرا بر می انگیخت و می گفت: هر که خاطرش با خدا نباشد به هر میدانی پای می نهد و به هر زبانی سخن می گوید و آن که خاطرش با خدا باشد او زبانش را از هر سخنی جز راستی فرو بندد و وی را بر آزرم داشتن از او و اخلاص وا می دارد.
همو گفته است: صادق متقی امروز در دریایی است که امواجش را به کام می کشد و او چون غرقه شدگان خدا را می خواند و از او خلاص و نجات می خواهد.
بازوی گفت: هر که عمل برای خدا می کند و او را می بیند عارف است و هر که عمل برای خدا می کند و تنها او را ناظر خویش می داند مخلص است.(15)
6ـ رابعه دختر اسماعیل
در شرح حال این زن آمده است: گاهی حالی برای او پیش می آمد که اهل بهشت را می دید و می گفت: «رأیت اهل الجنة یذهبون و یجیئون و ربما رأیت حورالعین یستترن منی باکما مهنّ» اهل بهشت را دیدم که در بهشت رفت و آمد می کردند و چه بسا حورالعین را دیدم که با آستینهایشان خود را از من می پوشاندند.(16)
چنان که مردانی هستند که خود را از ائمه مستور می دارند این زنان که نامبرده شده، نمونه ای از سالکان واصل اند که نشان می دهد زن و مرد می توانند در مسیر سلوک حرکت کنند و به کمالاتی نایل شوند.
نتیجه گیری
سیر و سلوک و حرکت در مسیر تهذیب نفس برای همه انسان ها میسّر است خواه زن باشد و خواه مرد ولکن افرادی در این مسیر قرار می گیرند که بیدار شوند و غفلت زدایی بکنند زاد و توشه سفر بردارند و اراده کنند و مراحل سلوک را یکی پس از دیگری طی کنند تا به مقام توحید نایل شوند چه توحید ذاتی و چه توحید صفاتی و چه توحید افعالی و چه توحید عبادی.
|