گفت وگو با حنایی کاشانی
انتخاب، 18 - 20/1/82
در رنسانس اروپا، متفکرانی کوشیدند عناصر گذشته یونان را در سنت کلاسیک تمدن غربی بازیابی کنند و در جهان جدید وارد سازند . دو چیز رنسانس را از دوره های قبلی متمایز می کند: کشف جهان و کشف انسان . میل به کشف جهان، میل به کشف عالمی است که از نظر نجومی بسیار بزرگتر از محدوده قابل مشاهده ماست . کشف عظمت های انسان و بازگشت به کرامت انسانی نیز از نشانه های بارز این دوره است; چنان که متفکرانی مانند فوکو معتقدند: انسان، اختراع جدید تمدن غربی از سده شانزدهم به بعد است . انسان رنسانس، از حیث فردی، دارای کرامتی است که نمی توان مانند کودک با او رفتار کرد . بنابراین تمام چیزهای اطراف او، از روابط خانوادگی گرفته تا رابطه با بالا دست و زیر دست، تغییر می کند .
خداوند به انسان توانایی تسلط بر سرنوشت خویش را عطا کرده تا با تکیه بر قوای خویش خلیفه خدا بر روی زمین گردد . به همین دلیل تکیه ای که برخی بر فرهنگ ضد دینی رنسانس می کنند، نادرست است . البته رنسانس با دین نهادی و اعتقادات کلیسا سر ناسازگاری داشت اما به هیچ وجه غیر دینی یا حتی ضد دینی نبود .
برخی از مورخان اروپایی سعی در اثبات این نکته کرده اند که رنسانس اروپایی خود، به رنسانسی متکی است که پیش از آن، در عالم اسلام رخ داده بود که می توان از ایشان آدام متز را نام برد که از رنسانس سده چهارم هجری (دهم میلادی) عالم اسلام سخن می گوید . در سده های دوم تا چهارم جامعه اسلامی با یک شکوفایی فرهنگی مواجهیم که ریشه در ورود میراث های فرهنگی جوامع دیگر دارد .
رنسانس به معنای تجدید کردن است . در واقع، پس از آن که چیزی در جامعه ای متروک یا فراموش شد، می تواند دوباره حیات نوینی بیابد . گویی ما یک ریشه یا سر منشا داریم که می توانیم هر بار بدان بازگردیم . اروپاییان این سر منشا را همواره یونان می دانستند . برای روشن فکران عالم اسلام دو سر منشا وجود داشته است; در پارس قدیم و یونان . پس نگاه روشن فکر اسلامی به سوی ایران یا یونان بوده است .
در ادامه گفت وگو این نکته گوشزد می گردد که نمی توان «رنسانس » را در مورد دین به کار برد; چرا که خداوند خود وعده و تضمین حفظ و احیای دین خود را داده است . در واقع، متفکران اسلامی در پی بازسازی فکر دینی بوده اند و اسلام در تمامیت خود همیشه خواهد بود . امروز مسلمانان بدین نکته روی آورده اند که اسلام را دریابند و در زندگی خود از آن یاری بگیرند . این را می توان بیداری اسلامی نامید . تمام کوشش متفکران مسلمان بر آن بوده است که نشان دهند اسلام می تواند با جهان پیش رونده و علم و حکمت و فرهنگ، سازگار باشد .
پرسش مهمی که پیش روی ماست، این است که روشن فکران مسلمان تا چه حد می توانند استعدادهای بالقوه ای را که در اسلام نهفته است، استخراج کنند، آنها را بپرورانند و اندیشه کلامی جدیدی پدید آورند که نشان دهد اسلام با جهان جدید سازگار است و برای انسان جدید، سخن ها دارد . در ادامه گفت وگو به نهادهای مهم رنسانس، جریان ورود فلسفه به جهان اسلام و تعامل دین و فلسفه پرداخته شده است .