مقدّمه
آماده ساختن افراد برای ایفای نقش ها و مسئولیت های خانوادگی امر تازه ای نیست. از آن رو که انسان ها درباره رشد بشر و زندگی خانوادگی دانش درونی ندارند، باید آن را از جایی بیاموزند. این یادگیری ها نه تنها می توانند از بروز آسیب های درون خانواده پیش گیری کنند، بلکه ممکن است سبب ارتقای کیفیت زندگی خانوادگی شوند.
بعضی از این انتقالات دانش تجربی طی رویدادهای طبیعی مانند بلوغ یا طی مراسم و آیین ها رخ می دهند، اما اغلب آن ها به شکل غیررسمی در سطح خانواده آموزش داده می شوند. برای مثال، اعضای خانواده مشارکت و نظارت در فعالیت ها و تعاملات خانواده را به گونه ای غیرمستقیم آموزش می دهند. در جوامع نسبتا ساده و ابتدایی، خانواده قادر به آموزش اعضا در جهت انطباق آن ها با تغییرات جدید بود، ولی در جوامع پیشرفته و صنعتی، به دلیل تغییرات سریع، پیشرفت فنّاوری و تغییر نقش ها، آموزش های نسل گذشته ضمن اینکه به آسانی امکانپذیر نیستند، کافی و مناسب نیز نمی باشند. این تغییرات اجتماعیِ سریع و عدم انطباق دانش و مهارت های لازم می توانند سبب فشار بر افراد خانواده گردیده، در نتیجه، موجب گسستگی و یا مشکلات دیگر شوند.
به عقیده کرکندال (Kirkendull) به موازات صنعتی شدن و ستری شدن جوامع، مشکلات شخصی خانواده ها مانند طلاق، مشاجره و اختلاف نظر بین والدین و فرزندان و یا تغییر در نقش های زناشویی و خانوادگی افزایش می یابند و درست به همین دلیل، تلاش در جهت تقویت هرچه بیشتر نهاد خانواده از سوی مؤسسات کاملاً مشهود است. با گذشت زمان، این تلاش ها منسجم تر شده و به پی ریزی حرکت هایی انجامیده اند که از جمله آن ها می توان به آموزش زندگی خانواده(1) و برنامه غنی سازی ازدواج(2) اشاره کرد. هدف کلی این حرکت ها ایجاد فرصت های آموزشی، ارتقای سطح کیفی زندگی خانوادگی و کاهش مشکلات اجتماعی خانواده هاست.(3)
بیان مسئله
«ازدواج» یکی از مهم ترین حوادثی است که در زندگی هر آدمی رخ می دهد و به قدمت تاریخ و حتی ماقبل آن است. ازدواج در کنار تولّد و مرگ، یکی از سه حادثه مهم زندگی است که در میان این سه، تنها وقوع ازدواج است که در آن امکان انتخاب وجود دارد. انسان ها می توانند تصمیم بگیرند با چه کسی و چه موقع ازدواج کنند و بنابراین، پدیده ازدواج در زندگی انسان نقش اصلی ایفا می کند.(4)
این رویداد معمولاً در زمان ها و مکان های گوناگون با دوران جوانی مصادف بوده و عنصر اساسی آن احساس صمیمیت و نیاز به ایجاد یک رابطه صمیمی با جنس مخالف است. شاید به همین دلیل است که اریکسون (Erick- Erickson) دوره جوانی را با ویژگی «صمیمیت» در برابر انزوا مشخص کرده است. اگر شخصی به دلایلی چنین نیازی احساس نکند و یا در ایجاد رابطه صمیمانه توانایی لازم را نداشته باشد، به سختی می تواند سازگاری زناشویی و در نهایت، سلامت خانواده را به دست آورد.
خانواده با ازدواج دو نفر شروع می شود و به تدریج، با تولّد فرزندان گسترش می یابد. بنابراین، اساس کارکردهای خانواده با نحوه سازگاری زوج ها شکل می گیرد. سازگاری زوج ها نه تنها بر میزان رضایتمندی و احساس خوش بختی آن ها اثر می گذارد و پریشانی های زناشویی را کاهش می دهد، بلکه جوّ مناسبی برای رشد فرزندان به وجود می آورد. با توجه به اهمیت سازگاری زناشویی در سلامت افراد خانواده و در نهایت، تعادل خانواده و جامعه، بشر از دیرباز با این سؤال مواجه بوده است که «چرا زوجین دچار ناسازگاری می شوند؟»
در پاسخ به سؤال مزبور، رویکردهای متفاوتی مطرح شده اند که در این میان، رویکرد «شناختی رفتاری» در قالب الگوی «رفتاری ارتباطی» از اهمیت خاصی برخوردار است. این الگو رفتار همسر را همیشه در زمینه رابطه ای آن مورد ارزیابی قرار می دهد، و این به معنای انکار فرایند فردی نیست، بلکه تأکید بر فرایند تعاملی است. رفتار یک همسر در خلأ رخ نمی دهد، بلکه در رابطه با موضوعات، افراد و رویدادهای دیگر اتفاق می افتد. الگوی «رفتاری ارتباطی» اساسا براصول تغییر رابطه به طور کلی و آموزش مهارت های ارتباطی به طور ویژه تمرکز دارد.(5)
اهمیت و ضرورت مسئله
زندگی انسان از مراحل و چرخه های متفاوتی تشکیل شده است که یکی از پیچیده ترین و دشوارترین مراحل آن «ازدواج» و تشکیل خانواده است. ازدواج رابطه ای انسانی، پیچیده، ظریف و پویاست که از ویژگی های خاصی برخوردار می باشد. توجه به کانون خانواده، محیط سالم و سازنده، روابط گرم و تعاملات میان فردی صمیمی که می توانند موجب رشد و پیشرفت افراد گردند، از جمله اهداف و نیازهای ازدواج محسوب می شوند.
شواهد فراوانی گویای آن هستند که زوج ها در جامعه امروزی، برای برقراری ارتباط و حفظ روابط صمیمانه و دوستانه، با مشکلات فراوانی مواجهند. در حقیقت، معضل «پریشانی زناشویی» بیش از هر طبقه تشخیصی روان پزشکی دیگر، دلیل مراجعه به مراکز بهداشت روانی است.(6)
ناسازگاری پس از ازدواج نه تنها بر کنش های روانی اجتماعی زن و شوهر، بلکه بر رشد و تحوّل کودکان و نوجوانان آن خانواده نیز آثار سوئی بر جای می گذارد، به گونه ای که 39 درصد نوجوانان بزه کار «کانون اصلاح و تربیت ایران» متعلّق به خانواده های از هم گسیخته بوده اند.(7)
برخی از پژوهشگران سابقه از هم پاشیدگی و ناسازگاری زناشویی والدین را در سازگاری زناشویی فرزندان آن ها مؤثر دانسته اند.(8)
با وجود این مشکلات، جامعه ما از بی اطلاعی از یک برنامه منظم و نداشتن الگوی آموزشی مناسب برای زوج ها رنج می برد. هرچند آموزش خانواده طی سال های متمادی از سوی سازمان های گوناگونی همچون آموزش و پرورش شروع شده، اما با وجود تأثیر نسبی این آموزش ها چند محدودیت عمده در این زمینه وجود دارند: اولاً، آموزش ها بیشتر بر نقش های والدین، بخصوص درباره نحوه ارتباط با فرزندان و همچنین هماهنگی با مدرسه تمرکز دارد و آموزش زوج ها از نظر سازگاری با یکدیگر مورد غفلت قرار گرفته است، در حالی که مقدّمه هر نوع تربیت درست در خانواده، هماهنگی سازگاری زوجین است. ثانیا، این آموزش ها از نظام هماهنگی پی روی نمی کنند و چه بسا تحت تأثیر افکار طرّاحان و آموزش دهندگان بوده اند. ثالثا، این آموزش ها بیشتر به انتقال اطلاعات و دانش پرداخته و در سطح تغییر نگرش و رفتار، کمتر کارساز بوده اند.
تعاریف «ارتباط»
«ارتباط» معانی متفاوتی نزد اشخاص گوناگون دارد. محققان غربی، که پایه گذاران دیدگاه های جدید و روش ها و فنون ارتباطی موجود هستند، در این باره بر این عقیده اند که کلمه ارتباطات(9) در زبان لاتین، به معنای «To make common» یا عمومی کردن و به عبارت دیگر، در معرض عموم قرار دادن است. این بدین معناست که مفهومی که از درون فردی برخاسته، به میان دیگران راه یافته و به دیگران انتقال یافته است. پس در اصل، اعتقاد بر این است که ارتباطات، برخی از مفاهیم و تفکرات و معانی و یا به عبارت دیگر، پیام ها را به دیگران و یا میان عموم گسترش می دهند. تعاریف جدیدتر، آن را «انتقال مفاهیم» و یا «انتقال معانی» و نیز «انتقال و یا تبادل پیام ها» می دانند. ارتباطات به گونه ای وسیع و گسترده، به «تجارب» نیز تعریف شده اند.(10)
وود (Wood) در تعریف «ارتباط» می نویسد: «ارتباطات میان فردی یک تعامل گزینشی نظام مند منحصر به فرد و رو به پیشرفت است که سازنده شناخت طرفین از یکدیگر است و موجب خلق معانی مشترک در بین آن ها می شود.»(11)
جاسبی در تعریف «ارتباط» می گوید: «ارتباط عبارت است از: انتقال اطلاعات از یک منبع به منبع دیگر و درک آن توسط آن منبع، و چهار عامل در این عمل نقش فعال دارند که عبارتند از: فرستنده، دریافت کننده، مجاری ارتباط، و نمادها.»(12)
میرکمالی در تعریف «ارتباط» می نویسد: «ارتباط فرایندی است اجتماعی که به وسیله آن، اطلاعات، افکار، عقاید و احساسات یک فرد یاگروه یا زبان یا رفتار مشترک به طرف دیگر انتقال داده می شود تا سبب تفاهم، هماهنگی و ادراک یا رفتار واحد بین گیرنده و فرستنده شوند.»(13)
شاید بتوان «ارتباط» را در کلی ترین معنای خود، فرایندی که مستلزم انتقال اطلاعات از یک فرستنده به گیرنده است، تعریف کرد. بنابراین، هر ارتباطی مستلزم عناصر ذیل است:
الف. فرستنده یا منبعی که عمل رمزگردانی را موجب می شود؛
ب. پیام مورد انتقال؛
ج. مجرای خاص؛
د. دریافت کننده یا رمزگشا.(14)
الگوهای ارتباطی
طی سال ها تحقیق در زمینه ارتباط میان فردی، الگوهای متعددی ارائه شده اند که نشانگر ماهیت و نحوه عمل ارتباطات می باشند. الگوهای اولیه بسیار ساده بودند، اما به تدریج، الگوهای پیچیده تر و کامل تری جایگزین آن ها شده اند:
الف. الگوهای خطی
هارولد لسول (Harold Laswell) در سال 1948 اولین الگوی ارتباطات را ارائه داد. بر اساس الگوی لسول، ارتباط یک الگوی خطی و یک طرفه است که در آن، یک نفر بر دیگری تأثیر می گذارد. لسول برای ترسیم دیدگاهش، از نمودار استفاده نمی کرد. الگوی شفاهی او شامل پنج پرسش بود که مجموعه کنش هایی را توصیف می کردند که ارتباط را تشکیل می دهند: (1) چه کسی؟ (2) چه می گوید؟ (3) در چه مجرایی؟ (4) به چه کسی؟ (5) با چه تأثیری؟(15)
یک سال بعد، کلود شنون (Claude shanon) و وارن ویور (Warren weaver) الگوی لسول را اصلاح کردند و الگویی ارائه کردند که در آن، ارتباط عبارت بود از: انتقال جریان اطلاعات از منبع به مقصد. آن ها در الگوی خود، «پارازیت» را به الگوی لسول افزودند. «پارازیت» به چیزی اطلاق می شود که مانع از انتقال و جریان یافتن اطلاعات از منبع به مقصد می گردد.
اگرچه الگوهای لسول و شنون و ویور برای شروع معرفی ماهیت ارتباطات میان فردی خوب و مفید بودند، اما این الگوهای خطی ضعف های جدّی داشتند: اولاً، آن ها ارتباط را یک جریان یک طرفه از سوی فرستنده به گیرنده نشان می دادند؛ به این صورت که شنوندگان فقط گوش می دهند و هرگز پیامی نمی فرستند؛ سخنگوها نیز فقط سخن می گویند و هرگز شنونده نیستند و پیامی از شنونده دریافت نمی کنند.
دومین ضعف الگوهای خطی در این بود که شنوندگان منفعلانه پیام های فرستنده را جذب می کردند و پاسخی نمی دادند. در این الگو، شنوندگان شرکت کنندگان فعّال ارتباط میان فردی نبودند. اما روشن است که جریان و فرایند ارتباط چنین نیست؛ زیرا شنوندگان بر سخن گویان تأثیر می گذارند؛ همان گونه که رفتار و گفتار ما بر نحوه ارتباط مؤثرند.
سومین ضعف الگوی خطی این بود که ارتباط را یک رشته از کنش ها جلوه می داد که در آن، یک مرحله «گوش دادن» به دنبال مرحله قبلی «صحبت کردن» می آمد. اما در واقع، ارتباط یک فرایند پویاست که در آن، مجموعه ای از تعاملات به صورت همزمان اتفاق می افتند. در ارتباطات میان فردی، تمام شرکت کنندگان هر لحظه در حال ارسال و دریافت پیام و منطبق شدن با یکدیگرند.(16)
ب. الگوهای تعاملی
این الگوها ارتباط را فرایندی می دانند که در آن شنوندگان نیز متقابلاً برای سخن گویان پیام می فرستند. «بازخورد» یا پاسخ دهی به پیام ویژگی اصلی الگوهای تعاملی است. بازخورد می تواند کلامی، غیرکلامی، عمدی یا غیرعمدی باشد.
مشهورترین الگوی تعاملی توسط ویلبر شرام (Wilbur schramm) مطرح شد که می گفت: پیام دهندگان پیام را در درون میدان شخصی تجربه خود، خلق و تفسیر می کنند. هرقدر میدان تجربه پیام دهندگان همپوشی بیشتری داشته باشد، طرفین منظور یکدیگر را بهتر می فهمند. با در نظر گرفتن عامل میدان های تجربه در الگوی تعاملی، می توانیم بفهمیم که چرا سوء تعبیرها پیش می آیند. شرام با مبحث میدان های تجربی و بازخورد، الگویی ارائه داد که در آن ارتباط یک فرایند تعاملی محسوب می شود؛ فرایندی تعاملی که فرستنده و گیرنده مشارکتی فعّال داشتند.(17)
اگرچه الگوهای تعاملی از الگوهای خطی پیشرفته تر بودند، اما پویایی ارتباطات انسانی را به خوبی و به طور کامل پوشش نمی دادند. این الگو دارای ضعف هایی بود؛ زیرا یک نفر با دیگری ارتباط برقرار می کند، پس او به نفر اول بازخورد می دهد. در این دیدگاه، توجهی به این نکته نشده است که انسان ها به طور همزمان با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند، نه به طور نوبتی. همچنین در این الگو یک نفر فرستنده است و یک نفر گیرنده، اما در واقع، هر کسی که درگیر ارتباط است، هم فرستنده پیام است و هم گیرنده پیام.(18)
ج. الگوهای تبادلی
الگوی تبادلی الگویی دقیق و روشن است و شامل عامل زمان و سایر جنبه های ارتباط مثل پیام ها، پارازیت و میدان های تجربه می شود که ثابت نیستند و در طول زمان تغییر می کنند. الگوی تبادلی نه تنها ضعف های الگوهای قبلی را ندارد، بلکه دارای نقاط قوّت زیادی هم هست. در این الگو، بیان می شود که در ارتباطات میان فردی، همیشه پارازیت وجود دارد. در الگوی تبادلی، بر این نکته تأکید می شود که ارتباطات میان فردی یک فرایند دائم التغییر است.
در الگوی تبادلی، طرفین ارتباط لحظه ای پیام می فرستند و لحظه ای پیام می گیرند یا هر دو عمل را به طور همزمان انجام می دهند. در این الگو، نه کسی «فرستنده» و نه کسی «گیرنده» است؛ چرا که هر دو نفر پیام دهندگانی هستند که به یک اندازه در فرایند ارتباط شرکت می کنند و غالبا شرکت آن ها خودانگیخته و همزمان است. به دلیل آنکه پیام دهندگان پیوسته بر یکدیگر تأثیر می گذارند، ارتباطات میان فردی با الزام شدید اخلاقی پیوند می خورند. رفتارهای کلامی و غیرکلامی ما می توانند موجب تقویت یا تضعیف روحیه دیگران شوند؛ همان گونه که رفتارهای کلامی و غیرکلامی آنان می توانند چنین حالاتی در ما ایجاد کنند.(19)
ارتباط کلامی و غیرکلامی
دنیای انسان ها، دنیای کلمات و معانی است. همان گونه که یک بافنده با تنیدن تارها و پودها در یکدیگر پارچه می بافد، انسان نیز با تنیدن کلمات در یکدیگر، به زندگی خویش معنا می بخشد. انسان از کلمات برای بیان خویش و معنا بخشیدن به زندگی و فعالیت هایش استفاده می کند. کلمات از آن رو که وسایلی برای انتقال اطلاعات و خلق پیام ها هستند، کار مهمی انجام می دهند، ولی خود کلمات اطلاعاتی نیستند که ما انتقال می دهیم. کلمات تنها تصور اشیا و رفتارها هستند؛ همان گونه که ما اطلاعاتی برای ایجاد یک پیام کنار هم قرار می دهیم، لغات را برای ایجاد پیام های پیچیده تر کنار هم می گذاریم، کلمات به عنوان رسانه هایی برای تبدیل اطلاعات به پیام ها، بر روی خود پیام نیز اثر می گذارند. کنار هم قرار دادن کلمات امری اتفاقی نیست، نظام زبانی شامل یک منطق ترتیب است که وقتی دنبال شود، باعث انتقال اقتصادی و مؤثر پیام های بشری می شود.(20)
ما در زندگی روزمرّه خود، نه فقط از زبان به عنوان وسیله تعامل اجتماعی سود می جوییم، بلکه به نظر می رسد تنها در صورتی می توانیم زبان را بیاموزیم که ابتدا نحوه تعامل را یاد بگیریم.(21)
پیام های غیرکلامی
پیام های غیرکلامی را به چهار طریق می توان توصیف نمود:
1. حرکات بدن؛ 2. کیفیت صدا و اصوات غیرکلامی؛ 3. استفاده از فضای اجتماعی و شخصی؛ 4. استفاده از لباس و سایر وسایل شخصی برای انتقال یک تصویر شخصی.
برنارد گونتر (Bernard Gunther) «ارتباط غیرکلامی» را بدین گونه شرح می دهد:
1. دست دادن؛ 2. وضعیت؛ 3. حالت صورت؛ 4. ظاهر؛ 5. تُن صدا؛ 6. انواع آرایش؛ 7. لباس ها؛ 8. حالت چشم ها؛ 9. لبخند؛ 10. فاصله دو طرف نسبت به یکدیگر؛ 11. نفس کشیدن با اعتماد؛ 12. چگونگی گوش دادن؛ 13. روش حرکت؛ 14. حالت ایستادن؛ 15. نحوه لمس کردن دیگران.(22)
عدم هماهنگی پیام های کلامی و غیرکلامی نیز می تواند مانع ارتباط روشن و مؤثر بین افراد شود. متأسفانه ما بسیاری از اوقات پیام های متعارض و دو سطحی می فرستیم؛ مانند زمانی که به یاری زبان، کلامی را ارسال می کنیم و همزمان با حرکات بدن یا چهره، پیامی مخالف آن می فرستیم.(23)
ویرجینا ستیر (Satir) معتقد است که پیام های متعارض یا دوسطحی زمانی به وجود می آیند که شخص از یکی از این نظرها برخوردار باشد:
1. سطح ارزش خود را پایین می گیرد و احساس می کند که آدم بدی است؛ زیرا این گونه احساس می کند.
2. از لطمه زدن به احساسات دیگران در خود احساس ترس می کند.
3. از معامله به مثل و واکنش متقابل دیگران می ترسد.
4. از قطع روابط بیم دارد.
5. علاقه به تحمیل ندارد.
6. اهمیتی به خود یا به کسی که در جهت مقابل او قرار دارد، نمی دهد.(24)
از نظر ستیر، پنج ویژگی عمده بر اثربخشی ارتباطات میان فردی تأثیر می گذارند:
1. گشودگی؛ 2. همدلی؛ 3. حمایتگری؛ 4. مثبت گرایی؛ 5. تساوی.
ویژگی های فرستنده مؤثر:
1. به طور قاطعانه موضوع را بیان می کند.
2. در یک نوبت مطلب را به طور واضح و روشن بیان می کند.
3. برای دریافت بازخورد پرسش می کند.
4. پذیرنده بازخورد است.
ویژگی های گیرنده مؤثر:
1. گوش دادن فعّال: «گوش دادن مؤثر و فعّال» بدین معناست که روی فرد و تعاملات توجه کامل متمرکز می شود تا پیش داوری در معنا و مقصود پیام صورت نگیرد.
2. بازخورد: دومین ویژگی مهم گیرنده مؤثر بازخورد یا اطلاعات برگشتی به فرستنده است.
گوردن (Gordon) مجموعه ای از مهارت های ارتباطی را به شرح ذیل بیان می کند:
1 برای موفقیت در ارتباط، خود را به جای دیگران بگذارید؛ نظرات دیگران را درک نمایید و به عقاید آن ها احترام بگذارید.(25)
2 چارچوپ مرجع دیگران را دریابید. چارچوب مرجع عبارت است از: مجموعه ای از پیش زمینه ها، تجارب قبلی و باورهای ما.
3 به حرف های دیگران گوش فرا داده، به خواسته های واقعی آن ها پی ببرید.
4 دید مثبت داشته باشید و منفی بافی نکنید.
5 نیازها، خواسته ها و نگرانی های خود را مشخص کنید.
6 در جست وجوی نقاط اشتراک باشید.
7 به دیگران نیز اختیاراتی بدهید و انعطاف پذیر باشید.
8 با همکاری یکدیگر به حل مشکلات بپردازید.
9 احترام متقابل را حفظ کنید.
10 اطلاعات مفید بدهید و اطلاعات مفید دریافت کنید.
درانا (Durana) مجموعه ای از مهارت های ارتباطی درباره زوجین را بیان می دارد:
برای کسی که حرف می زند:برای کسی که شنونده است:
1. خلاصه حرف بزنید.1. با علاقه گوش دهید.
2. درباره موضوع مشخصی حرف بزنید.2. سعی کنید معانی سخنان همسرتان را درک کنید.
3. از توهین، سرزنش و یا تهمت زدن اجتناب کنید.3. موضع تدافعی به خود نگیرید.
4. مطلق گرایی نکنید.4. بهانه سازی نکنید، ولی دلایل رفتارتان را ذکر کنید.
5. جنبه های مثبت را در نظر بگیرید.5. انگیزه های همسرتان را تحلیل نکنید.
6. برچسب نزنید.6. به نکات مورد توافق و اختلاف توجه نمایید.(26)
خودافشایی (Self- Disclosure): نشان دادن صریح و محترمانه این موضوع که من که هستم و در چه موقعیتی قرار دارم و دوست دارم چطور با من رفتار شود، نشان دهنده قاطعیت در روابط است و محور آن توانایی افشای افکار، احساسات، علایق، تجارب و دیدگاه های خود به دیگران است. هرقدر دو طرف بیشتر رابطه خود را برای دیگری به شکل مناسبی افشا کنند، هم کدورت ها در رابطه زودتر از بین می رود و هم سوء تفاهم ها مرتفع می گردند. در مقابل، عدم افشای خود ممکن است علاقه نداشتن به ارتباط و یا ناراحتی از آن تلقّی شود.(27)
مارکمن و همکاران او، که احتمالاً علاقه مندترین پژوهشگران درباره خود فاش سازی هستند، معتقدند که خودفاش سازی از ویژگی های بسیار بااهمیت کارکرد روانی خوب به شمار می آید و در حکم نشانه سلامت شخصی و ابزاری برای کسب شخصیت سالم است.
هندریک (Hendrick) اظهار می دارد که خودافشایی وسیله ای برای بهبود روابط زناشویی است. خودافشایی فاش کردن کلامی و غیرکلامی برخی از جنبه های خود ما هستند که دیگران بدون کمک ما نمی توانند به وجود آن ها پی ببرند یا آن ها را بفهمند. وی معتقد است که اگر عوامل رابطه ای خودافشایی را تحت تأثیر قرار دهند، آن هم به نوبه خود می تواند بر این عوامل اثر بگذارد. همچنین او معتقد است: همسرانی که برای یکدیگر خود را بیشتر فاش می سازند، از ازدواج خود رضایت بیشتری دارند.
اینکه زوج ها روابطشان را چگونه تعریف می کنند (سطحی یا صمیمی، پایدار یا غیرقابل پیش بینی)، می تواند خودافشایی را تحت تأثیر قرار دهد. برای مثال، در یک رابطه پایدار و صمیمی، در مقایسه با یک رابطه سطحی و غیرقابل پیش بینی، خودافشایی عمیق تری صورت می پذیرد. زمان یا مدت رابطه نیز مهم است. خودافشایی نوعا و در طول زمان، به صورت تدریجی رشد می کند، اگرچه گاهی رابطه ها سریع رخ می دهند و خودافشایی با سرعت رشد می کند.
خودافشایی با جنسیت نیز رابطه دارد. یکی از مؤثرترین عوامل در خودافشایی، جنسیت است. تحقیقات متعدد نشان داده اند که زنان در مقایسه با مردان خودافشایی بیشتری دارند.(28)
در دوران رشد، خودافشایی بیشتر بخشی از زندگی زنان است تا مردان. برای مثال، به طور زیستی پذیرفته شده است که دختر بچه ها گریه می کنند و سپس درباره ناراحتی هایشان صحبت می کنند، در حالی که پسر بچه ها صبور و آرام هستند. به دلیل اینکه خودافشایی بیشتر بخشی از رشد دختران است تا پسران. از این رو، زنان در مقایسه با مردان بیشتر اجازه دارند درباره مسائل شخصی خودافشایی کنند و مردان عملاً کمتر خودافشایی می کنند و علاقه دارند مسائلشان را در درون خود نگه دارند، در حالی که زنان ارزش زیادی برای خودافشایی قایلند و برای تکمیل رفتار رابطه ای مثبت، خودافشایی بیشتری را انتظار دارند.(29)
بک (Beck) انواع خطاهای شناختی که مناسبات و روابط زن و شوهری را تیره می سازند، به شرح ذیل بیان می دارد:
1. گسسته بینی: اشخاص با این خصوصیات، امور را مطابق میل خود نگاه می کنند و آنچه را نمی خواهند، نمی بینند.
2. تجربه های انتخابی: در ارتباط با گسسته بینی، شرایطی وجود دارند که شخص یک عادت یا یک حادثه را از یک مضمون وسیع انتخاب کرده، به استناد آن، اشتباه نتیجه گیری می کند.
3. استنباط مستبدانه: گاه شدت انحراف به قدری زیاد است که افراد بدون هرگونه دلیل موجّه نتیجه گیری های اشتباه می کنند.
4. تعمیم مبالغه آمیز: استفاده از کلماتی همچون «هرگز، همیشه، همه، هر و هیچ کدام» مبالغه آمیز است. اثر تعمیم مبالغه آمیز و مطلق گویی در ازدواج های ناموفق، می تواند زیاد باشد.
5. تفکر قطبی شده: تفکر قطبی شده «همه یا هیچ» حتی در میان زوج هایی که زندگی خوش بختی دارند زیاد به چشم می خورد. در ذهنیت افراد با این طرز تلقّی، همه امور به دو دسته تقسیم می شوند: خوب یا بد، سیاه یا سفید، ممکن یا غیرممکن، مطلوب یا غیرمطلوب.
6. درشت نمایی: تمایل به مبالغه، گرفتن کیفیت های خوب یا بد دیگران و مصیبت آمیز جلوه دادن بیش از اندازه نتایج و عواقب حوادث، از مصادیق درشت نمایی اند.
7. توضیحات انحرافی: در ازدواج های ناموفق، زن و شوهری که در جست وجوی یافتن دلایل دل سردی و دل تنگی در زندگی زناشویی خود هستند، به ناچار برخی از انگیزه های منفی و حتی بدخواهانه و یا ویژگی های شخصیتی همسر خود را زمینه ساز اصلی گرفتاری قلمداد می کنند.
8. شخصی سازی: بسیاری از افراد از روی عادت، رفتار دیگران را متوجه شخص خود می دانند.(30)
تفاوت های جنسیتی در ارتباط
تانن (Tannen) در مورد تفاوت بین شیوه های ارتباط برقرار کردن زنان و مردان موارد ذیل را بیان می دارد:
زنان گفت وگو را به عنوان یک وسیله برای ایجاد صمیمیت می بینند، در حالی که مردان آن را به عنوان یک فرصت برای اثبات پایگاهشان و رقابت بر شرکای محاوره ای خود می دانند.
زنان حفظ و تداوم گفت وگو را ضروری و مهم می دانند و به همین دلیل، با سکوت نمودن تا پایان صحبت دیگران و تشویق نمودن آن ها به ادامه صحبت و پرسیدن سؤالات، به گفت وگو ادامه می دهند. از سوی دیگر، مردان چنین حمایت هایی را وسایلی ضعیف و سست می دانند و ترجیح می دهند تاکتیک های قوی تری را مانند اظهارنظر کردن و قطع کردن صحبت های دیگران به کار ببرند.(31)
الگوهای جنسیتی مربوط به تصمیم گیری و حل مشکل از دیدگاه های وسیع تری درباره هدف ارتباط سرچشمه می گیرند. زنان در تصمیم گیری ها به دنبال توافق و اتفاق نظر هستند؛ زیرا هدف اولیه آن ها حفظ پیوند عاطفی بین شرکا می باشد، ولی مردان به منظور تصمیم گیری سریع تر و کسب نتایج تعیین کننده و سرنوشت ساز، از فرد قدرتمندی کمک می گیرند.
در پاسخ به نیازها، علایق و مشکلات یکدیگر، مردان احتمالاً بیشتر راه حل ها یا عمل های ممکن را پیشنهاد می کنند، در حالی که زنان احتمالاً بیشتر با سهیم شدن در احساسات و تجربیاتی مشابه، همدردی و دلسوزی را ابراز می دارند و بدین سان، صمیمیتی را که هدف آن ها از ارتباط و گفت وگوهاست، ایجاد می نمایند.
جان گری (John Gary) معتقد است که نیازها و خواسته های اصلی زن و مرد متفاوتند و این خواسته ها و نیازها را به صورت ذیل متمایز می سازند. (منظور از «متمایزسازی» آن است که خواسته ها و نیازهای مزبور برای هر یک مهم ترین می باشد.)
1. زن به توجه، و مرد به اعتماد نیاز دارد.
2. زن به درک، و مرد به پذیرش نیاز دارد.
3. زن به احترام، و مرد به قدردانی نیاز دارد.
4. زن به صمیمیت، و مرد به تحسین نیاز دارد.
5. زن به اعتبار، و مرد به تأیید نیاز دارد.
6. زن به اطمینان خاطر، و مرد به تشویق نیاز دارد.(32)
سازگاری زناشویی و مهارت های ارتباطی
فیس لوگلو (Fisloglu) اظهار می دارد: سازگاری زناشویی در برگیرنده عوامل پیچیده ای همچون میزان تعارض و سهیم شدن در فعالیت ها، خوشحالی وموفقیت در زندگی زناشویی است.(33)
لی مسترز (Lemasters) آن را به عنوان ظرفیت انطباق و توانایی حل مسئله تعریف می کند.(34)
اسپانیر (Spanier) توضیح می دهد که سازگاری زناشویی به عنوان یک پیوستار و تغییر در فرایند این پیوستار است. مشکلات زناشویی، که در پیوستار سازگاری زناشویی پس و پیش می روند، به عنوان انعکاسی از عناصر تعاملی تجربه انسانی به حساب می آیند. کیفیت رابطه زناشویی خاصیت دونفری دارد و چیزی نیست که اشخاص بتوانند آن را از یک ازدواج به ازدواج دیگر منتقل کنند.(35)
شعاری نژاد ویژگی های زوجین سازگار را به شرح ذیل بیان می کند:
1. زن وشوهر با رابطه ای که دارند، خودرا خوشبخت می دانند.
2. ارضای کامل نیازهای جسمانی و عاطفی انجام می گیرد.
3. هریک از همسران زندگی همسرش را بارور می گرداند.
4. محیط زناشویی شخصیت هر کدام از زن و شوهر را ارزشمند می گرداند و به هر یک امکان می دهد و کمک می کند که به عنوان یک شخص، استعدادهای ذاتی خود را شکوفا سازد و تحقق بخشد.
5. پشتیبانی متقابل دارند. هریک از زن و شوهر «من» دیگری را تهدید نمی کند و از بودن با همدیگر احساس آرامش می کنند.
6. نسبت به یکدیگر درک و قبول متقابل دارند.
7. رابطه زن و شوهر به شکل های ذیل منعکس می شود: مراقبت، توجه به رفاه و خوش بختی یکدیگر، احترام متقابل، و احساس مسئولیت اختیاری نسبت به نیازهای یکدیگر.(36)
نقش شناخت در ارتباطات زناشویی
در سال های اخیر، در زمینه ارزیابی شناخت در رابطه زناشویی، بیشتر بر اسنادها،(37) فرضیات(38) و معیارها(39) تأکید بوده است.
اپستین و باکوم (Epstien & Bacom) معتقدند که دست کم پنج متغیّر شناختی برای فهم کارکرد رابطه زناشویی باید مورد بررسی قرار گیرند:
1. ادراک انتخابی: فرایند ادراکی توجه اختصاصی فرد به جنبه هایی از رفتار همسرش زیربنای تمامی فرایندهای شناختی فرد است؛ زیرا اطلاعات اولیه لازم برای بررسی و ارزیابی شناختی را فراهم می کند.
2. اسنادها: هر فردی به دنبال این است که توصیفی برای رفتار یا رویدادی که در رابطه زناشویی اتفاق می افتد، بیابد. بنابراین، هر رفتار یا رویدادی را به موضوعی نسبت می دهد.
3. انتظارات: همسران نه فقط به دنبال نسبت دادن رویدادها هستند، بلکه سعی دارند رویدادهایی را پیش بینی کنند که در رابطه زناشویی اتفاق خواهند افتاد. این انتظارات بر پاسخ های رفتاری و هیجانی فرد تأثیر می گذارند. همچنین بر فرضیات و باورهای همسران نیز تأثیرگذار هستند و از آن ها تأثیر می پذیرند.
4. فرضیات: باورهای همسران درباره خصوصیات رابطه و چگونگی رفتار همسر در رابطه را شامل می شود. ویژگی های رابطه بر پایه «تجربیات گذشته» فرد شکل می گیرد. فرضیات فرد باورهایی را شامل می شوند که تعیین کننده چگونه بودن رابطه در واقعیت است و تأکیدی بر الزام ها و بایدها ندارد.
5. معیارها: معیارهای فرد باورهایی را شامل می شود که در جهت تعیین ویژگی هایی است که همسر و رابطه زناشویی باید داشته باشند، بنابراین، فرضیاتی هستند در مورد اینکه این ویژگی ها چگونه باید باشند.(40)
اپستین به این مطلب اشاره دارد که زوج درمانگران بسیاری از مشکلات از جمله افسردگی و وابستگی به دارو یا الکل را درمان می کنند، در حالی که بر تعامل بین فردی تأکید دارند؛ زیرا ریشه این گونه مشکلات را در تعامل زوج ها می دانند. بر اساس اهمیت پویایی تعامل بین زوج ها، درمانگران توجه بسیاری به مسائل ذیل دارند:
1. کمبود مهارت های ارتباطی زوج؛ 2. شیوه های نامتناسب در بیان هیجانات مثبت و منفی؛ 3. تعارض بین ارزش های زوج؛ 4. تعارض نقش؛ 5. کوشش های کسب قدرت؛ 6. مشکلات مالی؛ 7. شیوه های آموزشی بی تأثیر در تربیت کودکان؛ 8. مشکلات جنسی؛ 9. تعارض در رابطه با بستگان دور و نزدیک؛ 10. تصمیم گیری بی اثر در حل مسائل؛ 11. مشکلاتی که در زمینه مرزها و حریم های شخصی ایجاد می شوند.
اگرچه هر زوج مشکلات خود را با در نظر گرفتن رفتار نامطلوب زوج دیگر گزارش می کند، ولی ریشه تعارض آن ها در آن نیست و زوج درمانگران سعی می کنند تا سهم عوامل بین فردی ایجادکننده رفتارهای مشکل زا را تعیین نمایند.
در رویکرد شناختی رفتاری، تأکید بر تعامل زوج در شناخت های بین فردی است؛ زیرا ریشه تمامی مشکلات در تأثیر شناخت بر رفتارها، هیجان ها و اثر متقابل آن هاست.
اپستین و باکوم به این نکته اشاره می کنند که در درمان فردی، بیمار موردنظر یک فرد است، ولی در زوج درمانی، بیمار موردنظر یک زوج است. از دیدگاه شناختی رفتاری، در ناهماهنگی های زوج ها، تأکید بر کیفیت رابطه است. بنابراین، مطالعه شناخت ها در پریشانی زوج ها پیچیده تر است؛ زیرا تأکید تنها بر شناخت ها، رفتارها و هیجان های خود فرد نیست، بلکه باید اثر متقابل شناخت ها، رفتارها و هیجانات زوج مورد بررسی قرار گیرد. تنها از طریق مطالعه این فرایند متقابل در زوج است که می توان درک روشنی ازناهماهنگی به دست آورد.(41)
کوردوا و جکوبسون (Cordova J. V & Jacobson) روش آموزشی ارتباط را اینگونه تشریح می کنند: آموزش ارتباط به زوج ها به عنوان یک وسیله یادگیری راه های مؤثر صحبت کردن درباره تعارض ارائه می شود که با مهارت های درست و بجا آن ها قادر خواهند شد آزادانه تر و سازگارانه تر درباره رابطه شان گفت وگو کنند و به آن ها گفته می شود که این روش نه تنها احتمال ماندگار شدن موضوعات در مورد مشاجره و تبدیل تدریجی آن ها به انفجار را کاهش می دهد، بلکه در مجموع، باعث افزایش میزان نزدیکی و صمیمیت در رابطه می شود.
آموزش اولیه ارتباط در جلسه و تحت نظر درمانگر صورت می گیرد. بیشتر زوج ها آموزش داده می شوند تا به روشی ارتباط برقرار کنند که بسیار متفاوت از آن چیزی است که به کار می برند و این مسئله که آن ها مستعد برگشت به الگوهای قدیمی هستند، تذکر داده می شود.(42)
مراحل آموزش
1. شامل آموزش شکل کلی ارتباط است؛ ابتدا عواقب مخرّب سرزنش کردن و ایراد گرفتن مورد بحث قرار می گیرند و به زوج ها آموزش داده می شود که چگونه آنچه را می گویند بدون سرزنش و ایراد گرفتن از همسر بیان کنند.
2. شامل ملزم نمودن زوج به تمرین مکالمات است؛ تمرکز بر خود، اجتناب از سرزنش و ایراد گرفتن، ابراز هیجانات ملایم و خودداری از خواندن فکر یکدیگر به عنوان قوانینی برای تمرین مکالمات.
3. بررسی یک مورد از تعاملات منفی و صحبت درباره آن؛ به زوج ها تعلیم داده می شود که درباره اینکه هر یک چگونه واقعه را تجربه کرده اند و اکنون چه احساسی درباره آن دارند، گفت وگو کنند.
4. آموزش ارتباط و ارائه بازخورد.
··· پی نوشت ها
1. Family life education.
2. Marriage enrichment.
3و4 باقر ثنایی، مقیاس های سنجش خانواده و ازدواج، بعثت، 1378.
5,6. H. Philip Bornstein, Maritalrapy, a Behavioral Communication Approach (university of montana pergamon press, 1986.)
7 ر.ک: شکوه نوّابی نژاد، «نگاهی دیگر به اصول نظری و عملی مشاوره و خانواده» فصلنامه تازه ها و پژوهش های مشاوره، ش 3 و 4 (پاییز و زمستان 1374).
8 فرشته میرخشتی، بررسی رابطه میان رضایت از زندگی زناشویی وسلامت روان، رودهن،دانشگاه آزاد اسلامی، 1375.
9. Communication.
10 ر.ک: محمد میرکمالی، رفتار و روابط در سازمان مدیریت، نشر سیطرون، 1380.
11 ر.ک: جولیاتی وود، ارتباطات میان فردی؛ روان شناسی تعامل اجتماعی، ترجمه مهرداد فیروزبخت، نشر مهتاب، 1379.
12 ر.ک: عبدالله جاسبی، اصول و مبانی مدیریت، دانشگاه آزاد اسلامی، 1368.
13 محمد میرکمالی، پیشین.
14 ر.ک: جوزف پی. فرگاس، روان شناسی تعامل اجتماعی (میان فردی)، ترجمه خشایار بیگی و مهرداد فیروزبخت، امجد، 1373.
15. Harold Laswell, "Prevention of marical Distress", Journal of Family Psychology haude Hannon marital and Family Problems. Inw. Dryden and R. Rentoulceds (1998).
16 ر.ک: جولیاتی وود، پیشین.
17. Willbur Schramm, "Anout Come Study of short - Term Communication Training with marrid Couple", Jornal of counsulting and clinical Psychology (1978), ag, 205.
18 جولیاتی وود، پیشین.
19 ر.ک: جولیاتی وود، پیشین.
20 ر.ک: کریس کول، فهمیدن، فهماندن و ارتباط مؤثر، ترجمه پروانه کارکیا، تهران، دانشگاه الزهراء، 1379.
21 ر.ک: اختر ابراهیمی، ارتباط، ارتباط درمانی و الگوهای ارتباطی در خانواده، چ اتحاد، 1371.
22و23 ادی استریت، مشاوره خانواده، ترجمه مصطفی تبریزی و علی علوی نیا، فراروان، 1376.
24. Virginia satir, Communication for the Satisfaction marital (Losangeles, western Psychological Services, 1998).
25. Kristona Coop Gordon, Donald h. Baucom, "Noraman Epstein, the Interaction between marital standards and Communication Patterns", Jornal of marriage and family Counseling (1999), v.25.
26. Durana, "Enhancing marital Intimacy through Psycho- Education." The Paris Program, The family Jornal, v.15.
27. H.B. Markman, Floyed J.J. Stanly, S.M. Storali, R.D. "Prevention of Marital Distress", Jornal of Counsulting and Clinica Psychology (1998), v.56.
28 فرشته میرخشتی، پیشین، به نقل از: هندریک، 1999.
29 همان.
30 ر.ک: آرون تی. بک، عشق هرگز کافی نیست؛ شیوه های نو برای مشکلات زناشویی و خانوادگی بر اساس شناخت درمانی، ترجمه مهدی قراچه داغی، تهران، نشر پیکان، 1380.
31. Tannin and Patrik fitz, Explanning Family Interactions (Sage Publication, International Educational and Profetional Publisher, 1990).
32 ر.ک: جان گری، راهنمای روابط زناشویی (مردان مریخی و زنان ونوسی)، ترجمه حسن رفیعی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.
33. Hurol Fisloglu, The Relation of Family Cohesion to Marital Adjustment Family (Human Sciense Press, 1994).
34. Ibid.
35 فرشته میرخشتی پیشین، به نقل از: هندریک، 1999.
36 ر.ک: علی اکبر شعاری نژاد، روان شناسی تربیتی و روان شناسی نوجوان، تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی.
37. Attribution.
38. Assumptions.
39. Expectancies.
40. Epstein and Baucornd, The Role of Cognitions in Material Relationships (1999).
41. Ibid.
42. J.V. Cardova and N.S. Jacobson, Couple Distress. Ind. h. Barlow (ed), Clinical Handbook of Psychological Disorders. a step- by - step Treatment manual. New York, 1993).