ماهان شبکه ایرانیان

ردّ پای خلیل

بر سینه تفتیده صحرا و بیابان های خشک و سوزان حجاز، در جایی که حتی سایه درختی برای آرمیدن نیست؛ برروی شن زارهای گرم، ردّ پاهایی در طول فرسنگ ها نقش بسته است که به چند سایه ختم می شود

بر سینه تفتیده صحرا و بیابان های خشک و سوزان حجاز، در جایی که حتی سایه درختی برای آرمیدن نیست؛ برروی شن زارهای گرم، ردّ پاهایی در طول فرسنگ ها نقش بسته است که به چند سایه ختم می شود. مردی کهن سال، یک زن و کودکی شیرخوار به سوی سرنوشتی که خداوند برایشان رقم زده است، شتابانند. و چه کسی می دانست که اینان سازندگان بیت الله اند و اینان خلیل الله و ذبیح الله اند؟ و چه کسی می دانست این ردّ پاها به پایان تاریخ ختم می شود و در طول هزاران سال، همه ی خداجویان و موحدان عالم، راه خدا را از این ردّ پاها می یابند؟! گویی حضرت ابراهیم(ع) با بنای کعبه، از زمین تا آسمان خطی کشید و زمینیان را دوباره به افلاکیان وصل نمود. مگر ابراهیم(ع) در راه مبارزه با شرک و بت پرستی چه کرد و روش و شیوه او چه بود که این گونه الگو شد؟!

 

آن هنگام که وی به پیامبری برانگیخته شد؛ شرک و بت پرستی؛ همچون بیماری خطرناک همه جا را فرا گرفته بود و بلای جان آدمیان گشته بود؛ از همین روی مبارزه با شرک و بت پرستی و اقامه ی توحید، سرلوحه تلاش حضرت ابراهیم(ع) قرار گرفت. مردمانی که آن حضرت در میانشان مبعوث شد، یا بت پرست بودند، یا خورشید و ماه و ستارگان را می پرستیدند. و ابراهیم همه ی این عقاید را یکسره باطل اعلام کرد و توحید و یکتاپرستی را جایگزین ساخت. ابراهیم(ع) مردم را به عقل هایشان بازگرداند و تفکرشان را بیدار نمود و از برهان عقلی بهره گرفت؛ آن جا که فرمود: (... یَا أبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَالاَ یَسْمَعُ وَلاَ یُبْصِرُ وَلاَ یُغْنِی عَنکَ شَیْئ)؛ ... پدرجان، چرا چیزی را که نمی شنود و نمی بیند و از تو چیزی را دور نمی کند، می پرستی؟. حضرت ابراهیم(ع) رو به کعبه نماز می خواند و در [نماز] رویش را به سوی مشرق و مغرب نمی کرد. دین او حنیف نام گرفت و احکام و عقاید خاص خود را داشت که تا حدودی موافق دین حضرت محمد(ص) بود. از جمله خصوصیت مهم آن موحد بودن و نفی عبادت بت ها بود. قرآن نیز از دین حضرت ابراهیم(ع) با عنوان دین حنیف یاد فرموده است.

 

همچنان که رسول خدا(ص) به حنیف بودن دین حضرت ابراهیم(ع) اشاره فرمود: إنّ اللهَ عَزَّوَجلَّ بَعَثَ خلیلهِ بالحنیفیه وأمَرَهُ بِأخْذِ الشّارب... همانا خداوند خلیلش را به دین حنیفیه مبعوث کرد و او را به سنت هایی ... امر کرد.

 

حَنَفَ در لغت به معنای مال کج شد و تغییر جهت داد، آمده است؛ همچنین به معنای میل از گمراهی به سوی حق و نیز مایل از شرک به اخلاص استعمال شده است.

 

در اصطلاح حنیف به کسانی گفته شده که در فاصله زمانی بین حضرت ابراهیم(ع) و ظهور اسلام می زیستند و از دین مردم زمان خود جدا شده و سعی داشتند تا به دین حضرت ابراهیم پای بند باشند. حنفاء سنت هایی داشتند که از دین حضرت ابراهیم(ع) باقی مانده بود؛ از جمله این سنت ها طهارات عشر (پاکی های ده گانه) است که حنفاء به آن عمل می کردند. پنج مورد از پاکی های ده گانه، مربوط به بدن است؛ از جمله: کوتاه کردن ناخن، شست و شوی پلیدی پس از قضای حاجت و ... و پنج مورد؛ همچون : مضمضه (آب در دهان گردانیدن)، استنشاق (شست و شوی بینی با آب) و ... به طهارت سر تعلق دارد.

 

در روایات آمده است: این طهارت ها تا روز قیامت نسخ نمی شود و همیشه به عنوان کارهای پسندیده، مورد نظر خدای متعال است.

 

گزارش تاریخی دیگر اعتقادات و سنت های رایج حنفاء را چنین بیان می کند: غسل میت، غسل جنابت، کفن کردن مردگان و دفن و نماز بر آن ها و حمل آن ها بر روی تابوت، حج خانه خدا، انجام عمره، احرام بستن، ماندن در عرفات و منی، قربانی کردن، رمی جمرات، تلبیه (لبیک گفتن)، بریدن دست دزد، جواز طلاق و حقّ رجوع در دو طلاق اول، سنگسار کردن زانی، قصاص در جراحات، صد شتر به عنوان دیه ی کشتن انسان ها، وفای به عهد، دفع ظلم، احترام به همسایه و اکرام میهمان، از جمله سنت های واجب در بین حنفاء بود. آنان از انجام برخی امور از جمله: شرک، آدم کشی، کشتن فرزندان، خوردن مال یتیم، ستم های آشکار و پنهان و ذبح کردن برای غیر خدا، زنا و قمار، شراب خواری، ازدواج با محارم نهی شده بودند. از دیگر معتقدات و شرایع دین حنیف می توان به اعمال نیکی؛ همچون: نیکی به پدر و مادر، وفای به عهد، رعایت عدالت هنگام شهادت دادن، معتبر دانستن قَسامه (روشی برای شناسایی قاتل) اشاره نمود.

 

عقاید دین حنیف در اذهان عرب جاهلی نفوذ کرد و برخی دستورات و سنت های موجود در آن به عنوان رفتار و صفات پسندیده در عرف عرب آن روز جای گرفت. بدین گونه عرب ها، عقاید باقی مانده از دین حنیف را به عنوان ارزش های پسندیده در اجتماع خود پذیرفتند؛ هرچند در مقام التزام و عمل به آن ارزش ها افراد بسیار کمی در میدان بودند.

 

وجه تسمیه ی مکّه و کعبه

 

روزی که حضرت ابراهیم(ع) به سرزمین حجاز وارد شد؛ جایگاه کعبه، صحرایی خشک و بی آب و آبادانی و خالی از سکنه بود. ابراهیم(ع) در آن جا خانه ی خدا را بنا کرد و کعبه قلب تپنده ی آن سرزمین شد و کویر مرده را زنده کرد و گویی زمزم همچون شریانی حیات بخش، زندگی را در سرتاسر این سرزمین جاری و ساری نمود و این سرزمین مکه نام گرفت، اما این که چرا این سرزمین مکه نامیده شد؟ و چرا خانه خدا کعبه نام گرفت؛ شاید بتوان چنین گفت:

 

درباره ی وجه تسمیه مکه، اقوال مختلفی وجود دارد؛ از جمله آن که:

 

مکه در اصل ترکیبی از مک به معنای بیت و رب است؛ از این رو مکه؛ یعنی بیت الرّب یا بیت الله.

 

در برخی دیگر از روایات مکه نام حرم و بکه نام مکان کعبه شمرده شده است.

 

در گزارش تاریخی دیگری در مورد وجه تسمیه مکه آمده است:

 

مکّة اسمُ بلدِ الکعبةِ شَرَفَّها اللهُ وسُمّیتْ بذلک لإجْتذِابها النّاسَ مِنْ کُلِّ افُقٍ؛ مکه نام سرزمینی است که کعبه در آن واقع شده و خداوند آن را برتری داده است و بدین سبب مکه نامیده شد که مردم را از هر سرزمینی به سوی خود جذب می کند.

 

مکه در میان اعراب به أمّ القری (مادر سرزمین ه) معروف است؛ بدان جهت که کره زمین در ابتدای خلقت پوشیده از آب بود و اولین خشکی سر از آب بیرون آورده مکان کعبه بود که خداوند در روز بیست و پنج ذی قعده (دحوالأرض) زمین را از زیر آن خشکی بیرون کشید.

 

امام صادق(ع) نیز در ضمن روایتی زیبا در پاسخ یکی از یاران به این تعلیل اشاره فرمود:

 

رُوِیَ عن الصادقِ(ع) أنَّهُ سُئِلَ: لِمَ سُمِیَّتْ الکعبةُ کعبةً؟ قال: لأنَّها مُرَّبعةٌ. فَقیلَ لَهُ: ولِمَ صارَتْ مُرَبّعةً؟ قال: لأنَّها بَحذاءِ البیتِ المعمور و هو مُرَّبعٌ، فَقیل له: ولِمَ صارَت البیتُ المعمور مَربَّعاً؟ قالَ: لأنَّ الکلماتِ التّی بُنَیِ علیها أربَعٌ وهیَ سبحانَ اللهِ والحمدُللهِ ولا إله إلاّ اللهُ واللهُ أکبرُ؛ از امام صادق(ع) سؤال شد: چرا کعبه را کعبه نامیدند؟ فرمود: زیرا کعبه به شکل مربع است. گفته شد: چرا کعبه، مربع است؟ فرمود: زیرا کعبه [در زمین] در برابر بیت المعمور [در آسمان] است که آن نیز مربع است. گفته شد: چرا بیت المعمور مربع است؟ فرمود: زیرا کلماتی که بیت المعمور بر آن ها بنا شده، عبارت از: چهار کلمه ی سبحان الله والحمدلله ولا إله إلاّ الله والله أکبر است.

 

فضیلت مکّه

 

مهم ترین و مقدس ترین نقطه جزیرة العرب، شهر مکه است که به لحاظ موقعیت و مرکزیت تجاری از زمان حضرت هاشم، جد دوم پیامبر اسلام(ص) پیوسته مورد توجه بود، اما مکه در بعد دینی دارای فضایل بی شماری است که مهم ترین فضیلت آن، وجود خانه خدا و مسجدالحرام است. در آیات و روایات نیز به آن اشاره شده است. خداوند متعال در قرآن کریم نام مکه را در کنار کوه مقدس طور قرار داد و فرمود: (وَالتّینِ وَالزَّیْتُونِ „ وَطُورِ سِینینَ „ وَهَذَا الْبَلَدِ الأمِینِ) رسول خدا (ص) هنگام خروج از مکه فرمود: مااطْیَبَکَ مِنْ بَلَدٍ وأحَبَّکَ إلیَّ ولولا أنَّ قومی أخْرَجونی مِنکَ ما سَکَنْتُ غَیرَکَ.

 

امام صادق(ع) نیز در روایتی طولانی فضایل مکه را چنین فرمود:

 

أحَبُّ الأرضِ إلی اللهِ تعالی مَکَّةُ وَماتُربَة أحَبُّ إلی اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ تُرْبَتِهَا ولا حَجَرَ أحَبُّ إلی اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ حَجَرِها ولا شَجَرَ أحبُّ إلی الله عزَّوَجَلَّ مِنْ شَجَرِها ولاجِبالَ أحَبُّ إلیَ اللهِ عَزَّوَجلَّ مِنْ جِبالِها ولا ماءَ أَحَبُّ إلی اللهِ عَزَّوَجلَّ مِنْ مائها؛ محبوب ترین زمین نزد خداوند، سرزمین مکه است و نزد خداوند نه خاکی محبوب تر از خاک آن است و نه سنگی محبوب تر از سنگ آن و نه درختی محبوب تر از درختان آن و نه کوهی محبوب تر از کوه های آن و نه آبی محبوب تر از آب آن.

 

جایگاه کعبه در میان اعراب

 

اعراب برای کعبه ارزشی خاص قایل بودند، آن ها به کعبه قسم خورده و در حجشان دور آن طواف می کردند، شاعران نیز در اشعار خود از کعبه به بزرگی یاد می کردند. در اطراف کعبه محدوده ای است که آن را حرم می نامند. مردم حجاز از زمان های دور و قبل از اسلام، برای حرم احترام خاصی قایل بودند و جنگ و قتال را در آن جایز نمی دانستند. در گزارش های تاریخی، ماجرای دو جنگ ثبت شده که هر دو در محدوده حرم صورت گرفت. یکی از آن جنگ ها میان قبیله بنی السِّباقِ بن عبدالدّار و بنی علی بن سعدبن تمیم اتفاق افتاد که هر دو قبیله نابود شدند. جنگی نیز بین دو قبیله دیگر رخ داد که افراد آن پس از نبرد طعمه ی حریق شدند و هیچ کس از آن ها زنده نماند.

 

عرب ها به قدری برای کعبه احترام قایل بودند که هرگاه برده ای از دست صاحب خود فرار می کرد و از آن بالا می رفت، به احترام کعبه او را آزاد گذاشتند. آنان هیچ درختی را از محدوده ی حرم قطع نمی کردند و در آن حریم به صید نمی پرداختند. نکته مهم آن است که تمام این موارد، سنت های زمان حضرت ابراهیم(ع) به شمار می آید.

 

جایگاه کعبه در میان عرب آن قدر ارزشمند شد که برای بزرگداشت و تعظیم کعبه هیچ ساختمانی در مکّه به شکل مربّع ساخته نشد. کعبه همواره در بین اقوام مختلف، جایگاهی مقدس و محلی برای عبادت بود؛ به گونه ای که حتی بت پرستان نیز به آن احترام می گذاشتند و بت های خود را در آن جا قرار می دادند که در زمان اسلام و پس از فتح مکه، این خانه مقدس از وجود بت ها پاک سازی شد.

 

حضرت ابراهیم(ع) و تجدید بنای کعبه

 

اولین کسی که کعبه را بنا نمود و مراسم حج به جای آورد؛ حضرت آدم(ع) بود و کعبه، اولین مکانی است که در روی زمین برای عبادت قرار داده شد.

 

گذر زمان، گرد فراموشی را بر کعبه نشاند و چون کسی متولی حفظ و مرمت آن نبود، این خانه ویران گشت؛ تا آن که به دست مبارک حضرت ابراهیم(ع) بازسازی شد. از آن پس نیز کعبه بارها به جهت سیل ویران گشت، اما هر بار از سوی گروهی از عرب بازسازی گردید. یک بار عمالقه آن را تجدید بنا کردند، یک بار نیز قبیله ی جرهم که اسماعیل(ع) از میان آن ها همسر انتخاب نمود و در آن جا زندگی کرد. چند بار نیز قریش آن را بازسازی نمودند. اولین شخصیت از قریش که کعبه را بازسازی نمود، جناب قُصّی بن کِلاب جد چهارم پیامب اسلام(ص) بود. در زمان پیامبر اعظم(ص) که آن حضرت بیست و پنج سال داشت، خانه خدا تجدید بنا شد. در جریان این بازسازی ها دقت و مراقبت ویژه بر حفظ کامل شکل و اساس و جایگاه مهندسی کعبه اعمال گردید تا تغییر و تحولی در آن رخ ندهد.

 

روایت امام صادق(ع) بیانگر چگونگی تجدید بنای کعبه از سوی حضرت ابراهیم(ع) است:

 

حضرت ابراهیم(ع) در سرزمین شام در زمان حکومت نمرود، می زیست. هنگامی که هاجر، اسماعیل را به دنیا آورد، ساره غمگین شد؛ چرا که او فرزندی نداشت تا در آغوش ابراهیم(ع) قرار دهد. حضرت ابراهیم(ع) نیز درباره آنان نگران بود و از حال خود به خداوند شکایت نمود... خدا به ابراهیم(ع) فرمان داد که اسماعیل و مادرش را از سرزمین شام خارج کند. آن حضرت پرسید: خداوندا! آن ها را به کجا ببرم؟ خداوند فرمود: إلی حَرَمی و أمنی و أوّلِ بقعةٍ خَلَقْتُهَا من الأرض و هی مکّه؛ آن ها را به سوی حرم من و مکان امن من و اولین قطعه از زمین که آن را آفریدم ببر و آن مکه است. پس خداوند جبرییل را به سوی ابراهیم(ع) فرستاد تا هاجر و اسماعیل را همراه خود ببرد. ابراهیم(ع) از هر سرزمین آباد و نیکویی که می گذشت به جبرییل(ع) می فرمود: این جا، این جا!! جبرییل(ع) عرض می کرد: از این جا بگذر و راهت را ادامه بده. تا آن که به مکه رسیدند و جبرییل آن ها را در محل خانه خدا قرار داد. در آن جا درختی بود که هاجر، عبایی روی آن انداخت و برای خود و فرزندش سایبانی ساخت. حضرت ابراهیم(ع) که قرار بر ماندن نزد هاجر و اسماعیل را نداشت، عزم رفتن کرد. در این هنگام هاجر به او گفت: ای ابراهیم! چرا ما را در جایی رها می کنی که نه یار و مونسی در آن هست و نه آب و زراعتی؟! حضرت ابراهیم(ع) گفت: خداوند امر کرده است که شما را در این مکان قرار دهم.... آن حضرت در راه بازگشت هنگامی که به کداء (کوهی واقع در سرزمین ذی طوی) رسید، ایستاد و روی خود را برگرداند و به خانواده اش نظر کرد و به خداوند عرض نمود: (رَبّنَا إنـِّی أسْکَنْتُ مِنْ ذُرّیتِی بِوَادٍ غَیرِ ذِی ذَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ المحُرَّمِ رَبَّنَا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ افْئِدَةً مِّنَ النّاسِ تَهْوِی إلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِّنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرونَ)؛ پروردگارا! من [یکی از] فرزندانم را در درّه ای بی کشت، نزد خانه ی محترم تو، سکونت دادم، تا نماز را بر پای دارند، پس دل های برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات [مورد نیازشان] روزی ده، باشد که سپاسگزاری کنند.

 

کم کم آفتاب در آن بیابان بی­ آب و علف، همه جا را فرا گرفت و هوا به شدت گرم شد. اسماعیل، تشنه و تشنه تر گردید و با گریه های خود، از مادر آب طلب نمود. هاجر هروله کنان بین دو کوه صفا و مروه به جست و جوی آب فریاد می زد: آیا کسی در این جا نیست؟. آن قدر دوید تا آن که اسماعیل از نظر او پنهان شد. از کوه بالا رفت و به بیابان نگریست. از دور سرابی گمان او را به برکه ی آب برد. شتابان از کوه پایین آمد و در دل صحرا به سوی آب دوید، اما دریافت که سرابی بیش نبوده است. هفت بار بین صفا و مروه این کار را تکرار نمود، در آخرین مرتبه هنگامی که بر فراز مروه بود و اسماعیل را می نگریست، جریان آب از زیر پاهای فرزند نظر او را به خود جلب کرد. شتابان نزد اسماعیل آمد و برای آن که آب را جمع کند رمل های اطراف آن را بالا آورد؛ به همین دلیل این آب زمزم نامیده شد.

 

امام صادق(ع) پس از بیان ماجرای سعی هاجر بین دو کوه صفا و مروه و ظاهر شدن آب زمزم در زیر پای اسماعیل می فرماید: قبیله جرهم که در سرزمین ذوالمجاز و عرفات زندگی می کردند، متوجه رفت و آمد پرندگان به آن مکان شدند. به آن جا رفته و مشاهده نمودند که زنی با فرزندش در زیر سایه درخت پناه گرفته و آب برای آنان ظاهر شده است. آن ها از هاجر پرسیدند: تو کیستی و در نزد خدا چه مقامی داری [که در این زمین خشک چشمه ای برایت ظاهر کرده است]؟ او گفت: من مادر فرزند ابراهیم خلیل الرحمن(ع) هستم و این هم پسر اوست. خداوند به او امر کرد که ما را در این مکان جای دهد. آنان گفتند: آیا به ما اجازه می دهی که در نزدتان زندگی کنیم؟ هاجر پاسخ داد: باید ابراهیم بیاید و اجازه دهد. هنگامی که حضرت ابراهیم(ع) آمد، هاجر گفت: ای خلیل الله! در این جا قومی از جرهم هستند که خواستار زندگی در نزد ما می باشند، آیا به آنان اجازه می دهی؟ آن حضرت فرمود: آری! پس از آن خیمه ها برپا شد و آن ها با هاجر و اسماعیل انس گرفتند. در سفر دیگر، که حضرت ابراهیم(ع) به دیدار خانواده ی خود آمد، مردمان زیادی را در آن جا دید و از این بابت مسرور گشت. هر کدام از افراد قبیله جرهم، یک یا دو گوسفند به اسماعیل بخشیده بودند و هاجر و اسماعیل، زندگی خود را از این راه می گذراندند. هنگامی که اسماعیل به کمال رسید؛ [نزدیک به سی سال] خداوند به آن ها امر نمود که خانه ای بنا نهند. حضرت ابراهیم(ع) پرسید: این خانه را در کجا بنا کنیم؟ خداوند فرمود: در آن جا که از زمان آدم قبّه ای (عمارتی) در آن بنا شده است. این عمارت همیشه برپا بود تا آن که ایام طوفان نوح فرا رسید؛ و هنگامی که زمین غرق گردید؛ خداوند محل این خانه را بالا آورد و همه سرزمین ها غرق شد به جز این خانه، و آن را بیت العتیق نامیدند؛ چون از غرق شدن آزاد شده بود.

 

حضرت ابراهیم(ع) از محل دقیق بنای خانه خبر نداشت. خداوند به جبرییل فرمود تا جای خانه را با خطی مشخص نماید. همچنین به امر خداوند، ستون هایی از بهشت آورده شد تا خانه را با آن بنا کنند. پس از آن می بایست حجر الأسود را کار می گذاشتند و آن سنگی بود که خداوند از بهشت برای آدم فرستاده بود. رنگ آن سنگ در ابتدا از برف سفیدتر بود، ولی از آن جا که کافران، آن را زیاد لمس کردند، آن سنگ سیاه شد. هنگام ساختن کعبه، اسماعیل(ع) آن سنگ را از ذی طوی آورد و در دیوار کعبه در جایی که نُه ذرع از زمین بلندتر بود، کار گذاشت، ولی حضرت ابراهیم(ع) حجرالأسود را از آن جا خارج کرد و در جای اصلی اش گذاشت. حضرت ابراهیم(ع) برای کعبه دو در قرار داد: یکی به سوی مغرب و دیگری به سمت مشرق. و دری را که به جهت مغرب بود، باب المستجار نامید.

 

هنگام ساخت کعبه؛ آن گاه که دیوار آن قدر بالا رفت که دست حضرت ابراهیم(ع) به آن نمی رسید، سنگی آوردند تا حضرت روی آن بایستد. این همان سنگی است که اثر انگشتان حضرت ابراهیم(ع) بر آن مانده است و مقام ابراهیم(ع) نام دارد و به جای آوردن نماز در پشت آن از واجبات اعمال حج است.

 

هاجر نیز عبایی را که ابتدا به جای سایه بان استفاده کرده بود، بر سر در خانه خدا آویزان نمود و این نخستین پرده ی کعبه گردید. پس از آن نیز اسماعیل پرده ای دیگر بر خانه خدا آویزان کرد. از آن زمان همواره پرده ای بر خانه خدا آویزان بوده است و منصب پرده داری کعبه از مناصب مهم خانه خداست.

 

تشریع مناسک حج

 

پس از تجدید بنای کعبه به دست حضرت ابراهیم(ع)، نوبت به مراسم و مناسک مخصوص حج در روز هشتم ذی حجه رسید. امام صادق(ع) می فرماید: در روز هشتم ذی حجه جبرییل(ع) نازل شد و عرض نمود: ای ابراهیم! برخیز و با خود آب بردار؛ زیرا در منی و عرفات آبی یافت نمی شود. به همین دلیل روز هشتم ذی حجه روز ترویه نامیده شد. سپس به منی رفتند و در آن جا بیتوته کردند و همان اعمالی را انجام دادند که حضرت آدم(ع) در منی به جا آورده بود.

 

ماجرای تشریع مناسک حج از جانب خدا برای حضرت ابراهیم(ع) را پیامبر اعظم(ص) این گونه تشریح فرمود:

 

جبرییل(ع) بر ابراهیم(ع) نازل شد و او را به منی برد. ابراهیم نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را در آن جا اقامه نمود. و صبحگاهان از منی به سوی عرفات حرکت کرد. و نماز ظهر و عصر را در آن جا خواند. در عرفات، تا هنگام غروب آفتاب وقوف کرد. سپس جبرییل، ابراهیم(ع) را به مزدلفه (به معنای اجتماع مردم) آورد و در آن جا فرود آمد و شب را همان جا ماند. نماز صبح را در مزدلفه به جای آورد. سپس به منی رفت و رمی جمره و ذبح (قربانی کردن) و حَلْق را انجام داد، سپس جبرییل او را نزد کعبه آورد و او طواف نمود.

 

ابن عساکر درباره سعی بین صفا و مروه از قول ابی طفیل می گوید:

 

از ابن عباس پرسیدم: قوم تو گمان می کنند که رسول الله(ص) سعی بین صفا و مروه می کرد و این را سنت می دانند، ابن عباس گفت: راست می گویند، همانا هنگامی که ابراهیم(ع) مناسک حج را انجام می داد، شیطان در سعی بین صفا و مروه بر او ظاهر شد و از او پیشی گرفت. حضرت ابراهیم(ع) تلاش کرد و از شیطان جلو افتاد. سپس جبرییل او را به منی برد و گفت: این جا منزلگاه مردم است. در جمره ی عقبه نیز شیطان ظاهر شد و حضرت ابراهیم(ع) با هفت سنگریزه او را از خود راند تا آن که شیطان دور شد. سپس او را به جایی دیگر برد و گفت: این جا مشعرالحرام است. پس از آن او را به عرفه برد و گفت: این جا عرفه است. در این هنگام ابن عباس پرسید: آیا می دانی چرا این مکان عرفه نام گرفته است؟ گفتم: نه، ابن عباس گفت: زیرا جبرییل [هنگام آموزش مناسک حج در این مکان] به ابراهیم گفت: أَعَرَفْتَ؟ (آیا دانستی؟)... سپس ابن عباس پرسید: آیا می دانی تلبیه چگونه بود؟ گفتم: چگونه بود؟ گفت: لبیکَ لبیکَ لاشریک لکَ ولا نـَدِّ لَکَ.

 

شواهد تاریخی بیانگر این نکته است که پس از حضرت ابراهیم(ع)، اعراب بر توحید و خداپرستی ثابت قدم بودند و اصل توحید بر شرک و بت پرستی تقدّم داشت، اما کم کم در طول زمان شرک و بت پرستی در میان آنان رواج پیدا کرد، آن ها ابتدا بت ها را سبب تقرب و شفیع خود نزد پروردگار می دانستند، اما با گذشت زمان در مورد بت ها اعتقادات دیگری پیدا کردند.

 

متون تاریخی از چگونگی ورود بت پرستی به میان مردم دو گزارش آورده است:

 

اولین کسی که دین توحید ابراهیمی را تغییر داد، شخصی به نام عمروبن لحی بود. او در سفر خود به شام، بت هُبَل را خریداری کرد و به مکه آورد و در خانه کعبه قرار داد، او بت می ساخت و بین قبایل توزیع می کرد.

 

گزارش دیگر را ابن کلبی چنین نقل می کند: نسل پیروان حضرت ابراهیم(ع) در مکه بسیار زیاد شد. به سبب جمعیت زیاد و کمبود جا و امکانات میان آن ها رقابت و درگیری صورت گرفت. گروهی از مکه خارج شدند و به دیگر سرزمین ها رفتند، امّا چون برای خانه خدا احترام زیادی قایل بودند، هنگام خروج از مکه، هر کدام سنگی از سنگ های حرم را به تیمّن و تبرّک با خود بردند و از این سنگ ها نگه داری نمودند تا آن جا که هر روز بر گِرد آن ها طواف می کردند. کم کم این سنگ ها به شکل های مختلف درآمد؛ و بدین ترتیب اولین بت ها ساخته شد. آنان بت ها را بسیار مقدس می دانستند و در مشکلات خود به آن ها رجوع می کردند و برایشان قربانی می نمودند.

 

شاید بتوان از جمع دو گزارش چنین نتیجه گرفت: پس از تبرک جستن مردم به سنگ های حرم، عمروبن لحی در تبدیل شدن آن سنگ ها به بت نقش داشته است.

 

در پی فراگیری رجس و پلیدی میان اعراب، بت شکنی دیگر لازم بود تا ابراهیم گونه فریاد توحید سر دهد و کعبه را از وجود هرگونه شرک و باطل پاک و مبرّا سازد. سرانجام در هشتمین سال هجرت پیامبر اسلام(ص) و پس از فتح مکه، مولود کعبه پا بر دوش پیامبر اکرم(ص) نهاد و بت ها را یکی یکی سرنگون ساخت.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان