انواع آزادی
دو نوع آزادی مدنظر است، آزادی تکوینی و آزادی تشریعی .
1 . آزادی تکوینی
آزادی تکوینی به این معناست که در نظام آفرینش، انتخاب راه و عقیده اجبارپذیر نیست و انسان به حسب خلقتش موجودی دارای شعور و اراده بوده، در انجام و ترک فعل و انتخاب و اختیار خود آزاد است و البته در اصل این اختیار مجبور و ناچار است .
اصولا دین و مذهب مجموعه ای از اعتقاداتی است که با روح و فکر انسان سر و کار دارد; و اساس آن بر ایمان و یقین استوار است و از اینرو خواه ناخواه راهی جز منطق و برهان و استدلال نخواهد داشت .
ایمان یک عقد و التزام قلبی و درونی است که انسان با اختیار خویش آن را می پذیرد; از این جهت اسلام ایمان اجباری را نمی پذیرد و خداوند متعال بشر را آزاد گذاشته است تا با تحقیق دین را انتخاب کند .
البته انتخاب کننده دین ناحق و کفرآمیز را کافر و انتخاب کننده دین حق را مؤمن قلمداد می کند .
آیات متعددی بر اصل اختیار و آزادی تکوینی انسان وارد شده است . به عنوان نمونه:
الف: «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی » ; (1) «در [قبول و انتخاب] دین هیچگونه اکراه [و اجباری] نیست، راه درست از راه انحرافی آشکار شده است .»
مرحوم علامه طباطبایی می گوید: «در این آیه، دین اجباری نفی شده است، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمی که جامع همه آن معارف یک کلمه است و آن عبارت است از «اعتقادات » ، و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد، زیرا کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهری است، که عبارت است از حرکاتی مادی و بدنی، و اما اعتقاد قلبی برای خود، علل و اسباب دیگری از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد و محال است که مثلا جهل، علم را نتیجه دهد .» و در ادامه می فرماید: «در این آیه، دو احتمال وجود دارد:
1 . ممکن است جمله خبری باشد . 2 . ممکن است جمله انشایی باشد . اگر جمله خبری باشد می خواهد از حال تکوین خبر دهد و بفرماید که خداوند در دین اکراه و اجباری قرار نداده است و در نتیجه از حیث حکم شرعی گفته می شود که اکراه و اجبار در دین نفی شده و اکراه بر دین و اعتقاد، جایز نیست . و اگر جمله انشایی باشد، می خواهد بفرماید که نباید مردم را بر اعتقاد و ایمان مجبور کنید، در این صورت نیز نهی مذکور متکی بر یک حقیقت تکوینی است و آن این است که اگر اکراه صورت بگیرد تنها در مرحله افعال ظاهری و بدنی اثر دارد، نه اعتقادات قلبی . (2) »
در شان نزول این آیه گفته شده است که: این آیه درباره مردی از اهل مدینه و از قبیله بنی سالم بن عوف، بنام حصین، نازل شده است . جریان از این قرار است که حصین دو فرزند نصرانی داشت و خودش مسلمان بود .
به رسول خداصلی الله علیه وآله عرض کرد: «یا رسول الله! آیا می توانم آن دو را مجبور به پذیرفتن دین اسلام کنم; چون حاضر نیستند غیر از نصرانیت دین دیگری را بپذیرند؟ ! در پاسخ آیه شریفه «لا اکراه فی الدین . . .» نازل شد .(3) »
و بعضی از مفسرین در شان نزول آیه فوق گفته اند: مردی از انصار غلام سیاهی به نام «صبیح » داشت، او را به اجبار به دین اسلام دعوت می نمود، در این هنگام آیه مورد بحث بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نازل شد و به صبیح و تمام مسلمانان تذکر داد که در پذیرش دین کوچکترین اجبار و اکراهی نیست، بلکه انسان از کمال اختیار و آزادی برخوردار است . (4) »
ب: «وقل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر» ; (5)
«بگو این حق از سوی پروردگارتان است، هر کس می خواهد ایمان بیاورد و هر کس می خواهد کافر گردد .»
ج: «فمن شاء اتخذ الی ربه سبیلا» ; (6)
«پس هر کس بخواهد [می تواند] راهی به سوی پروردگارش اتخاذ نماید .»
در این آیات، جمله های «من شاء» دلیل بر اختیار و آزادی انسان در انتخاب کفر و ایمان است .
د: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» ; (7)
«ما راه را به انسان نشان دادیم، خواه شکر گذار باشد [و پذیرا شود]، یا [مخالفت کند و] کفران نماید .
در این آیات تاکید شده است که راه حق و باطل از یکدیگر مشخص شده است و انتخاب هر یک به دست خود انسان است، او مجبور نیست و در عمل می تواند هر کدام از این دو راه راکه بخواهد انتخاب کند، لکن اگر راه حق و حقیقت را برگزیند، به بهشت و سعادت ابدی می رسد و اگر راه باطل را بپیماید، به جهنم و بدبختی گرفتار خواهد شد .
2 . آزادی تشریعی
در آزادی تشریعی، هیچ کس حق استعلاء و برتری بر دیگری را ندارد، و هیچ کس حق ندارد دیگری را برده و بنده و مطیع خود سازد و اراده و عمل او را مالک گشته و خواسته های خود را برخلاف میل و رغبت او بر او تحمیل کند، زیرا در نظام تشریع همه افراد بشر بدون استثناء از حقوق مساوی برخوردارند و احدی حق مزیت و برتری نسبت به دیگری را ندارد . چنانکه در آیات و روایات به این معنا تصریح شده است و انسان را هم از استعلاء جویی و هم از بردگی و بندگی پذیری بر حذر می دارد:
«ولا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله » ; (8) «بعضی از ما انسانها [حق نداریم بعضی دیگر را غیر از خدا ارباب و سرپرست خویش قرار دهیم .»
امام علی علیه السلام می فرماید:
«ولا تکن عبد غیرک وقد جعلک الله حرا; (9)
بنده دیگری مباش حال آنکه خداوند تو را آزاد آفریده است .»
«ایها الناس ان آدم لم یلد عبدا ولاامة وان الناس کلهم احرار; (10)
ای مردم! [حضرت] آدم بنده و برده به دنیا نیاورد و [بنابراین] همه مردم آزادند .»
آزادی از قید بندگی غیر خدا، بزرگترین آزادی است که اسلام به بشر عطا فرموده است، این آزادی هر گونه استبداد وخود کامگی رادر هم شکسته و بسیاری از قید و بندهایی که در جهان متمدن امروز وجود دارد را ازپای بشر باز می کند، و بدین وسیله هر ملتی از قید هر نوع استعمار و سیادت سایر ملل آزاد شده و هر طبقه ای از طبقات اجتماعی از بند رقیت و بندگی سایر طبقات رها می گردد . در نتیجه افراد جامعه از ضعیف و قوی، سیاه و سفید و . . . با نژادهای گوناگون به طور مساوی از آزادی بهره مند می شوند .
خداوند پیامبر را فرستاد تا مردم را از تمام قید و بندهایی که آنان را اسیر خود ساخته بود رهایی بخشد و تمام غل و زنجیرهای استبداد و استکبار، هواپرستی، بندگی شکم و شهوت، شهرت و ثروت، قدرت و مقام را از بین برده، بشر را رها سازد .
در آزادی تشریعی تکالیف و قوانین شرعی متوجه انسان است و انسان در برابر این قوانین مسئول است .
به بیان دیگر: در آزادی تشریعی آزادی نامحدود نیست و انسان موظف است در مسیر قانون شرعی و الهی حرکت کند و خروج از آن، خروج از بندگی خدا است; و خروج از بندگی خدا ظلم به خویشتن است . «من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه » ; (11) «کسی که از حدود الهی تجاوز کند به خود ظلم کرده است .»
«ومن یعص الله ورسوله فقد ضل ضلالا مبینا» ; (12) «هرکس خدا و رسولش را نافرمانی کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است . »
بنابراین از نظر اسلام آزادی که خارج از مسیر حق و صراط مستقیم الهی باشد آزادی نیست; بلکه قید و بندی به ظاهر آزادی است، که اسلام بسیاری از انسانهای به ظاهر آزاد را برده می داند; بردگانی که اسیر هوای نفس گشته اند و طعم شیرین آزادی واقعی را که در پرتو بندگی خداوند یکتا حاصل می گردد نچشیده اند .
ادامه دارد . . .
|