شرک
شرک در لغت به معنای بهره و نصیب (1) و در اصطلاح، به معنای باور داشتن به خدایان متعدد است. این واژه در اصطلاح قرآن، برای پرستش اشیایی همچون ماه، خورشید، ستاره و سنگ... و قرار دادن غیر خدا به جای خدا نیز به کار رفته است. (2) این واژه نیز همچون توحید از نظر معنا و مفهوم دارای انواعی است.
شرک ذاتی
شرک ذاتی بدین معناست که انسان ذات خدا را مرکب از اجزا دانسته یا معتقد به خدایان متعدد و مستقل در عرض یکدیگر باشد. در برابر توحید ذاتی (3) آیه «ولا تقولوا ثلاثه » (نساء:171) نگویید خدا سه گانه است، «لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه » (مائده: 73)، آنان که گفتند خدا، یکی از سه خدا است، به یقین کافر شدند، اشاره به این نوع شرک دارد.
شرک در خالقیت
آن است که انسان، در عین حال که خدا را بی مثل و مانند و به عنوان اصل یگانه جهان می شناسد، به خالق دیگری نیز معتقد باشد. مثل اعتقاد به این که خالق خوبی ها، غیر از خالق بدی هاست. این گونه شرک نقطه مقابل توحید افعالی است. (4)
شرک صفاتی
عبارت است از اعتقاد به این که صفات الهی مثل علم و قدرت و حیات، زائد بر ذات خدا و دارای وجود جداگانه و مستقل از ذات او هستند. این نوع شرک بین عوام، هرگز مطرح نمی شود. (5)
شرک در پرستش
شرک در پرستش بدین معناست که انسان در مرحله پرستش، در برابر انسان یا حیوان یا اشیایی مثل سنگ و چوب و فلز کرنش کند و آن ها را بپرستد. این نوع شرک، نقطه مقابل توحید در عبادت است. (6) "واعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا" (نساء: 36) و خدا را بپرستید و چیزی را با او شریک مگردانید.
شرک در ربوبیت تکوینی
عبارت است از اعتقاد به این که، اداره و تدبیر جهان یا بخشی از آن توسط انسان ها یا موجودات دیگری غیر از خدا و مستقل از خدا صورت می گیرد. (7) این نوع شرک در برابر توحید در ربوبیت تکوینی است.
شرک در ربوبیت تشریعی
عبارت است از اعتقاد به این که انسان یا هر موجود دیگری بدون اذن الهی حق وضع قانون دارد و می تواند مستقل از خدا و از پیش خود برای مردم قانون و دستورالعمل زندگی مقرر کنند. این نوع شرک، در مقابل توحید در ربوبیت تشریعی است. (8)
50. صفات ثبوتیه (9)
واژه «صفات » جمع صفت، به معنای چگونگی کسی یا چیزی را گفتن، ستودن و نشان دادن، و «ثبوتیه » به معنای وجودی در مقابل سلبی و عدمی است. (10) در علم کلام، به صفاتی مثل علم و قدرت و حیات و اراده و حکمت... که جنبه ثبوتی داشته و نمایانگر کمال وجودی هستند به گونه ای که وجود آن ها در انسان موجب کمال و فقدان آن ها موجب نقص است. ذات الهی که به این صفات متصف می شود، صفات ثبوتیه می گویند. (11)
51. صفات سلبیه (12)
واژه «سلبیه » به معنای کندن و جدا کردن است. و در اصطلاح، به مفاهیمی نظیر جسم و زمان و مکان...، که از جنبه محدودیت و نقص اشیا حکایت دارند و بدین سبب نمی توان آن ها را به خدا، که نقص و محدودیتی ندارد نسبت داد، صفات سلبیه می گویند; زیرا این صفات را می توان به هدف زدودن نقص و نفی هرگونه کاستی و نیاز، از ذات پروردگار سلب کرد و گفت: خدا جسم نیست، مرکب نیست، قابل دیدن نیست...
52. جهانی شدن و جهانی سازی
در خصوص جهانی شدن تعاریف متعددی ارائه شده است:
الف. جهانی شدن فرایند بین المللی شدن است; یعنی افزایش شدید مراودات بین المللی;
ب. جهانی شدن آزادسازی مراودات است; یعنی مرزها را در نوردیده و محدودیت های دولتی حاکم بر مبادلات پول و دارایی های مالی و انسان ها و اطلاعات برداشته می شود.
ج. جهانی شدن به معنی جهان گرایی است; یعنی به جای این که تعلقات ملی در افراد قوی باشد، تعلقات جهانی در آن ها گسترده می شود.
د. جهانی شدن; یعنی غربی سازی پذیرش فرهنگ و ایدئولوژی غربی.
ه. جهانی سازی یعنی بی سرزمینی و فراناحیه ای، یعنی همه جا بودن افراد بدون این که جابجا شوند.
جهانی شدن معادل واژه (globalization) است. این واژه به جهانی شدن، سیاره ای شدن، کوچک شدن جهان، دهکده جهانی، فراگیر شدن جهان و یکپارچگی جهانی و سرانجام به جهان رها شده ترجمه شده است. (13) هرچند برخی بین جهانی شدن و جهانی سازی تفکیک قایل اند و واژه (globalization) را به جهانی شدن و واژه (globalism)را به جهانی سازی ترجمه می کنند.
53. امامت
امام به معنی پیشوا و رهبر است، اعم از این که این پیشوایی به سوی سعادت و کمال و یا در جهت انحطاط و سقوط باشد. چنان که قرآن می فرماید: ما آن ها را پیشوایان هادی به امر خود قرار دادیم (انبیا: 73) و نیز می فرماید: پیشوایانی که مردم را به سوی آتش می خوانند. (قصص: 41)
آنچه در بحث امامت مورد نظر شیعه است، امام به معنی خلیفه و جانشینی رسول خداصلی الله علیه وآله در تمام وظایف و مسؤولیت های الهی غیر از تلقی و دریافت وحی مشترک است. در اصطلاح شیعه، امامت عبارت است از یک منصب عام الهی و خدادادی است. (14)
54. نبوت
نبوت و امامت هر دو منصب الهی اند که از جانب خداوند به افراد برگزیده و شایسته اعطا می شود تا واسطه فیض الهی به سوی مردم و هدایت آنان به کمال و سعادت باشند. نبوت منصبی است از جانب خداوند که براساس آن پیامبر پیام و دستوراتی را که به وسیله وحی از ناحیه خداوند دریافت می دارد، ابلاغ می کند. (15) اما امامت، ریاست و زعامت عمومی بر مردم در امور دین و دنیاست.
تفاوت امامت و نبوت
نبوت مقام دریافت وحی از جانب خداوند است که اگر با مقام رسالت همراه شود، وظیفه ابلاغ و نشر احکام الهی به عامه مردم به آن افزوده می شود، ولی امانت مرحله اجرای عملی احکام شرع در جامعه است; یعنی امام با بهره گرفتن از ریاست عمومی بر مردم از سوی خدا موظف به تشکیل جامعه اسلامی و پیاده نمودن احکام شریعت است. به عبارت دیگر، امام علاوه بر ارائه طریق به مردم موظف به رساندن آنان به مطلوب هم هست. (16)
تفاوت دیگر در نوع ارتباط با خداوند است.
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «نبی کسی است که ملک را در خواب می بیند و در بیداری صدای او را می شنود، ولی خود او را نمی بیند، امام صدای ملک را می شنود ولی در خواب و بیداری او را نمی بیند. (17)
55. گسست فرهنگی
برای گسست فرهنگی می توان شاخص ها و مناسبات مختلفی بیان کرد:
1. گسست فرهنگی به وضعیت و فرایندی اطلاق می شود که میان کالاها و تولیدات فرهنگی درونی و بومی با داده ها و ستاده های فرهنگی برونی و بیگانه ناخوانی، ناسازگاری و در یک کلام تضاد عینی، رفتاری به وجود آید، به طوری که سرانجام به فاصله گیری از فرهنگ و هویت خودی بینجامد.
2. میان سازه های فرهنگ در سطح یک جامعه، ناسازگاری و رشد ناموزون به وجود آید. رشد ناموزون و یا عدم سازگاری اعتدال فرهنگی را به هم می زند و به تدریج گسست را در فرهنگ پدید می آورد. برای مثال، اگر خرده فرهنگ ها نقش و سهم نابرابری را در قدرت سیاسی و حوزه اقتصادی یک جامعه داشته باشند، برآیند این وضعیت عدم اعتدال و عدم تعادل خواهد بود.
3. اگر فرهنگ خودی و فرهنگ یک جامعه نتواند به نیازها و ضرورت های یک جامعه پاسخ مناسب و مقتضی را بدهد و در واقع، فرهنگ با نیازهای بشری حرکت و پویایی و تحرک نداشته باشد و یا دست کم، این گونه تلقی شود، سرانجام این فرایند منجر به گسست فرهنگی خواهد بود. (18)
56. فلاح
یعنی رستگاری; رستن از گرفتاری ها و رنج ها و موانع رسیدن به هدف، انسان هرگاه با تلاش گرفتاری ها را برطرف ساخت. موانع را از سر راه برداشت و به مطلوب خود رسید، رستگار شده است; یعنی رسته است و راحت شده و بر دشمن چیره گشته است. قرآن کریم کسانی را که نفس خویش را از پلیدی پیراسته اند، مفلح و رستگاری می خواند (اعلی:140). از سوی دیگر، فلاح را نتیجه عبادات و غایت کارهای نیک انسان شمرده می فرماید: «خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار گردید.» (جمعه: 10) نیز در جای دیگر می فرماید: از خدا پروا کنید، باشد که رستگار شوید. (19)
|