بینش سبز، ش 3
چکیده: امیر محبیان در این مصاحبه، ضمن پذیرش اصل اصلاحات و ایراد انتقاداتی به جریان اصلاح طلب، بر بومی کردن اصلاحات و تعامل عقلای دو جناح تاکید می ورزد .
ما منتقد اصلاح طلبی نیستیم; بلکه منتقد قرائتی از اصلاح طلبی در عرصه اجراییم . ما معتقدیم هر نظامی نیازمند به اصلاحات است و اصلاحات می تواند یک نظام را پابرجا نگه دارد و همیشه به آن طراوت بخشد و آن را از اشکالات محتمل دور سازد . اصولا هر نظام مدیریتی، در سیستم جدید مبتنی بر علم سایبرنتیک، همیشه تلاش می کند بازخوردها را دریافت کند و مبتنی بر آن، اصلاحاتی را انجام دهد; چون نظام و سیستمی که ما داریم، نظام و سیستم بشری است و طبیعتا برای رسیدن به آرمان ها، دائما باید خودش را بازبینی و بازرسی کند و اشکالات و نواقص را رفع کند . از نظر ما جریان اصلاح طلبی، جریانی است که باید به یک گفتمان عام و مسلط بر جامعه ما تبدیل شود; یعنی همه ما بپذیریم که یک سیستم بشری را اداره می کنیم و سعی کنیم به آن الگوی نهایی که به صورت ایده آلهای مذهبی و آرمان های ماست، تقرب پیدا کنیم و در این مسیر، اصلاحات یکی از ابزارهای بسیار مهم است که می تواند ما را در بهینه سازی سیستم کمک کند .
یکی از اشکلات عمده ای که من به جریان مشهور به اصلاح طلب یا جناح دولتی دارم، این است که آنان سعی کردند یک سری از مفاهیم ارزشمند و مفیدی را که درستی و اهمیت آن مفاهیم را زودتر از دیگران دریافتند - از قبیل نقد، اصلاحات، مردم سالاری دینی و غیره - به عنوان شعارهای اساسی و برگ برنده در دست بگیرند و به انحصار خود در آورند . این اولین اشتباه استراتژیک این جریان بود و به نظر من نشان دهنده آن است که آنها بیش از آن که دغدغه اصلاحات و مردم سالاری داشته باشند، دغدغه قدرت دارند . خوشبختانه جریان نواندیش درون جناح منتقد دولت، این واقعیت را پذیرفت که اصلاحات و مردم سالاری، جدای از این که هم اکنون چه کسانی داعیه دار آنند، اموری ارزشمند برای جامعه سیاسی ماست و از آن حمایت کرد و کم کم کوشید به عنوان یک گفتمان ارزشمند در درون جناح منتقد از آن حمایت کند و آن را بگستراند و از وجه امتیاز بودن و یا وجه اختلاف بودن و کانون بحران بودن آن بکاهد و لذا قرائت ها و تفسیرهای جدیدی را مطرح کرد .
اصلاحات در کشور ما امری بدیع نبود; بلکه در حوزه سیاست به صورت بدیع مطرح شده است . شما در نظر بگیرید زمانی که بعد از جنگ تحمیلی، آقای هاشمی، دولت را در دست گرفت، طرح دیدگاه مشارکت در امور اقتصادی، فارغ از انتقاداتی که ممکن ست به آن داشته باشیم، یک حرکت اصلاح طلبانه بود . سیاست های دولتی کردن و تمرکز اقتصادی را که علاوه بر جلوگیری از مشارکت مردم، باعث ایجاد نوعی فساد در سیستم اداری شده و دولت کارپرداز ایجاد کرده بود، اصلاح کرد و گام مهمی را در این زمینه برداشت . هرچند من یکی از منتقدان سرسخت این سیستم هستم که در آن، از الگوهای درونی استفاده نشد; بلکه الگوهای بیرونی و لیبرال دموکرات را با چشم های بسته اجرا کردند . البته در حوزه سیاست، بلاشک آقای خاتمی فضل این تقدم را دارد و ما باید این را قدر بدانیم . ما به هیچ وجه به دنبال مصادره نیستیم . معتقد هم نیستیم که شرایط نوین سیاسی بر ما تاثیر نگذاشته است و تحت تاثیر محیط قرار نمی گیریم . بدون شک گفتمان موجود در جامعه، بر همه ما تاثیر گذاشته است; چنان که بر جناح چپ هم تاثیر گذاشت . این اتفاق نشان دهنده انعطاف ماست و جرم و ضعف به حساب نمی آید که ما بخواهیم آن را بپوشانیم . هرچند شعار اصلاحات توسط این دوستان مطرح و در جامعه پخش شد; اما رفتار آنها مؤید رفتار اصلاح طلبانه نبود; بلکه بیشتر نشان دهنده رفتار سیاسی خشنی بود که من آن را بازمانده رسوبات برخوردهای سیاسی اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت می دانم .
جریان عمومی منتقد دولت پس از این که در دوم خرداد 76 در معرض یک شوک جدی قرار گرفت، تا سال 78 کلیه حرکت هایش واکنش و عکس العمل بود . از سال 78 بود که یک بازنگری جدی شکل گرفت و ما سعی کردیم با مفاهیم، فارغ از بیان کننده های آن روبه رو شویم . وقتی به مفاهیم نگاه کردیم، دیدیم که بحث آزادی، بحث اصلاح سیستم و رفع اشکالات آن و این که مردم بر سرنوشت خودشان حاکم بشوند، اینها دغدغه هایی بود که بسیاری از بزرگان ما به خاطر آن، سال ها در زندان بودند . یکی از نکات مورد ایراد ما به جناح مقابل این بود که این مفاهیم را بدون پشتوانه تئوریک قوی و بدون بازشکافی دقیق مطرح می کنند . وقتی که جامعه مدنی مطرح شد، دیدیم که قرائت های سکولار از آن شدیدا در جامعه مطرح می شود و هیچ مخالفتی هم با آن نمی شود; گویا جامعه مدنی که ما می خواهیم ایجاد کنیم، جامعه ای سکولار و لیبرال و دموکرات است . وقتی که انتقادات به صورت جدی مطرح شد، کم کم یک دیدگاه جدیدی رشد کرد و سرانجام آقای خاتمی گفتند که جامعه مدنی ما همان مدینة النبی است; ولی در واقع، این سخن هم روشن نبود . طبیعتا مدینة النبی، جامعه آرمانی است; اما به لحاظ رفتار پیامبر، نه این که ساز و کار آن زمان، قابل الگوبرداری دقیق در این زمان باشد . ما با جامعه ای بغرنج و پیچیده روبه رو هستیم و این جامعه بغرنج و پیچیده، ساز و کار پیچیده خود را می خواهد . خلاصه این که هیچ وقت روشن نشد که جامعه مدنی مورد نظر آقایان چیست . بسیاری از مباحث دیگر نظیر آزادی هم همین وضعیت را داشتند و هیچ گاه مرز آزادی ها روشن نشد . وقتی ما قالب را ارائه دادیم، ولی محتوا را ارائه ندادیم، طبیعتا جوان ما اولین محتوای نزدیک و قریب به خود را برمی گزیند; محتوایی که رسانه ها یا کتاب ها و اندیشه های فیلسوفان خارجی و جامعه شناسان آنها مطرح می کنند و منطبق با استانداردهای غربی است . بحث ما این است که بسیاری از سخنانی که آقای خاتمی می فرمایند، کاملا درست و منطقی است; ولی ما از اینها چه مراد می کنیم و چگونه می خواهیم در جامعه آن را تفسیر و تعبیر کنیم که مورد سوءتفاهم قرار نگیرد .
ما باید یک نگاهمان به فراورده های کشورهای دیگر باشد و از آنها استفاده بکنیم; ولی در عین حال باید بدانیم که مهبط و محل نزول این دستاوردهای بشری کجاست . بخش عمده ای از هویت ما را دین ما تشکیل می دهد و ما نباید فراموش کنیم که ایران شاید یکی از معدود کشورها و شاید تنها کشوری در تاریخ است که سابقه کفر ندارد و همیشه دین و روحانیان به عنوان نهاد دین در حکومت ایران تاثیر جدی داشتند . اگر بخواهیم مدرنیسم را هم ایجاد کنیم، مدرنیسم ایرانی ایجاد می کنیم یعنی از درون سنت و فرهنگ خودمان و از طریق یک دالان کریتیک و نقد سنت و جهان موجود، جهان نوینی می آفرینیم که با ما بیگانه نیست و از درون فرهنگ خودمان برآمده; اما در عین حال از تجربه های بشری هم استفاده کرده است . تکیه بر سنت ها و هویت خودی به این مفهوم نیست که هویت و سنت خودی هرچه هست، درست است و قابل نقد نیست; بلکه با نقد هویت خودی و با نگاه به تجربیات بشری، می توانیم مدرنیسم ایرانی را به وجود بیاوریم که در آن، نظام مطبوعاتی، حزب، دموکراسی و مفاهیم دیگر، معنای ویژه ای داشته باشند و ساز و کار خاص خود را بطلبند . بحث هویت و سنت و ترکیب و تلفیق و سنتزی که از آن و مدرنیسم کنونی دنیا به وجود می آید، دغدغه اصلی من است . بسیاری از دوستان ما در جناح مقابل، بلاشک دارای همین دغدغه هستند; اما عکس العملی و واکنشی عمل می کنند و چون جناح مقابلشان دغدغه های هویت و سنت و فرهنگ بومی دارد، برای مقابله با آن، کلا هویت و دغدغه های دینی و ملی ما را نفی می کنند . این شیوه بسیار خطرناک است . ما منتقد جناح دولتی هستیم; ولی منتقم جناح مقابل نیستیم و قصد انتقام نداریم . ما قصد داریم یک پروژه مشترک را پیش ببریم . ما می خواهیم به جناح مقابل بفهمانیم که فضل تقدم در طرح برخی از مفاهیم با شماست; ولی این مفاهیم را باید تعمیق کرده و از لحاظ مفهومی و پشتوانه های تئوریک، ملی و دینی کنیم و علاوه بر سطح، در عمق هم آن را بگسترانیم . لازمه این امر آن است که ما اصلاحات و مردم سالاری را خیمه مشترک و پروژه مشترک بدانیم; نه پروژه یک جناح . از این رو من معتقدم عجیب نیست اگر در دور بعد، پرچم اصلاحات در ست بخشی از جناح منتقد دولت باشد . باید این کار صورت بگیرد; به دلیل این که ما باید اصلاحات و مردم سالاری را به یک دوامدادی تبدیل کنیم . دست به دست شدن این مفاهیم باعث غنی شدن آنها خواهد شد .
نه جناح دولتی، غرب گرای محض و ضد دین است و نه جناح ما جناحی است که بخواهد در مقابل جمهوریت و مردم بایستد و آن را کلا نفی کند; بلکه صرفا دیدگاه های ما متفاوت است . اشکال قضیه این است که وقتی می خواهیم به قضاوت درباره این دو جناح بپردازیم، حادترین و رادیکال ترین دیدگاه ها را به عنوان شاخص می گیریم; در حالی که برای گفت وگو و نزدیک شدن دو جناح خودی به یکدیگر، ما باید حاشیه نشینان مرزهای مشترک بین خودمان را جایگاه گفت وگو قرار دهیم . از دل هر دو جریان می تواند حرکت های عمیق و گسترده عقلانی بیرون بیاید تا رادیکال ها به حاشیه رانده شوند و کنترل متن هر دو جناح را عقلا در رست بگیرند . کسانی که هم دغدغه دین داشته باشند و هم دغدغه مردم و این دو نه تنها با هم تعارض ندارند، بلکه با هم معنا پیدا می کنند .
من سهم تندروهای جریان دوم خرداد را در ایجاد بن بست، یا لااقل، کند شدن حرکت اصلاحات بسیار زیاد می دانم . علت عمده اش این است که آنان با این تحلیل که جریان اصلاحات را از آن خود، یعنی جریان دولتی می دانستند، برای مسلط بودن نه به شکل گفتمان فکری، بلکه به صورت یک حرکت سیاسی تسخیرگر سنگرها حرکت کردند و کوشیدند از نقطه قوت خود به شکل حاد استفاده کنند . نقطه قوتی که آنان برای خود تصویر می کردند، افکار عمومی بود . لذا تمام این مباحث را که می تواند مباحث تئوریک باشد و در عمق حرکت کند، به حوزه عمومی و در سطح آوردند و طبیعتا سخن گویان آنها، ژورنالیست ها شدند; چون قهرمانان صحنه افکار عمومی، ژورنالیست ها هستند . به همین دلیل می بینیم بسیاری از مباحث سیاسی را برای ایجاد ذابیت بیشتر در صحنه سیاسی به صورت داستان و به شکل مبالغه آمیز مطرح کردند . این مبالغه در حوزه عمومی سیاست که کنترل نشده بود، رادیکال های آنها را به حرکت در آورد و آنها به سخن گویان آن جناح تبدیل شدند . در شکل واکنشی، رادیکال های طرف مقابل هم به مقابله برخاستند و در این میان دست کوتاه عقلای دو جناح به هیچ جا نرسید . وقتی که این دو مشت زن خشمگین یعنی رادیکال های دو طرف برای حذف همدیگر تمام تلاش خود را به خرج دادند و به زانو درآمدند و خسته شدند، فرصتی پیش آمد تا عقلا به صحنه بیایند و یک حد میانه ای را شناسایی و سعی کنند نوعی تعامل ایجاد کنند; اما متاسفانه هر از گاهی شاهد این هستیم که افراد رادیکال، امکان تعامل میان عقلای هر دو جناح را از میان می برند .
اشاره
آقای محبیان در این گفت و گو نکات بدیعی در مقام سخن گوی یک جناح مطرح کرده است که بدین لحاظ در اینجا گزیده آن آمده است . ایشان ضمن پذیرش فضل تقدم در مطرح کردن پاره ای شعارها و مفاهیم در عرصه سیاسی و اجتماعی برای جناح دولتی، بر لزوم تعامل میان جناح ها در پیشبرد اهداف اصلاحات تاکید می کند . این توجه ایشان را باید گرامی داشت; اما در عین حال نباید در این زمینه اغراق کرد . بسیاری شعارها و مفاهیم جناح دولتی، شعارها و مفاهیمی هستند که پیش تر نیز مطرح بوده اند . پاره ای از آنها که کلی ترند، همان شعارهای انقلابند و پاره ای دیگر که با قرائتی خاص مطرح شده اند، از بیرون از مرزها به عاریت گرفته شده اند . شعار آزادی و حق مردم، از شعارهای اساسی انقلابند و شعار جامعه مدنی با قرائتی خاص، شعاری غربی و لیبرال مسلک است . بنابراین آنچه باقی می ماند و اهمیت دارد، بازگشت جناح دولتی از بخشی از شعارهای تند و رادیکالی اوایل انقلاب است که آثاری ناخوشایند بر جریان های داخلی و موضع گیری های خارجی داشت و اینک نیز بخشی از آن جریان به نوعی دیگر دچار افراط و تندروی شده است .