موقعیّت یهود در مدینه

مراد از لفظ «یهود» در این بررسی دو معناست; یکی «نسب» و دیگری «دیانت». خداوند تعالی میفرماید: }ما کانَ اِبْراهیمُ یَهُودیّاً وَ لا نَصْرانیّاً وَ لکن کان حَنیفاً مُسْلِماً{۱، این آیه، اشاره به گردن نهادن به دین یهود دارد; مانند اینکه به کسی که مسیحیت را پذیرفته، «مسیحی» میگویند

مراد از لفظ «یهود» در این بررسی دو معناست; یکی «نسب» و دیگری «دیانت». خداوند تعالی میفرماید: }ما کانَ اِبْراهیمُ یَهُودیّاً وَ لا نَصْرانیّاً وَ لکن کان حَنیفاً مُسْلِماً{1، این آیه، اشاره به گردن نهادن به دین یهود دارد; مانند اینکه به کسی که مسیحیت را پذیرفته، «مسیحی» میگویند. لغت دانان نیز به این معنا اشاره کردهاند. ابن منظور میگوید: «هود به معنای توبه است: هادَ، یَهُودُ، هُوداً; یعنی کسی که توبه کرد و به سوی حق بازگشت، پس او توبه کننده است... و هود الرجل یعنی به آیین یهود در آمد».2 یهود به معنای نسب نیز میباشد که هم معنا با «بنیاسرائیل» است.3 این لفظ در زبان عبری به معنای «فرزندان بنده خدا» یا «برگزیده خداوند» است. اسرائیل که لقب یعقوب است مرکب از «اسرا» به معنای بنده یا برگزیده و «ایل» به معنای خداوند است.4 گفته میشود معنای «حرکت به سوی خداوند در شب» نیز میدهد.5 همینطور به معنای «شدید» یا «قوی» هم آمده است.6

همچنین آنها یهود نام گرفتهاند چون به یهوذ بن یعقوبکه حکومت در خاندان وی استقرار یافتمنسوبند. در اینجا ذال ناخوانا تبدیل به دال بی نقطه گردیده و «یهود» شده است.7 مورّخان مسلمان به این نکته توجه کردهاند. سهیلی معتقد است: «یهود مانند ثمود اسم خاص است و ادامه میدهد: آنها به یهوذبن یعقوب، که ذال آن تبدیل به دال شده منسوبند. پس هنگامی که یهود با الف و لام گفته میشود هر دو جنبه نسب و دینیهودیتمحتمل است. اما نسب، بنابرگفته آنها منظور بندهای در میان بندگان است و از دین همانند زرتشتی و مسیحی مقصود این است که آن صفتی است نه این که منسوب به پدری باشند».8

هدف ما از گزیدن این موضوع از کلمه یهود، زمینهسازی برای بحث درباره اصل یهود در مدینه است و اینکه آیا نسب آنها از بنیاسرائیل است یا از عربهای یهودیشده؟

و گمان نداریم که رسیدن به حکم قطعی از حقیقت و سابقه وجود آنها در مدینه آسان باشد; زیرا این بحث به مطلبی برمیگردد که متون تاریخی گفتگو درباره آن را آشکارا رها کردهاند.9 با این همه، این امر موجب نمیشود که اشارهای هرچند کوتاه، به اختلاف منابع درباره اصل یهود و آمدنشان به یثرب نداشته باشیم. تعدادی از مورّخان معاصر تصور کردهاند هنگامی که نبونید به تیماء آمد، یهود همگی در سپاه او بودند و در آنجا و دیگر نواحی حجاز ساکن شدند تا به یثرب رسیدند.10

با آگاهی به اینکه در اخبار مدوّن نبونید، اشارهای به وجود یهود در سپاهش یا سکونت آنها در این سرزمین نشدهاست.11 اگر این روایت درست باشد، میشود چنین توجیه کرد که شاید تعداد آنها اندک بوده و یا در سپاه او نقش مهمی نداشتهاند.

مورّخان مینویسند: تعدادی نوشته نبطی در حجر و دیگر نواحی سرزمین نبط یافت شده، که اسامی عبری وارد شده در آنها، اشاره به این مطلب دارد که صاحبانشان از یهود بودهاند.12 بعضی از این نوشتهها، به قرن اوّل میلادی تا سال 307 میلادی مربوط است.13

مسلم است سبب وجود پناهندگان یهودی در سرزمین عرب، طبیعی مینماید که گروهی از ساکنان فلسطین، در حدود قرن اول میلادی، به ارتفاعات حجاز و نیز به یثرب روی آورده و بعد از حاکمیت روم بر سرزمین شام و یورش آنان بر عبرانیان، به عموزادههایشان پناهنده شده باشند; زیرا که این سرزمین از متصرفات روم دور بوده است.14 از سوی دیگر بیشک یهودیان، بر عربهای ساکن در شرق مرز عربی به دیده نسل اسماعیل و ابراهیم و به نگاه خویشاوند مینگریستند و امیدوار بودند که آنان دین ابراهیم، جد عرب و یهود را بپذیرند.15

بجاست در اینجا به این مطلب اشاره کنیم که بعضی از پژوهشگران معاصر مایلند تا پیوند یهود و عرب، در حجاز و یثرب را به دورههای بسیار کهن بازگردانند، حتی شاید به بیش از هزار سال قبل از میلاد مسیح; یعنی بعد از خروج بنیاسرائیل از مصر به رهبری موسی(علیه السلام).16

یهودیان هنگام آمدنشان به سوی فلسطین و شام، با مقاومت و ایستادگی سختی روبرو شدند17 و شاید گروههای کوچکی از آنها برای اینکه از بازگشت به مصر معاف شوند، ترجیح دادند به حجاز پناه برند تا امنیت و سلامتی به دست آورند و از زندگانی پرزحمت و مشقّتبار رهایی یابند و از کمبود نیازمندیها; مثل «خیار، هندوانه، تره، پیاز، و سیر»18 خلاص شوند. آنها شکایتشان را نزد موسی، به بیگیاهی سینا19 تفسیر میکردند و نزد او داد و فریاد راه میانداختند در حالی که ناحیه حجاز و بسیاری از نقاط جزیرةالعرب در آن زمان از پردرختترین سرزمینهای خدا بود.20

گروهی از مستشرقان مینویسند: قبایل عبری در سال 1255ق.م. در هجرتشان از مصر به سوی فلسطین، در سینا و نفود توقف کردند و موسی با زنی از عرب ازدواج کرد و آن زن خدای بیابانیِ سنگدل به نام «یاهو» را میپرستید; همان خدایی که بعد از آن «یهوه» خوانده شد.21 اثر این روایت آن است که آشکارا به وجود علاقهها و رابطههای دیرینه میان یهود و اعراب در زمان موسی اشاره میکند که برای پیدا کردن چراگاه، در صحراهای جزیرةالعرب یا در صحرای سینا جابجا میشدند و فلسطین را امتداد طبیعی حجاز میدانستند که در نتیجه آن، ارتباط ساکنان هریک از این سرزمینها با دیگری طبیعی مینمود.22

و نیز با بررسی نوشتههای مورّخان مسلمان، از پیوند یهود با اهل مدینه و پیشینه آن تا زمان حضرت موسی(علیه السلام)اشاراتی میتوان یافت. تاریخنگاران به دنبال پیدا کردن عوامل سیاسی و گاه دینی برآمده23 و مواردی از آنها را برشمردهاند; از جمله عوامل سیاسی، خطر عمالقه ـ ساکنان یثرب و جحفه از سرزمین حجاز ـ و حملات پیدرپی آنان به بنیاسرائیل در شام بود که سبب شکایت بنیاسرائیل به موسی شد. موسی(علیه السلام) سپاهی به مقابله با آنها فرستاد و

دستور داد که همهشان را کشته، هیچیک از آنها را زنده نگذارند. سپاه این مأموریت را انجام داد اما پسر پادشاه عمالقه را، که «ارقم» نام داشت، به حال خود رها کردند و به شام بازگشتند. آنها زمانی به شام رسیدند که موسی مرده بود. بنیاسرائیل خطاب به ایشان گفتند:

شما از دستور موسی سرپیچی کرده و با او مخالفت نمودهاید، ما به شما جا و پناه نمیدهیم.

سپاهیان گفتند: ما به سرزمینی که بر آن غلبه کردهایم بازمیگردیم و در آنجا میمانیم. پس بیدرنگ به یثرب بازآمدند و در آنجا ساکن شدند و زاد و ولد کردند.24

اما مورّخانی که این پیوند را به عامل دینی برمیگردانند، چنین مینویسند: آنگاه که موسی به همراه گروهی از بنیاسرائیل حجگزارد، به هنگام بازگشت، وارد مدینه شد و آن محل را جایگاه پیامبری دید که وصف او را در تورات میخواند، پیامبری که همان آخرین پیامبران است. گروهی از ایشان با هم مشورت کردند که آنجا بمانند، پس عدهای در محلی در بازار بنیقینقاع فرود آمدند و مدتی بعد گروهی از اعراب به آنها پیوستند و به دین آنها درآمدند.25

از سوی دیگر، گروهی از مورّخان مسلمان و دیگران چنین آوردهاند که آمدن یهود به حجاز در عصر نبوخذ نصر یا بختنصر بوده است که بعد از آمدن او به فلسطین، گروهی از یهودیان به وادی القری، خیبر، تیماء و یثرب فرار کردند و تا زمان ظهور اسلام آنجا ساکن شدند.26

یهودیت در میان عرب،27 در قبایل حمیر، کنانه و بنیالحارث و کنده،28 غسان،29 بلی30 و اوس و خزرج31 راه یافت. درباره یهودی شدن اوس و خزرج نوشتهاند: زنی که فرزندش زنده نمیماند، با خود عهد بست که اگر فرزندش زنده بماند او را یهودی کند.32 این امر نشان میدهد که یهودیت در میان اوس و خزرج رایج نبود و پذیرش آن نیز از روی خرسندی و رغبت نبوده است و ما را بر این اعتقاد رهنمون میشود که در دید عرب پذیرش دین یهود با بدی و ستم آمیخته بوده، تا حدی که یهودی شدن ملازم بود با هلاکت. به این معنا که مادر ترجیح میداد فرزندش زنده بماند حتی اگر یهودی شود! و در نظر او یهودی شدن فرزندش بهتر از مردنش بود!

البته این موضوع وجود گروههای کوچک در میان قبایل عربی را که به سبب اهداف سیاسی وارد دین یهودیت شدند نفی نمیکند; مانند «کعب بن اشرف» که از «طیء» و از بنینبهان بود و پدرش به مدینه آمد و با بنینضیر همپیمان شد و در میان آنها سربلندی یافت و با زنی از آنان ازدواج کرد.33 و «جبل بن جوال» بن صفوان بن بلال ذبیانی ثعلبی که با «بنی قریظه»34 بود و «حییّ بن اخطب» که بر بنینضیر وارد شد.35 گروهی او را در نسب عتیبة بن حارث بن شهاب بن جدیِ تمیمی، قهرمان عرب ذکر کردهاند.36

به نظر میرسد که یهودی شدن دستجمعی و گروهی نیز در فاصله میان دو قرن چهارم و پنجم میلادی پیش آمده است.37 نقل شده که یمنیها بدون استثنا در دین یهود وارد شدند و یهودیت دین رسمی آنجا شد.38 همینطور اقوامی از بنیحارث بن کعب، غسان و جذام نیز یهودی شدند.39

از مطالب گذشته نتیجه میگیریم: بودند اعرابی که یهودی شدند و گروههای خاصی را تشکیل میدادند و این امر ما را بر این باور میرساند که یهود بنیقریظه و بنینضیر و گروهی از یهودیان حجاز، عربهای یهودی شده هستند.

در مورد نسب بنیقریظه و بنینضیر

گفته شده که آنها عشیرهای از جذام بودند40 و نیز گفتهاند که آنها در زمان عادیا یا سموأل41 یهودی شدهاند. سموأل، که دوستی و ارتباط زیادی با امریء القیس کندی داشت،42 بین دو قرن پنجم و ششم میلادی میزیست.43

اگر مطالب ذکر شده درباره نسب بنیقریظه و بنینضیر تا بنیاسرائیل را در نظر بگیریم، مییابیم که آنها از فرزندان خزرج بن صریح بن سبط بن یسع بن سعد ابن لاویبن جبربن نحـامبن عازر بن عیزر ابن هارون بن عمران(علیه السلام) هستند.44 اگر از بیان سلسله نسب بعد از «خزرج بن صریح» چشمپوشی کنیم، میبینیم که آنها همگی نامهای یهودی هستند که به اقتضای حال، تعدادی از نامهای پیامبران را نیز دربر دارند. به نظر میرسد از وجود اسم خزرج در اول سلسله نسب تا آخر بیشتر اسمهای کهن آنها عربی است45 که بر قدمت پیوند مکانی آنها با خزرج تأکید دارد و احتمالاً نسبی عربی است که با جایگزین کردن اسمهای عربی، میخواستند اهمیت و احترامشان با پیوند دادن نسب خود به پیامبران دینشان زیاد شود.

این سخن مسلّم است که یهود; اعم از بنیقریظه و بنینضیر که به یثرب مهاجرت کرده بودند، بعد از نشست و برخاست با اعراب در یثرب و تأثیر گرفتن از آنها، ترجیح دادند اسمهای عربی داشته باشند. مگر اینکه آن اسم بر غیر عرب نیز صادق باشد. پس بر یهود یا هر امّتی که هستی و اصول و دینی دارد سخت است که آن را تصدیق کند. یهود هنگام آمدن به یثرب در اوج قدرت و برتری بودند،46 اما عرب در دوره جاهلیت خود هیچ حکومت یا میراث دینی نداشتند که بتوان گفت اسامی خود را بر یهود تحمیل کردند;47 مانند وضعی که بعدها، هم در مورد یهود و هم دیگر قبایل و شهرهای مفتوحه اتفاقافتاد.48

گفتهاند زبان عبری در نامهای محلهایی از حجاز که یهود بر آن وارد شدند، تأثیر جدّی و آشکار گذاشته است. به عنوان مثال «وادی بطحان» در مدینه که معنای عبری آن «اعتماد» است و نیز «وادی مهزور» در مدینه به معنای «نهر آب» است همچنین کلمه «أریس» در زبان عبری و آرامی، به کشاورز کشتکار اطلاق میشود و «چاه رومـه» کـه عثمان بن عفـان آن را ازیک یهودی خرید به معنای چاه «بالایدره» است.49 و این، بر بعضی آثار لغوی یهودی قدیم در حجاز تأکید دارد که بر مناطقی از آن فرود آمدند و همین دلیلی است بر سخن ذکر شده از تأثیر بیگانگان در سرزمینی که در آن ساکن شدند.

از مطالبی که بر عرب بودن بنینضیر و بنیقریظه دلالت دارد، سخن سمهودی است. وی مینویسد: بنیقریظه بر این باور بودند که از نسل شعیب پیامبرند و شعیب از جذام بوده است.50 پس اگر این مطلب درست باشد شکی در عرب بودن آنها باقی نمیماند.

به نظر میرسد که یهود بنیقریظه و بنینضیر و دیگران در هجرت به مدینه پیشگام بودند. در اینباره سمهودی عقیده دارد: زمانی که رومیان بر شامیان غلبه کردند، بنیقریظه و بنینضیر و بنیهدل از شام به قصد کسانی از بنیاسرائیل که در حجاز بودند فرار کردند.51 بنیهدل که عموزادههای قریظه و نضیر هستند، از آنها نیستند; زیرا نسب بنیاسرائیل بالاتر از آنهاست.52

تاریخ به وجود بنیجذام در شام و حسمی53 اشاره میکند و مینویسد که آنها مقام عالی و رهبری میان عربِ شام داشتند54 و بیشترشان مسیحی بودند.55

 

مسیحیت دین رسمی دولت روم بود و گردن نهادن بنیجذام به دین مسیحیت، حاکی از فرمانبرداری ایشان از دولت روم بود.56 همچنانکه میبینیم کاری که بیانگر سرپیچی و خروج آنان علیه دین رسمی باشد، از آنان سرنزد.57

آنچه که بر عرب بودن بنیقریظه و بنینضیر دلالت میکند، پایبند نبودن آنها به بسیاری از عادات یهود است. و این بدان ادعا است که نژاد آنان پاک است و باید از خویشاوندی با قبایلی که یهودینسب نیستند بپرهیزند، در حالی که در میان بنیقریظه و بنینضیر خویشاوندی با قبایل عرب; مثل ذبیان بن ثعلبه،58 بن تمیم،59 بنینبهان از قبیله طیء60 و کنده61 دیده میشود. و میبینیم که عربهای یهودی کیش، بر انتساب به این دو قبیله یهودی در مدینه به شدّت علاقه داشتند و خودشان را به سبب خویشاوندی و انتساب از آنها میدانستند62 و این کشش طبیعی، داشتن پیوند خونی شدید; مانند اعراب است و تربیت نفس با آداب و رسوم عربی.

بسیاری از مورّخان مسلمان هنگام صحبت از یهودیان منسوب به بنیقریظه، این مورد را در نظر گرفتهاند; مثل عبدالرّحمان بن زبیر بن یأطأکه ابن خیاط درباره او گفته است: او از بنیاسرائیل نیست.63 این امر تصور آغازین ما را تأیید میکند که میان یهود و بنیاسرائیل تفاوتی وجود دارد. برای اینکه کلمه یهود به «ملّیت و دیانت» همراهِ هم اشاره دارد در حالی که کلمه «بنی اسرائیل» فقط بر ملیّتی جدای از دیگران بسنده میکند.

به نظر میرسد که بنیقینقاع بقایای نژادهای اسرائیلینسب هستند و وجودشان در یثرب به قبل از میلاد میرسد. این امر از مطالب ذکر شده درباره آمدن بنیاسرائیل در زمان حضرت موسی، نزد ساکنان قدیمی یثرب از عمالقه نتیجه گرفته میشود که به آمدن بنیاسرائیل به محلی از بازار بنیقینقاع نیز اشاره میکنند.64 این تعریف با ذکر نام بنیقینقاع ما را به این اعتقاد وامیدارد که آنها همان یهودیانی هستند که اوّل بار سکونت در یثرب را برگزیدند. فرض بر این است که امکان تغییر محل آنها به دو دلیل بعید مینماید:

1 ـ مطلبی که بیانگر انتقال دستهجمعی آنها با هدف تغییر مسکن باشد، در دست نیست.

2 ـ بخش مسکونی مدینه کوچک بوده، طبعاً چنین اتفاقی به آسانی در آن صورت نمیگیرد.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) به طایفه بنیقینقاع، به عنوان صاحبان دانش و معرفت در میان یهود مینگریست. به همین جهت، آن حضرت هنگامی که دید دلجویی از یهودیان برای ورود آنها به دین اسلام ضروری است، بنی قینقاع را در بازارشان جمع کرد و فرمود: ای جماعت یهود، از عقوبتی که خداوند ـ عزیز و گرامی ـ قریش را به آن دچار نمود برحذر باشید و مسلمان شوید; زیرا شما میدانید که من فرستاده خدا هستم و این حقیقت را در کتابتان و در میثاق خداوند با خودتان مییابید.65

بنیقینقاع، برخلاف دیگر یهودیان یثرب، صنعتگر و زرگر بودند.66 زرگری از شغلهایی بود که عرب آن را پست میشمرد و از آن پرهیز مینمود.67

مطلب معتبری در تاریخ، در انتساب بنیقینقاع به بنیاسرائیل آمده است و آن چیزی است که در داستان مخیریق مییابیم که او از بنیقینقاع بود68 و عالمی بود که داراییاش را ـ که هفت بستان بود ـ به پیامبر(صلی الله علیه وآله) وصیت کرد و آن حضرت آنها را صدقه قرار داد.69 مخیریق در جنگ اُحد حضور یافت و کشته شد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره او

 

فرمود: مخیریق راننده یهود و سلمان راننده فارس و بلال راننده حبشه بود.70

و نیز از پیامبر نقل کردهاند که فرمود: مخیریق بهترین یهودیان بود.71 رسولخدا(صلی الله علیه وآله) در اینجا نام مردان مسلمانی را جمع کرد و آنها را با نسبت دادن به ملّیتشان شناساند; زیرا اگر قصد او دیانت آنها بود باید میگفت: مخیریق راننده یهود و سلمان راننده زرتشتیان و بلال راننده مسیحیان بود. پیش از این نیز آوردیم که میان کلمه یهود بدون الف و لام که نسب را میرساند72 و یهود با الف لام که دو وجه نسب و دیانت را دربر دارد، تفاوت وجوددارد.73

چندین نفر از مورّخان مسلمان، متنی را نقل کردهاند که بنیقینقاع را از نسل یوسف(علیه السلام)میداند.74 در زبان و آداب و رسوم تشابهی میان بنیقینقاع با دیگر یهودیان یثرب نیافتیم. ظاهراً این امر به مجاورت طولانی آنها با قبایل عرب و قطع ارتباطشان با خویشاوندان یهودیشان در شام برمیگردد به طوری که آنها بنیقینقاع را در عقیده مانند خود نمیدیدند، حتی آنها را یهودی نیز نمیدانستند; زیرا تسلیم احکام تلمود نبودند.75

میبینیم که علت کنارهگیری یهود یثرب و دوری آنها از خویشاوندانشان در شام، با کنار گذاشتن بسیاری از آداب و رسوم یهود به شرایط هجرتشان به جزیرةالعرب برمیگردد. هر چند تاریخ آن، به زمان موسی(علیه السلام)76 یا زمان چپاولگریهای بختنصر در سرزمینشان شام نمیرسد.77 پس محققاً هجرت یهود به یثرب با بروز اختلاف میان آنها و عموزادههایشان در شام همراه شده بود. ما این امر را از سخن ابن شبّه برداشت میکنیم، آنجا که مینویسد: موسی و هارون در راه حج از مدینه عبور کردند اما از یهود ترسیدند و بیدرنگ پنهانی از آنجا خارج شدند.78 با صرف نظر از صحت این داستان، روشن است که هجرت یهود به مدینه، نتیجه اختلاف میان آنها و یهودیان شام بوده است. اگر این مسأله را بپذیریم باید بگوییم که یهود مدینه به جهت در اقلیت بودنشان، در محیط عربی بزرگ، مانند اقلیتی که تکیهگاه خارجی ندارد، مصلحت خود را در ترکیب شدن و تطبیق دادن ولو بطور نسبی، با محیط جدیدشان یافتند تا با واکنش شدیدکه اهالی بومی در مقابله با غریبهها بروز میدهند ـ روبرو نشوند.

اما درباره داستانی که میگوید: هجرت یهود به یثرب به سبب ایمانشان به ظهور پیامبری عرب است، که در کتابشان بود و اینکه او در جایی از این آبادیهای عربی، در دهکدهای که نخل دارد،79 ظهور میکند و یهود به دیدار این پیامبر و اطاعت از او امیدوار بودند.80 این داستان ما را به این باور میرساند که یهود به ظهور نزدیک این پیامبر در سرزمین عربی ایمان آوردند و بدون شک در اعتقاد آنان، این پیامبر عرب بود و یا حداقل به زبان عربی سخن میگفت. پس با توجه به این مطالب، عجیب نیست که خودشان را اصلاح کنند و کودکانشان را به افزون شدن در عادات و آداب و رسوم عربی تطبیق دهند تا نزد پیامبری که منتظرش بودند به مقام و منزلت برسند.

آنچه گفته شد، مخالف طبع یهود و خروج از آداب و رسوم التزامی آنان بود که، معمولا، جز نژاد یهود را به معاشرت برنمیانگیخت و ما را به این اعتقاد وامیدارد که آن، از عوامل دخول عشیرههای بنیقریظه و بنینضیر بود، که آنها را از قبیله جذام عربی نام بردهاند،81 همینطور آن عوامل انگیزه دخول گروههای عرب دیگر در دین یهود و در نتیجه هجرت

 

به یثرب نیز بود.

به نظر میرسد که سهلانگاری یهود یثرب و سرپیچی آنان از بعضی احکام تلمود،82 بهعلاوه آشفتگی اوضاع در شام هنگامحاکمیتروم برآنجا و حملات رومیان به عبرانیها، منطقه یثرب را مرکز جذب یهودقراردادتابدینوسیله به بنیاسرائیلیهای ساکن در حجاز پناهنده شوند.83

بهطور طبیعی، شکل آخرین هجرتهای یهود به یثرب، بیشتر هجرتهای کوچک یا خانوادگی است که به دیگر قبایل و ساکنانشان پناهنده میشدند، از جمله آنها بنیقصیص و بنیناغصه، بنیهدل، بنیعمرو، بنیمعاویه، بنیزعورا، بنیزیداللات، بنیحجر، بنیثعلبه و اهل زهره و بنیمرایه بودند.84

این گروه از قبایل، عربِ یهودی شده بودند; زیرا نامهای آنها عربی است گرچه در این زمان ملیّت یهودی داشتند و در تغییر اسمها و آداب و رسومشان همان وضعیت جاری بر بنیقینقاع بر آنها نیز صدق داشت. بنابراین به این اعتقاد گرایش پیدا میکنیم که اینان قبایلی با ملیّت یهودی هستند واگر بپذیریم که یهود از دیر زمان در مدینه حضور داشت و آمدنشان تا اواخر قرن پنجم میلادی ادامه داشتههمانطور که در ضمن بحث بدان اشاره شد و علاوه برآن مطلبی که پیش از این درباره عرب بودن بنیقریظه و بنینضیر ارائه گردید ـ غیرمعقول نخواهد بود که بقیه نژاد یهود در مدینه، با تعداد اندکی که داشتند، هنگام ترک مدینه مانند بنی قینقاع عمل میکردند.85

گرچه اخباری که از یهود مدینه در دست است، ما را به آمار تقریبی آنها نمیرساند امّا با این وجود ما نباید متونی را که در این زمینه وجود دارد و تا حدی جمعیت تقریبی یهود مدینه را بیان میکند، نادیده بگیریم و از دست بدهیم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر