پگاه حوزه، ش 37
آنچه در این مقاله، از رابطه دین و هنر منظور شده است، بیشتر ارتباط احکام و روایات فقهی با مقولات هنری همچون نقاشی، مجسمه سازی و موسیقی است; هر چند نویسنده در پایان مقاله نتایج کلی تری نیز گرفته است . وی عوامل ناسازگاری دین با هنر در این حوزه ها را به سه عامل کلی بازمی گرداند: 1 . عوامل درون دینی که ریشه در احکام دین و روایات دارد; 2 . عوامل برون دینی که به برداشت های سلیقه ای و صنفی از احکام دین بازمی گردد و تاثیر ادیان دیگر، آداب و فرهنگ قومی و بالاخره تاثیرات حکومت و سیاست وقت را در آن می توان مشاهده کرد; 3 . عوامل هنری که به شرایط خاص هنر و ظهور گرایشات مبتذل و انحرافی باز می گردد .
در مجموع، نویسنده معتقد است روایاتی که در نهی از مجسمه سازی و نقاشی آمده است، یا ناظر به بت پرستی است یا به وجود مجسمه و نقاشی در مکان نماز اشاره دارد و یا به حضور ابتذال در این گونه هنرها در آن روزگار باز می گردد و هیچ دلیلی که نشان دهد نقاشی ها و مجسمه های تزیینی مورد نهی و طرد قرار گرفته اند، وجود ندارد . از آن سو، ایشان معتقد است که برداشت های فقیهان یا غیر فقیهان از این روایات، ناشی از شرایط فرهنگی یا اجتماعی روزگار خود بوده است و البته ابتذال و برهنگی در این گونه آثار، که بیشتر در بین درباریان و اشراف بوده است، در صدور این روایات و فتاوا بی تاثیر نبوده است .
نویسنده در پایان با استناد به حضور پررنگ هنرهای مختلف در محراب، مساجد، زیارتگاه ها، تعزیه خوانی ها و به طور کلی آیین ها، نیایش ها و مراسم مذهبی، بر سازگاری دین و هنر تاکید می کند و می نویسد: «پس فریاد برآور که هنر را با دین دعوایی نیست . هنرمند باش; اما هنر خود را با گناه میالای . از هنر بهره ببر; ولی گناه مکن » .
به نظر می رسد که عنوان مقاله و نتیجه گیری نهایی نویسنده با اصل مقاله چندان هماهنگ و همسو نیست . تعامل میان دین و هنر، پیش و بیش از آن که به حوزه شریعت و فقاهت مربوط باشد، به حوزه فلسفه، زیبایی شناسی و اخلاق ارتباط می یابد . از سوی دیگر، تلاش ارجمند نویسنده در نشان دادن شرایط بیرونی و تاریخی، به هیچ روی نمی تواند جایگزین استنباط و اجتهاد فقهی و عمیق در روایات بشود .