بنیان، 6/12/80
«سودپرستی » ، یکی از برجسته ترین شاخصه های نظام های سرمایه داری حاکم بر جهان است . این نظام، با شناخت سلایق و نیازهای روحی و روانی توده ها، نوعی نیاز اشباع ناپذیر نسبت به تولیدات خویش را در میان آنان می آفریند . بهره گیری از شگردهای فریبنده تبلیغاتی در عرصه رسانه های گروهی، لحاظ کردن ویژگی های روان شناختی در بسته بندی کالا و تلقین مطلوبیت نیازهای غیر واقعی، مردم را به طور ناخودآگاه، سازماندهی می کند . به عقیده آدورنو، صنعت فرهنگ نه تنها خود را بر توده ها تحمیل می کند; بلکه این روند تحمیل را به گونه ای تلطیف می کند که آنها هرگز این فرهنگ را فرهنگی تحمیلی به حساب نمی آورند .
این نظام برای نیل به اهداف خویش، از یک برنامه از پیش تعیین شده پیروی می کند که انگیزه سود، محورآن را تشکیل می دهد . باید دانست که نادیده گرفتن ماهیت صنعت فرهنگ، آن گونه که آدورنو آن را تعریف و تبیین می کند، تسلیم شدن در برابر ایدئولوژی است . این ایدئولوژی، فاسدکننده و کنترل کننده است و تسلط بازار و بت وارگی کالا را تحکیم می کند و به همان نسبت، یکسان کننده و خنثی کننده فکر است و پذیرش کلی نظام سرمایه داری را تقویت می کند .
این نظام با دروغ ها، و نه واقعیت ها، با نیازها و راه حل های کاذب، و نه نیازها و راه حل های واقعی، سر و کار دارد . این صنعت، مسائل را تنها «در ظاهر» حل می کند; نه به نحوی که باید در زندگی واقعی حل شوند .
در این راستا صنعت فرهنگ، قدرت را به دست می گیرد . چرا که محصولات آن، مردم را به پذیرش جمعی و اجماعی که متضمن فرمان بری از مظاهر قدرت و ثبات نظام سرمایه داری است، سوق می دهد . در این میان قدرت صنعت فرهنگ در تضمین تسلط و تداوم سرمایه داری و قابلیت آن برای شکل دادن و خلق پیام گیرانی ضعیف، وابسته، منفعل و خدمت گزار ظهور می یابد .