ماهان شبکه ایرانیان

«یک کبوتر، یک سایه »

به برادر شهیدم
 
رفت، رفت و از کوچه های باغ های خاطراتم پا کشید،
 
رفت و خطی سرخ به سرخی سایه اش میان ساحل و دریا کشید،
 
رفت و بر دشت ترک خورده کویر، شکلی شبیه قطره اشکی کشید،
 
رفت و یک باغ سبز، یک کبوتر، یک سایه، یک باغ سبز با هزاران یاس و نسترن. یک کبوتر زخم خورده، یک سایه سرخ به تماشا گذاشت! آن هم از انتهای زاویه کور فصل ها!
 
رفت، رفت و غروب کرد، در آئینه فلق غروب کرد و داغی عمیق بر قلبم کشید.
 
کسی چه می داند شاید خودش نبود که چنین با شتاب از کوچه باغ های خاطراتم پا کشید و رفت.
 
«یادداشت های تو» صفحه شماست. صفحه ای که می تواند دلتنگی های شما را چون آیینه ای زلال انعکاس دهد. بیاید از امروز برای یادداشت های تو یک دفتر و یک خودکار تهیه کنیم و هر از چند گاهی نوشته هایمان را با این صفحه تقسیم کنیم. دیدارآشنا
 
تقدیم به شهدای گرانقدر 8 سال دفاع مقدس
 
تو را دوست دارم، تو را که دسته دسته گل برایت شکفته می شود و به پای تو شعرهای دل نثار می گردد. تو از تبار عشق های پاکی و من از گذشته های دور با بوی تو آشنا بوده ام.
 
تو همانی; همانی که هفت آسمان بیکران به ابتدا و انتهای تو را نمی یابند. باور کن! هر کسی که درخشش تو را نظاره کرده به قدر و اوج و اعتلای تو غبطه می خورد.
 
تو ای گل محمدی! تو ای صفای باغ عشق! فدای تو باید صدهزار باغ یاس و نسترن! جز تو ای عزیز زنده هیچکس بوی عطر عاشقی نداشت.
 
دلم می خواست قلبم یک یاس پرپر بود و تنم اوج کبوتر عشق!
 
خوب به یاد دارم، به یاد دارم آن هنگام را که تشییع گل های پرپر باغچه عشق و ایمان فرا می رسید، صد افتخار سبز بر شانه ها می رویید، چقدر زیبا بود آن تابوت پرچم پوشت که سبز و سفید و سرخ بر دوش خود یک یادگار می برد، در آن لحظه دلم می خواست فریاد بزنم از شهداء هم شبی سراغ بگیرید، لاله شوید و به سینه داغ بگیرید.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان