ماهان شبکه ایرانیان

سازگاری خاتمیت با امامت

۱ـ یکی از اعتقادات بنیادین مسلمانان، این است که با آخرین رسول و پیام آور الهی، یعنی ـ حضرت محمدبن عبدالله(ص) ـ ارسال رسل و انزال کتب به پایان رسید

آیا اعتقاد به خاتمیت پیامبر با اعتقاد به امامت امامان معصوم سازگاری دارد؟

1ـ یکی از اعتقادات بنیادین مسلمانان، این است که با آخرین رسول و پیام آور الهی، یعنی ـ حضرت محمدبن عبدالله(ص) ـ ارسال رسل و انزال کتب به پایان رسید. و خداوند پس از پیامبر گرامی اسلام(ص) هیچ پیامبری نخواهد فرستاد. بنابراین انسان ها از این پس، بایستی بر خوان گستردة آخرین پیام الهی، یعنی قرآن، بنشینند و از مائده های آسمانی آن، روح و جان و عقل خویش را سیراب سازند و راه هدایت و سعادت را شناسایی نموده و در آن ره بپیمایند.

2ـ گروهی از مسلمانان با عنوان شیعه براین عقیده اند که پیامبر گرامی اسلام پس از خویش تعدادی از نزدیک ترین و عالم ترین و پرهیزکارترین افراد خانوادة خویش را به عنوان جانشینان خود انتخاب کرد و مسلمانان را موظف نمود که از آنها پیروی نموده و راه آنها را بپیمایند و حق را در آنها بجویند و هدایت به سوی حق ـ سبحانه و تعالی ـ را از آنان طلب کنند و در فهم و درک وحی دست به دامن آنان باشند؛ چرا که به فرمودة علی ابن ابی طالب(ع) «آنان اساس دینند و ستون یقین زیاده روان باید به سوی آنان بازگردند و عقب افتادگان به ایشان ملحق شوند و حق ولایت ویژگی آنان است و وصیت و وراثت از آنِ آنان و نیز آنان جایگاه سرّ خدایند و ملجأ امر او، ظرف علم پروردگارند ـ مرجع حکم او، پناه کتاب الهی اند و کوه های استوار دین او، به واسطه آنان خدا خمیدگی پشت دین را راست نمود و لرزش های ارکان آن را آرام کرد».[1]

با توجه به آنچه ذکر شد، این پرسش مطرح می شود که آیا با این اعتقاد، نسبت به جایگاه ائمه اطهار(ع)، خاتمیت پیامبر اسلام(ص) مخدوش نمی گردد؟

در پاسخ به این پرسش، بدون اینکه خود را درگیر گفت و گو و نوشته هایی که اخیراً میان برخی اندیشمندان دانشگاهی و حوزوی مطرح شده نمائیم، آنچه به نظر تفسیر درست و منطقی است به نحوی که هم با خاتمیت پیامبر سازگار افتد و هم قابل دفاع از امامت باشد را به محضر ارباب معرفت، عرضه می دارد.

درباره جایگاه اهل بیت(ع) در میان مسلمین دست کم سه نظر عمده وجود دارد که به نظر نگارنده دو تای آنها مخدوش است و تنها یکی از آنها قابل دفاع و منطبق با حقیقت است.

اما آن دو که به نظر نادرست می آید عبارت است از نظر گروهی که درباره ائمه اطهار راه افراط و غلو را پیمودند و درباره آن بزرگواران سخن غالیانه بر زبان راندند. و نیز نظر گروهی که در حق ایشان راه بی مهری و تقصیر پیمودند. در این مختصر مجال بررسی و تحقیق درباره این دو گروه نمی باشد و در جای دیگر بایستی به آن پرداخته شود.

اما آن نظری که قابل دفاع و منطبق با حقیقت و سازگار با خاتمیت است این است که پس از پیامبر گرامی اسلام(ص) تعدادی از بهترین و آگاه ترین و با تقواترین مؤمنین که شیعه از آنان به عنوان امامان معصوم از اهل بیت پیامبر گرامی اسلام یاد می کند، به عنوان جانشینان پیامبر، مرجعیت دینی و هدایت به سوی کمال انسانی را به عهده گرفتند البته کسانی که بر چنین جایگاهی تکیه دارند لازم است از ویژگی های خاصی برخوردار باشند؛ از جمله طهارت باطنی، کمالات وجودی و علم و دانشی که بتوانند با آن گرهگشای مشکلات دینی مسلمانان و مؤمنین باشند. در اینکه آن بزرگواران دو تای نخست را داشتند هیچ تردیدی نیست همان طور که شیعه و سنی در این حقیقت همداستانند، اما سخن بر سر داشتن سومی است که آنان را بر جایگاه ویژه ای نشانده که دست دیگران از رسیدن به آن قله کوتاه است.

قصد ما آن است که این سوّمی را به اختصار مورد بررسی قرار دهیم. با توجه به روایات معتبری که در باب علم و دانشِ ائمه(ع) در حوزه معارف دینی در دست داریم (که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد) بدون اینکه کوچک ترین قدمی در راه غلو و افراطی گری برداشته شود، می توانیم بر این باور باشیم که ائمه اطهار به سرچشمة علم و دانش پیامبر گرامی اسلام متصل بودند و این آن چیزی بود که دیگران را به آن راهی نبود و آن بزرگواران هر آنچه در زمینه معارف و وظایف دینی که مسلمانان بایستی به آن توجه می کردند به زبان می راندند، از سرچشمه علم و دانشی بود که از پیامبر به آنها رسیده بود، نه از ناحیه خودشان.

حال پرسش این است که آیا داشتن چنین دانشی و سخن گفتن بر اساس آن، خاتمیت را در محاق می افکند و به تأخیر می اندازد؟ به نظر نگارنده چنین نیست، چرا که پیامبر هر ویژگی که داشته باشد و لوازم خاتمیت هر چه که باشد، منافات با این ندارد که کسانی به خاطر شایستگی های وجودیشان از علم و دانشی که پیامبر در اختیار آنان نهاده بهره مند باشند. و براساس آن علم و دانش، حکمی از احکام الهی را بگویند؛ زیرا آنچه با خاتمیت منافات دارد این است که ائمه اطهار(ع) همچون پیامبر اسلام با استقلال دست به تشریع زنند و مردم موظف به تبعیت از آن باشند. البته ائمه اطهار(ع) نه تنها چنین ادعایی نداشته بلکه بنابر آنچه از امام صادق(ع) نقل شده ایشان هر چه در پاسخ به پرسش دینی می گفتند بر گرفته از علم و دانشی بود که از رسول گرامی اسلام دریافت کرده بودند و هیچ چیزی از سوی خود نمی گفتند.[2]

و این امر هیچ منافاتی با خاتمیت پیامبر ندارد، چرا که آنان خوشه چینان خرمن پیامبر اسلام(ص) بودند، نه همتا و همطراز آن رسول گرامی، چنانکه امام علی(ع) نیز به این نکته به صراحت اشاره دارد آنجا که در پاسخ کسی که می پرسد آیا شما پیامبرید؟ می گوید: «وای بر تو، من بنده ای از بندگان محمدم.»[3]

اما اینکه علی(ع) و فرزندان معصومش چگونه به سرچشمه علم و دانش پیامبر اسلام راه پیدا کردند، البته چیزی نیست که به راحتی بتوان آن را آشکار ساخت. اما در این زمینه یک روایت از علی(ع) که در منابع حدیثی شیعه و سنی البته با اندک اختلاف در عبارات آمده، می شود تا حدودی مسئله را روشن نمود.

از امام علی(ع) روایت شده است : «پیامبر بابی از علم بر من گشود که هزار باب از آن بر من گشوده شد.»[4]

در حدیثی از امام صادق آمده است : «پیامبر بر علی هزار باب از علم گشود که از هر بابش هزار باب گشوده شد.»[5]

ممکن است به ذهن خطور کند که چگونه حضرت علی(ع) توانست به این همه معارف الهی دست یابد؟ پاسخ این سؤال را از زبان خود آن حضرت می شنویم :

«...اما من ، هر روز یک نوبت و هر شب یک نوبت بر پیغمبر(ص) وارد می شدم ، با من خلوت می کرد و در هر موضوعی با او بودم (محرم رازش بودم و چیزی از من پوشیده نداشت .) اصحاب پیغمبر می دانند که جز من با هیچ کس چنین رفتار نمی کرد. بسا بود که در خانة خودم بودم و پیغمبر نزدم می آمد و این همنشینی در خانة من بیشتر واقع می شد تا خانة پیغمبر و چون در بعضی منازل بر آن حضرت وارد می شدم ، زنان خود را بیرون می کرد و تنها با من بود و چون برای خلوت به منزل من می آمد، فاطمه و هیچ یک از پسرانم را بیرون نمی کرد. چون از او می پرسیدم ، جواب می داد و چون پرسشم تمام می شد و خاموش می شدم ، او شروع می فرمود. هیچ آیه ای از قرآن بر رسول خدا(ص) نازل نشد، جز اینکه برای من خواند و املا فرمود و من به خط خود نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من آموخت و از خدا خواست که فهم و حفظ آن را به من عطا فرماید و از زمانی که آن دعا را دربارة من کرد، هیچ آیه ای از قرآن و هیچ علمی را که املا فرمود و من نوشتم ، فراموش نکردم و آنچه را که خدا تعلیمش فرمود از حلال و حرام و امر و نهی گذشته و آینده و نوشته ای که بر هر پیغمبری پیش از او نازل شده بود، از طاعت و معصیت ، به من تعلیم فرمود و من حفظش کردم و حتی یک حرف آن را فراموش نکردم . پس دستش را بر سینه ام گذاشت و از خدا خواست دل مرا از علم و فهم و حکم و نور پر کند...»[6]

روایت یاد شده به نقل از منبع مورد اعتماد شیعیان نقل شد، اما با مراجعه به مصادر روائی اهل سنّت ، می توان احادیث مشابهی نیز یافت . اینک به چند نمونه از این احادیث توجه نمایید:

1. سلیمان احمسی از پدرش نقل می کند که گفت : علی (ع) فرمود: به خدا، هیچ آیه ای نازل نشد، مگر اینکه من می دانم دربارة چه چیزی ، در کجا و دربارة چه کسی نازل گردیده است .[7]

2. محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب از پدرش نقل می کند که از علی(ع) پرسیدند: چه شده که شما در میان اصحاب رسول خدا بیشترین حدیث را در اختیار داری ؟ علی(ع) فرمود: برای اینکه هر وقت از آن حضرت سؤال می کردم ، پاسخ می داد و هنگامی که ساکت می شدم ، خود آن حضرت شروع می کرد و آنچه لازم بود، برای من بیان می نمود. [8]

3. ابی الطفیل می گوید علی(ع) فرمود: از من دربارة کتاب خدا هرچه می خواهید بپرسید؛ چرا که هیچ آیه ای نیست ، مگر اینکه می دانم کِی و دربارة چه چیزی نازل شده است . [9]

4. علی(ع) فرمود: هر وقت از رسول اکرم می پرسیدم ، جوابم را می داد و هرگاه ساکت می شدم ، خود آن حضرت سخن آغاز می نمود و هیچ آیه ای بر ایشان نازل نشد، مگر اینکه آن را بر من می خواند و تفسیر و تأویل آن را دانستم و از خدا خواست که هیچ چیزی از آنچه بر من تعلیم نمود از یاد نبرم و من حلال و حرام و امر و نهی و طاعت یا معصیت آن را هرگز از یاد نبردم و دست خویش را بر روی سینه من گذاشت و گفت: خدایا، سینة علی را از علم و فهم و حکمت و نور پرکن . [10]

5. عبدالله بن عمرو بن هند جملی گوید: از علی ـ رضی الله عنه ـ شنیدم که می فرمود: هنگامی که از رسول خدا سؤال می کردم ، آنچه را لازم بود به من می بخشید و آن گاه که ساکت می شدم ، خود آن حضرت لب به سخن می گشود و گفتنی ها را به من می گفت .[11]

با توجه به این روایات ، معلوم می شود که چرا حضرت علی(ع) می فرماید: پیامبر بابی از علم بر من گشود که هزار باب از آن بر من گشوده شد. و یا چرا پیامبر فرمود: من شهر علمم و علی دروازة آن ؛ هر کس می خواهد وارد این شهر شود، باید از دروازة آن وارد شود.

هنگامی که در این احادیث به قدر کافی تأمّل می کنیم ، سرّ این نکته معلوم می شود که چرا پیامبر(ص) اهل بیت خود را در حدیث متواتر نزد فریقین (حدیث ثقلین ) عدل قرآن و ثقل اصغر در کنار ثقل اکبر(قرآن ) قرار می دهد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان