شناسه : ۳۹۱۳۳۶ - سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۲۱:۳۸
گفت و گویی با شهیدان
وحی، پیام آسمان به سوی زمین است وخون، پیام زمین برای آسمان، شهیدان ما پیامبران خاکند به سوی اهالی آسمان، چرا که شهادت میلاد دانایی است و پرواز بینایی
وحی، پیام آسمان به سوی زمین است وخون، پیام زمین برای آسمان، شهیدان ما پیامبران خاکند به سوی اهالی آسمان، چرا که شهادت میلاد دانایی است و پرواز بینایی. شهادت میلاد عرفان در دامان خون و شکوفایی حقیقت است بر شاخساران بلند جان و شهید خورشیدی همواره درخشان در آیینه میعاد رزم، چشمه همیشه جاری که سر آفرینش لاله هاست. این تصاویر سرخ دردهای زمین را تغییر می دهد. شهادت رمز جاودانگی و حلول در روح ابدیت است و شهید بیکرانه تر از کرانه های زمان و مکان، ما بسیجیان از نسل شهادتیم، از قبیله سرخ جامگان کربلایی، فرزندان رزم و حماسه ایم و از تبار سودائیان شهادت. شهادت تفسیر تضاد نمای عقل و جنون است و شهید با بلوغ عقل در اوج جنون. با پیراهنی به سرخی خون همراه با ترنم آواز پیکار، در معراج عشق خویش مستانه پایکوبی کرده است. هان ای شهید، ای پرچم همیشه در اهتزاز حق، ای سرور سرخ فام آفرینش ای آیه پر تلالو ایمان، ای شکافنده طلسم خزان آدمیان، ای مشعل همواره تابناک ظلمت زندگی، با ما سخن بگو باما از روحانیت صبح رسیدن، ای سپیده دمان روزگار وصل، از اذان خون در مشهد خاک سرخ، از سواران عرصه طلوع، از فریاد بلند اختران عشق بگو. برخیز ای شهید ای سفید تندپای میدان نبرد، ورطه گاه تنگ دنیای ما انتظار تو را می کشد. ای شهید بشتاب که زندگی ما را کشت، ای شهید بشتاب که بندهای بس گرانی بر دست و پایمان افکنده اند. امروز بیش از هر وقت دیگر به پیام خون تو محتاجیم. رگهای زندگی ما در انتظار معنویت به فریاد آمده اند این کویر تشنه چشم انتظار قطره ای از دل آسمان است. خداوندا دریچه های آسمان شهادت را بگشا که از دست زندگی به تنگ آمده ایم. کجاست جبهه ای که ما را از زندان خاک رها می کرد؟ جبهه ای که روزهایش آفتابی تر از طلوع و شبهایش لطیف تر از حریر بود. با شب های جبهه بودکه دست تمنا بر دامن یار می زدیم. با شب های جبهه بود که درد را زمزمه می کردیم و هزاران آفتاب ایمان را در سینه هایمان به میهمانی طلوع می بردیم. در شب های جبهه بود که به معراج می رفتیم. با شب های جبهه بود که بر گام های فرشتگان اقتدا می کردیم. یادش به خیر، جبهه لبخند زندگی بود. دستان پر از لطف خدا آغوش مهربانی که با شهادت ما را نوازش می داد. بازار پر هیاهویی برای تجارت ابدیت، شکارگاه جاودانگی. گنجینه بیکران درد که لحظه هایش زندگی را با عاشقانه زیستن و عارفانه سپری کردن تغییر می داد. جبهه فاصله های خاک تا افلاک را از میان می برد و ما را به بزم فرشتگان وارد می کرد. جبهه دریایی بودکه با پیوستن به او، احساس قطره بودن را از آدمی می گرفت و تا کرانه های دریا شدن وسعتشان می داد. شب حمله شب پرواز، شب معراج، شب رهایی، شب رفتن و دیگر نیامدن و دیوانگانی عاشق ذبح شدن، و سرمستانی که سرخوش از باده عشق به قربانگاه می رفتند. جبهه محل خداحافظی بود، خداحافظی با هر «من » و «ما»یی. ای سرور شهیدان خفته در خون سرخ کربلای تومد فن خاموش پیکری بی توان نیست. خاک مزار تو آتشفشان آیات نورانی عشق است. حلقه اتصال عالم ناسوت و ملکوت سایه بانی از بال فرشتگان که هر خسته دلی را آرامش و امید می بخشید. پلی که ما را به عشق پیوند می زد. گلبانگ پیام آسمانی همواره در قلب هایمان جاری است در کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، ما زندگی را از تو وام می گیریم. ما همیشه به یاد تو، کربلای تو، دردهای تو، مظلومیت بیکران تو و خون سرخ همواره جوشان توایم. تو نیز به یاد ما این زنجیریان پای در بند، باش «آمین »