نخستین سال زندگی کودک، صرف گرفتن می شود. گرفتن غذا و گرفتن اطلاعات به معنای کلی کلمه. به همین دلیل کودکان در این سن هر چیزی را که می بینند، وارد دهان خود می کنند؛ خواه خوراکی باشد، یا اسباب بازی و یا حتی یک حشره. هدف او سیر کردن شکمش نیست، بلکه از این طریق می خواهد آن شی ء را بشناسد.
نخستین سال، زمانی است که کودک نه تنها بیش از هر دوره دیگری نسبت به غذا حساس است، بلکه نسبت به تمام نوازش ها، بوسه ها، تن بوسه ها و قلقلک ها که مادر مهربان نثار کودک می کند نیز حساس است.
کودکان از بدو تولد نیاز دارند با دیگری رابطه برقرار کنند تا از این راه نیازهای خود را تأمین نمایند. کودک معمولاً نخستین رابطه را با مادر برقرار می سازد. او باید بتواند در کنار مادر احساس ایمنی به دست آورد، یعنی این احساس را که مادر دایما برای ارضای نیازهای وی در کنارش قرار دارد. مراقبت های منظم و محبت آمیز برای ایجاد احساس اعتماد در کودک، ضروری است. خصیصه تکراری و ارضاکننده این مراقبت ها موجب می شود بعدها کودک بتواند ناکامی موقت را بهتر تحمل کند یا بتواند یک ارضای فوری را به تعویق اندازد، زیرا اینک تا حدی نسبت به بزرگسال اعتماد حاصل کرده است. در عوض چنانچه مواظبت ها پایدار نباشند، ممکن است در کودک موجب احساس عدم اعتماد نسبت به اطرافیان گردد و سبب شود کودک نسبت به ناکامی، با دلهره از خود واکنش نشان دهد.
اولین رابطه عاطفی اگر خوب برقرار شود، برای کودک یک ایمنی است که اعتماد به دنیای بیرونی را میسر می سازد. احساس ایمنی شرط هر نوع پیشرفت بعدی است. کودک نمی تواند استقلال یابد، نسبت به خود هوشیار شود و به اکتشاف دنیای بیرونی بپردازد مگر آنکه نسبت به دلبستگی های خویش اطمینان یابد و یقین داشته باشد در این جهان نقش و جایی دارد.
رشد شناختی
همان طور که نوزاد به سرعت از نظر جسمی رشد می کند تا حدی که در پایان یک سالگی قابل مقایسه با آغاز تولد نیست، از نظر توانایی های شناختی نیز به همین صورت است.
نوزاد از ابتدای تولد تقریبا از همه حواس خود استفاده می کند و طی یک سالگی می تواند بین مزه های مختلف، صداها، نور و بو تمایز قایل شود. دیگر اینکه بین وقایع فیزیکی مشابه تمییز قایل می شود. اگر به کودک شش ماهه یک پستانک معمولی بدهند تا بمکد، بی آنکه بتواند آن را ببیند، بعد پستانک معمولی و پستانکی را که سر آن برآمدگی هایی دارد، به او نشان دهند، نوزاد بعد از آنکه پستانک دندانه دار را مکید بیش از نوع معمولی نگاه می کند، ولی پس از اینکه نوع معمولی را مکید، به آن بیشتر نگاه می کند. همین نشان می دهد که او تشخیص می دهد پستانکی که در مقابل چشمش بود، شبیه به همانی است که مکیده، ولی ندیده بود. توانایی دیگری که به دست می آورد این است که بین مجموعه ای از اشیا و وقایع، تشابهاتی می یابد تا وقایع و اشیایی را که خصوصیات مشترکی دارند طبقه بندی یا رده بندی کند.
رده بندی عبارت است از بازنمایی ابعاد مشترک اموری که به هم شباهت دارند، ولی یکی نیستند. ابعاد مشترک ممکن است خصوصیات فیزیکی مانند اندازه و رنگ یا اعمالی مانند خوردن یا پرتاب کردن باشند. بعدها که کودک بزرگ تر شد، ابعاد مشترک، مفاهیم و کلمات خواهند بود.
نوزادان به تدریج تجارب گذشته را به مدت طولانی تری به خاطر می سپارند. رشد حافظه شاید یکی از علل ایجاد حالت هایی عاطفی مثل اضطراب جدایی و ترس از غریبه باشد. کودک در فاصله 12 8 ماهگی به علت رشد حافظه و قدرت یادآوری و نگهداری اطلاعات قبلی، در صورتی که با غریبه ای مواجه شود، به سرعت چهره او را با افراد آشنا که تصویر آنها را در ذهن دارد مقایسه می کند. در صورتی که تصویر آن را در حافظه پیدا نکند، دچار نگرانی می شود و گریه
سر می دهد. از طرف دیگر، معمولاً بین 7 تا 12 ماهگی کودکان هنگام جدا شدن از مادر دچار ترس می شوند و گریه می کنند. این حالت در 15 و 18 ماهگی به اوج خود می رسد.
یکی از دلایل اجتماعی این حالت آن است که کودک به تدریج که بزرگ می شود بیش از پیش مقایسه می کند و مطالب را به خاطر می آورد. همه اینها همراه است با پیشگویی آینده، یعنی کودک ممکن است از خود بپرسد: «آیا مادرم برمی گردد؟»، «حالا چه می شود؟» اگر نتواند پاسخی برای این سؤال پیدا کند، گریه می نماید. شدت اضطراب جداییِ موقت احتمالاً تا حدودی بستگی به کیفیت رابطه عاطفی با مادر دارد.
اضطراب جدایی بعد از دو سالگی کاهش می یابد، زیرا کودک به مرور که بزرگ می شود، می تواند وقایع را درک کند و بازگشت مادر را پیش بینی نماید. تجارب کودک در طول سال دوم زندگی کمک می کند بتواند مشکلاتی را که باعث ایجاد اضطراب می شود حل کند.