شناسه : ۳۹۱۹۰۱ - چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۲:۱۵
سخن و خنده پیامبر صلی اللّه علیه وآله
پیامبر گرامی اسلام(صلیاللّهعلیهوآله) از همه مردم گشاده زبانتر و شیرین سخنتر بود و خود میفرمود: «من فصیحترین عربم و اهل بهشت به زبان محمّد (صلیاللّهعلیهوآله) سخن می گویند
پیامبر گرامی اسلام(صلیاللّهعلیهوآله) از همه مردم گشاده زبانتر و شیرین سخنتر بود و خود میفرمود: «من فصیحترین عربم و اهل بهشت به زبان محمّد (صلیاللّهعلیهوآله) سخن می گویند.» آن حضرت کم حرف و نرم گفتار بود و در وقت گفتن، سخن بیهوده نمیگفت. سخنش مانند جواهر به رشته کشیده بود. عایشه میگوید: مانند حرف زدن شما تند حرف نمیزد، سخنش آرام و منظم بود در حالی که شما پراکنده سخن میگویید. گویند: سخن پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) از سخن همه مردم موجزتر بود و جبرئیل سخن موجز بر او نازل میکرد و هر چه میخواست در کلام موجز جمع میکرد و به کلمات جامع تکلم میفرمود؛ نه زیاد و نه کم، سخنانی در پیهم و مرتبط. بین دو جمله توقفی داشت تا شنونده بفهمد و درک کند. صدایش رسا و از همه مردم خوش نواتر بود. بیشتر سکوت میکرد و جز به هنگام نیاز سخن نمیگفت. حرف ناروا نمیزد و در وقت خشم و خشنودی جز سخن دل بر زبان نمیآورد. و از کسی که سخن ناپسند میگفت، روی بر میگرداند. اگر مطلب ناپسندی را ناگزیر بود که بگوید، آن را در قالب کنایه میفرمود. و چون ساکت میشد، همنشینانش سخن میگفتند و کسی در خدمت آن حضرت مشاجره نمیکرد. از روی حقیقت و خیرخواهی نصیحت میفرمود، و میگفت: « قسمتی از قرآن را با قسمت دیگر مخلوط نکنید؛ زیرا قرآن به چند گونه نازل شده است.» پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) به روی اصحابش بیش از همه تبسم داشت و میخندید و به گفته آنان به دیده اصحاب مینگریست و با آنها معاشرت داشت و چه بسیار اتفاق میافتاد که آنقدر میخندید تا دندانهای آسیایش دیده میشد. ولی خنده اصحاب در خدمت ایشان به پیروی از آن حضرت و برای احترام او، تبسم بود.
گویند: روزی مرد بیابان نشینی خدمت پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) رسید در حالی که آن حضرت برآشفته بود و به یارانش اعتراض میکرد. آن مرد خواست چیزی بپرسد. اصحاب گفتند: ای مرد! چیزی نگو که ما او را دگرگون می بینیم، گفت: مرا واگذارید! به خدایی که او را به حق پیامبر قرار داده است، من تا او لبخند نزند دست بر نمیدارم . آنگاه عرض کرد: یا رسول اللّه! شنیدهام که دجال در حالی که مردم از گرسنگی مردهاند برای آنها آبگوشت میآورد! پدر و مادرم فدایت، آیا شما صلاح میدانید من از آبگوشت او به دلیل حفظ آبرو و پاکی پرهیز کنم تا از لاغری نمیرم؟ یا از آن بخورم تا فربه شوم؟! آنگاه به خدا ایمان آورم و او را انکار کنم؟ میگویند: رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآله) به قدری خندید که دندانهای آسیایش نمایان شد. سپس فرمود: نه، خداوند با آنچه مؤمنان را بینیاز میسازد، تو را نیز بینیاز میکند. پیامبر (صلیاللّهعلیهوآله) از همه مردم لبخندش بیشتر و خوشخوتر بود مگر آیه قرآنی نازل میشد و به یاد قیامت میافتاد و یا مشغول موعظه میشد. و چون مسرور و خشنود بود، از همه مردم خشنودتر بود و اگر موعظه میکرد به حقیقت موعظه میکرد و جز برای خدا خشمگین نمیشد.
برگرفته از:
سیره نبوی تآلیف علامه طباطبایی
سیره صحیح تآلیف علامه جعفر مرتضی عاملی