ماهان شبکه ایرانیان

وسواس

- «کارمند هستم . مدتی است، وقتی از خانه خارج می شوم، مجددا به منزل باز می گردم تا از خاموش بودن اجاق گاز مطمئن شوم . گاهی دو سه مرتبه این کار را تکرار می کنم . خیلی وقت ها دیر به محل کارم می رسم . دلم نمی خواهد این طور باشم، ولی هر چه سعی کرده ام، فایده ای ندارد» .

- «کارمند هستم . مدتی است، وقتی از خانه خارج می شوم، مجددا به منزل باز می گردم تا از خاموش بودن اجاق گاز مطمئن شوم . گاهی دو سه مرتبه این کار را تکرار می کنم . خیلی وقت ها دیر به محل کارم می رسم . دلم نمی خواهد این طور باشم، ولی هر چه سعی کرده ام، فایده ای ندارد» .

- «دانشجوی رشته ی مترجمی هستم . هر بار که چراغ اتاقم را روشن می کنم، این فکر ترسناک به ذهنم می رسد که «پدرم خواهد مرد» ، این فکر وسوسه ام می کند و ناخودآگاه چند بار کلید برق را خاموش و روشن می کنم » .

- «تازه پدر شده ام . خیلی هم خوشحالم . اما مدتی است که یک فکر مزاحم آزارم می دهد; دائما فکر می کنم شاید به کودکم آسیبی برسانم، مثلا او را خفه کنم . از ترسم او را بغل نمی کنم » .

- «مدتی است در یکی از مدارس علمیه مشغول شده ام . نسبت به طهارت و نجاست حساسیت فوق العاده ای پیدا کرده ام . در نماز خواندن هم، اغلب، دچار مشکل هستم; در شروع آن، در تعداد رکعات و گاهی هم در مقدمات نمازم دچار تردید می شوم . بیش تر وقتم صرف تجدید وضو یا اعاده ی نماز می شود . از این وضعیت خسته شده ام اما نمی دانم چه باید کرد» .

- «خانه دار هستم . همیشه نگران میکروب ها و ویروس ها هستم . روزی چند بار، دستگیره ها و جاهایی را که بیش تر با دست ها تماس دارند، ضد عفونی می کنم . از بس که دست و پایم را شسته ام، استخوان هایم درد می کنند ولی باز هم فکر می کنم یک جایی، شاید میکروبی لانه کرده باشد!» .

- «مدتی پیش مجبور شدم چند شبی همراه یکی از بستگانم، در بیمارستان بمانم . دیدن یکی دو بیمار سرطانی در آن جا اعث شد فکر کنم من هم به نوعی گرفتار شده ام . سینه ام تیر می کشد، هر چه می خواهم فکرم را جای دیگری بفرستم، نمی شود . از مراجعه به پزشک هم می ترسم » .

شاید شما یکی از همین افرادی باشید که اظهاراتشان را از نظر گذراندید . اگر پاسخ تان مثبت است، باید بگویم، شما دچار یک نوع بیماری به نام وسواس هستید . گاه در افکار و گاه در رفتارهایتان . هر چند اغلب ما از پذیرفتن این که بیمار هستیم، هراس داریم . اما، به فرمایش تمام بزرگان علم و دین، وسواس یک بیماری است و در این مورد تردیدی وجود ندارد .

وسواس چیست؟

به طور کلی وسواس به افکار و اندیشه های مزاحم و نامطلوبی گفته می شود که در دل و جان انسان پیدا می شود و گویی صدایی آهسته دایما در گوش فرد زمزمه می کند و او را وادار به تکرار فکر یا عملی می کند که در نهایت نتیجه ای جز دلهره و نگرانی به همراه ندارد . غالبا، افرادی که دچار این بیماری هستند، برای این که از اضطراب و نگرانی خلاص شوند و هیجان های خود را کنترل کنند، سعی می کنند بر محیط خود نیز تسلط داشته باشند . لذا، افکار وسواسی گاهی منجر به بروز رفتار وسواسی می گردد . در واقع رفتار وسواسی به منظور کنترل یا تعدیل یک فکر وسواسی صورت می گیرد، یعنی فرد با تکرار یک رفتار کلیشه ای واضح، به دنبال رد نتایج فکر وسواسی خویش است . مانند همان دانشجویی که کلید برق را خاموش و روشن می کند . او در واقع، برای خنثی کردن اضطراب خود، ناگزیر از لمس مجدد کلید برق می شود تا به این ترتیب فکر خود را پس بگیرد . آن چه مسلم است، این است که وسواس آزار دهنده است و بیش تر کسانی که دچار این بیماری هستند، تلاش زیادی می کنند تا وسواسی نباشند . اما به نظر می رسد هر چه بیش تر تلاش می کنند کم تر نتیجه می گیرند . پس چه باید کرد؟

درمان وسواس

منشاء وسواس را پیدا کنید.

برای درمان وسواس، قدم اول، پیدا کردن منشاء وسواس است . کافی است بدانیم این وسواس چگونه به سراغ ما آمده است، تا به راحتی از شر آن خلاص شویم .

البته، همه ی این افکار از طرف شیطان القا می شود . شیطان سیاستمداری فرصت طلب است که گام به گام عمل می کند و با خوراک مسمومش روح و روان انسان را دچار بیماری می کند . امام صادق (ع) می فرماید: «وسواس منقاری است مانند منقار پرندگان، هر گاه انسان غفلت کند، شیطان منقارش را در گوشه ی دل انسان قرار می دهد و افکار آزار دهنده را که خوراکی مسموم است به او می خوراند . اما هر زمان که به یاد خدا بیفتد شیطان عقب نشینی می کند و منجمد می شود» .

ترس، خستگی، غم، شادی و . . . ابزاری هستند که شیطان از آن ها بسیار استفاده می کند و درست در فرصت مناسب وارد شده، خوراک مسمومش را به خورد انسان می دهد . یک بار دیگر گفته های مرد جوانی را که به تازگی پدر شده است از نظر بگذرانید . وقتی از او می پرسیم، از کی دچار این افکار شده اید؟ می گوید: «روزهای اول همه چیز خوب بود . مادر خانمم به خوبی از بچه مراقبت می کرد . اما بعد از مدتی، مجبور بودیم خودمان از بچه مراقبت کنیم . یکی دو شب بود که خیلی گریه می کرد و ما نمی توانستیم کاری بکنیم . شب سوم که از شدت خستگی و بی خوابی عاجز شده بودم، تحمل شنیدن صدای گریه ی او را نداشتم، دلم می خواست یک جوری ساکتش کنم . ناگهان این فکر ترسناک از ذهنم گذشت که بالش را روی دهانش بگذارم تا دیگر صدایش در نیاید! اما بلافاصله خودم را سرزنش کردم و از همان موقع دچار این مشکل شده ام » .

همان طور که ملاحظه می کنید، خستگی و بی خوابی، زمینه ی ورود این فکر مسموم و مزاحم را در ذهن مرد جوان هموار کرده است . این اندیشه بر ذهن خسته ی او چنان اثر گذاشته و ماندگار شده است که به شکل وسواس در آمده است . از این رو، هر گاه فرزندش گریه می کند، این فکر به سراغش می آید و آزارش می دهد و مانع در آغوش گرفتن فرزندش می گردد . چرا چنین می شود؟

نکته این جا است که در حالت خستگی، خلاص شدن از این گونه افکار دشوار است و این مرد جوان، چون در همین حال شروع به جنگیدن با این فکر مزاحم کرده است، در ذهنش باقی مانده است . به بیانی دیگر، فردی که دچار وسواس، چه فکری و چه عملی، است هر چه بیش تر، آگاهانه تلاش کند، بیش تر اسیر وسواس خود می شود .

مطمئن باشید در حالت خستگی، شما در شرایطی هستید که هر اندیشه ای به ذهنتان خطور کند و آن جا ماندگار می شود; پس یادتان باشد رفتار وسواسی با تلاش آگاهانه از بین نمی رود .

وقتی تلاش می کنید فکر مزاحم را از خود دور کنید، آن را بیش تر در خود مستقر می سازید . زیرا جنگیدن با ناراحتی تولید تنش می کند و تنش مانع عمل است . هر چه به فراموش کردن بیش تر فکر کنیم امکان فراموش کردن در ما کاهش می یابد . بنابراین فراموش کردن اجباری وسواس را کنار بگذارید و برای خلاص شدن از ناراحتی خود، قدم بعدی را بردارید .

رو به رو شوید و بپذیرید!

به احساس و رفتار خود توجه کنید، با آن رو به رو شوید، حتی اگر لازم شد، با صدای بلند برای خود تکرار کنید: «من دچار وسواس شده ام، احساس می کنم . . .» قبول کنید که شما بیمارید . پذیرفتن این احساس کابوس گونه، به تدریج، ترس شما را فرو می ریزد و با تخفیف ترس، شما در شرایط بهتری قرار می گیرد . فراموش نکنید پذیرفتن با تحمل کردن تفاوت دارد .

تحمل کردن، یعنی با حالت گرفته و تنش دار ادامه دادن و امید به این داشتن که افکار و رفتار وسواسی سراغ شما نیاید . تحمل کردن و کنار آمدن یعنی در شرایط دلهره، از دلهره و ناراحتی فاصله گرفتن، یعنی افزودن دلهره به دلهره به امید از بین رفتن سریع دلهره و دیگر باز نگشتن آن . در مقابل، پذیرفتن واقعی، یعنی اجازه دادن به ورود افکار وسواسی، یعنی قبول وسواس و با این حال بها ندادن به آن .

پذیرفتن و بی اعتنایی هر گاه با هم باشند، بی اعتنایی غالب می شود و مهمان ناخوانده خودش می رود . امام صادق (ع) به فردی که در تعداد رکعات نمازش شک می کرد فرمودند: «نمازت را نشکن! اگر چند بار چنین کنی، دیگر شک به سراغت نخواهد آمد» .

امام صادق (ع) در واقع به این نکته اشاره دارند که اجازه بدهید شک به سراغتان بیاید و با وجود همان شک نمازتان را نشکنید، کار خودتان را انجام بدهید . یعنی به شک خود بی اعتنا باشید . بی اعتنایی یعنی این که این مساله مهم نیست; وقتی مساله ای مهم نباشد، به تدریج، از یاد می رود . اگر منشاء وسواس را از بین ببرید، فقط خاطره می ماند و برای از بین بردن خاطره، تنها به زمان احتیاج دارید و برای گذشت زمان نیاز به قدری تحمل و یاد خدا .

این مهم ترین مرحله ی درمان است و شما بعد از این مرحله، می توانید قدم سوم را بردارید .

شناور شوید و به زمان اجازه ی عبور بدهید!

بعد از این که پذیرفتید، سعی کنید با احساسات ناشی از افکار و رفتار مزاحم، همراه شوید . حالت کسی را بگیرید که روی آب های آرام، شناور می ماند تا به میل آب به هر سمت کشیده شود . یعنی به جای فرار و جنگیدن با احساسات ناراحت کننده ی وسواس، با این احساسات هم سو شوید . در حالت جاری شدن به آرامش می رسید و احساس آرامش به عمل و اقدام کمک می کند . شناور شدن به این معنا است که بی جهت ذهن خود را زیر فشار نگذارید، بی جهت خود را در شرایط تنش قرار ندهید یا بیهوده برای کنترل افکار و رفتار خود تلاش نکنید . نمی خواهد به جنگ با موانع برخیزید تا خود را از شر تنش ناشی از وسواس خلاص کنید . به جای همه ی این ها، دست از تلاش بردارید، شناور شوید و به زمان فرصت گذشتن بدهید . باور کنید، اگر دست از تلاش بردارید و شکیبایی کنید، کنترل خود را به دست خواهید گرفت و با یاری جستن از خداوند، از یاس و نومیدی نجات پیدا خواهید کرد .

لذا باید به این پدر جوان بگوییم: «تو واقعا میل نداری به کودک خود آسیب برسانی . بعید است دست به چنین کاری بزنی . بهتر است هر بار که فرزندت گریه می کند، به یاد آن شب بیفتی، شاید هر بار که به یاد آن شب بیفتی ناراحت شوی، ولی اشکال ندارد، خودت را به دست این ناراحتی بسپار، شناور شو، این افکار را بپذیر و با آن ها، موقتا، زندگی کن . بگذار تا هر کجا که می خواهد تو را ببرد . یادت باشد، یک فکر، فقط یک فکر است و قرار نیست کسی به خاطر افکارش سرزنش شود .

همان گونه که امام فرمودند همه ی انسان ها، در دل دچار نوعی وسواس هستند . فقط زمانی که وسواس پرده ی دل را بشکافد و بر زبان جاری شود - یا در رفتار بروز کند - شخص مؤاخذه می شود اما اگر فقط در حد یک فکر باشد، بر او حرجی نیست . پس به خدا پناه ببر و مطمئن باش خداوند تو را یاری خواهد کرد» .

و به آن خانمی که احساس می کند بیماری لاعلاجی دارد باید بگوییم: «باور کن که سینه ات تیر می کشد و آن چیزی که تو فکرش را می کنی واقعیت دارد . این فکر را رها نکن، ببین ترا تا کجا می برد؟ نهایتا تا مرگ! اندیشه های خود را بپذیر اما بدان، آن چه اعث شده تو چنین افکاری را در سر داشته باشی، ترس از مرگ است . در واقع تو از مردن می ترسی; پس برای خلاص شدن از این افکار، ابتدا باید ترس را از خود دور کنی . این را بپذیر که هر انسانی روزی خواهد مرد، اگر تقدیر چنین باشد که تو با این بیماری بمیری، پس گریزی نیست و اگر خدا بخواهد که هنوز بمانی، پس تو را شفا خواهد داد . به هر حال، از این دو حالت خارج نیست، بپذیر و با این افکار زندگی کن . دیری نخواهد گذشت که همه چیز به حال عادی باز خواهد گشت » .

در نهایت، شما دوستانی که به نوعی دچار وسواس هستید، مطمئن باشید با برداشتن این گام های مهم می توانید خودتان را درمان کنید به شرط آن که شیطان را به خود راه ندهید . (1)

کافی است به خدا پناه ببرید «قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین » (2) زیرا با یاد خداست که شیطان عقب نشینی می کند و تمام راه های نفوذش بسته می شود . پس هر گاه چنین افکاری به سراغتان آمد خدا را به یگانگی یاد کنید و بگویید، لا اله الا الله; (3) آمنا بالله و رسوله و لا حول و لا قوه الا بالله . (4) چرا که به فرمایش امام هر گاه کسی بگوید: «اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم و اعوذ بالله ان یحضرون ان الله هو السمیع العلیم » (5) شیطان او را رها می کند و نوک تیز زهر آگینش را از قلب او بر می دارد .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان